هنر نگاه کردن

«بودن» با طعمِ عشق

هنر نگاه کردن

کپی برابر اصل

سول لویت هنرمند و یکی از نظریه‌پردازان هنر مفهومی (conceptual art) در مقاله پاراگراف‌هایی درباره هنر مفهومی می‌گوید: «اثر هنری در نهایت به هر چه شبیه شود، آنچنان اهمیتی ندارد.
کد خبر: ۷۹۴۸۸۶
کپی برابر اصل

اگر اثر هنری شکلی فیزیکی داشته باشد باید شبیه چیزی باشد.» از نظر سول لویت آنچه اهمیت دارد و کار اصلی هنر است ایده است؛ یعنی آنچه در درون هنرمند به‌عنوان یک اثر ساخته می‌شود و آن چیز دیگری که در درون مخاطب پس از مواجهه با اثر (تبلور ایده) پدید می‌آید.

منحصربه‌فرد بودن، ویژگی درونی است (یعنی درون ذهن هنرمند و درون ذهن مخاطب) و این‌که چقدر ظاهر اثر هنری منحصربه‌فرد بوده و فرم آن یگانه باشد اهمیت چندانی ندارد، چون اساسا ناممکن است.

نمی‌شود چیزی منحصر به فرد باشد، هر چیزی که جسمیت دارد، شبیه به چیزی است؛ به گفته جیمز میلر، شخصیت مرد فیلم کپی برابر اصل ساخته عباس کیارستمی حتی تابلوی مونالیزا یک کپی خوب از صورت یک زن واقعی است. پس یک کپی می‌تواند دارای ایده‌هایی باشد که آن ایده‌ها آن را به‌عنوان وجودی یکه و همیشگی پابرجا سازد، اما خود شکل فیزیکی همواره از طریق شباهت و کپی‌برداری ساخته می‌شود.

این نگاه در مورد انسان‌ها بیشتر از آثار هنری کارکرد دارد. در هر حال آدم‌ها شبیه یکدیگرند، قابل مقایسه با بعد و قبل از خودشان، آنها وارثان ژنتیکی پدران و مادران و محصولی از شرایط زندگی آنها هستند. بنابراین طبیعی است که موجوداتی باشند از منظرهای مختلف تکراری. آنچه اصل (Original) است تجربه‌ای درونی است که در روابطشان به دست می‌آورند. تجربه بی‌واسطه خود و دیگری در قالب عشق، دوستی یا آشنایی و همکاری، نفرت، جدایی و دلتنگی و... حتی اگر از مدل‌ها و ظاهری تکراری برخوردار باشد ـ که برخوردار است ـ برای تجربه‌کنندگان این حس یگانه و منحصر به فرد است و جز این تجربه‌های درونی که در لحظات همنشینی و پیوستگی ـ با همه انواعش ـ با چیزها، افراد و خود اتفاق می‌افتد زندگی برای هیچ‌کس چیزی منحصربه‌فرد و یگانه و تکرارناپذیر ندارد.

براثر هنری آنچه اهمیت دارد ارتباطی است که هنرمند و مخاطب به‌طور جداگانه با اثر پیدا می‌کنند، درست مثل ارتباطی که دو آدم ـ هر چند معمولی و پیش پاافتاده ـ با هم تجربه می‌کنند و آنچه منحصربه‌فرد و عزیز است فضایی است که در این ارتباط بین این دو آدم ساخته می‌شود. این دقیقا همان ایده‌ای است که دو شخصیت اصلی مجموعه سه فیلم پیش از طلوع، پیش از غروب و پیش از نیمه شب ریچارد لینک‌لیتر خلق کرده و برای بسط دادنش تلاش می‌کنند. در همان فیلم اول یعنی پیش از طلوع، سلین شخصیت زن فیلم به جسی مرد داستان می‌گوید امر مطلق و خداگونه ـ از باب یگانگی ـ اگر که وجود داشته باشد در همین فضای بین این دو نفر، یعنی ارتباط بی‌نظیری است که بین آدم‌ها شکل می‌گیرد.

در این صورت‌بندی نکته جالب رهایی بخش بودن آن است، ما آدم‌ها موجوداتی تکراری هستیم که هیچ چیز منحصربه‌فردی برای تمایز نداریم. تنها ایده‌ها و تجربیات درونی ما از جهان می‌تواند به‌دلیل بی‌واسطگی خود برای ما یگانه، تکرارناپذیر و حتی غیرقابل وصف باشد.

علیرضا نراقی / کارشناس ارشد پژوهش هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها