نگاهی به فیلم چهارشنبه 19 اردبیهشت

وقتی جوانمردی آگهی می شود

همه شرایط فراهم بود که یک فیلم تا اوج شعارزدگی اخلاقی پیش برود و رگه‌هایی از این شعارزدگی در فیلم به چشم می‌خورد، اما در نهایت، فیلم به واسطه نوع روایت و کنترلی که بر ظرفیت رمانتیک آن می‌شود، از سقوط در سانتی مانتالیسم اخلاقی و شعارزدگی نجات می‌یابد.
کد خبر: ۸۵۸۵۴۶
وقتی جوانمردی آگهی می شود

فکرش را بکنید، یک روز در روزنامه با یک آگهی مواجه شوید که قرار است 30 میلیون تومان به افراد نیازمند اهدا شود؛ حتی اگر کسی نیازمند نباشد، با دیدن این آگهی وسوسه می‌شود تا سراغ صاحب آگهی برود و شانس خود را برای گرفتن پول امتحان کند. این البته تمهید عاقلانه‌ای نیست و در خود فیلم هم دوست جلال، این نکته را به او یادآوری می‌کند و جلال هم البته می‌پذیرد. معلوم است با انتشار این آگهی، سیلی از نیازمندان جلوی دفتر آنها راه بیفتد و نظم اجتماعی به هم بریزد و پلیس مجبور به مداخله شود و جلال را بازداشت کند. وقتی مخاطب مثل لیلا (نیکی کریمی) درست در همین موقع به این صحنه می‌رسد، با آن شمایلی که از جلال آشتیانی می‌بیند، گمان می‌کند با یک فرد خلافکار مواجه شده است.

گریم امیر آقایی بیشتر از او یک ضدقهرمان می‌سازد تا قهرمان، اما او قهرمانی است که حتی اگر قهرمان بازی‌اش را آن گونه که در فیلم می‌بینیم نپسندیم، مردانگی و جوانمردی‌اش را نمی‌توانیم انکار کنیم. شاید شیوه‌ای که او برگزیده،‌ احمقانه به نظر برسد، اما وقتی متوجه چرایی عملش می‌شویم،‌ به احترامش کلاه از سر برمی‌داریم که در این شهر، هنوز شهریارانی هستند که آدمی را به مرگ جوانمردی مطمئن نکنند. وحید جلیلوند در نخستین فیلم سینمایی خود، قصه دشواری را برمی‌گزیند؛ ‌قصه یک اخلاق فراموش شده و پیام دادن درباره پیامی که امروز یک ضدپیام شناخته می‌شود.

نگاه رئالیستی و روایت مینی‌مالیستی جلیلوند به غیر از چند سکانس کمک کرده تا فیلم از صورت به معنا نفوذ کرده، مخاطب هم قصه را باور کند و هم پیام را دریافت نماید. لحن مستندگونه فیلم به‌ویژه در عجیب‌ترین جای قصه یعنی همان جایی که مردم برای دریافت وعده آگهی آمده بودند، کمک کرد تا قصه قوام یابد؛ مردمی که هر کدام به دردی گرفتار بودند و رنج و مشقت و سیرت درد را می‌شد در صورت دردمندشان دید و لمس کرد. این آگهی به آگاهی جلال و مخاطبی که متاثر از این صحنه شده، منجر می‌شود و هر دو می‌فهمند و به عبارتی، لمس می‌کنند که زیر پوست شهر چه می‌گذرد.

چهارشنبه 19 اردیبهشت، ساختار اپیزودیک دارد، اما در بستر یک درد مشترک، روایتی متصل از یک موقعیت دردناک انسانی است. هم فضاسازی، هم طرح درونمایه قصه و هم‌بازی‌ها سویه رئالیستی خود را حفظ می‌کنند و در یک نسبت هماهنگ به خلق قصه‌ای منجر می‌شوند که اگرچه هولناک، اما شریف است. با این حال، فیلم خالی از اشکال نیست. در اپیزود دوم،‌ بازی‌های خوبی را شاهدیم،‌ به‌ویژه از برزو ارجمند که یکی از بهترین بازی‌های خود را ارائه می‌دهد یا دختر نابازیگری که فوق‌العاده است، اما علی‌رغم نگاه اخلاقی فیلم، رفتارش عرف‌پسند نیست. ازدواج پنهان این دختر و بدتر از همه حاملگی‌اش، منطق درونی قصه را به هم می‌ریزد. نامزد او دارد حق را برخلاف نگاه فیلم به عمه او می‌دهد و اساسا فیلمی که قرار است بر قضاوت نکردن درباره دیگران توصیه کند، دست به قضاوت می‌زند. اگر همین موقعیت در بستر یک قصه دیگر طراحی می‌شد،‌ از پشتوانه منطقی ـ اخلاقی بیشتری برخوردار بود. مهم‌تر از همه،‌ نسبت عدالت و عاطفه در قصه جلال و لیلاست. اگر بنا به منطق اخلاقی فیلم، جلال در نظر دارد پول را به عادلانه‌ترین شکلش به دست نیازمند واقعی آن برساند،‌ پس چرا به واسطه یک خاطره عاطفی، اینک در توزیع عدالت تحت تاثیر عاطفه قرار می‌گیرد. تضاد عدالت و عاطفه در این قصه، موقعیت اخلاقی جلال را زیر سوال می‌برد یا دست‌کم دچار چالش می‌کند. در پایان به دلیل نیامدن لیلا، تمام پول به آن دختر می‌رسد، هرچند با توجه به ریشه‌های اتفاق تلخی که برای دختر افتاده، می‌توان حدس زد در میان آن فرم‌ها، فرد نیازمندتری هم بود. با این حال در جهان انسانی و با محدودیت‌هایی که وجود دارد،‌ بالاخره باید دست به انتخاب زد. آنچه فراتر از این انتخاب، شریف است عمل شرافتمندانه‌ای است که قهرمان قصه انجام می‌دهد. چهارشنبه 19 اردبیهشت،‌ فیلمی در توصیف عدالت اجتماعی و ارزش‌های فراموش شده آن است که با وجود ضعف‌های دراماتیک، فیلم شریف و قابل احترامی است.

سیدرضا صائمی

جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها