فوتبالیست محبوب قدیمی، از گذشته‌ها می‌گوید

همـدل بودیم پولکی نبودیم

علی‌اکبر استاداسدی فوتبالیست مشهوری بود؛ هم مشهور و هم محبوب. جنس شهرت و محبوبیت او ولی با همه فرق می‌کرد. اگر علی‌ دایی را به خاطر گل‌های بی‌شمارش دوست داشتند و کریمی را به خاطر دریبل‌های باورنکردنی‌اش حلواحلوا می‌کردند، استاداسدی را بیش از همه چیز با آن گل‌به خودی شیرجه‌ای مشهور بازی با ژاپن در مقدماتی جام جهانی 98 به یاد می‌آورند. آن گل البته مردود شد اما هنوز هم فوتبالیست‌ها و فوتبالدوستان با یادآوری آن اوقات خوشی را تجربه می‌کنند. هم‌کلام شدیم با علی‌اکبر استاداسدی که حقیقتا شیرین سخن می‌گوید.
کد خبر: ۸۵۴۴۷۹

خودتان را تعریف کنید.

راستش تعریفی از خودم ندارم!

حالا تلاش خودتان را بکنید.

همین قدر بدانید که من علی‌اکبر «استاداسدلی»ام، به اشتباه استاداسدی صدایم می‌کنند.

چرا علی‌اکبر استاداسدی هستید؟

نباشم؟

فقط همین؟

خب، از وقتی به دنیا آمدم علی‌اکبر صدایم می‌کردند، فامیلی‌ام را هم که گفتم.

درخشان‌ترین دوران‌تان کی بود؟

سال 1998 و قبل از آن. مخصوصا بازی با استرالیا.

چرا؟

من در آن بازی خیلی خوب بودم.

بهترین بازی؟

همان مقدماتی جام جهانی 98، بازی با قطر.

شما هم از زمین خاکی شروع کردید؟

نه، من از زمین خاکی شروع نکردم.

یعنی از همان بچگی در زمین چمن رشد کردید؟

رشد کدام است؟ من 22 سالم بود که فوتبال را شروع کردم!

22 سال؟! پس چطور به تیم ملی رسیدی؟

خدا خواست و دعوت شدیم.

دقیقا کی فهمیدید به فوتبال علاقه دارید؟

راستش من علاقه‌ای به فوتبال نداشتم.

شوخی می‌کنید؟

نه، پدرم کارمند ماشین‌سازی تبریز بود، وقتی سربازی‌ام تمام شده بود، مرا برد بازی کردم و مربی از بازی من خوشش آمد.

یعنی قبل از آن بازی نکرده بودید؟

نه، باور کنید.

آخر چطور می‌شود...

چرا نمی‌شود، بارها بچه‌های همکاران پدرم می‌گفتند بیا بازی کنیم، اما اصلا خوشم نمی‌آمد.

با این حال ولی خب ته‌مایه‌اش را داشتید، نه؟

بله استعدادش را داشتم. همان‌طور که استعداد پینگ‌پنگ، کشتی و حتی والیبال را هم داشتم.

شما پس اولین فوتبالیستی هستید که فوتبال را دوست ندارد.

بله، من هیچ وقت عاشق فوتبال نبودم.

این حرف کمی عجیب نیست؟

نه؛ چرا عجیب؟

خب، شما زندگی‌تان را گذاشتید روی فوتبال...

آن موقع به من گفتند فوتبال آینده دارد، دنبالش را بگیر.

شما هم گفتید چشم؟

بله، من هم پذیرفتم و رفتم دنبال فوتبال.

اولین باری که به یک تیم دعوت شدی، چه حسی داشتی؟

حس خاصی نداشتم.

هیچ حسی؟

هیچ حسی، گفتم که من عاشق فوتبال نبودم.

عجب...

کلاه خودتان قاضی. آدمی که در بیست و دو سالگی تازه فوتبال را شروع کند، می‌تواند حسی به آن داشته باشد؟

همه در دوران بچگی می‌خواهند خلبان شوند. شما چطور؟

خلبان؟ با این هواپیماها؟! نه، اصلا. حرفش را هم نزنید.

پس به چه شغلی فکر می‌کردید؟

من عاشق مکانیکی بودم.

فرجام عشق‌تان چه شد؟

هیچی، درسش را خواندم و مکانیک شدم.

لژیونرها برای شما کلاس می‌گذاشتند؟

نه بابا، کلاس کجا بود. آن موقع آقا کریم (کریم باقری)، علی آقا (علی دایی) و خداداد لژیونر بودند که اصلا به این چیزها فکر نمی‌کردند.

الان چه شغلی دارید؟

مربی هستم در همین ماشین‌سازی.

شغل دیگری نداری؟

موهای من توی همین فوتبال ریخته، چه شغلی غیر از این می‌توانم داشته باشم؟

وقتی بازی می‌کردید حقوقتان کفاف زندگی را می‌داد؟

بله، زیاد هم می‌آمد. من هیچ وقت لنگ نماندم.

چرا مثل خیلی از فوتبالیست‌ها برج‌ساز نشدید؟

همین‌طوری که هستم راحتم.

از پول بدتان می‌آید؟

نه، ولی اصلا نمی‌خواهم به چک‌های برگشتی و طلب طلبکاران فکر کنم. راستش از این چیزها می‌ترسم.

مثلا فوتبالیست‌های پولدار از پولشان زیان می‌بینند.

بله که می‌بینند.

از چه لحاظ؟

اصلا زندگی آرامی ندارند.

یعنی شما هیچ وقت دنبال پول نبودید؟

دنبال پول چرا، همه هستند، منتهی من هیچ وقت دنبال پول‌های کلان نبوده و نیستم.

اگر همین الان ده میلیارد به شما بدهند؟

یک مـیلیاردش را برمی‌دارم و 9 میلیاردش را پس می‌دهم.

گران‌ترین ماشینی که تا به حال خریدید؟

سال 79 بــــود که یک ماشین بنز لوکس خریدم 180 میلیون تومان.

یعنی سال 79، 180 میلیون پول داشتید؟

نه؛ یک حواله خودروی خارجی داشتم که همین بنز را با آن وارد کردیم.

چه‌کارش کردید؟

بلافاصله فروختمش.

خوش‌تیپ‌ترین فوتبالیست ایران؟

زمان خودمان؟

بله.

مهرداد میناوند خیلی خوب بود. لباس پوشیدن رضا شاهرودی را هم دوست داشتم.

برعکس‌اش چه؟ بدتیپ‌ترین کی بود؟

درست نیست اسم کسی را ببرم.

چند تا بچه دارید؟

دو دختر دارم.

فوتبال بازی نمی‌کنند؟

نه، یکی‌شان مترجم زبان انگلیسی است و دیگری هم تربیت بدنی می‌خواند.

شاهکار گل به خودی در بازی ژاپن؟

خدمتی را که آن گل به من کرد هیچ کس نکرد.

چرا؟

همه مرا با آن گل می‌شناسنـد. ای کاش چند تا از این گل‌ها می‌زدم!

چرا عابدزاده بعد از آن گل آنقدر غضب‌آلود نگاهت می‌کرد؟

خب، حتما برایش عجیب بود. واقعا زدن چنین گلی کار هر کسی نبود. (می‌خندد)

بعد از بازی به شما چیزی نگفت؟

نه، هیچ چیزی نگفت.

شما هم چیزی نگفتید؟

چرا شروع کردم به جوک گفتن و مسخره کردن. اما حیف شد ما آن بازی را باختیم.

در اردوهای تیم ملی به آدم خوش می‌گذرد؟

زمانی که ما بازی می‌کردیم بله، خیلی. همه همدل بودیم.

بامزه‌ترین هم‌اردویی‌ای که داشتید؟

سیروس دین‌محمدی. سیروس عالی بود و اغلب هم‌اتاقی بودیم.

در سفرهای خارجی چقدر وقت صرف خرید می‌شد؟

زیاد نه. چون فرصت نبود، خسته هم می‌شدیم.

برای کی بیشتر خرید می‌کردید؟

خودم!

اگر به گذشته بازگردید، باز هم فوتبالیست می‌شوید؟

اگر فوتبال مثل الان باشد بله، اما مثل زمان ما باشد نه.

چرا؟

الان همه پول میلیاردی می‌گیرند، اما زمان ما خبری از این پول‌ها نبود.

شما که گفتید از پول زیاد خوشم نمی‌آید.

خب، اگر من هم جوان این دوره بودم شاید خوشم می‌آمد.

روزنامه می‌خوانید؟

گاهی، زیاد نه.

چه روزنامه‌ای؟

بیشتر ورزشی‌ها.

وقتی عکس‌تان را روی جلد می‌دیدید؟

خوب بود اما خیلی ذوق نمی‌کردم.

الان چطور؟

دیگر برایم اهمیتی ندارد.

طرفدار کدام خواننده موسیقی هستید؟

بیشتر موسیقی پاپ دوست دارم، بنیامین.

بازیگر مورد علاقه؟

علی صادقی.

هنرپیشه شدن فوتبالیست‌ها...

بازیگر شدن کار هر کسی نیست.

خیلی سخت است؟

بله، بازیگری خیلی استرس دارد.

تیم فوتبال پیشکسوتان؟

یک فرصت برای دیدار دوباره، همین.

دوست دارید مربی حرفه‌ای شوید؟

هستم.

کارلوس کی‌روش؟

خیلی خوب است. به درد فوتبالمان می‌خورد.

علی دایی؟

اسطوره فوتبال ایران. به‌شدت دوستش دارم.

و علی کریمی؟

علی که جادوگر فوتبال ماست. کاش می‌ماند و بازی می‌کرد.

فوتبالمان بالاخره به جایی می‌رسد؟

نه، چون نه پایه داریم و نه اصول برای آن.

خداحافظی از فوتبال؟

زمان ما همه دوست داشتند زود خداحافظی کنند، آن‌قدر که سخت می‌گذشت اما حالا پول‌های میلیاردی به کسی اجازه خداحافظی نمی‌دهد.

خداحافظی از زندگی چطور؟

همه بالاخره یک روز باید خداحافظی کنیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها