از هنگامی که برجستگیهای کوچکی روی شاخههای گیاهی پیدا میشود تا هنگامی که گل شکفتگی پیدا میکند، زمان معینی سپری میشود؛ این زمان، یعنی از غنچه بستن تا شکلگیری گل برای پرورش و ادامه حیات گل بسیار اهمیت دارد. اگر در این فاصله زمانی، باران بسیار ببارد و باد سخت بوزد و سرما غلبه کند، گیاه بیگل، بیبار و بینتیجه میماند و آشکار است؛ گیاهی که ثمر و میوه نداشته باشد وجودش بیفایده و هرز است. صائب تبریزی در بیت بالا از یک شرط و جزای آن سخن گفته و نوعی التزام را در رفتار و کردارها، بایسته دانسته است. «غنچه شدن» و «غنچه بودن» مرتبهای از حیات گیاه است که در آن، گلبرگها و کاسبرگها روی هم فشرده و جمعاند و نشانه ناشکفتگی گل است. صائب در این بیت با بهرهگیری از یک پدیده طبیعی و برابر کردن آن با انسان به یک نتیجه مفهومی رسیده و در یک همانندسازی و ایجاد تناسب، میان واژه غنچه و تداعی آن یعنی گل، صورت خیال «عاقبتاندیشی و آخربینی» را تصویر کرده است. زبان او در این بیت کنایی است.
اسلوب شاعر در بیان ادراک ژرف شاعرانهاش، ادراک حالت و عالم جوانی و پیری انسان است. آنچه پایه مضمونسازی و تداعی شاعر در این بیت قرار گرفته اصل «تناسب» میان واژههای غنچگی و گل در پیوند با فعلهای «میگرفتم» و «میتوانستم» است. بیان فعل در این بیت، زمان گذشته استمراری و ادامه آن با این شرط که اگر در آغاز زندگانی و جوانی در هزینه کردن و مصرف چیزها امساک میکردم در پایان زندگی و پیری اندوختهای برای ادامه زندگی، راحتی و کامیابی خود میداشتم. پس «تنگ گرفتن» در این بیت میتواند به معنی «کم مصرف کردن» و بدون افراط و زیادهروی در کارها زیستن باشد. واژه «تنگ» نقیض «فراخ» است. صائب ترکیب «تنگ گرفتن» و امساک را در بیتی دیگر اینگونه معنی کرده است:
«تو از فشاندن تخم امید دست مدار/ که در کرم نکند ابر نوبهار امساک»
سعدی شیرازی چهار قرن پیش از صائب در بوستان خود، اینگونه هشدار داده است:
«چو در تنگدستی نداری شکیب/ نگهدار وقت فراخی، حسیب»
واژه «حسیب» به معنی: حساب، شمار و داد و ستد است که به ضرورت قافیه به اصطلاح حماله شده است. «نگهداشتن» در واقع همان «تنگ بستن»صائب و نشانه قناعت و نگاه داشتن اعتدال در زندگانی و در حقیقت، نشانه عاقبتاندیشی است. عمعق بخارایی، شاعر قرن ششم هجری نیز با این ادراک انسانی، اینگونه اندرز داده است:
«زتنگنای قناعت، قدم مَنِه بیرون/ که مرغ در قفس، ایمن بود ز چنگل باز»
واژه «زر» به معنی طلا و «مشت زر» در واقع همان گرد کرده و اندوختهای است که از به اندازه مصرف کردن و مآلاندیشی و آخربینی آدمی، نصیب او خواهد شد. بیدل دهلوی، یک قرن پس از صائب از دو واژه «غنچه» و «زر» اینگونه معنی آفرینی کرده است:
«رنگ پریدهای ست ز روی خزان ما/ در بوتههای غنچه اگر خرده زر است»
به این ترتیب میبینیم که هر واژه در هر بیت، کارکرد ویژهای دارد و میتواند در پیوند با دیگر اجزای متن هر بیت، معنی تازه به وجود آورد و در القای دلالتهای نو متفاوت بسیار موثر باشد. بیدل دهلوی، یک قرن پس از صائب اینگونه با واژه«غنچه» معنی آفریده است:
«گر کنی یک غنچه، فکر عالم آزادگی/ یابی از هر چین دامن، صد گریبان زار گل»
ترکیب «یک غنچه» به معنی: «به اندازه یک غنچه» است. آیا «عالم آزادگی» بیدل، همان «گل شدن» و «کامل شدن» و «مشت زر پیدا کردن» صائب نیست؟
عبدالحسین موحد
پژوهشگر ادبیات
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد