مداد رنگی

دوست سعید تازگی‌ها یک بسته مداد رنگی خریده بود وآن را هر روز با خودش به مدرسه می‌آورد. او خیلی دلش می‌خواست یکی مثل آن را داشته باشد. برای همین یک روز موقع زنگ تفریح ‌ سراغ دوستش رفت و از او پرسید که مدادهای رنگی‌اش را از کجا خریده است تا او هم بتواند یک بسته بخرد. همکلاسی اش در جواب سعید به او گفت که برای تهیه مداد رنگی باید به مغازه نزدیک مدرسه برود‌.
کد خبر: ۷۹۹۱۲۵

بعد از تعطیل شدن مدرسه پسرک خودش را به مغازه رساند و چند دقیقه‌ای جلوی آن ایستاد و به ویترینش نگاه کرد.همه چیز آنجا بود و در میان وسایل داخل ویترین یک جعبه مداد رنگی درست شبیه همان که دوستش داشت دیده می‌شد‌. تصمیم گرفت که داخل برود و قیمتش را از آقای فروشنده بپرسد. وقتی وارد مغازه شد و قیمت را پرسید کمی فکر کرد و بعد از آن آقا خواهش کرد مدادها را نفروشد تا او برگردد‌. آقای مغازه دار که از این حرف سعید تعجب کرده بود با خنده گفت: پسرجون نگران نباش از اون مداد رنگی‌ها بازم دارم؛ اگه می‌خوای برو زود بیا‌. سعید همان طور که با عجله از مغازه خارج می‌شد با هیجان گفت: باشه فوری میام!

با ذوق و شوق فراوان به سمت خانه حرکت کرد و وقتی رسید هنوز درست و حسابی سلام و احوالپرسی نکرده بود که از مادرش خواست تا مداد رنگی را برایش بخرد‌. مادر که نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده است با تعجب پرسید: سعید جان مگه شما مداد رنگی نداری؟ همین چند روز پیش برات خریدم.

-‌ آخه مامان جون دوستم تازه خریده، خیلی قشنگن ؛ منم مثل اونو می‌خوام.

-‌ پسر گلم مداد‌های شما هنوز نوهستن و لازم نداری‌.

اما سعید در حالی که اخم کرده بود دوباره گفت: مامان مگه چی میشه از اونام بخریم؛ اصلا دوتا بسته مداد رنگی داشته باشم‌.

مادر باز هم لبخندی زد و گفت: پسر گلم، مدادهای شما هم قشنگن، بعدشم آدم وقتی به چیزی نیازی نداره خریدنشم درست نیست‌. بهتره فکر کنی ببینی اگه وسیله دیگه‌ای لازم داری اونو بخری‌.

اما سعید که دلش می‌خواست حتما از آن مداد رنگی‌ها داشته باشد دوباره نق نق کنان گفت: مامان حالا مگه چی میشه دوباره ام برام بخری‌.

-‌‌ عزیزم، پسرم، کار خوبی نیست، بهتره بذاری اونایی رو که داری تموم بشن بعد دوباره بخریم‌. اصلا فکر کن ببین اگه چیز دیگه‌ای لازم داری من بهت پول می‌دم برو بخر؛ چطوره؟

چند لحظه‌ای هر دو سکوت کردند و بعد مادرش ادامه داد: تازه می‌تونی پولتو پس‌انداز کنی و هر وقت لازم داشتی، برش داری‌.

سعید به حرف‌های مادرش دقت کرد و دید که او درست می‌گوید وتصمیم گرفت که از مداد رنگی‌های خودش استفاده کند و پولش را بیهوده خرج نکند.

رضا بهنام

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها