پس از آرام کردن این زوج همراه آنها به محلهای که کودک، ربوده شده بود رفتیم. در حال تحقیق از همسایهها بودیم که دوست پسر نوجوان نزدمان آمد. با این پسر حرف زدیم که او گفت با شایان در حال بازی در کوچه بودند که مردی از پژو پیاده شد و به بهانه پرسیدن نشانی خانه به آنها نزدیک شده است. بعد از آن که او و دوستش را چند بار نگاه کرد به سمت شایان رفته و در یک لحظه دستانش را مقابل دهان وی گرفت و او را همراه خود به داخل ماشین برد. مرد آدمربا و همدستانش قبل از این که همسایهها متوجه ماجرا شوند از محل فرار کرده بودند.
با اطلاعاتی که این نوجوان درباره ربوده شدن دوستش در اختیارمان قرار داد به تحقیقات محلی ادامه دادیم. این در حالی بود که متوجه شدیم پلاک خودروی آدمرباها نیز مخدوش بوده و کسی نتوانسته مشخصات آن را به خاطر بسپارد. زمانی که پرونده تشکیل شد، آموزشهای لازم را به خانواده این کودک دادیم. از آنها خواستیم در صورت تماس آدمربایان موضوع را به پلیس اطلاع دهند.
من و گروه تحقیق به طور شبانهروزی در تلاش برای یافتن ردی از آدمرباها و مخفیگاه گروگان بودیم. یک هفته از ماجرا گذشته بود، اما آدمرباها با این خانواده برای درخواست پول تماسی نگرفته بودند. سرانجام هشتمین روز، مردی با خانواده شاکی تماس گرفت و گفت فرزندشان را ربوده و به افغانستان منتقل کردهاند. باید مبلغ پنج میلیارد تومان برای آزادی شایان بپردازند. در غیر این صورت بلایی بر سر پسر نوجوان میآورند.
با ردیابی تماس آدمربایان متوجه شدیم خطهای تلفن مربوط به کشور افغانستان است. در این مرحله از خانواده مرد طلافروش خواستیم که در صورت تماس بعدی آدمربایان پلیس را در جریان قرار دهند. چند روز بعد یکی از این آدمربایان با این خانواده تماس گرفت و خواست پول درخواستی را هر چه سریعتر تهیه کنند تا روز و محل ملاقات برای تحویل پنج میلیارد تومان را اطلاع دهند. این در حالی بود که روز بعد آدمربا از مرد طلافروش خواست به یکی از محلههای خارج از شهر برود و یک حلقه سیدی را که در یک مخروبه گذاشتهاند بردارد.
تهدید کرده بودند اگر هشدار موجود در سیدی را جدی نگیرند بلای بیشتری بر سر پسرشان میآورند. این خانواده به محل مورد نظر رفتند و با یافتن سیدی آن را به خانه آورده و نگاه کردند. این فیلم پسر ربودهشده را نشان میداد که داخل اتاقی نشسته و یکی از از انگشتانش بشدت مجروح شده بود. مردی هم که چهرهاش مشخص نبود و چاقویی خونآلود در دست داشت، فریاد میزد: «اکنون انگشت کودک را بریدیم. اگر به پلیس بگویید دیگر به این کودک رحم نمیکنیم و هر چه سریعتر پنج میلیارد تومان را تهیه کنید.»
پدر کودک با دیدن این فیلم شوکه شده و مادرش ساعتها بیهوش بود. همه تلاش من و همکارانم نجات این کودک بود. در این مرحله پدر کودک از ترس این که بلای دیگری بر سر فرزندش نیاید با پلیس همکاری نمیکرد، اما وظیفه ما نجات فرزند او بود. بنابراین تمام تلاشهایمان را به کار گرفته بودیم.
در ادامه تجسسها مناطقی در شهر گرگان، گنبدکاووس و گالیکش را در استان گلستان و یکی از مناطق سیستان و بلوچستان را زیر نظر گرفتیم تا شاید ردی از این کودک و آدمربایان پیدا کنیم. در نوزدهمین روز تجسسهای پلیسیمان به طور همزمان همکارانم در این مناطق حضور یافتند و عملیات کردند، اما ردی از آدمربایان در این مناطق به دست نیامد. همچنان در جستوجوی آدمرباها و نجات پسر نوجوان بودیم. در حالی که به بنبست رسیده بودیم سرنخی به دست آوردیم که نشان میداد یکی از آدمرباها بومی بوده و در خیابان ایران مهر گرگان زندگی میکند. تنها نشانی که از خانه این مرد به دست آوردیم این بود که او خانهاش بالای یک مغازه نانوایی است، به محل فوق رفتیم، اما در آنجا سه خانه پیدا کردیم که در زیر هر سه خانه مغازه نانوایی بود. مانده بودیم کدام خانه را باید انتخاب کنیم. توکل کردیم به خدا و یکی از ساختمانها را انتخاب کردیم. مقابل خانه مورد نظر رفتیم. از همسایهها خواستیم اجازه دهند ما وارد شویم که با پلیس همکاری نکردند، اما برای نجات جان کودک نمیتوانستیم منتظر اجازه همسایهها باشیم. به زور وارد ساختمان شدیم و در طبقه بالایی با پستوها و راههای فرار زیادی روبهرو شدیم. زن و مردی در آنجا بودند. با دیدن آن مرد متوجه شدیم چهره او به مردی که در جستوجویش هستیم شباهت دارد. او با ادعای این که همسرش لباس نامناسب به تن دارد و ماموران حق ورود به اتاق را ندارند، مانع ورود ما شد.
متهم از این فرصت پیش آمده استفاده کرد و با رفتن به سمت پشتبام موفق به فرار شد. ماموران زمانی که متوجه فرار او شدند، پشتبام به پشتبام او را تعقیب کردند و توانستیم متهم را دستگیر کنیم. ماموران که احتمال میدادند ممکن است کودک ربوده شده در همین خانه زندانی باشد آنجا را بازرسی کرده و سرانجام در انباری انتهایی یکی از پستوهای این خانه با کودکی روبهرو شدند که نایی در بدنش نبود. انگشتش تا استخوان بریده شده و زخمی بود. او بشدت ترسیده بود.
طناب دست و پای او و پارچهای را که به چشمانش بسته شده بود باز کردیم. بغلش کردم و به آرامی گفتم ما پلیس هستیم نگران نباش. او همچنان گمان میکرد در افغانستان است و آدمرباها سراغش میآیند. شماره تلفن پدرش را گرفتم و گوشی را به او دادم. چند دقیقهای که با هم حرف زدند و مطمئن شد ما پلیس هستیم با ما از آن خانه خارج شد.
زمانی که با او حرف زدیم گفت آدمربایان پس از ربودنش، ساعتها در جادههای بیرون شهر رانندگی کرده و سپس به پسر نوجوان گفته بودند که در افغانستان هستند. حتی برای این که او شک نکند به زبان افغان صحبت کرده بودند. پسر نوجوان بعد از 19 شبانهروز عملیات پلیسی نجات یافت و به آغوش خانوادهاش بازگشت و تحت درمان قرار گرفت.
در ادامه این عملیات چند زن و مرد که همگی بومی بودند و در این گروگانگیری نقش داشتند و داغ پنج میلیارد تومان بر دل آنها مانده بود، یکی پس از دیگری دستگیر شدند. اعضای این باند که به 13 نفر میرسیدند پس از بازجویی روانه زندان شدند.
سرهنگ محمدرضا اکبری - رئیس پلیس آگاهی استان گلستان - ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد