بیت‌خوانی

نبرد با نفس سرکش

کاهی شو و کوه عُجب بر هم زن / تا پیر تو را چو کهربا گردد عطار نیشابوری
کد خبر: ۸۱۹۱۴۶
نبرد با نفس سرکش

آن نیروی پنهانی که همواره، نهاد آدمی را در تمایلی دوگانه ـ انسانی و حیوانی ـ نگاه داشته است، چیست؟ چه چیزی در حس و حال و نفس برخی وجود دارد که آنها را بر کشش حیوانی‌شان، پیروز می‌گرداند؟ چرا برخی بد، بدخواه و بدخو هستند؟ برتری‌طلبی، خشم و خشونت و خودخواهی، آدمی را خوشبخت و رستگار نمی‌کند. بلا و بدبختی آدمی، نتیجه خودپسندی و خود را بزرگ داشتن و دیگران را کوچک دانستن است. هنگامی که آدمی پر از باد کبر و غرور می‌شود، پلنگ است. پلنگی، نتیجه تندی و باد در سر داشتن است. هنگامی که آدمی از پلیدی و پستی تهی می‌شود، آهوست. آهویی، نتیجه پاکزادی و عزت نفس است. آن که ناسزاوار و به ناحق، خود را از دیگران برتر می‌داند و خواری و فرومایگی خود را پنهان می‌دارد، بیمار است. بیمار معرفت و شناخت، بیمار اصالت و انسانیت. کسی که نفس و روان خود را نمی‌شناسد، مهرطلب و پیرگزین نیست و فکر و خواست خود را درست و از آن دیگران را نادرست می‌بیند. عطار نیشابوری در بیت بالا، ما را به تامل و تفکر در دیدگاه معنوی فوق، فرامی‌خواند. عطار با فعل امر «شو» ما را به نبرد با نفس سرکش و هواهای نفسانی، هشدار می‌دهد. «کاه شو» یعنی سبک و کم‌وزن شو، یعنی تهی از آلودگی و سنگینی و بار گناه و تعلق دنیایی شو. آزاد شو و برده نفس زیادخواه خود مباش و شرافت نفس و عزت و اراده خود را حفظ کن، چراکه «کاه» با آن همه سبکی و بی‌مقداری، زود به سمت کهربا کشیده می‌شود. خاصیت کاهربا، جذب کردن است و خاصیت پیران و پیشوایان، راهنمایی و پنددهی است. پیر، مرشد و مراد آدمی و راهنما و دستگیر اوست. قطب پیر طریقت، مبارک قدم است؛ کسی است که فطرت آدمی را بیدار می‌کند و نیروهای نهفته عقل او را برمی‌انگیزاند و به کار می‌اندازد. هنگامی که آدمی، آهو شد، به مراد خود می‌رسد و مراد، درهای خوشبختی و رستگاری را به روی مرید خود باز می‌کند. واژه‌های «کاه»، «کوه» و «کهربا» در تناسب و تعابیری زیبا، نظیر یافته‌اند تا ما را به این معنی و حقیقت برسانند که بر پلنگ نفس خود غلبه یابیم و صفات انسانی پیدا کنیم؛ چراکه از بار و سنگینی وابستگی و دلبستگی دنیایی، فارغ شدن، آدمی را به صلاح و صواب می‌رساند. خاصیت کهربا، کشش و جذب است و در اینجا، پذیرش و قبول پیر و پیشوا.

پس برای بار یافتن به پیشگاه حق، باید سبک بود، باید بی‌پیرایه و پاک بود؛ زیرا به قول صائب تبریزی: «صدق، روشنگر ضمیر من است/ صبح روشن، ضمیر پیر من است».

ضمیر، یعنی، باطن آدمی. ضمیر؛ همان فضیلت و نیروی پنهانی است که در دل و درون آدمی است و نیک را از بد و سالم را از فاسد، بازمی‌شناسد و به قول اوحدی مراغه‌ای:

«قول و فعل و ضمیر چون شد راست/ اختلافی نماند اندر خواست». پیر صاحب رای و اهل درد، کسی است که این وحدت را در مرید خود به‌وجود می‌آورد و او را به خواست یگانه خود، راهبر می‌شود، از این‌روست که عطار نیشابوری در بیت بالا، ما را به پاکی و پیرطلبی، دعوت کرده است.

آیا «کاه شدن»، نوعی صدیق شدن، نمی‌تواند باشد؟ صدیق؛ یعنی راست بودن در گفتار و کردار و رفتار و خلق و خوی؛ زیرا صدیقان و صالحان، واصلان به درجه اعلای حق‌اند. به یقین، کسی می‌تواند خوشبخت و کامیاب شود که از دیگران پند پذیرد و خود را به پاکی پرورش دهد و از خود بگذرد، به مراد بپیوندد و عزت یابد. نظامی گنجه‌ای نیز پیش از عطار این‌گونه به ما اندرز داده است:

«رهایی خواهی از سیلاب اندوه

قدم بر جای باید بود، چون کوه

گر از هر باد، چون بیدی بلرزی

اگر کوهی شوی، کاهی نیرزی.»

که ما را به یاد این حکمت ارزشمند مولا علی(ع) می‌اندازد: «من تکبر علی الناس ذل» ـ کسی که نسبت به مردم خودخواهی و گردن فرازی کند، خوار و زبون می‌شود.»

عبدالحسین موحد

پژوهشگر ادبیات

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها