زیبایی و تشخیص و تحسین آن به خاطر خودش است. اگر آب را دوست داریم جز از برای رفع تشنگی و نیاز بدن نیست، اگر ماشینی را میپسندیم به سبب امتیازی است که در مصرف آن نهفته است و اگر اخلاق و رفتاری را انتخاب میکنیم و سرلوحه خود قرار میدهیم فقط به این دلیل است که آن اخلاق یا نظام ارزشی معطوف به یک آرمان یا باور قابل دفاع و نیکو ـ از نظر ما ـ است. پس هیچ چیز جز زیبایی فارغ از نفع و سود نیست. یکی از مهمترین تفاوتهایی که این معیار در ما ایجاد میکند، تفاوت در تصمیم است. آن گونه که یک اثر یا کالا براساس زیبایی خود انتخاب میشود همان گونهای نیست که طبق نیاز ما و مصرفی که دارد انتخاب میشود.
زیبایی چیزی غیر از کالا
با این رویکرد میتوان زیبایی را امری ضدکالا دانست. زیبایی زمانی میتواند در معادلات ما نقش داشته باشد که کالا بودن یک شیء، هویت آن را تشکیل ندهد. زیبایی، کالا بودن و نفع و مصرف را نفی میکند، حتی اگر آن کالا مصرفی باشد، خرید یک ماشین به سبب زیبایی آن، به خاطر زیبایی است نه کاربردش. این معرفت و تحلیل درخصوص زیبایی را امانوئل کانت فیلسوف مشهور قرن 18 در سومین کتاب نقد خود، یعنی نقد قوه حکم برای ما ایجاد کرد و با این کار شکافی همیشگی میان کالا و زیبایی به وجود آورد و ملاک و معیار زیبایی را به ملاک و معیاری فرا روزمره و محض بدل کرد.
در درستی حکم کانت و تنزه دلچسبی که برای زیبایی قائل شده است، کمتر میتوان تردید کرد، اما این در ملاک ها و معیارهای روزمره چه نقشی خواهد داشت؟ اگر با کمک گرفتن از این معیار کانت خرید کنیم، آن گاه بسادگی میتوانیم وسوسهها و بخشی از تردیدهای خود را هنگام خرید کالا کم کنیم. تفکیک ارزش کالا (از آن رو که کالاست) از زیبایی منتهی میشود به یک جدایی عمیق میان زیبایی و مصرف. چیزی که امروزه تداخل آن به نوعی مصرفگرایی کاذب منجر شده است: معیار زیبایی سبب خرید کالایی مصرفی میشود و با تغییر و دستکاری و تحول در زیباشناسی و تعاریف زیبایی، گویی که آن کالا از مصرف هم میافتد. در حالی که این فکر کاذب و غلط است. معیار استفاده از کالا به زیبایی نیست، بلکه به توانش در برآوردن نیاز و قابلیتش در مصرف شدن است. پس مفید بودن را نباید معیار زیبایی مخدوش کند، چرا که این خدشه نوعی عمل غیرواقعی است.
برای مثال زیبایی در مدهای ظاهری که دیگر یک صنعت عریض و طویل شده، مصرف را از حالت واقعی (کالایی) خود به یک حالت مصنوعی تبدیل کرده است، به این معنا که نیاز، خود به انقیاد بازار زیبایی آفرین درمیآید؛ بازاری که میگوید زیبایی چیست و براساس آن نیازها را کنترل میکند. مد به این تعبیر چیزی جز مصرف کردن زیبایی و دور ریختن آن نیست. چیزی جز کشاندن پای زیبایی به ساحت مصرف و لذا کهنه کردن آن نیست. برای همین یک پا در هنر دارد و یک پا در اقتصاد و صنعت و به همین دلیل هنر را با اقتصاد و صنعت میسنجد و نیاز را با هنر بازاری شده از واقعیت جدا میکند.
مدگرایی؛ مرگ زیبایی
در مد دوباره کانت نفی میشود، زیبایی شاهد بازاری میشود و پا به خیابانها میگذارد، پاساژها از هنر مملو میشود و بدنها همچون دیوارهای یک گالری سیار در شهر روانند، اما این گالری اثر هنری منحصر به فردی ندارد، تکرار و تکثیری از هنر دلالهاست. زیبایی مصرف میشود و کالا از آن رو که کالاست باید زیبا باشد تا در این بازار مصرف باقی بماند. آنچه با این رویه، انسان امروز نیاز دارد بازگشت به تعریف مدرنیستی کانت برای فرار از مصرفگرایی به سبب انقیاد و اعتیاد و آسیبهای زیستمحیطی و اقتصادی آن است و نجات دادن زیبایی از امری میانمایه و مصرفی و زودگذر که به دست مد زاده میشود و بسرعت میمیرد.
با این وضع مخدوش، بازگشت به زیبایی فارغ از سود، یک پیش نیاز اساسی دارد؛ حذف زیبایی از زندگی روزمره به عنوان فرآیندی که منحصر شده است در مصرف و خرید کردن، انسان حالا دیگر تنها یک خریدار است و حذف زیبایی کمکی است برای نجات از این موقعیت و بازگردان زیبایی به گالریها و منظرهها (یعنی هنر و طبیعت) دوباره مواجهه انسان را با زیبایی ممکن میکند و تشخیص آنچه را که نیاز است میسر، هنر را دوباره به یک پدیده درباره زیبایی و خلاقیت تبدیل و طبیعت را از امری مورد تصرف و تجاوز انسان به یک واقعیت شادیآفرین و محض بدل میکند.
این فرآیند لازم است برای این که زیبایی اجازه دیدن نیاز را نمیدهد و نیاز زیبایی را پنهان میکند.
علیرضا نراقی
کارشناس ارشد پژوهش هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد