گفت‌وگو با کورش، از معتادان کارتن‌خواب محله هرندی

به ما کار بدهنداز پارک می‌رویم

دود سفید سیگار مثل ارواح سرگردان در فضای سربسته اتاق وول می‌خورد و کورش با آن موهای پرپشت جوگندمی و دندان‌های سیاه و یکی در میان، چند متری دورتر از هم‌پاتوقی‌هایش از تجربه‌های یک معتاد کارتن‌خواب می‌گفت؛ از سرگردانی در محله توسری خورده هرندی، در قلب منطقه قدیمی دروازه غار.
کد خبر: ۸۴۷۸۶۱
به ما کار بدهنداز پارک می‌رویم

به گزارش جام جم آنلاین، کورش از کتک‌هایی که تا به حال خوره، بازداشت‌هایی که شده و آوارگی‌هایی که کشیده و دست آخر نظرش را درباره کلونی متراکم معتادان در محله هرندی می‌گفت. دنیای کارتن‌خوابی و راه علاجش از دریچه چشم کورش، دنیای تامل برانگیزی است.

چند ساله در پارک‌های محله هرندی زندگی می‌کنی؟

پنج، شش سال.

پس حتما می‌دانی این اواخر مسئولان تصمیم گرفته‌اند این محله را از معتادان پاکسازی کنند؟

بله می‌دانم، اما دارند سرخودشان را کلاه می‌گذارند، چون معتاد همه جای دنیا هست، در آمریکا، در دبی.

کی رفتی دبی؟

جوان که بودم. آنجا می‌گفتند برید در این مکان‌های خاص و هر کاری دوست داشتید بکنید. فقط در شهر آفتابی نشوید. خب همه هم از این قانون اطاعت می‌کردند.

به نظرت ما هم برای آدم‌های معتاد باید جایگاه مخصوص درست کنیم؟

بله، معتادها هم انسان هستند. باور کنید زشت است ما معتادها در محله‌ها بین مردم عادی زندگی کنیم. من خودم خجالت می‌کشم وقتی مردم نگاهم می‌کنند.

چرا در پارک‌های محله شوش زندگی می‌کنی؟

من بچه لب خطم، اما محله هرندی را نمی‌شناختم. تا این که معتاد شدم و ناچار شدم بیایم در پارک.

حتما تا حالا دستگیرهم شده‌ای؟

بله، اما با ما خوب رفتار نمی‌کنند. یک باراطراف تهران داشتم راه می‌رفتم که مرا بردند کمپ و سه ماه نگه داشتند.

کدام کمپ؟

کمپ اجباری قلعه حسن‌خان، از آن ماده شانزده‌ای‌ها.

آنجا چه خبر بود؟

جهنم بود. من را بردند کمپ و همه وسایلم را ریختند دور و بعد از سه ماه هم با زیر شلواری و دمپایی ول کردند تو خیابون.

وقتی مامورها دستگیرتان می‌کنند برخوردشان چطور است؟ مثلا در همین پارک هرندی.

قبلا خیلی بد بود، اما حالا بهتر شده است. یک بار نزدیک مولوی ضایعات جمع کرده بودم که مامورها را دیدم و ترسیدم. آنها هم دنبالم کردند و گفتند حتما مواد دارم که فرار می‌کنم. یک بار هم مامور شهرداری آمد پارک و با دسته بیل دنبالمان کرد ما. می‌گفت تقصیر شماهاست که من مجبورم پنج صبح بیایم سرکار.

کمپ بهتره یا گرمخانه؟

هیچ کدام، ولی زمستان‌ها مجبوریم برویم گرمخانه.

معمولا کدام گرمخانه می‌روی؟

خاوران.

آنجا چه خبر است؟

امکاناتش خیلی کم است. دفعه آخر که رفتم همه ما را لخت کردند و فرستادند در یک اتاق که لباس بپوشیم. بعد فرستادند حمام، اما حوله نبود خودمان را خشک کنیم، برای همین مثل بید می‌لرزیدیم.

اوضاع غذا چطور است؟

صبحانه و شام می‌دهند. به افراد ناتوان هم ناهار می‌دهند، اما غذا خیلی کم است. مگر این که جشنی باشد و غذای خوبی بدهند.

تو کمپ‌های اجباری چطور؟

آنجا فقط به آدم گشنگی می‌دهند.

چرا ترک نمی‌کنی؟

چند بار ترک کردم، اما وقتی دیدم بعد از پاکی کار ندارم و کسی قبولم نمی‌کند به این نتیجه رسیدم که معتاد باشم بهتر است؛ چون اگر هر کاری از من سربزند همه می‌گویند معتاد است دیگر. این جوری خودم قانع می‌شوم.

پس تو به کار احتیاج داری؟

بله، باید به ما کار بدهند. من دوست ندارم گدایی کنم یا سطل آشغال‌ها را بگردم، اما وقتی پول ندارم چکار کنم.

الان درآمدت از کجاست؟

کارتن جمع می‌کنم و از گلوبندک تا میدان اعدام پیاده می‌روم تا بفروشم.

کیلویی چند می‌فروشی؟

200 تومن، حدود 20 کیلو جمع می‌کنم که می‌شود روزی چهار هزار تومن.

اموراتت با این پول می‌گذرد؟

نه. به آدم‌هایی مثل من خیلی سخت می‌گذرد.

گفتی از دولت انتظار کمک داری. دقیقا چه می‌خواهی؟

ما هم انسانیم. هر چیزی که یک انسان نیاز دارد ما هم می‌خواهیم.

اما شاید دولت فکر می‌کند معتادها کمی با آدم‌های معمولی فرق دارند.

درست است. منم می‌دانم ما چهره شهر را زشت می‌کنیم، اما باید کمک مان کنند تا ترک کنیم و زندگی سالمی داشته باشیم.

بـه نـظرت هـمه مـعتادهای کارتن‌خواب دوست دارند به سمت زندگی سالم برگردند یا مثلا بروند سراغ کار؟

نمی توانم بگویم همه، اما خیلی‌ها دوست دارند خوب زندگی کنند، ولی وقتی می‌بینند بعد ازپاکی باید گرسنگی بکشند دوباره می‌روند سراغ مواد.

مریم خباز‌‌

‌‌جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها