درباره مستند ماریا

پیرمرد و خرس

نسبت بین زیست انسانی و زیست حیوانی را در شمایل مختلفی می‌توان مورد بازنمایی قرار داد، اما دراماتیک‌ترین آنها که البته گاهی سویه‌ای رمانتیک هم پیدا می‌کند همزیستی آنهاست. جایی که آدمی از طریق ارتباط عاطفی با یک حیوان، به تجربه روانی متفاوتی در زیست ـ جهان خود می‌رسد و چه‌بسا می‌توان همبستگی نمادین نیز از دل این رابطه بیرون کشید. همان چیزی که دوربین مهدی بمانی در مستند ماریا روایت می‌کند.
کد خبر: ۸۹۵۳۰۹

قصه پیرمردی تنها به نام طلب‌شاه از اهالی شهر دوشنبه تاجیکستان 23 سال است با یک خرس قهوه‌ای به نام ماریا زندگی می‌کند و علاوه بر انس و الفتی که بین آنها برقرار شده، طلب‌شاه معیشت خود را نیز مدیون این خرس است. خرسی زخمی که وقتی کوچک بود.پیرمرد او را به خانه فقیرانه‌اش آورده و با مداوای زخم او، عمرش را صرف مراقبت و بزرگ کردن او کرده و حتی گاهی از سهمیه شیر نوه خود زده و او را به ماریا داده است. اکنون که خرس بزرگ شده از طریق یک نوع سیرک خیابانی مثل کشتی گرفتن با عابران مشتاق و کنجکاو یا عکس گرفتن با او، امرار معاش کرده و البته از این طریق هزینه‌های تغذیه خرس را نیز تامین می‌کند. در یکی از صحنه‌های مستند در یک روز برفی پیرمرد به ماریا می‌گوید باید بروم برای تامین هزینه‌هایت پول در‌بیاوریم و او را با خود به شهر می‌برد. طلب‌شاه به‌واسطه این خرس هم معیشت می‌کند و هم به شهرت رسیده. این امتیازات باعث شده تا بتواند خلأهای تنهایی خود را پر کند. هم در خانه مشغول رتق و فتق ماریاست و با او ارتباط عاطفی و دوستانه دارد به طوری که شاهد حرف زدن او با خرس هستیم، حتی به او می‌گوید که برایش دعا کند تا سفر حج نصیبش شود و هم در سطح شهر و بین مردم واجد یک شهرت و محبوبیت عام شده و احساس تنهایی و تک‌افتادگی نمی‌کند. گاهی آدمیان از طریق استفاده از پوست حیوانات بر تن خویش لباسی زیبا و گرانقیمت می‌پوشند تا اعتبار اجتماعی کسب کنند، اما این پیرمرد با صیانت و مراقبت از یک حیوان که اتفاقا پوست گرانقیمتی هم دارد خلاف این را ثابت کرده است. با این حال هم در چهره پیرمرد و هم چشمان معصوم خرس می‌توان غبار تنهایی و دلتنگی را حس کرد و به این نگرش رسید که کبوتر با کبوتر، باز با باز. مستند بدون این‌که اشاره مستقیمی به این موضوع داشته باشد از طریق خلق موقعیت دراماتیکی، این حس را به شکل ضمنی به مخاطب القا می‌کند. چه‌بسا که ماریا نیز در دل دوست داشت به جای پیرمرد، در کنار پدر و مادر خود زندگی می‌کرد.

از سوی دیگر باز هم به شکل ضمنی بر تاثیر مراوده و همنشینی آدمی با حیوان در تلطیف روحیه و خلقیات انسانی اشاره کرده و این را می‌توان در شادابی و مهربانی که در صورت پیرمرد باوجود زمختی‌اش موج می‌زند، دریافت. در ابتدای مستند می‌بینیم که او چطور صبح که از خواب برمی‌خیزد ورزش می‌کند، برف را از پشت‌بام خانه می‌روبد و به خرس غذا می‌دهد و سرشار از انرژی و انگیزه است. کاش فیلم اطلاعات بیشتری از گذشته پیرمرد و زندگی خانوادگی‌اش و اطلاعاتی درباره محیط جغرافیایی‌اش می‌داد.

بافت جغرافیایی خانه طلب‌شاه و محیط اطرافش با بافت شهری دوشنبه متفاوت است و فاصله و موقعیت این دو مکان مبهم است، همچنین این مساله که آیا سازمان محیط‌زیستی یا جانوری تاجیکستان مساله‌ای با رفت و آمد این خرس به شهر و در بین مردم دارد یا نه؟

در صحنه‌ای مادری که کودکش در چرخش خوابیده را می‌بینیم که شاهد حسی از ترس در صورتش هستیم یا وقتی او خرس را وارد اتوبوس شرکت واحد می‌کند در انتهای اتوبوس بدون این‌که کسی نزدیک آنها شود، می‌نشاند. هرچند که دهان خرس را در حدی که بتواند غذا بخورد بسته تا از احتمال گاز گرفتن کسی جلوگیری کند. با این‌حال مخاطب اطلاعات زیادی درباره تامین غذای خرس و این‌که چرا او مثلا موز می‌خورد نه گوشت از مستند دریافت نکرده و مستند‌ساز بیشتر بر رابطه عاطفی و شمایل زندگی پیرمرد و خرس تاکید می‌کند. با این حال همین رابطه واجد جذابیت‌های لازم برای جذب مخاطب است و به او نشان می‌دهد که چگونه می‌توان حیات وحش را به حیات انسانی دعوت کرد و از این همزیستی مسالمت‌آمیز به درک متفاوتی هم از حیوان و هم زندگی با حیوانات رسید؛ درکی که زیبایی‌شناسی این همزیستی را برجسته می‌کند. ازسوی دیگر در تجربه این همزیستی نوعی همذات‌پنداری را میان پیرمرد و خرس می‌توان ادراک کرد. هم پیرمرد تنهاست و هم ماریا. این تنهایی در انتهای فیلم وقتی که در هوای سرد هر دو در کنار هم روی ریل قطاری که برفی سخت آن را پوشانده (اشاره به دشواری زندگی آنها) در حال قدم زدن هستند نشانه‌شناسی می‌شود، اما انتهای این جاده باز هم تنهایی در انتظار هر دو آنهاست. پیرمرد بعد از مدتی به دلیل بیماری تن به مرگ می‌سپارد تا ماریا به باغ‌وحش شهر دوشنبه سپرده شود و تراژدی این تنهایی بار دیگر تکرار شود.

سینا دلدار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها