کارمن، خانم معلم و البته جهانگرد و کوهنورد 42 ساله آلمانی که با وجود آن که کاملا تصادفی به ایران سفر کرده، اما پس از دو هفته اقامت حالا نه‌تنها بسیار از سفر خود به تهران، دماوند، اصفهان و شیراز راضی است بلکه می‌گوید، تجربه ایستادن بر فراز دماوند درکنار دوستان مهربان ایرانی را همیشه به یاد خواهد داشت.
کد خبر: ۸۳۲۵۰۳
ایرانگردی بر فراز دماوند

دوست ایرانی ما که از اولین روزهای حضور این بانوی دوست‌داشتنی همراهی‌اش می‌کرد، می‌گوید: 13روز پیش وقتی اولین بار با خانم کارمن صحبت کردم، تنها سه کلمه فارسی بلد بود.

سلام، خداحافظ و همان لحظه کوهنورد خوش‌رو به میان حرفش می‌دود و با خنده‌ای از ته دل می‌گوید: مرسی.

دوست ایرانی هم با خنده ادامه می‌دهد: بله، مرسی سومین و آخرین کلمه‌ای بود که ایشان بلد بودند، اما امروز طوری صحبت می‌کند که گویا حداقل سه ماه گذشته را بکوب فارسی خوانده و جالب‌تر این که مسافر آلمانی تمام این مدت با لبخند نشان می‌دهد که متوجه می‌شود.

وقتی در میانه صحبت‌ها از او خواستم ایرانی‌ها را در یک کلمه توصیف کند، بدون تعلل گفت: «یاری‌رسان و مهربان» و با این حساب اگر قرار باشد من، شخصیت دوست‌داشتنی این جهانگرد آلمانی را تنها در یک واژه توصیف کنم، باید بدون مکث بگویم: خوش رو و بانشاط!

از انگیزه سفرتان به ایران بگویید. اصلا چرا ایران؟!

برای سفر به ایران دو دلیل داشتم. اولین و مهم‌ترین دلیلم دماوند بود. خب من در آلمان معلم زبان انگلیسی و جغرافیا و البته کوهنورد هستم و به سفرکردن به اقصا نقاط جهان بسیار علاقه‌مندم.

من عاشق کوهستانم و تصمیم داشتم که برای فتح قله‌هایی به روسیه سفر کنم، اما از یک سو با مشکلاتی برای دریافت ویزای روسیه روبه‌رو شدم و به پیشنهاد چند نفر از دوستانم که حدود دو ماه پیش موفق به فتح دماوند شده بودند، به ایران آمدم.

فارغ از این، از زمانی که با کتابی درباره پزشک قدیمی ایرانی آشنا شدم، دوست داشتم حتما به ایران بیایم تا بتوانم بیش از این با ابن سینا، این حکیم بزرگ ایرانی آشنا شوم.

بماند که در جریان سفر به شیراز از آرامگاه حافظ و سعدی هم بازدید کردم و تا حدودی با اشعار زیبای این دو شاعر بزرگ پارسی آشنا شدم که تجربه فوق‌العاده‌ای بود.

البته باتوجه به این که تنها دو هفته در تهران بودم، به غیر از تهران دوست‌داشتنی، دماوند باشکوه و شیراز زیبا، تنها موفق به بازدید از اصفهان باستانی شدم و حالا باید برای دیدن همدان، مشهد، تبریز و بسیاری دیگر شهرهای ایران تا سفر بعدی منتظر بمانم.

کمی درباره مردم ایران بگویید.

شاید یکی از مهم‌ترین تجربه ام در این سفر، آشنایی با مردم ایران بود. مردمی که با وجود آن که معمولا زبان انگلیسی‌شان خوب نیست، اما همیشه آماده کمک کردن بودند.

مردمی یاری‌رسان، بسیار صمیمی و مهربان، بسیار باهوش و مشتاق برای آموختن و البته بسیار روشنفکر و در نهایت اگر بخواهم تنها با یک کلمه ایرانیان را توصیف کنم، باید بگویم مردم ایران مردمانی‌ هستند مهربان.

اینها که تماما تعریف و تمجید بود. در مورد نقطه ضعف‌ها هم بگویید.

البته من در چنین جایگاهی نیستم. زیرا ما درباره یک ملت صحبت می‌کنیم. ملتی دوست‌داشتنی و کامل اما اگر بخواهم تنها به یک نکته اشاره کنم باید بگویم متاسفانه در ایران کسی آن چنان به ارزش آب آگاه نیست.

باتوجه به این‌که در این مدت هر روز در یک هتل اقامت داشتم، بارها با مصرف نادرست آب روبه‌رو شدم که بسیار عجیب بود و دومین مساله هم استفاده بیش از حد از پلاستیک در کشور شماست که به طرز نامتعارفی در همه اشیاء و در همه جا به چشم می‌آید.

و صنایع دستی ایرانی؟

در اصفهان با هنرمندی آشنا شدم که با چوب و همین طور فلزات ظروف صنایع دستی می‌ساخت و همچنین از مغازه‌های صنایع دستی بسیاری در شیراز، اصفهان و حتی تهران بازدید کردم و باید بگویم، آثار صنایع دستی و فرهنگی ایران فوق‌العاده زیبا هستند.

و اما سوال مهم و اصلی: غذاهای ایرانی؟

شاید با توضیحات بیشتر شما را ناامید کنم. خب، من گیاهخوارم و طبیعتا گوشت قرمز نمی‌خورم و بنابراین کباب و دیزی را از دست دادم، اما درعوض غذاهای خوشمزه و بی‌نهایت لذیذی مثل فلافل، میرزاقاسمی، کشک بادمجان و بویژه رنگینگ را به دست آوردم!

همین طور عاشق شیرینی‌های ایرانی مثل گز، سوهان، باقلوا و بستنی سنتی شدم. در جریان سفر به دماوند یکی از کوهنوردان ایرانی که از شهرهای جنوبی آمده بود، برای صبحانه از من با رنگینگ پذیرایی کرد که تجربه بی‌نظیری بود!

آیا آنچه پیش از سفر به ایران در ذهن داشتید با آنچه امروز دیده‌اید، یکسان بود؟

باید بگویم که در این دو هفته نظرم درباره ایران کاملا تغییر کرده و طبیعتا حالا دیدگاه به مراتب روشن‌تر و البته بهتری نسبت به این کشور و بویژه مردم خوبش دارم.

برخلاف تصورم اینجا کاملا به حریم شخصی مردم احترام گذاشته می‌شود و مردم و بخصوص جوان‌ترها کاملا با قواعد زندگی مدرن آشنا و با تمام وجود آماده آموختن هستند.

مردم در خانه، خیابان و حتی در تاکسی‌ها آنلاین هستند و در مجموع فکر می‌کنم شرایط بسیار آزادانه‌تر از آن است که پیش از سفر به ایران می‌پنداشتم.

نظرتان درباره زنان ایرانی چیست؟

من در این روزها با خانم‌های روشنفکری آشنا شدم که واقعا مستقل بودند. بعضی از آنها ازدواج کرده بودند و برخی نه، اما مهم این است که امروز زنان ایرانی کارها و مسئولیت‌های جدی اجتماعی را می‌پذیرند.

من امروز با خانم مهندسی آشنا شدم که در معدن کار می‌کرد و باید بگویم زنان ایرانی، خیلی مستقل، آزاده، روشنفکر و باهوش‌اند و معمولا تحصیلات بالایی دارند و باید بگویم زنان ایرانی تفاوت بسیاری با آنچه پیش از سفر به ایران می‌پنداشتم، دارند.

آیا شباهتی میان مردم ایران و آلمان وجود دارد؟

باز هم باید ناامیدتان کنم. آنچه من در این روزها دیدم و تجربه کردم بسیار از آنچه از هموطنانم می‌شناسم، متفاوت است. مردم در آلمان زندگی به مراتب پرتشنج تری از شما دارند.

زیرا آلمانی‌ها سخت کار می‌کنند، اما مردم در ایران زندگی را ساده می‌گیرند. وقتی در اصفهان بودم، با هر کسی که آشنا می‌شدم از من برای رفتن به گردش و تفریح در طبیعت دعوت می‌کرد و بعد با تمام اعضای خانواده به پیک‌نیک می‌آمدند.

البته من عاشق این روحیه خوب اجتماعی شما هستم، اما از آنجا که به عنوان مثال بارش باران در آلمان بسیار ناگهانی و زیادتر از اینجاست، ما همیشه باید با احتیاط بیشتری به گردش در طبیعت برویم.

فکر می‌کنم ما کمی بیش از اندازه کار می‌کنیم و شما هم کمی بیش از حد استراحت می‌کنید. البته این عالی است، اما فکر می‌کنم این تفاوت‌ها دلایل بسیاری دارد.

به طور کلی آلمانی‌ها بسیار فردگرا و در مقابل مردم در ایران بسیار علاقه‌مند به زندگی جمعی و خانوادگی هستند.

بماند که با توجه به سطح بالای زندگی اجتماعی در ایران، مردم ایران بیش از مردمان دیگر کشورهای خاورمیانه به مردم آلمان و به طور کلی به مردم اروپا شباهت دارند.

از دیگرسو به نظر من همه انسان‌ها شبیه یکدیگرند و گاهی شباهت‌هایی باورنکردنی میان مردمانی با باورها، تاریخ و فرهنگ متفاوت وجود دارد.

مثلا وقتی شما قرآن می‌خوانید شباهت بسیاری میان کلام قرآن و آنچه در انجیل آمده، می‌یابید که این موضوع همیشه برای من شگفت‌انگیز و دوست‌داشتنی بوده است.

یعنی شما قرآن کریم را خوانده‌اید؟

البته. من قرآن را به زبان انگلیسی خوانده‌ام و شباهت بسیاری میان ادیان بزرگ آسمانی می‌بینم. ممکن است که شما گمان کنید، مردم به خدایان متفاوت اعتقاد دارند، اما حقیقت این است که همگی به یک خدای واحد باور داریم.

درحقیقت با وجود آن که راه‌ها به ظاهر متفاوت است، مقصد یکی است. یکی از وجوه مشترک ادیان، تلاش برای برقراری ارتباطی بهتر میان انسان‌هاست و راهنمایی به سوی کارهای درست مثل یاری رساندن و مهربان بودن با دیگران.

بهترین تجربه و خاطره‌‌تان در طول روزهایی که در ایران بودید.

شاید بهترین تجربه من درطول این سفر دوهفته‌ای همان فتح دماوند بود. من عاشق کوهنوردی هستم و فارغ از زیبایی چشمگیر دماوند، دوستانی که در آن سفر همراهم بودند، همگی بسیار مهربان و دوست‌داشتنی بودند.

البته بازدید از شیراز و اصفهان هم بسیار جذاب بود، اما واقعا تجربه ایستادن بر فراز دماوند در کنار دوستانی مهربان با هیچ احساسی قابل مقایسه نیست.

و به عنوان سوال آخر، کمی هم درباره اتفاقات بامزه و جالب‌ترین خاطرات و تجارب تان در این روزها بگویید!

شاید یکی از اتفاقات جالب، وقتی بود که سوار اتوبوس‌های شهری تهران شدم! من به عنوان یک زن، بسیار قدبلندم و ایستادن در اتوبوس در حال حرکت و در میان زنان ایرانی، احساس جالبی بود.

تجربه سفر با هواپیما به شیراز هم اتفاق بامزه‌ای بود. فرض کنید که من از دو ساعت قبل با عجله تمام کارهایم را انجام داده و خود را به فرودگاه رساندم، اما وقتی که با عجله و نگرانی از دیر رسیدن برای انجام کارهای پیش از پرواز به بخش‌‌های مختلف در فرودگاه مراجعه می‌کردم، همه کارها با آرامش خاطر و طمانینه باورنکردنی متصدیان انجام می‌شد و جالب‌تر آن که بعضی از آنان از عجله بیش از حد من ایراد هم می‌گرفتند و می‌گفتند نگران نباش و عجله نکن!

یا وقتی با یک خانم در شیراز قدم می‌زدم، متوجه شدم هنگامی که می‌خواست با تلفن همراهش صحبت کند، از حرکت باز می‌ایستد و سرحوصله مدت‌ها صحبت می‌کند و می‌خندد و این در حالی بود که ما در گوشه‌ای از یک پیاده‌رو ایستاده بودیم!

سیّد علیرضا کیانپور - چمدان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها