در فصل خرداد که ذهن جوانان و خانوادهها معطوف به کنکور و امتحان میشود عازم سرزمین خاطرات میشویم و یادی میکنیم از کنکورهای دهه 60 و 70. آن زمان که کنکور دومرحلهای بود و تعداد زیادی از داوطلبان پشت درهای بسته دانشگاه میماندند. الان خیلی از دانشگاهها بدون کنکور دانشجو میپذیرند و هر کس در جلسه آزمون سراسری شرکت کند بالاخره یک جایی قبول میشود! ولی در آن زمان ماجرا به این سادگی نبود و خیلیها تا آخر عمر حسرت نشستن روی صندلی دانشگاه را میخوردند.
یک بازی تدارکاتی با عنوان «دریافت کارت آزمون»
در رادیو و تلویزیون از چند هفته قبل از برگزاری کنکور مدام اطلاعیههای سازمان سنجش را میخواندند. البته این اطلاعرسانی زمان نمیشناخت و در تمام طول سال داوطلبان را همراهی میکرد. اطلاعیه سازمان سنجش درباره زمان اعلام نتایج، تغییرات آزمون سراسری امسال، زمان انتخاب رشته، نحوه پذیرش در مرحله تکمیل ظرفیت و... یکی از مهمترین اطلاعیهها اعلام زمان توزیع کارت ورود به جلسه بود. در دورهای که هنوز مردم ایران شهروند شبکه جهانی اینترنت نشده بودند، داوطلبان باید شخصا برای گرفتن کارتشان به محلهای اعلام شده مراجعه میکردند. محل دریافت کارت معمولا بزرگترین دانشگاه شهر بود. الان کنکوریها در عرض چند ثانیه آدرس سایت سازمان سنجش را تایپ میکنند و برگه ورود به جلسهشان را از پرینتر تحویل میگیرند. آن زمان به این برگه میگفتند کارت؛ چون ضخامتش از یک برگ کاغذ بیشتر بود و کاملا شکل و شمایل یک کارت را داشت. زمان دریافت کارت چند روز قبل از برگزاری آزمون بود. وقتی به مکان موعود میرسیدی سایر رقبایت را میدیدی و توی دلت خالی میشد. گرفتن کارت حکم یک جور بازی تدارکاتی را داشت. چون در یک فضای کنکوری قرار میگرفتی و اوضاع و احوال آزمون را درک میکردی. برای جوانانی که صبح تا شب در قرنطینه بودند و از کتاب جدا نمیشدند، گرفتن کارت بهانهای بود برای از خانه بیرون آمدن. تعداد کارتها در شهرهای بزرگ آنقدر زیاد بود که توزیعش براساس حروف الفبا انجام میگرفت. معمولا مسئولان توزیع به پشت نردههای آهنی دانشکده میرفتند و داوطلبان هم در سمت خیابان صف میایستادند. اگر مشخصات داخل کارت اشتباه بود باید به باجه رفع اشکال مراجعه میکردیم که خودش داستان مفصلی داشت.
انتخاب رشته با کمک آقای پستچی
زمان توزیع دفترچههای کنکور مثل الان بود. ولی شیوه ثبتنام در آزمون سراسری یک تفاوت بزرگ با شرایط امروز داشت. ادارات پست مسئولیت توزیع دفترچهها را برعهده داشتند و متقاضیان برای خرید دفترچه در صف میایستادند. اداره پست نقش پررنگی در ماجرای کنکور داشت. دفترچه را از دفاتر پستی میخریدی و پس از تکمیل مدارک دوباره به همانجا میبردی. پس از اعلام نتایج هم دوباره پستچیها دست به کار میشدند و کارنامه اعمال داوطلبان را به در خانههایشان میرساندند. کارنامهای که در آن نوشته بود داوطلب در هر درس چه نمره و درصدی کسب کرده است. بعضا کفگیر اداره پست خیلی زود به ته دیگ میخورد و مسئول آنجا شرمنده کسانی میشد که برای خرید دفترچه آمدهاند. متقاضیان باید کفش آهنین به پا میکردند و شهر را برای خرید دفترچه زیر پا میگذاشتند. مرحله ارسال مدارک به سازمان سنجش هم مشکلات خاص خودش را داشت. بیشتر متقاضیان دقیقه نودی بودند و کار ثبتنام و ارسال مدارک را میگذاشتند برای روز آخر. سازمان سنجش مدام اطلاعیه میداد که هر چه زودتر کار را به اتمام برسانید تا گرفتار شلوغی روز آخر نشوید. اما کسی گوشش بدهکار نبود. روز آخر محکوم به ایستادن در صفهای چند کیلومتری بودی. دور و بر اداره یا باجه پست پر میشد از دوستداران علم و دانشگاه. آنهایی که خیلی خونسرد و بیخیال بودند گرفتن فتوکپی و عکس و پرکردن فرم را هم همان جا انجام میدادند. اینطور وقتها یک اطلاعیه و خبر میتوانست جوانان مضطرب را خوشحال کند: «داوطلبان عزیز! مهلت ارسال مدارک یک هفته دیگر تمدید شد». بعد از اعلام خبر صف انتظار خلوت میشد. یک عده نفس راحتی میکشیدند و صف را به مقصد منزل ترک میکردند.
صفی که سرنوشت فرخنژاد را تغییر داد
شلوغی یا خلوتی صفهای فروش دفترچه بعضا سرنوشت آدمها را تغییر میداد. حمید فرخ نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون که تحصیلکرده رشته کارگردانی تئاتر در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است خاطره جالبی در این زمینه دارد. او در مصاحبه با ماهنامه 24 گفتهاست: «اگر دانشگاه قبول نمیشدم باید میرفتم سربازی. دفترچه اعزام به خدمت هم جیبم بود. روزی که رفتم دفترچه کنکور بگیرم یک صف طولانی جلوی اداره پست بود و تابلوی بزرگ زده بودند که «دفترچه تمام شد، برای دریافت دفترچه به اهواز مراجعه کنید» گفتم خداحافظ و راهم را کج کردم که بروم سربازی. به شکل تصادفی یکی از پسرعموهایم را دیدم. سوارم کرد و پرسید اینجا چه میکنی و من ماجرا را گفتم. پسرعمویم از در پشتی اداره پست مرا برد داخل و در زد و با هم از در رد شدیم؛ چند دقیقه بعد با دو تا دفترچه کنکور برگشت. اگر آن روز در جاده منتهی به اداره پست سر راهم سبز نمیشد به کل به راه دیگری رفته بودم.»
سکانسهای شادی و غم در اطراف دکه روزنامهفروشی
پس از آنکه از هفتخوان خرید دفترچه، ارسال مدارک و شرکت در آزمون گذر میکردی نوبت به مرحله اعلام نتایج میشد. داوطلبان مشتاق دانشگاه در روز موعود دور دکههای روزنامهفروشی سطح شهر حلقه میزدند. در این روز خاص روزنامهفروشها محبوب و عزیز میشدند. مردم برای رسیدن روزنامه اعلام نتایج و خرید آن لحظهشماری میکردند. ویژهنامهای پرحجم و قطور که داخلش اسم و فامیل آدمهای خوشبخت نقش بسته بود. ویژهنامه که دیر میرسید بازار گپ و گفت و درد دل داغ میشد.
هر فرد با توجه به حرف اول فامیلش باید ویژهنامه خودش را خریداری میکرد. بعضی از دکهها این نشریه را کرایه میدادند. مردم اسامی موردنظرشان را جستجو کرده و نشریه را پس میدادند.
اطراف دکهها صحنه نمایش اشک و لبخند بود. یک عده بعد از دیدن اسمشان بال درمیآوردند و عدهای دیگر با چشمانی خیس دست خالی برمیگشتند.
احسان رحیم زاده / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: