به فومن که رسیدیم دلم گرفت. درست مثل آسمان که ابری بود و کبود. فومن را به بهانه ماسوله باید می گذراندیم و فومن خودش بهشتی بود. کنتراستی از رنگ و نور و شعر و حیف و صد حیف از فومن که در شمال جغرافیایی ما سبز مانده است.
کد خبر: ۷۹۶۸۵

حیف! جاده رشت فومن تا پیش از سرآغاز شهر همه سبز است و باران امانمان را بریده و این همه سبزی هم. کمی آفتاب که تابید ما به ورودی شهر فومن رسیده بودیم. ورودی فومن پرسپکتیوی از بهشت بود. هوا کبود و مزارع سبز و درختانی ردیف و بلواری سبز و جاده ای خیس.
باید ایستاد، نفس کشید و افسوس خورد و به نشانه حیف و صد حیف لب گزید و خون دل جوید! به فومن که رسیدیم دلم گرفت. یاد گوته افتادم که جایی گفته است «کسی که از 3هزار سال بهره نگیرد تنگدست به سر می برد» و ما 7هزار سال تمدنمان را گذاشته ایم در کوزه و آبش را هم نمی خوریم و با این همه طبیعت گیرا و دلنشین که تمام جهانگردان دنیا هلاک و مرده آن هستند همان که این روزها می گویند اکوتوریسم باید هم تنگدست و فقیر باشیم.
چرا نباشیم؛ دلم می خواست آن استاد ارجمند شیرازی را بیابم که گفته بود «هر جهانگردی که میل سفر به ایران می کند از لحظه ورود به سفارت ایران در کشور متبوعش تا لحظه خروج از ایران 360شغل تغذیه می شوند» الان پیش من بود و از این خلوت و رخوت جگرسوز کمی بهره می برد!
فومن سراسر بهشت است و سبزتر از این بهشت پنهان مانده بر زیر ردای بی تدبیری ما جاده فومن به ماسوله است. خدایا چه واژه ای باید برای وصف این همه زیبایی پیدا کنم ؛ گیر افتاده ام ، بدجور. درست مثل جاده پیچ می خورم و چپ و راست می شوم از این همه حسرت.
از این همه حسادت. به کی؛ به کجا؛ حسرت آن 9/2میلیون ایرانی را می خورم که به دبی رفته اند پارسال و با خود 200میلیون دلار پول برده اند. سهم ما از این همه سبزی و زیبایی چیست؛
جز عبور گهگاه مسافر بی جیره و مواجبی چون من که جرات ندارد دستی به جیب کند که جیبی ندارد و حتی شپش هم حسرت سه قاب انداختن در آن وادی را دارد. بله! سهم فومن و ماسوله ما از آن 700میلیارد دلار درآمد توریستی به جیب جهان رفته ، مسافری است که نه جرات خرج کردن دارد و نه توان آن را.
جاده فومن ماسوله را به پیش می رویم و اعماق فاجعه بیشتر پیش رویمان خوش رقصی می کند. خنده تلخ همراهم که می گوید: «این سرزمین بیخودی جزو 10کشور پرجاذبه اول جهان در عرصه توریسم نشده» نمک پاشیده بر زخم نیست استخوان در گلوست. خاری است در چشم. پیچ در پیچ ، جنگل است و حسرت.
این ماییم فرزندان ناخلف داریوش کبیر که دستور داده بود به فاصله هر 500کیلومتر کاروانسرایی حادث شود و از رشت تا فومن و تا ماسوله و میان این همه جنگل و این همه جاذبه حتی یک هتل درست و حسابی نداریم. این ما هستیم که به تلاطم جاده در تب و تابیم. فرزندان ناخلف آن امپراتور که با احداث 6هزار کیلومتر جاده تخت جمشید تا سارد باعث شد همه دنیا به دیدن تخت جمشید بیایند و حالا کاری کرده ایم که روح آن عزیز نه در گور که در تاریخ به لرزه درآمده است.
هنوز مانده تا ماسوله و نه خبری از هتل است در راه و نه نشانی از متل. باران است و سکوت و تیر زهرآگین یادی که در ذهن می چرخد و خوش رقصی می کند. خرج 5/1میلیارد تومانی ایرانیان در خارج از ایران و یاد آن بادیه بی آب و علف که تنها دریایی دارد که به نیم جرعه خزر نمی ارزد و نخلی که صد از آن بهترش را در خوزستان داریم و رقمهای درشتی که تیرهای زهرآگین این قرن دژآیین اند رقمهایی که در دبی آن بیابان بی آب و علف زیر پایمان خرج می شوند، پیش چشممان رژه می رود.
هنوز مانده تا به ماسوله برسیم که همراهم می گوید: «در بعضی از هتلهای دبی در طول سال 2004افزایش 40درصدی رزرو اتاق توسط گردشگران ایرانی و روسی صورت گرفته است». و اینجا البته ماسوله است. روستای پلکانی خوابهای دایره وار بشری 7هزار ساله که قامتش کمی در تاریخ خمیده ، با کوچه هایی همه از سنگفرش کودکی و طراوت و شمعدانی.
روستای هزارپله ای که در قهوه خانه های بی دود و چراغش خلوت تقسیم می کنند و چند رهگذر بیگانه چو من به این همه زیبایی خیره مانده اند و به کوچکی خود تماشا می کنند. اینجا ماسوله است. یکی از آن هزاران نماد سازش انسان ایرانی با طبیعت.
ماسوله سرزمین مردمانی است که طی صدها سال چونان الگویی هوشمندی انسان را برای چیرگی به طبیعت به رخ کشیده اند و خانه و کاشانه و محل کسب و کارشان را بر دامنه برپا داشته اند. دامنه ای که گاه میان ابرهای کبود و اساطیری دژی را می ماند استوار که بر بلندای تاریخ خانه کرده است.
مردمان ماسوله ایرانیانی اند باهوش که به آگاهانه ترین شیوه ممکن با طبیعت دلپذیر منطقه ارتباط برقرار کرده اند و برکنار از ویرانگری در متن طبیعت حضوری هماهنگ پیدا کرده اند. آنها عظمت کوه و جنگل را پاس داشته اند و بناها را چنان بر پیکر طبیعت نشانده اند که گویی جای جای با صخره های لختی برخورد می کنیم که اینجا و آنجا در کنارشان درختها و درختچه ها روییده اند.
ماسوله ای ها راه را بر آبریزهای کوچک نبسته اند و آنها را منحرف نساخته اند. بلکه اجازه داده اند که چون مویرگ های سبز در لابه لای پیکر دست ساخته هایشان جریان داشته باشند. با ایجاد مجموعه ای فشرده و تنگاتنگ فراز و دو جانب خود را به طبیعت سرسبز جنگل سپرده اند. آنها اندودخانه ها را چنان برگزیده اند که بیشترین و مطبوع ترین هماهنگی را با پوشش سبز در سبز فضا به وجود آورده است.
انسان هایی که ماسوله را پدید آورده اند با هوشیاری از بستر رودخانه خروشان و سیلابی پا پس کشیده اند تا حریمش محفوظ بماند و آن گاه که می خروشد، فرجامی تلخ پدید نیاورد. ماسوله در حالی بر دامنه کوههای تالش سامان گرفته است که از داشتن ابتدایی ترین امکانات مورد نیاز برای استقبال از جهانگردان نیز محروم است و مهمانخانه هایش محدود و کوچکند.
این ماجرا البته ریشه در گذشته دارد و به گفته برخی از اهالی ماسوله ، از آنجا که انتقال مصالح به داخل شهر، بدون استفاده از ابزار مکانیکی ماشینی است ، لذا اجرای پروژه های عمرانی از قبیل ساخت هتل و مهمانخانه ها، به دلیل کوهستانی بودن منطقه و شیب و پیچ جاده ورودی شهر بسیار مشکل بوده و اجرای پروژه های موجود، با احداث دیوارهای حفاظتی میسر خواهد شد که این موضوع نیز احتیاج به اعتبارات کلان و ویژه دارد.
نباید فراموش کرد که در سالهای 1345تا 1378، 45درصد ماسوله تخریب شده و از 536منزل مسکونی ، تنها 295منزل باقی مانده بود.
همچنین تعداد زیادی از خانه های ماسوله به دلیل مسائل وراثتی و عدم توافق آنان و سکونت در شهرهای دیگر تخریب شده اند که به منظور حفظ خانه های شهر، طرحی مبنی بر تملک اجباری این اراضی با کارشناسی و قیمت گذاری از سوی میراث فرهنگی پیشنهاد شد و با تصویب آن ، خانه های مخروبه ، به کسانی که تمایل به بازسازی و اسکان داشته باشند، واگذار می شود و یا در اختیار طرحهای ملی و نهادها قرار می گیرد.
گرچه در سالیان اخیر رقم گردشگران و جهانگردانی که از ماسوله دیدن می کنند به 750هزار تا یک میلیون نفر در سال رسیده است که نسبت به رقم 150تا 200هزار نفر سالهای 77و 78رقم قابل توجهی است اما امکانات توریستی ماسوله همچنان درجا می زند.
برای نمونه با وجود اقدامات انجام شده برای راحتی گردشگران نظیر احداث و تعریض پل ورودی شهر، کم کردن شیب و احداث دیوارهای حفاظتی با گنجایش بیش از 300خودرو، ماسوله روزانه احتیاج به 2تا 3هزار جای پارک خودرو دارد و با این که قرار بود پارکینگ طبقاتی تا پایان امسال در این منطقه ساخته شود، اما فعلا خبری از آن نیست.
از طرف دیگر ماسوله در بعضی از ایام سال ، روزانه بیش از 50هزار نفر را پذیراست در حالی که این شهر توانایی ارائه خدمات با این حجم را ندارد و حتی طرح کاشانه هم که بر مبنای آن با تجهیز برخی خانه های اهالی امکان اسکان جهانگردان فراهم می شود هم نتوانسته جوابگوی میهمانان سینه چاک ماسوله باشد.
قرار است تا پایان سال 88، 4میلیون جهانگرد خارجی در سال از ایران دیدن کنند که مطمئنا براساس برنامه ها ماسوله باید یکی از جاذبه های اصلی مورد توجه این جهانگردان باشد.
آیا با شرایط فعلی می توان چنین آینده ای را برای گردشگری کشور و بویژه و به تبع آن ماسوله ترسیم کرد؛! زمان مادر تمام پاسخها است. باید صبر کرد و دید. ما که منتظریم. آقایان ، دولتمردان ، بسم الله !

احمد جلالی فراهانی
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها