در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در سلول زندان:
زندانی اول به دوست هم بندش: خدا شانس بده ... ما سال تا سال ملاقاتی نداریم، این یارو کلاهبردار اینترنتیه هر هفته 300 ـ 200 تا ملاقاتی داره! تازه هر کدوم هم براش یه جور خوراکی میپزن و میارن!
در کلانتری:
افسر نگهبان: یالا اعتراف کن ببینم ماجرا از کجا شروع شد؟
کلاهبردار: از روزی که رفتم خواستگاری و نامزد کردم... خرج گرونه جناب سروان؛ هر روز که میخواستم برای نامزدم کادو بخرم و برم دیدنش، باید حداقل به 12 نفر دیگه پیشنهاد ازدواج میدادم!
در دادگاه:
قاضی: دختر خانمهای شاکی! لطفا نظم جلسه رو حفظ کنید، و گرنه مجبورم بگم همسر واقعی این کلاهبردار بیاد و همه تونو ساکت کنه!
در یک حزب سیاسی:
دو سیاستمدار پس از مشاهده این خبر در جراید با هم گفتوگو میکنند.
ـ میبینی دوست عزیز؟ این روزها عواید وعدههای ازدواجی از عواید وعدههای انتخاباتی هم بیشتره!
در حیاط زندان:
زندانی اول: من طلای قلابی میفروختم!
زندانی دوم: من دلار قلابی میفروختم!
زندانی سوم: من سند قلابی میفروختم!
زندانی چهارم: من تراول چک قلابی میفروختم!
زندانی کلاهبردار: روم به دیوار ... شرمنده ... من هم پیشنهاد ازدواج قلابی میفروختم!
چهار تا زندانی فوق میریزند سر زندانی کلاهبردار و تا میخورد او را کتک میزنند تا بلکه بتوانند آبروی از دست رفته بند کلاهبردارها را احیا کنند!
ضربالمثل اصلاح شده دم بختها:
پیشونی، با وجود این همه وعدههای مجازی و کلاهبردارهای حقیقی، منو کجا میشونی؟!
در کافی شاپ:
کلاهبردار: اصلا نگران نباش ... چند روز بعد از این که این پول رو برام کارت به کارت کنی، میتونی سودش رو برداری. تو این فاصله هم من با مامان و بابام اومدیم خواستگاریت ...
کافی من: ببخشید ؛ چی میل دارید؟
دختر جوان: من کافه گلاسه.
کافی من: شما چطور؟
کلاهبردار: همون همیشگی!
کافی من: شرمنده داداش! دستت رو شده ... دیگه باید سفارش تو عوض کنی! الان فقط میتونی آب خنک سفارش بدی! (کافی من که مامور بوده، به دست کلاهبردار دستبند میزند و او را میبرد برای صرف آب خنک!)
در جلسه خواستگاری:
دختر شکاک: ببخشید، شما برای دادن این پیشنهاد ازدواج، از من پول هم میخواین؟!
پسر با چشمان از حدقه درآمده: کی؟ من؟ نه!
دختر شکاک میزند زیر گریه: از بخت و اقبال سیاهه منه دیگه ... باز حداقل اون کلاهبرداره اینقدر برای خودش ارزش قائل بود که پیشنهاد ازدواجش رو مجانی در اختیار دخترها قرار نده! ولی شما چی؟!
در جنگل شروود:
جان کوچولو: رابین ... بیا که بدبخت شدیم!
رابین هود: چی شده؟ باز این پرنس جان مالیاتها رو زیاد کرده؟
ـ نه بابا! از وقتی یه خبر تو روزنامه خونده، به جای مالیات، تو لباس مبدل میره و به دخترهای ناتینگهام پیشنهاد ازدواج و سرمایهگذاری میده ... تا الان یه هفتهای، ده برابر مالیات یه ساله، پول جمع کرده لاکردار!
در پلیس فتا:
ـ ای بابا! از این به بعد علاوه بر تلگرام و لاین و سایتهای همسریابی قلابی و غیره ... باید حواسمون به تمام پیشنهادهای ازدواج هم باشه که!
علی زراندوز - جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر