یک توضیح این تناقض آشکار این است که از زمان آغاز حملات پهپادی دولت یمن ضعیفتر شده و همین مساله به القاعده در شبهجزیره عرب زمینه فعالیت بیشتری داده است. مساله دیگری که باید به آن اشاره کرد، این است که این حملات، باعث مرگ بسیاری از غیرنظامیان نیز شده و به تقویت این ادعای القاعده انجامیده است که یمن تحت حملات یک قدرت خارجی قرار گرفته و همین مساله تقاضا برای پیوستن به این گروه را افزایش داده است.
ممکن است هر دو فرضیه تا حدود زیادی درست باشد، اما بخش زیادی از این معضل به این دلیل است که غرب نتوانست متوجه شود، یمنیها چه دیدگاه و نظری نسبت به القاعده دارند؛ شکستی که زمینهساز گسترش بیشتر القاعده و تضعیف نیروهایی شد که با تروریستها مبارزه میکردند.
دو اشتباه در طرز تفکر غرب نسبت به القاعده در شبه جزیره عرب وجود دارد. اولین برداشت غلط غرب این است که تصور میکند دولت صنعا برای مبارزه با گروههایی که آن را به چالش میکشند، کاملا جدی است و در این راه، از مردم یمن نیز کمک میگیرد. دوم این که بخوبی نفهمیدند القاعده طی این سالها به بخشی از جامعه یمن تبدیل شده و همین مساله باعث شده آنها پایگاهی مهم برای گسترش دامنه فعالیتهایشان داشته باشند.
ابزاری برای سیاستمداران
برای مردم یمن، تفاوت القاعده و دولت هیچگاه مشخص نبوده و از دید آنها شکست تروریستها لزوما به معنای پیروزی دولت مرکزی نیست. بسیاری بر این باورند که رقبای سیاسی در یمن با برجسته کردن تهدید القاعده، در جهت منافع سیاسی خود حرکت کردند. در مقابل نبرد علیه القاعده، تنها صحنهای است که در آن قدرتهای داخلی برای ایفای نقش با یکدیگر رقابت میکنند. با در نظر گرفتن القاعده بهعنوان یک گروه تروریستی، غرب به طرز ناشیانهای بر درگیری داخلی این کشور چشم پوشید. در نتیجه همین رویکرد، یک مبلغ مذهبی چندی پیش به محققان دیدبان حقوق بشر گفت: مردم عادی یمن بین حملات پهپادهای آمریکایی و القاعده قرار گرفتهاند.
بهعنوان نمونه، یک انفجار انتحاری ماه میسال 2012 در صنعا اتفاق افتاد که بر اثر آن حدود 100 نفر از نیروهای امنیتی یمن کشته شدند. نیروهای وابسته به علی محسن (یکی از فرماندهان قدرتمند ارتش که سال 2011 از نظام علی عبدالله صالح جدا شد) گفتند طرفداران علی عبدالله صالح پشت این حمله بودهاند. در مقابل، نیروهای نزدیک به رئیسجمهور سابق گفتند، محسن فردی انتحاری را استخدام کرده بود.در هر دو مورد، القاعده تنها یک ابزار در دست بازیگران این کشور بوده است. این باور مدت هاست در میان مردم یمن وجود دارد که القاعده خود به خود دست به کاری نمیزند. این موضوعی بود که در جریان تظاهرات بهار عربی سال 2011 نیز مشاهده شد و معترضان در شعارهای خود، خواستار برکناری رژیم حاکم و نیز ریشهکن کردن القاعده شدند. چند وقت پیش نیز توکل کرمان، فعال حقوق بشر یمنی و برنده جایزه صلح نوبل در حساب توئیتری خود نوشت: القاعده شبهنظامیان وفادار به عبدالله صالح هستند.
یکی از منابع خبری که گفته میشود با سرویسهای امنیتی یمن ارتباط دارد، حسابی توئیتری به نام تمه دارد که از این دست اخبار زیاد منتشر میکند. براساس گزارشهای تمه، قاسم الریمی، رهبر کنونی القاعده در شبهجزیره عرب با عبدالله صالح و خانوادهاش ارتباط نزدیک دارد. حتی گفته میشود صالح 70 میلیون دلار به الریمی داد تا او مسئولیت حمله به بیمارستان وزارت دفاع در صنعا را در دسامبر 2013 بهعهده بگیرد. در آن حادثه 56 غیرنظامی کشته شدند.
اینجور اظهارات تنها محدود به جامعه رسانهای یمن نیست. شبکه الجزیره اخیرا مستندی از هانی مجاهد پخش و در این مستند ادعا میکرد، بهعنوان جاسوس نیروهای امنیتی مدتی یکی از اعضای القاعده در یمن بوده است. مجاهد گفت، عمار صالح (برادرزاده عبدالله صالح و رئیس اداره امنیت ملی یمن) پشت پرده حمله القاعده به سفارت آمریکا در سال 2008 در صنعا بوده است. مجاهد در آن مستند، الریمی را دست پرورده اداره امنیت ملی یمن خواند و گفت، اکثر رهبران القاعده در کنترل کامل عبدالله صالح بودهاند.
بیتوجهی غربیها
چنین دیدگاهها و اظهاراتی نشان میدهد، نمیتوان به منابع رسمی یمن در باره القاعده در این کشور اعتماد چندانی داشت. در این میان، حملات غرب علیه این گروه تروریستی باعث میشود، در باره اهمیت این گروه بیش از اندازه اغراق شده و این موضوع نادیده گرفته شود که خود شهروندان یمنی میتوانند علیه تروریستهای القاعده مقاومت کنند. با تمام این اوصاف و با وجود تردید غرب نسبت به دولت یمن، واشنگتن از سال 2006 همزمان با آغاز حملات پهپادی در این کشور، همکاری خود را با صنعا افزایش داد. این اتفاق زمانی افتاد که 23 نفر از اعضای ارشد القاعده توانستند از یکی از زندانهای این کشور فرار کنند. آمریکاییها در مقابل انتقادهای فراوان این گونه توجیه میکنند که حمایت و همکاری با صنعا تنها راه پیش روی آنها بوده است. در همین ارتباط، اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا ماه گذشته گفت: انجام عملیات ضدتروریستی زمانی که یک دولت کارآمد بر سر کار باشد، بسیار آسان است.
علاوهبر این غربیها ادعا میکنند، بدون دخالت خارجی در این کشور، یمنیها ممکن بود به سمت حمایت از القاعده بروند. آنها برای این موضوع متوسل به حقایق تاریخی شدند که هیچ ارتباطی به این مساله نداشت. به عنوان مثال کارل لوین سناتور دموکرات ایالت میشیگان در سال 2009 و در مقابل انتقادها گفت: بسیاری از مجاهدین پس از عقبنشینی شوروی از افغانستان، به سمت یمن بازگشتند.
موضوع دیگری که غربیها به آن توجه نکردند، فقدان محبوبیت و مقبولیت القاعده در میان یمنیها بود. براساس نظرسنجی که ماه مارس سال 2011 از میان یکهزار یمنی انجام شد، 86 درصد پاسخ دهندگان حس تنفر نسبت به القاعده داشتند. در همان نظرسنجی، 96 درصد اعلام کردند، مخالف همکاری آمریکا با دولت یمن در این زمینه هستند. بنابراین تلاش آمریکا برای کمک به دولت مرکزی یمن برای مبارزه با تروریسم و تمایل دولت برای انجام یک بازی دوگانه، تنها نتیجهاش این شد که القاعده در شبه جزیره عرب با گذشت زمان، حضور بیشتری در این کشور پیدا کند.
یمنیها وجود القاعده در کشور خود را نفی نمیکنند، اما درک آنها نسبت به این گروه تروریستی با آنچه در ذهن غربیها میگذرد، متفاوت است. حملات پهپادی اگرچه آنطور که آمریکاییها در نظر میگیرند ممکن است باعث تضعیف القاعده شده باشد، اما این ذهنیت را در میان یمنیها تقویت میکند که رشد این گروه تروریستی نتیجه سیاستهای داخلی است که غرب نیز به نحوی در آن نقش داشته است.
حسین خلیلی
گروه بینالملل
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد