نقدی بر فیلم سایه‌روشن، ساخته فرزاد موتمن

طناب دار سفید است یا سیاه؟

فرزاد موتمن در ژانرهای ملودرام اجتماعی و حتی کمدی‌های دم‌دستی آثاری مانند جعبه موسیقی، پوپک و مش‌ماشاالله و بیداری را در کارنامه دارد. با این همه موتمن به عنوان یک مستندسازی که به سینمای داستانی علاقه‌مند است با فیلم آخرش یعنی خداحافظی طولانی در جشنواره فجر سال گذشته شرکت کرد.
کد خبر: ۸۷۳۵۳۷
طناب دار سفید است یا سیاه؟

سایه‌روشن یک سال قبل از خداحافظی طولانی ساخته شد و این فیلم البته یک اقتباس سطحی و سلاخی‌شده از یک نمایشنامه معروف است که به آن خواهم پرداخت.

ظاهرا قرار بوده سایه‌روشن یک امضای خاص از فرزاد موتمن باشد و نمونه‌ای از سینمای اصیل کلاسیک از کار دربیاید. فیلمی تک‌‌لوکیشن با زمان متغیر و مختلف و المان‌های معمایی، اما آنچه به دست آمده یک فیلم پرمدعای پر از خالی است. سایه‌روشن با داستانک‌های توخالی و پی‌در‌پی و گیج‌کننده‌اش برای تماشاگر عام و حتی خاص هیچ چیز ندارد جز حس بیزاری نسبت به داستان و کاراکترهای فیلم.

داستان سایه‌روشن یک کاراکتر قائم‌به‌ذات دارد به نام رامین روشن که در وضعیت کنونی دچار فراموشی مقطعی شده و در حال کلنجار با گذشته خویش است. او در خانه‌ای ویلایی زندگی می‌کند و داستانک‌ها در همان لوکیشن واحد روایت می‌شوند، اما لحن و ریتم فیلم به قدری مغشوش و تند است که اصلا معلوم نیست رامین چه می‌گوید و چه می‌خواسته و الان چه بلایی سرش آمده. ماجرای همسر اول و دوم او و همچنین سایه؛ دختری که از زن اولش دارد همگی در دل همین داستانک‌های پراکنده گم می‌شوند و سرآخر معلوم نیست تماشاگر بر پرده سینما چه دیده است.

سایه‌روشن مرز بین توهم و رویاست یا واقعیت و ترس از حقیقت؟ اینها هیچ کدام در فیلم برای مخاطب بازگو نمی‌شود. چیزی که ما می‌بینیم سقوط شخصیت‌های فیلم است که یکی پس از دیگری از طبقه بالا به طبقه پایین می‌افتند. حالا داستانک آنها چه بوده و چه شده گویی هیچ ربطی به روند پیشبرد ماجرای اصلی ندارد. تماشاگر همین سقوط را می‌بیند و اتاق ممنوعه رامین و آن طناب‌دار کذایی که معلوم نیست کاراکتر اصلی فیلم اصلا برای یک بار یا صدبار سرش را داخل آن برده یا این که فقط توهم‌زده است... .

تمام این اغتشاش در روایت فیلم و داستانک‌ها باعث می‌شود هیچ گونه جذابیتی برای کاراکترها و عناصر داستان متصور نباشیم. سقوط یک کاراکتر از بلندای طبقه بالایی ویلا و نقش بر زمین شدنش بدون این که بفهمیم طرف چه بلایی سرش آمده هنر نیست. این سکانس‌ها همگی پرمدعا بودن اثری را به رخ می‌کشد که قصد دارد خود را کلاسیک نشان دهد. غافل از این که سینمای کلاسیک اوج قواعد ژانر است و تمام ماندگاری آن به ذات ساده و قصه‌گو بودن آن برمی‌گردد.

متاسفانه سایه‌روشن زبان الکنی دارد. سینمای کلاسیک قصه می‌گوید و فیلم موتمن تنها چیزی که ندارد قصه است. داستانک‌ها هر یک به حال خود رها شده‌اند و تماشاگر هم هیچ حال و حوصله‌ای برای سرهم کردن آنها پیدا نمی‌کند. آیا رامین جنایتکار است؟ آیا همسر رامین خودش را کشته است؟ آیا این خانواده جنون خودکشی دارند؟ شخصیت‌ها که چندین بار خودشان را از طبقه بالا نقش بر طبقه همکف کرده‌اند سرنوشتشان چیست؟ آیا رامین دنبال یک رویای معجزه‌گونه است؟ هیچ کدام از این سوال‌ها جذابیتی برای دنبال کردن ندارند از بس سایه‌روشن روایتش مغشوش است.

جدای از شخصیت رامین؛ دخترش سایه نیز هر چه می‌گوید ماجراهای دو خطی است که هیچ ربطی به عناصر داستان پیدا نمی‌کنند. در واقع این به هم ریختگی‌ها چنان بلایی بر سر فیلم موتمن آورده که تماشاگر خاص نیز قید دنبال کردن فیلم را می‌زند.

مشکل دیگر انکار اقتباسی بودن فیلم سایه‌روشن است. گویی که موتمن نخواسته به‌صراحت عنوان کند که بخشی از تم یک نمایشنامه معروف را گرفته و خواسته با آن فیلمی بسازد.

نمایش «خرده‌جنایت‌های زن و شوهری» نوشته اریک امانوئل اشمیت فرانسوی سال 2003 ابتدا در تئاتر لیون و سپس در تئاتر پاریس به صحنه رفت. از آوریل 2004 تاکنون نیز بارها این نمایش در رویال کالج لندن و همچنین در برادوی با برداشت‌های آزاد اجرا شده است. داستان اصلی این نمایشنامه روایت کرامت انسان بعد از لغزش‌های فراوان است. شوهری مرتکب خیانت می‌شود و همسرش در تلاشی نافرجام قصد دارد او را به قتل برساند. شوهر به فراموشی مقطعی دچار می‌شود و اینجاست که زن او در این حال داستانک‌هایی در ذهن مرد قرار می‌دهد که در واقع آرزوهای برآورده نشده اوست.

‌موتمن این نمایشنامه عالی را با بیان پرمدعایش تبدیل به فیلمی بسیار پرادا و اصول کرده و نه مخاطب عام و نه مخاطب خاص را در نظر داشته است. سایه‌روشن فیلم نیست. نمایش تکه‌های تصویری بی‌ربط کنار یکدیگر است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها