سالها بعد وقتی به بهانه مصاحبه با او ساعتی را گذراندم دریافتم تمام آن تصورات واقعیت داشته و وجود این بانو با اوج خوبیها و کمالات یک مادر فداکار عجین شده و از او تجلی یک اسطوره پرمهر و عاطفه را ساخته است. خانم گیتی ساعتچی برای معنویات ارزش بالایی قائل است و با درکی عمیق و ژرف به کشف مفاهیم مذهبی و دینی میپردازد و در این زمینه با درآمیختن عشق و عقل به نتایج گهرباری دست مییابد. آنچه میخوانید نتیجه مصاحبه ما با اوست.
کجا به دنیا آمدید؟
من در تهران به دنیا آمدم. در جنوب شهر، میدان خراسان، خیابان هفده شهریور که در آن زمان شهباز نام داشت. دقیقتر بگویم ایستگاه آتشنشانی. من آنجا به دنیا آمدم و به محلههای پایین تهران افتخار میکنم. هر چند وقت یک بار به آن مناطق سر میزنم تا خاطرات شیرین گذشته برایم تداعی شود. همیشه مردم جنوب شهر را دوست داشتهام و درستی، پاکی و یکرنگیشان را ستودهام. هنرمندان و ورزشکاران مهم زیادی از آنجا برخاستهاند. البته با مناطق دیگر هم مشکلی ندارم، اما صفایی که در آن محدوده یافتهام از جنس دیگری است.
شغل پدر و مادرتان چه بود؟ آنها را چگونه افرادی توصیف میکنید؟
پدر من در بازار کار میکرد و حجره ساعتفروشی داشت. ایشان در آن منطقه معروف بود و به همین دلیل هم نامخانوادگی ساعتچی داشت. مردی متدین و آرام که همواره با همسر و فرزندانش بهخوبی رفتار کرد و از خود خاطراتی بهیادماندنی بر جای گذاشت. مادرم هم خانمی بسیار مهربان و خانوادهدار بود و سازگاری که در او به چشم میخورد مثالزدنی بود.
مادرم اوایل خانهدار بود، اما در سالهای آخر به بهیاری مشغول شده بود. ما از لحاظ مادی زیاد متمول نبودیم، اما او با درایت و محبت زندگی را برایمان شیرین میکرد و اجازه نمیداد به هیچ وجه سختی بکشیم. ما به لطف ارزش و اهمیتی که او برایمان قائل بود همگی درس خواندیم و تحصیل کردیم. مادرمان هر روز تا دم در مدرسه به دنبال من میآمد و مرا میرساند. آن زمان اتوبوسهای دو طبقه تازه به تهران آمده بود و من که آنها را دوست داشتم با یک دنیا ذوق و اشتیاق همراه مادر مهربانم سوار میشدم تا با او به خانه برگردم. تداعی تکتک این خاطرات برای من سرشار از لطف و زیبایی است. وقتی به عشق و مهر مادر خودم و دیگر مادران آن نسل فکر میکنم، حسرت میخورم که چرا آن سبک مادری و همسری در جامعه ما رنگ باخته و مانند آنها را کمتر میبینیم.
چند خواهر و برادر دارید؟
ما پنج دختر بودیم که در حال حاضر سهتایمان ساکن ایرانیم و دوتای دیگر در خارج بهسر میبرند.
کی و چگونه ازدواج کردید؟
بعد از اینکه دیپلم گرفتم بهطور سنتی ازدواج کردم. من از مادرم سازگاری یاد گرفته بودم و با صبوری زندگی میکردم. اکنون یک دختر عزیز و نازنین دارم که در رشته مهندسی معماری تحصیل کرده و متاهل است.
در تربیت فرزند چه معیارهایی برای شما بسیار مهم بود؟
برای من خیلی اهمیت داشت که دخترم پایبند اصول اخلاقی باشد، حرف راست بزند، خودش را حفظ کند، درستکاری را سرلوحه زندگیاش قرار دهد، نماز بخواند، روزه بگیرد، به اصول دینمان که برجستهترین دین الهی است توجه کند و تا سر حد امکان تلاش داشته باشد که به انسانی مفید و برجسته تبدیل شود. اما من هیچگاه به دخترم سختگیری شدید نداشته و همواره با او رابطهای دوستانه داشتم. یک مادر باید به دختر خودش همهچیز را یاد بدهد، اما زبانی خوش و دوستانه داشته باشد تا فرزند به او علاقهمند شود و به گفتههای او عمل کند. مادری که تندخوست نمیتواند فرزند خود را بهدرستی هدایت کند و به همین دلیل، دخترش مجذوب دوستان خود میشود و حرف آنها را هر چند هم که بد باشد، میپذیرد. اما اگر مادر برخوردی دوستانه با دختر خود داشته باشد دختر هم او را محرم خود میداند و قبل از هر کس با او صحبت میکند و نصیحتهای او را با جان و دل میشنود.
من همواره با دخترم دوست بودم و این رابطه دوستانه را هم به تمام مادران توصیه میکنم.
بعد از اینکه دخترتان ازدواج کرد چگونه بودید؟ آیا از آن دست مادرانی بودید که در زندگی زناشویی فرزندشان دخالت میکنند یا فقط همه چیز را از دور نظاره میکردید؟
من هرگز در زندگی داخلی دخترم دخالت نکردم و نخواهم کرد چون حقیقتا این کار را بد و مخرب میدانم. والدین دختر و پسر هرگز نباید در زندگی داخلی فرزندی که اکنون متاهل شده دخالت کنند زیرا این کار نهتنها فایدهای ندارد بلکه تخریب و ویرانی هم به همراه خواهد آورد. ما فقط باید آن چیزهایی که در اثر تجربهاندوزی آموختهایم را به فرزندان یاد بدهیم و هیچگاه حق دخالت در زندگی داخلی آنها را نداریم. متاسفانه زن و شوهرهای بسیاری بودهاند که بهدلیل دخالتهای بیجای والدین نتوانستهاند زندگی درستی داشته باشند و حتی در نهایت کارشان به طلاق و جدایی رسیده است.
به حرفه شما برسیم. از چه زمانی احساس کردید که به بازیگری علاقهمندید و دوست دارید هنرپیشه بشوید؟
من از همان دوران کودکی استعداد هنری را درون خودم حس و در تمام برنامههای سرود و نمایش مدرسه شرکت میکردم. به مدرسه اسلامی میرفتم که خالهام مدیرش بود و با چادر به مدرسه میرفتم و سر صف قرآن میخواندم. گاهی شعر دکلمه میکردم و از انجام این کار لذت میبردم.
در میان کارهای اخیر کدامیک بیشتر دوست داشتهاید؟
در سال 67 سریالی از من پخش شد به نام جستجو که در آن نقش همسر آقای کاظم افرندنیا را بازی میکردم که یک ساواکی بود. ما پسری به نام مهرداد داشتیم که برخلاف پدرش به امام خمینی علاقه داشت و در زمان انقلاب عکسهای او را چاپ میکرد تا پخش کند. من آن نقش را خیلی دوست داشتم و به نظرم سریال بسیار خوب و آموزندهای بود و همینجا از عوامل صداوسیما خواهش میکنم که آن را مجددا پخش کنند. سریال همه فرزندان من را هم دوست داشتم و در آن با خانمها حمیده خیرآبادی و مهین شهابی همبازی بودم.
خانم ساعتچی، به نظرتان چرا رفت و آمدهای مردم به نسبت قدیم کمتر شده است؟
به علت این شبکههای اجتماعی که مثل قارچ از زیر زمین سر بر میآورند و زندگی انسانها را بر هم میریزند. ما ایرانیها در استفاده از این ابزارها اعتدال را رعایت نمیکنیم و به همین دلیل زندگی روزمرهمان را دستخوش مشکلات خود ساخته کردهایم. وقتی بزرگترهای فامیل همه را به خانه خود دعوت میکنند تا قوم و خویش بتوانند ساعتی را در کنار یکدیگر بگذرانند، میبینیم که افراد به جای اینکه از این فرصت استفاده کنند و ساعتی با هم گل بگویند و گل بشنوند ترجیح میدهند سرشان را در همان گوشیهای موبایلی فروکنند که هر روزشان را با آن میگذرانند. دنیای مجازی مردم را به خود جذب میکند و وقت شریفشان را به هدر میدهد بیآنکه چیزی یاد بگیرند. قدیم مردم با هم رفت و آمد زیادی داشتند و همین آشناییها و رفت و آمدها راهی موثر برای پیدا شدن موارد درست ازدواج برای دختر و پسران جوان بود. الان بسیاری از جوانان همین دنیای مجازی را راهی برای ازدواج خود میدانند، غافل از اینکه این ره که میروند به ترکستان منتهی میشود.
وقتی زمان حال را با گذشته مقایسه میکنیم یکی از اصلیترین تفاوتها را در دوام زندگیهای زناشویی میبینیم. شما علت این افت دوام زندگی و افزایش آمار طلاق را در چه میدانید؟
متاسفانه سالهاست که شبکههای ماهوارهای بنیاد خانوادههای ایرانی را نشانه گرفتهاند و با هدف ریشهکن کردن مفهوم باارزش خانواده اسلامی به فعالیت خود ادامه میدهند. هر کدام از این سریالها را که تماشا میکنید میبینید راجع به خانوادههای آشفته و بیارزش غربی است که در آن زن و مرد کوچکترین تعهدی نسبت به یکدیگر ندارند و براحتی به هم خیانت میکنند. مردی که صاحب زن و چند فرزند است براحتی به زنان دیگر چشم میدوزد و به سراغ هر کس که از او خوشش بیاید میرود.
وقتی همسرش متوجه موضوع میشود مقابله به مثل را به مثابه اولین راهحل میبیند و بلافاصله به فکر ارتباط برقرار کردن با مردی بهجز شوهر خودش میافتد. وضع فرزندانی را در نظر بگیرید که قرار است زیر دست چنین پدر و مادر منحطی رشد کنند و پرورش یابند. دختر آنها ازدواج نکرده، اما باردار است و والدین بابت این مساله هیچ شرمندگی ندارند. پسرشان هم مشکلات دیگری از جمله مصرف الکل و سایر مواد را دارد و این مسائل بهراحتی در خانواده آنها هضم میشود. این وضع زندگی را با نهاد پاک خانوادگی ایران اسلامی مقایسه کنید. ما از بزرگترهای خود تعهد و وفاداری آموختهایم و باید این اصول را در زندگی به اجرا درآوریم. متاسفانه سالهاست که بسیاری از خانوادهها به بهانه سرگرمی تماشای سریالهای ماهوارهای را به عادتی روزمره برای خود درآوردهاند و این عامل تباهی را مهمان زندگی خویش کردهاند. آنها این مساله را متوجه نمیشوند که با تماشای این سریالها بهتدریج اصول ویرانگر جامعه غرب در وجودشان نهادینه میشود و بنیاد خانوادهشان مسیر نابودی را پیش میگیرد. ما در فرهنگ خود سازگاری و توجه به معنویات را داریم، اما در این سریالها تجملگرایی و توجه شدید به مادیات تبلیغ میشود. ارزش هر فردی با ماشینش سنجیده میشود و داراییهای او تعیینکننده مقام و اعتبار اوست در حالی که این مسائل در فرهنگ عمیق و ارزشمند ایران اسلامی جایی ندارد.
به نظر شما ماهوارهها در ارتباط والدین و فرزندان هم مشکلاتی ایجاد کردهاند؟
بله، صددرصد. قدیم بچهها بیشتر حرمت والدین را نگاه میداشتند در حالی که من طی سالهای اخیر به کرات دخترانی را دیدهام که به شکلی بد روبهروی پدر و مادر خود میایستند و با آنها بدرفتاری میکنند. صدالبته که متهم اصلی این نوع رفتار، تماشای برنامههای بد ماهوارهای است. من گاهی اوقات دقایقی از این برنامهها را دیدهام تا متوجه شوم چه خبر است. همان چند دقیقه به اندازه کافی برای من نفرتانگیز است. به همین علت از تمام والدین خواهش میکنم برای سرگرم شدن و پرکردن وقت خودشان سراغ ماهواره نروند. شاید والدین سنین رشد را پشتسر گذاشته باشند و اصول اخلاقی در وجودشان ریشه دوانده باشد، اما فرزندانشان هنوز در سن رشد و پرورشاند.
دختر و پسر نوجوانی که پای تماشای سریالهای منحط خارجی مینشیند ناخودآگاه از آنها الگوبرداری میکند. دوست دارد آنگونه لباس بپوشد، رفتار کند، با جنس مخالف خود ارتباط داشته باشد و بهطور کلی آنها را قهرمان زندگی خود بداند. مسئول اصلی پدر و مادری است که ماهواره را در اختیار فرزند خود گذاشته بدون آنکه به تاثیر درازمدت آن بر رشد و شکلگیری شخصیت فرزند خود فکر کرده باشد.
نظرتان راجع به مهریههای سنگین چیست؟ آیا آن را عامل دوام زندگی میدانید؟
نه، مهریه نمیتواند به زندگی اعتبار ببخشد. در زمان قدیم فراوان بودند زندگیهایی که با یک جلد کلام الله مجید، شاخهای گل و کاسهای آب کابین بسته میشد، اما متاسفانه الان دیگر از آن ازدواجها ندرتا میبینیم و از آن طرف پایه زندگیها را هم سست مییابیم. مهریه سنگین نه فایدهای دارد و نه خوشبختی به همراه میآورد.
اگر کسی نخواهد مهریه زنش را بدهد نمیدهد ولو اینکه بداند کارش به زندان منتهی میشود. پسرها وقتی به یک دختر دل میبندند هر چند سکه که مهریه باشد قبول میکنند بیآنکه به عواقب کارشان فکر کرده باشند. بسیاری از دخترها هم مهریه سنگین را عامل ارزش و اعتبار خود میدانند و به خیال خود این راه را روشی برای تامین آینده خود میدانند. در حالی که این به هیچ وجه درست نیست.
خوب است که پدر و مادرها با فرزندان خود صحبت کنند و واقعیتهایی که در این دنیا وجود دارد و آنها به سبب تجربیاتشان از این مسائل مطلعند را با فرزندان خود در میان بگذارند. دخترهای فراوانی بودهاند که سنگینترین مبالغ را برای مهریه خود تعیین کردهاند، اما هنگام طلاق نتوانستهاند حتی یک ریال آن را دریافت کنند. پسرهای زیادی هم بودهاند که به یک دختر دل بستهاند و چشم بسته رقم مهریه را پذیرفتهاند، اما کمی که از زندگیشان گذشته از کرده خود پشیمان شدهاند و مسیر زندگیشان بهدلیل مهریهای که پیشتر قبول کرده بودند تغییر کرده و به انحراف رفته است.
دختر و پسر باید به نیت زندگی ابدی با هم پیوند زناشویی ببندند و با توکل به خدا پیش بروند تا به بهترین نتایج در زندگی خود برسند.
وقتی این دوره را با گذشته مقایسه میکنید اصلیترین تفاوت را در چه میبینید؟ چه چیزی را در گذشته داشتهایم که الان نداریم؟
عاطفه. قدیم عشق، علاقه و عاطفه بیشتر بود و الان کمتر شده. حتی مادرها فرزندان خود را طور دیگری دوست داشتند، اما الان وضع عوض شده است. در زمان قدیم مردم بیشتر به فکر هم بودند و نگران هم میشدند اما الان هر کس به فکر خودش است. از این گذشته، قدیم مردم آهستهتر زندگی میکردند و الان آن چیزی که بشدت به چشم میخورد شتابزدگی مردم است. از کله سحر تا شب به سرعت به اینسو و آنسو میدوند و به بهانه کار و فعالیت زیاد وقتی برای با هم بودن نمیگذارند در حالی که این دویدنهای زیاد پیشرفت خاصی هم به همراه ندارد. خوب است گاهی مردم زندگی خود را بسنجند و ببینند آیا کار زیاد واقعا پیشرفت را وارد زندگیشان کرده؟! به همین دلیل من به مناطق پایینشهر علاقه بیشتری دارم. در آن محدودهها مردم زمان بیشتری با هم میگذرانند و لطف و صفای بیشتری در روزگارشان جریان دارد. اینگونه انسانها معنا و مفهوم زندگی را به مراتب بهتر درک میکنند.
در زندگیتان اهل قناعت و صرفهجویی هستید؟
بله هستم. من همیشه با قناعت زندگی کردهام، حتی هنوز خط تلفن قدیمی خود را حفظ کردهام تا بیدلیل پول بیهوده نپردازم و اسراف نکرده باشم. قناعت گنجی است که انتها ندارد.
از تجربیاتتان در سریال معمای شاه برای ما بگویید:
سخت بود. دو سال از 5 صبح تا آخرین ساعتهای عصر مشغول کار بودم. ما در 17 کاخ کار کردیم و شرایط سختی را میگذراندیم. من در انتهای کار خیلی ضعیف شدم و کارم به بیمارستان کشید. مدتی بستری بودم و متحمل هزینه بسیار سنگینی شدم.
در واقع هر چه از بازی در این سریال دریافت کردم را بابت بیماری پرداخت کردم. چیزی که برایم ناراحتکننده است این است که میبینم مخاطبان قدر کار را نمیدانند و کسی ممنون نیست. من نقش مادر شاه را بازی کردم و این زیاد به نظر بینندگان خوش نیامده است. از همه آنها خواهش میکنم به این مساله توجه کنند که من یک بازیگرم و بازیگر باید همه نقشهای خوب و بد را بازی کند. بازی در این سریال برای من تجربه سنگینی بود و به همین دلیل از مردم خواهش میکنم در انتقادهای خود تجدیدنظر کنند.
ما انسانها در فراز و نشیب زندگیمان با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم میکنیم. شما هنگام بروز مشکلات چه میکنید و چه تدابیری میاندیشید؟
هر وقت حاجت دارم در اولین قدم روبه خدای مهربان میکنم و مشکلم را برای او بازگو میکنم. خوشبختانه من در خانوادهای مذهبی بزرگ شدم و سجایای دینی در تربیت ما ریشه داشت. از کودکی و نوجوانی به یاد دارم که پدر و مادرم برای امام حسین (ع) خرج میدادند و غذای فراوانی بین مردم پخش میکردند. یادم میآید دیگهای هفت من آنقدر بزرگ بود که حتی من در سنین دیپلم هم بهراحتی در آنجا میشدم. ما خرج میدادیم و من و خانوادهام از این کار لذت میبردیم.
حال سالهاست که والدین من بدرود حیات گفتهاند، اما آموزههای آنها همراه ما مانده و به همین خاطر من خودم همچنان سنت خرج دادن را حفظ کردهام. به این کار با جان و دل اعتقاد دارم و انجام آن در من آرامش خاصی پدید میآورد. هر روز صبح که میخواهم از خانه بیرون بروم اول یک سوره حمد و هفت توحید میخوانم و بعد بیرون میروم. قرآن را خیلی دوست دارم و تمام خوبیها و بدیهای زندگی را به آن واگذار میکنم. سعی میکنم هیچگاه ناشکری نکنم و سختیهای زندگی را به چشم عاملی برای رشد خود میدانم. با خداوند رابطه دوستانهای دارم و او را عزیزترین یار خود میدانم. به تمام هموطنانم توصیه میکنم با خداوند متعال ارتباطی دوستانه برقرار کنند و هر روز دقایقی با او درددل کنند تا زندگیشان هر روز بهتر و روشنتر از روز قبل شود و مشکلات جای خود را به گشایشها بدهند.
رابطهتان با همسایهها چگونه است؟
خدا را شکر عالی است. همیشه سعی میکنم برای آنها یک همسایه خوب باشم و تاکنون با کسی مشکل نداشتهام. آنها هم همسایههای خوبی بودهاند و به من محبت کردهاند.
کلام آخرتان برای هموطنان:
آرزو میکنم همه آنها موفق و موید باشند و جسم و روحی سالم داشته باشند. دلم میخواهد تمام هموطنانم سلامت باشند و در خوشی و خرمی زندگی کنند. دوست دارم آنها بدانند که من دوستشان دارم و در شادی و غمشان با آنها شریکم.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد