2- سیر فعالیت مازیار میری در تلویزیون از قاعده حرفهایاش در سینما متفاوت است؛ او نه تنها روندی صعودی نداشته که حتی سریال به سریال نزول هم کرده و پسرفت داشته است. گاوصندوق به عنوان اولین سریال او یک اثر امیدوار کننده و قابل دفاع بود؛ فرات هم نمره قبولی میگرفت؛ اثر آخرش «گاهی به پشت سر نگاه کن» اما یک عقبنشینی و واپسگرایی است و به هیچ عنوان در حد و اندازههای اسم و رسم سازندهاش نیست. این سریال حتی در میان سایر مجموعههایی که برای پخش در ماه مبارک رمضان از شبکههای مختلف تلویزیونی در نظر گرفته شده هم یک اثر ضعیف و به تعبیری به وصلهای ناجور میماند. گاهی به پشت سر نگاه کن از ضعفهای مشهود ساختاری و تکنیکی رنج میبرد و به برخی فیلمهای سینمایی دهه 60 پهلو میزند.
3- فعالیت در حوزه تولید آثار نمایشی در تلویزیون یک تخصص است و آدم خودش را طلب میکند. کارگردان یک سریال تلویزیونی در وهله اول باید یک تکنیسین باشد و به کارش وارد و مسلط. اصولا کار در تلویزیون با سینما تفاوتهای اساسی و بنیادین دارد. تلویزیون با توجه به طیف وسیع مخاطبانش و در مقام رسانهای که با همه مردم از هر سن و سال و با هر خاستگاهی سر و کار دارد، قابل قیاس با هنر هفتم نیست و اتفاقا بر اساس همین اهمیت است که باید فیلترها و دروازههای ورود و دخول به این رسانه فراگیر، تنگ و تنگتر و تخصصی و تخصصیتر شود.
4- پربیراه نیست اگر کارگردانان و فیلم سازان را به دو طیف سینمایی و تلویزیونی تقسیم و مرز و خطی در میانشان ترسیم کنیم . اولین و شاخصترین مثال برای یک کارگردان تلویزیونی صرف بیگمان سیروس مقدم خواهد بود، این کارگردان همه هم و غم و انرژی خود را بر فعالیت در تلویزیون متمرکز کرده و به گواهی دوست و دشمن موفق و کامیاب بوده است. کموبیش تمام سریالهای مقدم در سالهای اخیر با اقبال مواجه شده و مخاطبان خاص خودش را داشته است؛ از نرگس و ریحانه و پلیس جوان گرفته تا چاردیواری و میکائیل و چهارگانه پایتخت. مقدم حالا آن قدر در تلویزیون رشد کرده و قد کشیده که بعید است دیگر حتی به سینما فکر هم کند. بعضی از کارگردانان اما هم در سینما و هم در تلویزیون موفق هستند و رفت و آمدشان میان این دو رسانه نتایج و برکات خوبی را به همراه داشته است. مثالش میشود ابراهیم حاتمیکیا که در هر دوبار حضورش در تلویزیون با سریالهای خاک سرخ و حلقه سبز موفق بوده و دو خاطره خوب را برای دوستدارانش در کنار دیده بان و آژانس شیشهای و ارتفاع پست و ... رقم زده است.
مثال دیگرش هم کمال تبریزی که اگر در سینما لیلی با من است و شیدا و طبقه حساس را خلق کرده است به همان نسبت در تلویزیون هم با دوران سرکشی و شهریار و سرزمین کهن موفق و روسفید بوده. داوود میرباقری هم بیش و کم شامل این قاعده میشود؛ در سینما آدم برفی و ساحره را دارد در تلویزیون گرگها و امام علی و مختارنامه را . البته در میان فیلمسازانی که هر دو حوزه سینما و تلویزیون را برای فعالیت خود مناسب تشخیص دادهاند، پیدا میشوند کسانی که رفت و برگشت شان از سینما و آمد و شدشان به تلویزیون نتایج واضح و قطعی نداشته است. سامان مقدم در هر دوی این رسانهها آثار خوب و بد دارد؛ خوبهایش کافه ستاره در سینما و شمسالعماره در تلویزیون و بدهایش سیاوش و پریدخت به همان ترتیب. کارگردانانی هم هستند که اصولا در سینما موفقتر بودهاند و ترجیحا همان جا بمانند بهتر است. مازیار میری شاید یکی از همین فیلمسازان باشد، این را سریال گاهی به پشت سر نگاه کن هم میگوید.
5- تلویزیون یک رسانه ملی است و بسیار پر اهمیت و حضور و فعالیت در آن الزامات، قواعد و حساب و کتاب خودش را دارد. قراری هم بر این نیست که محل بر و بیا باشد و مامنی برای کارگردانان از سینما رانده و مانده. قانون نانوشتهای هم نوشته نشده و وجود خارجی ندارد که فیلمسازان در سینما از جان مایه بگذارند؛ برآمده از دغدغه بازگشت سرمایه و به تلویزیون بسان یک حیاط خلوت نگاه کنند که در آن میشود کار راحت و سرسری کرد و پول خوب هم گرفت! اتفاقا تلویزیون از بودجه عمومی ارتزاق میکند و همین بار و مسئولیت کار را بر دوش فعالان در این رسانه صد چندان میکند. مخاطبان تلویزیون حق دارند و باید آثاری خوب و باکیفیت را ببینند؛ این حق اولیه و ابتدایی آنهاست. فیلمسازی که به تلویزیون میآید باید حرف تازهای برای گفتن داشته باشد.
رادیووتلویزیون
محسن محمدی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد