فریدون محرابی، بازیگر تئاتر:

هنر تأثیرگذار، مرارت دارد

فریدون محرابی، لیسانس بازیگری دانشگاه هنر و معماری و فوق‌لیسانس کارگردانی و بازیگری دانشکده سینما و تئاتر است. او اگرچه در سریال‌هایی چون مدار صفر درجه، مرگ تدریجی یک رویا، به کجا چنین شتابان، آشپزباشی و کارهای تلویزیونی به ایفای نقش پرداخته است، اما در واقع محرابی به عنوان یکی از بازیگران و کارگردان‌های مطرح رادیویی به حساب می‌آید که سال‌هاست نقش‌های متنوع رادیویی را پشت میکروفن مرکز نمایش رادیویی به واقعیت تبدیل کرده و کارگردانی نمایش‌های رادیویی مختلفی را عهده‌دار بوده و در عرصه نمایش و اجراهای صحنه‌ای هم خوش می‌درخشد. جدیدترین نقش‌آفرینی صحنه‌ای وی در «روز ولنتاین» بود که به کارگردانی منیژه محامدی در تالار استاد مشایخی اجرا شد.
کد خبر: ۸۱۵۸۴۵

فریدون محرابی بعد از «روز ولنتاین» مشغول چه کاری است؟

این روزها مشغول تمرین در یک کار نمایشنامه‌خوانی به نام «عروسی‌ خون»، نوشته فدریکو گارسیا لورکا و به کارگردانی روح‌الله جعفری هستم که احتمالا اواخر مرداد اجرا خواهد شد. این نمایشنامه‌خوانی‌ها شامل هفت اجرای مجزا خواهد بود که من در یکی از آنها حضور خواهم داشت. این اجراها برای حمایت از هنرمندانی است که با بیماری دست و پنجه نرم می‌کنند.

نمایشنامه‌خوانی چندی است خیلی باب شده. دقیقا نمایشنامه‌خوانی را در چه ژانری باید محسوب کنیم؟ اصلا چنین اجراهایی دقیقا چه مختصات و ضرورتی دارد؟

نمایشنامه‌هایی برای دوره و زنده شدن، تنظیم می‌شود. از دل آن انتخاب‌ها، انتخاب‌هایی صورت می‌گیرد که برای اجرا آماده شوند. بخشی از آن هم به ادبیات مربوط است. ادبیات نمایشی همچنان باید زنده بماند و خواندن یکی از ساده‌ترین کارها برای زنده ماندن آن است. حال این‌ که نمایشنامه‌خوانی چه شکل و شمایل اجرایی‌ای دارد، راجع به این مسأله خیلی می‌توان صحبت کرد. این‌ که در play reading یا نمایشنامه‌خوانی چه ویژگی‌هایی می‌تواند وجود داشته باشد و چقدر این نمایشنامه‌خوانی می‌تواند به اجرا نزدیک شود، آیا دکور در آن نقشی دارد یا باید الزاما بدون لباس، نور، دکور و... اتفاق بیفتد؟ آیا به میزانسن می‌رسد یا نمی‌رسد؟ خوانش باید با حس و حال باشد یا نه خنثی خوانده شود که سبک و سیاق نوشتار انتقال پیدا کند، همه اینها بحث‌های طولانی است که در این مختصر نمی‌گنجد.

چیز دیگری هم که این روزها خیلی باب شده، تصویری کردن (اعم از سینمایی یا تلویزیونی کردن) آثار نمایشی است. به نظرتان چنین تجربه‌هایی موفق از آب درمی‌آیند؟

بین فیلمنامه و نمایشنامه، تفاوت‌های بسیاری وجود دارد. نمایشنامه‌های خوب، ساختاری قوی دارند و به لحاظ خط داستانی و روایی منسجم و قدرتمند هستند. برای این ‌که یک نمایشنامه به فیلمنامه تبدیل شود، باید بتواند، آداپته شود. اگر این اتفاق رخ دهد، چه‌بسا ما با کار قوی‌ای مواجه شویم. من در این زمینه می‌توانم یکی از نمایشنامه‌های یاسمینا رضا را مثال بزنم که فیلمنامه شد و نمایشنامه‌ای که در یک لوکیشن آپارتمانی با چهار پرسوناژ بود، شکل و شمایل سینمایی خوبی گرفت و به اعتقاد من نمونه و الگوی خوبی می‌تواند در این نوع کار باشد.

تجربه ژانرهای مختلف به عنوان یک بازیگر چطور امکان‌پذیر است؟ فریدون محرابی ممکن است یک نقش را اینقدر جدی بگیرد که برای خارج شدن از آن بعد از پایان اجراهایش دچار مشکل شود؟

این کار و حرفه من است و چون جنبه‌های آرتیستیک و هنری دارد، باید با ظرافت و لطافت و شرایط خاص‌تری بتوانم آن را دریافت کنم تا بتوانم آن را به مخاطب انتقال دهم. کارمند بانک اگر در حساب و کتابش اشتباه کند، فاجعه پیش می‌آید، یک نفر که در شرکت مخابرات مشغول به کار است اگر نتواند سرویس‌دهی خوبی داشته باشد، فاجعه پیش می‌آید و... این بخشی از وظیفه من است، حداقل وظیفه من این است که روی کارم مطالعه و تحقیق داشته باشم و در همین راستا تجربه‌های گوناگونی کسب کنم، اما در این تجربه‌ها فرو نروم تا شخصیت خودم هم حفظ شود. زنده‌یاد آقالو می‌گفت: اگر قرار باشد من شبیه شخصیت‌های بازی‌ام شوم، پس شخصیت خودم چه می‌شود؟ این بخشی از کار من است که خودم را جای شخصیت‌های گوناگون بگذارم. ببین آن شخصیت چه ویژگی‌هایی دارد، چگونه زندگی می‌کند، چه کتاب‌هایی می‌خواند، کدام بخش از زندگی مردم برایش مهم است، چطور راه می‌رود، چگونه غذا می‌خورد، رنگ لباس‌هایش چگونه است، و... باید غور کنم و در زندگی آن شخصیت فرو بروم، ممکن است که زندگی توی خبرنگار را دریافت کنم و آداپته کنم و آن را با کیفیت رفتاری‌ای که از خودم هنگامی که خبرنگار می‌شوم، سر می‌زند، تطبیق دهم. این ظرافت‌ها و ویژگی‌هایی دارد که ویژگی بخشیدن به تمامی لحظات زندگی آن شخصیت است. اگر بتوانم این کار را خوب انجام دهم، آن وقت کارم را درست انجام داده‌ام. آن وقت کارم را در کمال سلامت انجام داده‌ام. چون شغلم است، باید آن را درست انجام دهم. در زمانه ما، هنر چیز عادی و سهل‌الوصولی شده است. در صورتی که هنر تأثیرگذار مرارت هم دارد. خلق یکی از ویژگی‌های خداوند است و این نعمت و عنایت و لطف خداوند است که انسان می‌تواند شخصیت و اثری را خلق کند.

فریدون محرابی در یک نمایش چند ماه یک نقش را هر شب بازی می‌کند و یکنواختی‌اش او را اذیت نمی‌کند. در تئاتر چه پیدا کرده‌ای که حتی تکرار هر شبی‌اش برایت نشاط‌انگیز است و ملال‌آور نمی‌شود؟

ممنونم از طرح این سوال دقیق و هوشمندانه. در درون تئاتر چند ویژگی وجود دارد، یکی از این ویژگی‌ها این است که بی‌نهایت به آدم‌ها و در مرحله نخست به عوامل تئاتر آموزش می‌دهد. انسان دنیای ناشناخته‌ای را کشف می‌کند. این کشف و تجربه کردن هر روزه با انگیزه‌های متفاوت باعث می‌شود که تازگی و انگیزه‌اش بماند؛ عین زندگی. هر روز صبح که ما از خواب بیدار می‌شویم، همه‌ ما 24 ساعت داریم، اما دلیل و انگیزه هر یک از ما برای زندگی متفاوت است. یک روز باید کار شخصی انجام دهیم، یک روز خرید کنیم، یک روز به بزرگ‌ترهایمان سر بزنیم و... هر روز انگیزه‌ها و شکل و شمایل رفتاری‌مان تغییر می‌کند. این تکرار هر روز به آدم چیز جدیدی می‌دهد، به خاطر این ‌که هیچ چیز این تکرار، شبیه روز قبل نیست. میزانسن‌ها تغییر نمی‌کند، حرکات تغییر نمی‌کند، بلکه این انگیزه‌ها هستند که تغییر می‌کنند و همان تازگی و سرزندگی را اضافه می‌کنند.

تا به حال پس از پایان نمایشی، کماکان درگیر همان نقشی که بازی می‌کردی مانده‌ای؟

دیوید بال می‌گوید، ما باید روی خرابه‌های خودمان دوباره ساختمانی از داستان را بنا کنیم. اگر قرار باشد که من نقشی بر عهده داشته باشم و با آن زندگی کنم، دوباره اگر بخواهم به نقش دیگری نزدیک شوم، انگیزه‌های قدیمی از درون نقش جدید شکل می‌گیرد و شاید لازمه نقش جدید من نباشد. پس اگر ده نقش بازی کنم، حکم ساختمانی را دارد که ده طبقه است و هر طبقه، شکل و شمایلی دارد. چنین ساختمانی خیلی زشت می‌شود. باید از خودم عبور کنم و سراغ نقش جدیدی با شرایط زنده تازه‌تری بروم. این‌که نقشی در درون من بماند، شاید حالات، رفتار، ری‌اکشن‌های متفاوت آن، زمان ببرد که از بین برود. در پاسخ این سوال هم باید بگویم این‌ که در درون من نقشی اینقدر تازه مانده و از بین نرفته باشد، برای من وجود نداشته است.

فریدون محرابی به نظرم یک کتاب باز حرفه‌ای است. خودت بگو چقدر کتاب می‌خوانی و چرا؟

خواندن، بخش مهم و پررنگی از زندگی من است. اول خواندن است و بعد فیلم دیدن.گاهی اوقات خواندن تأثیرهایی در نوع زندگی انسان می‌گذارد که آدم نمی‌تواند راجع به آن قضاوت کند ولی نوع رفتار انسان‌ها و ادبیاتش، کمک می‌کند بفهمیم آن شخص چه کتاب‌هایی خوانده و در چه فرهنگی زندگی می‌کند و چه شرایطی دارد.

در متن نمایش‌ها به نظر بازیگر مولف و پیشنهاددهنده‌ای می‌رسی و منفعل نیستی.

درست است. من همیشه پیشنهاد دارم، اما در نهایت کار، کارِ کارگردان است. من به سلسله مراتب معتقدم و تابع کارگردان در هر شرایطی هستم و معتقدم کار امضای کارگردان است و کلیت کار برای اوست. اگر روزی کارگردانی کنم، دوست دارم که بازیگر من، در نهایت حرف مرا گوش دهد. ولی خودم هم دوست ندارم با یک بازیگر منفعلِ بی‌انگیزه و بی‌استعداد کار کنم. به خاطر همین همیشه سعی می‌کنم که با رفتار، کار و نوع بازی‌ام و نه الزاما با کلام، پیشنهادم را بدهم.

مهرداد نصرتی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها