داستان مجموعه تلویزیونی " اشکها و لبخندها " درباره زنی به نام شمسی است که در پی تصادف در زندان به سر میبرد او برای سرو سامان دادن به زندگی تنها پسرش خسرو که خلافکار نیز است، ۱۵ روز از زندان مرخصی میگیرد، و از دختر برادرش، حشمت که سینماداری قدیمی است برای پسرش خواستگاری میکند، حشمت که جرات نه گفتن به خواهرش را ندارد، برای دست به سر کردن او دروغی تازه به شمسی میگوید، غافل از این که این دروغ به ظاهرکوچک همه چیز را به هم میریزد...