شاعر در هر کدام از این دفترها از زاویه دید متفاوتی به این موضوع میپردازد و سعی میکند در روایت خود ضمن رعایت شاعرانگی، بخشی از یک پیرنگ از پیش اندیشیده را جلو ببرد.
در دفتر دوم یعنی «زن» شعری به نام «شرطبندی» وجود دارد که به نظر میرسد یکی از بهترین شعرهای مجموعه باشد و در این فرصت با خواندن این شعر، درباره آن حرف میزنیم.
صندلی معنای چوب لباسی را نمیفهمد / فنجانها از تلفن سر در نمیآورند / و دستهای تو انگار / چیزی از تنهایی من نمیدانند / با هجای بلند کشیده ام نامت را / روی پشتبامی که از آستینهای خیس دلگیر است / ملافهها را پهن کردهام / و باد غلت زدنهایت را / به جای دورتری برده است / پنجرههای بسته این خانه / مثل دکمههای محکمی که زیر گلو / نفس کشیدن را سخت کردهاند / قدمهایت را شمردهام / و آنقدر فکرت از میان پلهها برگشته است / که با هر صدایی / روی باختنم شرط میبندم / صندلی معنای چوب لباسی را نمیفهمد / فنجانها از تلفن سر در نمیآورند / و نبودنت هر شبی را / بلندترین شب سال میکند
چنان که گفتیم شعر از زبان یک زن روایت میشود، زنی که در شعر شخصیتپردازی شده و ما او را دقیقتر و درستتر میشناسیم و با احساسات و عواطفش بیشتر آشنا میشویم. ما در این شعر با شاعری روبهروییم که اهل «روده درازی» نیست. معمولا یک شاعر ضعیف که بر ابزار شعر تسلط کافی ندارد برای سرودن چنین شعری معمولا سادهترین راه را انتخاب میکند و با ردیف کردن سطرهایی با شروعهای سادهانگارانه نظیر «این زن» به توصیف زنی میپردازد که قرار است سوژه شعر باشد. معمولا در چنین شعرهایی با انبوهی از جملات وصفی و سطرهایی روبهرو هستیم که جز بیان مستقیم و سرراست و وضعیتی که سوژه شعر در آن قرار دارد؛ چیزی نمیگوید.
در برابر این گونه شعرهای ساده انگارانه و صرفا توصیفی، شعرهایی نظیر «شرطبندی» مرتضی بخشایش هست که به جای چرخیدن بیهوده در دایرهای از توصیفات سطحی موفق میشود از سطح توصیف فراتر رود و کاری کند که ما از سطح به عمق برویم و بدون زیادهگویی شاعر، با احساسات و عواطف شخصیتی همذاتپنداری کنیم که شعر بر محور او بنا شده است.
کلمات شعر را یک بار با هم مرور کنیم: صندلی، چوب لباسی، فنجان، تلفن، ملافه، دکمه، پنجره، پشتبام، پلهها و خانه. چنان که میبینیم شاعر در انتخاب کلمات برای شعر هوشمندانه عمل کرده است و این کلمات با قرار گرفتن درست در کنار هم نهتنها سطرها و تصویرهای شعر را ایجاد کردهاند که «فضا» را هم در اثر پدید میآورند. در این فضاست که کمکم شخصیت سوژه شعر برای مخاطبان شکل میگیرد. شخصیتی که چشم به هر سویی میچرخاند جز چارچوب خانه و وسایل عادی زندگی نمیبیند. این شکل از کنار هم قرار گرفتن کلمات بدون این که تصریحی در آن وجود داشته باشد مبنی بر این که ما درباره زنی خانهدار و تنها حرف میزنیم که منتظر بازگشت مردش است؛ به همین درک و حس میرسیم منتها نه از طریق توصیف ـ که ساده ترین شکل بیان هنری است ـ بلکه از طریق فضاسازی هنرمندانه در طول شعر.
شاعر حتی در تصویرسازیهای خود نیز به این فضاسازی توجه داشته است. وقتی درباره لباسهای پهن شده در پشتبام حرف میزند، دوربین نگاه او روی بخشی از این تصویر زوم میشود که فضای شعر را بهتر و دقیقتر القا کند. ببینید: «روی پشت بامی که از آستینهای خیس دلگیر است» در این تصویر هم توجه شاعر هنگام سخن گفتن از لباسهای روی بند به آستینهای خیسشان متمرکز میشود که خود خیس بودن آستین کنایهای از گریستن است. چنان که میبینیم شاعر به جای توصیف زنی خانهدار که در حال گریستن از شدت تنهایی است همین حرفها را بدون درگیر شدن در توصیفات سادهانگارانه و مستقیم بیان کرده است. دیگر تصویرهای شعر هم در همین فضا میماند چنان که پنجرههای خانه به دکمههای محکم شده زیر گلو تشبیه میشوند و به این ترتیب کارکرد دوگانه تصویر در این شعر یعنی هم القای حس و مفهوم و هم ایجاد زیبایی شعری به شکل خوبی به مخاطب منتقل شده است.
البته این را هم تاکید کنم تعداد شعرهایی مانند این شعر در مجموعه «تنهایی دونفره» خیلی نیست.
آرش شفاعی/ جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد