کافی است سری به مجتمعهای خانواده بزنید تا با زوجهایی روبهرو شوید که به خاطر یک لجبازی بچگانه یا دلیلی خندهدار کارشان به دادگاه خانواده کشیده شده است.
زوجهای جوانی که اغلبشان کمتر از یک سال از عمر زندگی مشترکشان گذشته و زندگی را میدان جنگ میبینند و تمام تلاششان برنده بودن در این میدان است.
شوهرم شلخته است
لیلا و احمد هشت ماه قبل با هم ازدواج کردند و حالا به خاطر شلخته بودن احمد، کارشان به دادگاه خانواده کشیده شده است.
لیلا به قاضی میگوید: یکسال قبل از طریق یکی از دوستانم با احمد آشنا شدم. او نقاش بود و هر وقت سر قرار میآمد میتوانستید لکههای رنگ را روی لباسش ببینید. تصور میکردم چون مجرد است به ظاهرش توجه ندارد و بعد از ازدواج اوضاع خوب میشود اما بعد از ازدواج هیچ چیز تغییری نکرد و هر روز باید وسایلی را که در خانه پخش میکند را جمع کنم. دیگر از رفتارهایش خسته شدهام. او تصور میکند کلفت به خانه آورده است و خودش هیچ وقت در کارهای خانه کمکم نمیکند.
احمد هم در دفاع از خود گفت: آقای قاضی تمام حرفهای همسرم بهانه است و او میخواهد با این حرفها برای طلاق دلیل بسازد. من آنقدر هم که او میگوید شلخته نیستم. فقط فراموشکارم و یادم میرود هر وسیلهای را از کجا برداشتم تا سرجایش بگذارم. بعد هم کار خانه برای زن است و کار بیرون برای مرد. من چرا باید در کارهای خانه به لیلا کمک کنم. مگر او به من کمک میکند.
قاضی پس از صحبت با این زوج، آنها را به مشاور معرفی کرد تا شاید با کمک راهنماییهای او دست از لجبازی بردارند.
همسرم آشپزی بلد نیست
دومین زوج به خاطر آشپزی کارشان به دادگاه خانواده کشیده شد. مرد وقتی دید غذاهای نوعروس یا شور است یا بینمک خسته شد و راهی شعبه 268 دادگاه خانواده تهران شد.
او به قاضی گفت: شش ماه است ازدواج کردهام اما دریغ از یکغذای خوشمزه که در خانه خورده باشم. غذاهای همسرم یا شور است یا بیطعم و مزه. من هم یا مجبورم این غذاها را بخورم یا از بیرون غذا بگیرم. همسرم یا باید آشپزی یاد بگیرد یا با طلاق کنار بیاید.
زن جوان نیز در برابر دادخواست همسرش گفت: وقتی میثم به خواستگاری من آمد و عقد کردیم، مادرم اصرار کرد یک مدت عقد بمانیم تا من روشهای خانهداری را یاد بگیرم، اما میثم با اصرار دو ماه بعد مراسم عروسی را برگزار کرد. من وقتی در خانه پدرم بودم، به خاطر اینکه درس میخواندم آشپزی نمیکردم. اگر دلیل واقعی همسرم برای دادخواست این است، من قول میدهم کلاس آشپزی بروم. فقط همسرم باید کمی صبور باشد.
مرد جوان پس از حرفهای همسرش از دادخواست خود منصرف شد.
یا مهریه یا مادرشوهر
زن جوان هر چه تلاش کرد تا رفت و آمد شوهرش به خانه مادر شوهر را قطع کند، موفق نشد. به همین خاطر مهریهاش را اجرا گذاشت تا از شوهر انتقام بگیرد.
زن جوان به قاضی دادگاه خانواده گفت: شوهرم هر شب راهی خانه مادرش میشود و بعد به خانه خودمان میآید. چند بار از او خواستم رفتنش به آنجا را کم کند، اما او به جای اینکار دیگر شبها آنجا شام میخورد و بعد به خانه میآمد، حالا هم مهریهام را اجرا گذاشتهام و او باید بین مهریه و کم کردن رفت و آمدش به خانه مادرش یکی را انتخاب کند.
قاضی پس از دادخواست زن جوان، شوهر او را برای بررسی پرونده به دادگاه احضار کرد.
محمد غمخوار - دبیر گروه حوادث
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد