کیهان:آل سعود و آرزوهای بر باد رفته
«آل سعود و آرزوهای بر باد رفته» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم جعفر بلوری است که در آن میخوانید؛در آخرین ساعات روز سهشنبه، دوم اردیبهشت ماه 94 خبر آتشبس به صورت یکطرفه از سوی رژیم آل سعود مخابره شد. وزارت دفاع عربستان اعلام کرد عملیات هوایی علیه یمن موسوم به «توفان قاطع» را متوقف کردهاند. «احمد عسیری»، سخنگوی ائتلاف دلاری سعودیها اعلام کرد، موفق شدهاند موشکهایی را که به دست انصارالله افتاده بود و امنیت کشورهای همسایه یمن را تهدید میکرد از بین ببرند! وی این را هم گفت که عملیات تازهای را با عنوان «احیای امید» در یمن آغاز میکند تا بدینترتیب با تکیه بر راههای سیاسی، بحران یمن را حل و کمکرسانی به آسیبدیدگان را آغاز کند!
اما حقیقتا کدام طرف پیروز این جنگ شد؟ دلایل توقف این حملات چه بود؟ سعودیها چقدر به اهداف از پیش تعیین شده خود در این جنگ دست یافتند و از همه مهمتر اینکه؛ آینده این تحولات چگونه رقم خواهد خورد؟
سادهترین راه برای یافتن پاسخ سوال نخست، مراجعه به اظهارات و اهداف اعلامی آلسعود از آغاز این جنگ و بررسی میزان اجرایی شدن آنهاست. بازگرداندن منصور هادی، رئیس جمهور مستعفی و فراری یمن به کشور، نابودی توان دفاعی انصارالله، تسلط مجدد هواداران «عبد ربه منصور هادی»، رئیس جمهور مستعفی و فراری یمن به استانهای مهم این کشور، کاستن از احتمال حمله انصارالله به عربستان و متحدین مرتجع آن و بطور کلی، بازگرداندن مجدد سیطره سعودیها بر یمن از جمله این اهداف اعلامی بود. اگرچه ما معتقدیم حمله نیابتی به یمن دارای اهدافی به مراتب مهمتر بود که احتمالا شاهزادگان عیاش و کودن آلسعود از درک آن عاجزند که اگر نبودند، دست به چنین حماقتی نمیزدند.
سعودیها برای رسیدن به این اهداف، دست به «هر» جنایتی زدند. از تلاش برای تشکیل یک ائتلاف گران اما بیخاصیت عربی گرفته تا بمباران وحشیانه شهرهای مختلف یمن با سلاحهای متعارف و غیرمتعارف. بنابر اعلام منابع سعودی، رژیم آل سعود طی 27 روز تجاوز، 2415 حمله هوایی علیه یمن انجام داد. طی این حملات نزدیک به 3 هزار نفر که اکثریت قریب به اتفاق آنها غیرنظامی بودند، به شهادت رسیدند. حدود 400 تن از این شهدا کودک هستند. کشتار این همه کودک ظرف 27 روز، در نوع خود یک رکورد محسوب میشود. رکوردی که پیش از این تنها در اختیار رژیم صهیونیستی بود. این خلاصهای از اهداف اعلامی و نتایج جنگ نیابتی در یمن بود. آیا آل سعود به اهدافش رسیده است؟!
پاسخ روشن است. سعودیها نتوانستند به اهداف خود دست یابند. اکنون که در حال مطالعه این وجیزه هستید، منصور هادی نه در یمن یا حتی استان عدن بلکه در ریاض است. توان نظامی انصارالله نابود نشده (که اگر شده بود، ریاض لحظهای برای حمله زمینی به یمن و فیصله دادن به خطر انصارالله تردید نمیکرد.) انصارالله بر تنگه استراتژیک بابالمندب تسلط «کامل» دارد. (همین یک مسئله برای پذیرفتن شکست هیمنه پوشالی ائتلاف سعودی-آمریکایی- صهیونیستی در جنگ با انقلابیون یمنی کافی است.) از 20 استان یمن، 18 استان در تسلط کامل انصارالله است و در دو استان باقی مانده نیز، درگیریهایی بین انقلابیون و القاعده در جریان است. چهار پایتخت تاریخی یمن یعنی، تعز، صنعا، عدن و صعده تحت کنترل انقلابیون است. پیش از حملات سعودیها به یمن، انقلابیون فقط به مناطقی از شمال این کشور تسلط داشتند.
پیش از حملات سعودیها، نفرت از وهابیون سعودی بنا به دلایل متعدد تاریخی، در میان مردم یمن وجود داشت. این را میتوان در پرچم معروف انقلابیون این کشور و شعارهایی که در تظاهراتها و مراسم مختلف سیاسی و مذهبی خود حمل میکنند دید. طبیعتا این تجاوزگری بر این نفرت به شدت افزوده است. اگر تاکنون سعودیها مدعی بودند، برای کاهش«خطر احتمالی» حمله انصارالله به خاک کشورشان به یمن حمله کردهاند، از این پس باید بپذیرند، این حملات بر احتمال افزایش خطر حمله انصارالله به خاک عربستان افزوده است. با این تفاوت که این بار بر نفرت یمنیها بیش از پیش افزوده شده است! بنابر این اظهارات آقای احمد عسیری مبنی بر این که، «ائتلاف سعودی به اهداف خود از این جنگ رسیده است» کاملا مضحک و بیاساس است. آل سعود احتمالا قصد داشته با این اظهارات، آرزوهای بر باد رفته خود را به عنوان خبر به مخاطبینش قالب کند.
در خصوص علل توقف این حملات اما، میتوان به چند احتمال اشاره کرد. آل سعود از این تجاوزگری، طرفی نبست جز قتل عام تعداد زیادی از مردم عادی. اگر کشتار مردم عادی، تخریب خانهها و مساجد و بیمارستانها و بطور کلی زیرساختهای یک کشور فقیر آن هم با حمایتهای همهجانبه سازمانهای بینالمللی و قدرتهایی مثل آمریکا و ... را پیروزی بدانیم، عربستان در این جنگ پیروز شده است! برای سعودیها، هزینه کردن در میان افکار عمومی بیش از این صرفه نداشت بنابر این میبایست راهی آبرومندانه برای خروج از باتلاق یمن مییافت. چه راهی بهتر از اعلام آتشبس یکطرفه آن هم ساعاتی پس از حملات بیسابقه به شهرهای یمن با بمبهای حاوی اورانیوم و سلاحهای شیمیایی؟ پیام این آتشبسِ پس از بمباران با بمبهای غیرمتعارف چیزی نبود جز القاء این توهم که، سعودیها در اوج قدرت و تسلط بر اوضاع، حملات را متوقف میکنند!
مسئله دوم این که، به احتمال قریب به یقین، سعودیها همانطور که با اشاره آمریکا دست به این جنگافروزی زدند، با اشاره همین آمریکاییها حملات را متوقف کردهاند. به گفته سخنگوی انصارالله، آمریکاییها وقتی به اهداف سیاسی خود از این حملات نرسیدند، به نوکران سعودی خود دستور دادند، آن را متوقف کنند، چرا که ادامه این جنگ را بنا به دلایل متعدد دیگر به صلاح نمیدیدند. حضور غیرمنتظره ناوهای جنگی ایران در منطقه و نگرانی از گسترش جنگ در این مناطق استراتژیک نیز میتواند دلیل دیگری باشد برای این عقبنشینی مفتضحانه. مفتضحانه برای اینکه، انصارالله در این جنگ بدون شلیک حتی یک موشک، سعودیها را شکست دادند.
اگر در فضای دیپلماتیک هم بخواهیم برای این سوال پاسخی بیابیم، میتوان این احتمال را هم مطرح کرد که، برخی رایزنیهای دیپلماتیک بین طرفین درگیری و متحدینشان، در توقف این حملات بیتاثیر نبودهاند.
اما مسئله مهم بعدی، آینده این تحولات است. تنها ساعاتی پس از اعلام آتشبس، جنگندههای سعودی به بمباران پراکنده برخی مناطق یمن مثل استان تعز ادامه دادند. سوای از این که، هدف واقعی از این حملات کور و پراکنده چیست، باید گفت، جنگ در یمن هنوز تمام نشده و آتشبس اعلام شده نیز شکننده است. به نظر میرسد، یمن روزهای حساس و سرنوشتسازی را در پیش رو خواهد داشت. به احتمال زیاد سعودیها پس از ناکامی در حملات هوایی، به فکر چاره افتاده و با اعلام آتشبس خواستهاند، علاوه بر انجام یک مانور تبلیغاتی، راهحلی برای جبران این شکست بیابند. اینکه بپذیریم جنگ در یمن تمام شده صحیح نیست.
جنگ در یمن تازه آغاز شده است. اگر این آتشبس بتواند دوام پیدا کند، انصارالله قطعا در تثبیت ارضی و بیرون راندن تروریستهای القاعده به موفقیتهای مهمتری نیز دست خواهد یافت. اگرچه آمریکا تاکنون، با استفاده از ظرفیت تکفیریهای القاعده، تلاش کرده است، حمله زمینی انصارالله به عربستان را با تأخیر روبرو کند اما، بدیهی است اوضاع همیشه به همین شکل باقی نخواهد ماند. گذشت زمان بسیاری از حقایق را نشان خواهد داد از جمله این که، آیا ائتلاف سعودی، عبری، آمریکایی توانسته موشکهای انصارالله را نابود کرده و مقاومت انقلابیون را بشکند!
خراسان:مجلسی که دیگر مردمی نخواهد بود
«مجلسی که دیگر مردمی نخواهد بود»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم حامد رحیم پور است که در آن میخوانید،موافقان طرح استانی شدن انتخابات،بالاخره نظر خود را به کرسی نشاندند و کلیات این طرح را در حالی با 149 رای موافق از مجموع 233 نماینده تصویب کردند، که طیفی از نظرات و واکنش ها را در پی داشت.
موافقان معتقدند که استانی شدن انتخابات، باعث کلان تر شدن نگاه نمایندگان شده و از تصمیم های منطقه ای جلوگیری و باعث می شود نمایندگان با دیدگاه ملی وارد مجلس شوند . به واقع این مسئله یکی از ایراداتی است که همواره به عملکردمجلس وارد بوده اما آیا آنچه کلیات آن در قالب طرح استانی شدن انتخابات در جلسه روز گذشته مجلس تصویب شد می تواند این نقص در عملکرد خانه ملت را جبران کند؟ حتی سرسخت ترین مدافعان این طرح نیز نمی توانند چنین تضمینی بدهند. یکی دیگر از استدلال های موافقان این طرح زمینه سازی برای فعال و نهادینه شدن نظام حزبی در سپهر سیاسی کشور عنوان شده است. فعال شدن احزاب به معنای واقعی در کشور ما همواره یکی از نیاز هایی بوده که صاحب نظران بر آن تاکید داشته و آن را حلقه ای گمشده در روند رقابت سالم و همچنین پاسخگو بودن مسئولان و افرادی که به نوعی از مردم رای می گیرند در برابر وعده های خود می دانند. اما این طرح آیا می تواند زمینه ساز بروز و ظهور احزاب واقعی باشد .تاکید می کنم احزاب واقعی ، چرا که به رغم وجود بیش از 2500 حزب در کشور هیچ کارشناس سیاسی نمی تواند حداقل به تعداد انگشتان یک دست و شاید حتی یک مورد، حزب با کارکرد های واقعی معرفی کند. گذشته از این موافقان طرح استدلال های دیگری همچون دور شدن از گرایش های قوم گرایانه و خرید و فروش رای را از مزایای این طرح عنوان می کنند که جای تامل بسیاری در تحقق آن ها در قبال مشکلات و عوارض بسیار مهم و حتی خطرناک این طرح دار د که درادامه به آن می پردازیم.
به طور مشخص این طرح تا حد زیادی باعث ایجاد اختلال در روند گردش نخبگان و حضور آن ها در فرآیند انتخابات خواهد شد. کسانی که درحال حاضر نماینده مجلس هستند با استفاده از ابزار رسانه مانند روزنامه ها، صدا وسیما،سایت ها و... که تا به حال در اختیارشان بوده یک نوع شناسایی استانی از آنها صورت گرفته است. حال تصور کنید افراد جدیدی با اندیشه و سواد و توانایی بیشتر و بهتر از گزینه های با سابقه، تصمیم به حضور در صحنه انتخابات امسال دارند. آیا کسانی که بیشتر در رسانه ها مطرح هستند وبه عناصر قدرت و ثروت نزدیک ترند شانس بیشتری برای وکالت مردم دارند یا کسانی که تاکنون شناخته شده نبوده اند اما توانایی و تحصیلات بالاتر یا حتی مشابه دارند؟ به نظر می رسد با این روند شاهد نوعی بی عدالتی در امکان ورود به مجلس خواهیم بود.
گسترش حوزه انتخابیه برای یک کاندیدا از یک شهر به یک استان به طور طبیعی هزینه های تبلیغات انتخاباتی را افزایش خواهد داد و در این حالت آن هایی که پول بیشتری صرف می کنند شانس بیشتری برای انتخاب شدن خواهند داشت حال در نظر بگیرید یک فرد با ویژگی های علمی و شخصیتی مناسب برای حضور در این عرصه در مقابل این هزینه ها یا باید از قبل شکست را بپذیرد یا وام دار حامیان مالی شود که قطعا در مقابل کمک های خود در آینده توقعاتی نیز دارند. این فرآیند بدون شک زمینه اعمال دیدگا ه های صاحبان ثروت در فرآیند قانونگذاری و نظارت را تسهیل خواهد کرد و به فساد سیستماتیک دامن خواهد زد. طراحان این طرح بهتر بود حداقل منتظر می ماندند تا گزارش وزیر کشور درباره ورود پول های کثیف به عرصه سیاست را بشنوند .
زمینه چینی برای قبیله ای رای دادن
افزون بر این با اجرای این طرح ، مراکز جمعیتی، تعیین کننده نمایندگان هر استان خواهند بود. مراکز استان ها معمولا چند صد هزار رأی دارد و بقیه شهرستان ها چند ده هزار رأی. مرکز جمعیتی هر استان می تواند ترکیب نمایندگان را مشخص کند. همچنین اگر طایفه ای در یک استان غالب باشد، می تواند ترکیب نمایندگان آن استان را مشخص کند. در بعضی از استان ها جریان قومی و قبیله گری به شدت تشدید خواهد شد و نوعی قطب بندی حتی در مجموعه یک استان را رقم خواهد زد ، همان چیزی که به نظر می رسد دولت نیز نگران آن است و مخالفت خود را با این طرح اعلام کرده است .حتی خود طراحان نیز تا حدی متوجه این حساسیت بوده و چند منطقه که ترکیب قومی و زبانی متفاوتی دارند از این طرح مستثنی کرده اند که در تاریخ قانون گذاری در نوع خود جالب توجه است زیرا اولاً، قانون را بسیار استثنا پذیر و در نتیجه شکننده و کم اعتبار کرده و ثانیاً، حساسیت ها را در مورد دلایل استثنا کردن بخش هایی از کشور از قانون جامع انتخابات افزایش می دهند.
گذشته از این ایرادات، یکی از افتخارات نظام پارلمانی کشورمان ارتباط تنگاتنگ موکلان با نمایندگانشان در مجلس بوده که به نوعی حلقه ارتباط طبقات عادی جامعه با حاکمیت و انتقال مشکلات و دیدگاه های آنان را فراهم می کرده است البته این ارتباط عوارضی چون درگیر شدن نمایندگان در مشکلات و مسائل جزئی موکلان را در پی داشته اما به واقع ثمرات آن به پرداخت این هزینه ها می چربد؛ شما تصور کنید پس از حذف این حلقه واسط که عموما از روند بوروکراسی و کاغذ بازی های معمول در سیستم اجرایی و قضایی برای ارتباط با یک مقام مسئول نیز مبراست یک فرد عادی چگونه می تواند صدای خود را به گوش مقام مسئول برساند. تدوین کنندگان قانون اساسی نیز به همین مسئله توجه داشته اند وگرنه روندی را برای انتخاب نمایندگانی از هر طیف و طبقه اجتماعی برای قانونگذاری معین می کردند. ضمن این که طراحان نباید تصور کنند که بااستانی شدن این طرح ،مراجعه به یک نماینده کاهش می یابد. بلکه ،مراجعات افرادی که به صورت حرفه ای برای به یک سمت کشاندن نمایندگان یک استان جهت اهداف خاص خود تلاش می کنند ،متاسفانه بیشتر هم خواهد شد و باتاسف بیشتر باید گفت این، مردم هستند که از دسترسی به نماینده منطقه خود محروم می شوند.
مشارکتی که کاهش می یابد
معمولاً سطح مشارکت انتخاباتی در یک شهر و یک روستا برای شوراها بیشتر از سطح مشارکت در مجلس استانی است. نمونه اش، انتخابات مجلس خبرگان است. گرچه مجلس خبرگان از جمله مهم ترین نهادهای مردم سالاری کشور است اما چون حالت استانی دارد و کمتر جنبه شهرستانی پیدا کرده و جنبه تخصصی اش بیشتر است در نتیجه با مشارکت کمتری هم همراه بوده است.
دگردیسی یک موجود ناقص الخلقه
سوال اینجاست که آیا این طرح آنگونه که مدافعانش می گویند می تواند زمینه ساز تحزب در ایران باشد؟ آیا اساسا احزاب از لوازم تحقق اهداف طرح استانی شدن انتخابات هستند یا اینکه این طرح رسالت خود را تحقق تشکیل احزاب واقعی در کشور می داند این در حالی است که به نظر این طرح به همان چرخه معیوب تشکیل احزاب قدرت پایه و نزدیک به کانون های ثروت دامن خواهد زد و نه تنها تحزب در ایران کار آمد نخواهدشدبلکه با انحراف مسیر آن، ودر یک دگردیسی زخم دیگری بر پیکر نیمه جان این موجود ناقص الخلقه خواهد زد.
سوال مهم بعدی اینکه چرا این طرح همزمان با بررسی سیاست های کلی انتخابات در مجمع تشخیص مصلحت نظام در دستور کار مجلس قرار گرفته است؟ چه عجله ای برای تصویب این طرح پیش از تعیین سیاست های کلان انتخابات وجود دارد؟ طرح استانی شدن انتخابات مجلس شائبه هایی را نیزدر ذهن ایجاد می کند که یکی از آنها، پروژه محدودسازی دیگران است. نمایندگان چطور می توانند به این شائبه پاسخ دهند که به دنبال تکرار خود نیستند؟ایرادی که همین حالا از سوی برخی نمایندگان مخالف این طرح در مجلس بیان می شود.
و خلاصه آن که به نظر می رسد این طرح، جز مواردی مبهم از فایده، سرشار از نقاط ضعف است و دیگر شاید نتوان مجلس را مردمی دانست.
رسالت:انتخابات آینده در چند اشاره
«انتخابات آینده در چند اشاره»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛
1- آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار اعضای حزب وحدت و همکاری ملی گفته است: سه جریان اصولگراها، اصلاحطلبان و معتدلها باید برای اعتلای کشور برنامهریزی و افکار خود را معرفی کنند تا مردم بر اساس آن، نظرات خود را در انتخابات بیان کنند.
از اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی مستفاد میشود که رقابت در انتخابات آینده سه ضلعی خواهد بود. نوع اظهارات ایشان نشان میدهد که وی خود را در جریان معتدلها تعریف کرده است. تجربه تلخ فتنه 88 نشان داد که سکوت در برابر افراطیگری و خشونت و نادیده گرفتن رای ملت، کارنامه خوبی در عملکرد سیاسی آقای هاشمی به جا نگذاشته است که وی حاضر نیست آن را تکرار کند. این رویکرد خوبی است. عاقبت همنشینی با اصلاح طلبان افراطی که همیشه بر طبل خروج از حاکمیت و خروج بر حاکمیت میکوبیدند، چیزی جز تهدید امنیت و اقتدار ملی نیست.
امیدواریم ایشان در انتخابات آینده همانطور که از رویکرد او مکشوف است، در جریان معتدلها قرار گیرد.
2- شورای مرکزی اصلاحطلبان نیز با تعیین راهبردهای خود در انتخابات، با ساماندهی ستادهای انتخاباتی خود در سراسر کشور روی ائتلاف حداکثری و اجماع بین اضلاع جریان خود، حساب باز کردهاند.
شنیده شد آنها توافق کردند یکی از سران فتنه را به عنوان رهبر اصلاحات، فصل الخطاب بدانند و از طرفداران خود بخواهند با میانهروی و دوری از رادیکالیسم به عنوان یک تاکتیک در انتخابات آینده ظاهر شوند.
آنها به این نتیجه رسیدهاند که باید به اعضا آموزش دهیم وقتی که دیدند ما با روحانی یکی هستیم اعتراض نکنند. آنان بر این عقیدهاند که فعلا سکه اعتدال در بازار سیاست ایران اعتبار دارد و باید با همین سرمایه به بازار رقابتهای انتخاباتی بیاییم.
اصلاحطلبان با کاربرد ده فرمان هانتینگتون فتنه 18 تیر 78 و فتنه 8 ماهه 88 را کلید زدند که جز رسوایی و بیآبرویی چیزی نصیبشان نشد.
هانتینگتون طراح جنگ تمدنها و یکی از تئوریسینهای انقلاب مخملی در جهان است. او در رهنمودهای براندازی میگوید:
الف ـ عدم خشونت را تبلیغ کن اما خودت با خشونت عمل کن.
ب ـ از هر فرصتی برای نشان دادن مخالفت با نظام استفاده کن.
ج ـ با رسانهها و سازمانهای حقوق بشری ارتباط برقرار کن و سعی کن در آمریکا برای خود حامیانی دست و پا کنی.
دـ یک رهبر مردمی پیدا کن و او را جلو بینداز و در انتخابات از طریق جلب حمایت خارجی بویژه آمریکا برای پیروزی گام بردار.
هـ ـ وحدت و یگانگی را در گروههای اپوزیسیون تبلیغ، ترویج و تقویت کن.
و ـ رژیم را به فساد و خشونت متهم کن.
ز ـ ...
اصلاح طلبان طی 10 سال گذشته با کاربرد این روشها دو بار روی باسکول "باراندازی" و" براندازی نظام" رفتند و وزن خود را امتحان کردند. ظاهرا در انتخابات آینده همین مسیر را میخواهند طی کنند.
البته آنها تجربه سال 92 را در پیش دارند، به همین دلیل نمیخواهند با پرچم افراطیگری و رادیکالیسم وارد انتخابات شوند.
آنها هم ترجیح میدهند با پرچم اعتدال به میدان بیایند. لذا به نظر میرسد معتدلها و اصلاحطلبها به طور اجتنابناپذیر از دو جاده متفاوت به یک اتوبان میرسند. باید دید سرعت خود را در اتوبان چگونه تنظیم میکنند که به تصادف منجر نشود؟
3- اصولگرایان این روزها با بهرهگیری از تجربه انتخابات سال 92 فقط به همگرایی فکر میکنند. نشستهای اضلاع اصولگرایی در تهران، قم و مراکز استانها بر اساس عقلانیت سیاسی منجر به همدلی و همزبانی در سطوح مختلف شده است.
راهبرد اصلی اصولگرایان یک انتخابات خوب با مشارکت بالا برای شکلگیری مجلسی است که بتواند در راس امور بودن را مدیریت کند.
اصولگرایان سال 94 را سال تصمیم سازیهای بزرگ برای حفظ امنیت و اقتدار ملی میدانند و لذا یک رقابت سالم را می خواهند تدارک کنند و نتیجه آن را برای نشان دادن ثبات و امنیت کشور به نمایش بگذارند. دغدغه آنها دغدغه ملی است. دغدغه حفظ نظام و صیانت از آن در برابر هجوم گرگهای جهانی است فارغ از اینکه چه نتیجهای بر انتخابات مترتب خواهد بود. لذا اصولگرایان در درجه اول همزبانی و همدلی در میان خود و سپس در سطح ملی را دنبال میکنند.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نخستین ماه از سال جدید سپری گشت و نوبت تقویم ایام به اردیبهشت ماه رسید. در هفته جاری صدای بانگ ملائک نیز طنین انداز شد که «رجبیون» را به مناجات و نیایش در یکی از پرفضیلتترین ماههای سال فرا خواندند؛ ماهی که پیامبر گرامی اسلام آنرا ماه خدا، شعبان را ماه رسول خدا و ماه رمضان را ماه امت اسلام لقب دادند.
عطر دلانگیز ماه رجب فضای ایام را پر کرد تا فصل جدیدی از نیایش و رویش را به روی انسانها باز کند. ماه رجب آمده تا دلهای مجذوب را به میهمانی شعبان و از آنجا به عرش اعلای رمضان ببرد. پیامبر رحمت – که درود بیپایان خدا بر او و خاندانش باد – با دیدن هلال ماه رجب دست به دعا بر میداشت و میفرمود: «ماه رجب ماه استغفار امت من است. در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است.»
از این جهت انسانهای آگاه به گاه رسیدن این ماه، همچون افراد تشنهای که در انتظار رسیدن به آب گوارای حیات هستند، روح و جان خود را سیراب میکنند و حاضر نمیشوند به سوی سراب دنیا راه بسپارند. امشب نیز که اولین شب جمعه ماه رجب است و به عنوان «لیله الرغائب» (شب آرزوها) نامیده شده، درهای رحمت و مغفرت الهی به روی بندگان باز است و مومنین این فرصت را مغتنم میشمارند.
این هفته با دو مناسبت مذهبی نیز همراه بود. نخست، میلاد مسعود احیاگر فرهنگ ناب الهی و سرچشمه معارف دینی، حضرت امام محمد باقر علیه السلام که در اولین روز ماه رجب قرار داشت و دومین مناسبت، سالروز شهادت دهمین ستاره تابناک معنویت و هادی امت حضرت امام علیالنقی علیه السلام که ملت ایران دیروز سیاهپوش این سوگ بود.
از مناسبتهای هفته، همزمانی با روز ارتش بود که به همین مناسبت جمعی از فرماندهان ارتش با فرمانده کل قوا دیدار کردند. حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار با تبریک این روز، نامگذاری 29 فروردین را به عنوان روز ارتش جمهوری اسلامی ایران یکی از ابتکارات بزرگ امام راحل(ره) در اوائل پیروزی انقلاب در مقابل تلاش برخی جریانها برای از بین بردن ارتش، خوانده و فرمودند: با هوشمندی امام بزرگوار(ره) ارتش، با قدرت و قوت باقی ماند و به عنوان یک مجموعه انقلابی، در عرصههای مختلف از جمله هشت سال دفاع مقدس، نقش ایفا کرد و برای کشور افتخار و حماسه آفرید.
رهبر انقلاب اسلامی با تاکید بر اینکه 29 فروردین به معنای ایستادن ارتش به پای انقلاب و در مسیر خدمت به هدفهای مردم است، خاطرنشان کردند: یکی از خصوصیات ارتش جمهوری اسلامی، پایبندی به تعهدات و موازین دینی است.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به برخی تبلیغات و اتهامات مبنی بر دخالت ایران در مسائل کشورهای منطقه، خاطرنشان کردند: این اتهامزنیها خلاف واقع است، زیرا ایران در مسائل کشورها دخالت نکرده و نخواهد کرد. ایشان گفتند: ما از کسانی که به غیر نظامیان و زنان و کودکان حمله میکنند، متنفر و بیزاریم و معتقدیم آنها از اسلام و وجدان انسانی بیخبرند.
رهبر انقلاب اسلامی خصوصیت بارز پایبندی نیروهای مسلح ایران به مبانی اسلام و قوانین الهی را علت اصلی محبوبیت آنان در میان مردم دانستند و گفتند: خصوصیت دیگر نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، ارتقاء روزافزون آمادگیهای دفاعی و تجهیزاتی و تسلیحاتی است که به پشتوانه آیه شریفه قرآن انجام میشود.
فرمانده کل قوا خطاب به نیروهای مسلح فرمودند: همه دستگاهها اعم از وزارت دفاع تا ارتش و سپاه باید آمادگیهای نظامی و دفاعی و سازماندهیهای رزمی و آمادگیهای روحی خود را روز به روز افزایش دهند و این به منزله یک دستورالعمل رسمی است.
هیات مذاکره کننده هستهای کشورمان از دیروز دور جدید مذاکره با گروه 1+5 را در وین در سطح معاونان آغاز کرد. حدود سه هفته پیش در روز 13 فروردین ماه در لوزان سوئیس پس از 9 روز گفتگوهای فشرده، بیانیه مشترکی از سوی دکتر محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران و فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به نمایندگی از گروه 1+5 صادر شد که در آن بر توافق پیرامون اصول و راهحلهای مشترک از سوی طرفین برای آغاز نگارش متن تفاهم نهایی یا برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) تاکید شده بود؛ تفاهمی که باید تا قبل از تاریخ 10 تیر ماه حاصل شود.
مذاکرات سه روزه وین از دیروز در سطح معاونان و کارشناسان آغاز شد که در طرف مقابل «هلگا اشمید» معاون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا حضور دارد. به نظر میرسد شروع فرایند نگارش متن از این دوره، نحوه برگزاری جلسات را تغییر داده است. مذاکره کنندگان هستهای کشورمان که دیروز با هلگا اشمید، معاون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا مذاکره کردند، این مذاکرات را در روز جمعه با نشست اعضای 1+5 ادامه خواهند داد. به احتمال زیاد مذاکره کنندگان هستهای روز جمعه به تهران باز میگردند تا آماده سفر به نیویورک به منظور شرکت در اجلاس «ان. پی. تی» شوند.
این مسیر دو ماهه گفتگوها درحالی آغاز شده که دو طرف از مسائل کلی عبور کرده و وارد مرحله نگارش توافق نهایی شدهاند، مرحلهای با دشواریهای بسیار که سرنوشت ماهها مذاکره را رقم خواهد زد.
هر چند به نظر میرسد که «برجام» در مسیر «فرجام» قرار گرفته ولی در روزهای باقی مانده تا موعد نهایی، روزهای دشواری است که طرفهای مذاکره را ناگزیر از بکارگیری ارادهای جدی برای دستیابی به توافق جامع خواهد ساخت. در این فضا هرگونه مانعتراشی و اقدام نسنجیده و منافی روح تفاهم با هیچ توجیهی قابل پذیرش نخواهد بود و به قول یک مقام سابق آمریکایی اگر این دور از مذاکرات با بهانهجویی 1+5 بویژه آمریکاییها به مشکل برخورد، به خودی خود دیوار تحریمها علیه ایران شکسته خواهد شد.
در این هفته «محمد اشرف غنی» رئیسجمهور افغانستان در سفری 2 روزه و در صدر هیاتی عالیرتبه به تهران آمد. چندی پیش «محمد جواد ظریف» وزیر امور خارجه کشورمان نیز به افغانستان سفر کرده بود. رفت و آمدهای سیاسی مقامهای دو کشور در ماههای گذشته همزمان با شکلگیری دولت تازه در افغانستان روشن میکند روابط تهران و کابل به یک دولت مشخص وابسته نبوده و از آنجا که همکاری جاری میان دو کشور با منافع حیاتی گره خورده است، در تمامی دورهها وجود داشته و ادامه خواهد یافت. جمهوری اسلامی ایران و افغانستان منافع غیرقابل تفکیکی در حوزههای اقتصادی، سیاسی و امنیتی داشته و ویژگیهای مشترک فرهنگی به پشتوانه محکمی برای این روابط تبدیل شده است.
دکتر حسن روحانی رئیسجمهور، هفته جاری برای شرکت در اجلاس سران کشورهای «آسیا – افریقا» موسوم به باندونگ که ثمره جنبش عدم تعهد است، به اندونزی رفت. وی ضمن سخنرانی در این اجلاس دیدارهایی نیز با سران برخی کشورها پیرامون راههای برطرف کردن موانع و تقویت همکاریها داشت که در جهت فعال شدن سیاست خارجی کشورمان قابل ارزیابی است. وی در سخنرانی خود در این اجلاس برضرورت همکاری دولتها برای ریشهکن ساختن تروریسم تاکید کرد. رئیسجمهور در این سفر، در زمینه پیدا شدن راهحل مناسبی برای درگیریهای یمن نیز تلاش میکند.
در مسائل خارجی به تازهترین تحولات یمن و سوریه میپردازیم، دو موضوعی که اهم رخدادهای خارجی هفته را به خود اختصاص دادند.
در یمن، سرانجام پس از 28 روز حمله عربستان، با مقاومت مردم یمن، این تجاوز به شکست منجر شد و آل سعود دستاوردی را از حملات خود کسب نکردند به جز اینکه صدها نفر از غیرنظامیان و مردم محروم این کشور را به خاک و خون کشیدند. در مقابل، انقلابیون در سایه پایداری خود و حمایت مردم، نه تنها گامی عقب ننشستند بلکه در همین مدت هم به پیشرویهای خود ادامه دادند و خود را به تصرف عدن، دومین شهر مهم این کشور و آخرین پایگاه بازماندگان رژیم گذشته مورد حمایت عربستان، نزدیک ساختند.
درحالی که مقامهای ریاض، عملیات نظامی در یمن تحت عنوان «طوفان قاطع» را پیروز خواندند ولی محافل خبری و رسانههای بینالمللی این ادعا را رد کرده و تصریح نمودند حملات ریاض به یمن به شکست منجر شده است. آل سعود یک ماه قبل، تجاوز نظامی خود به یمن را با این هدف آغاز کردند که «منصور هادی عبدربه» رئیسجمهور فراری را به قدرت باز گردانند و جنبش انصارالله وابسته به شیعیان حوثی را که سکاندار کشتی انقلاب یمن است، سرکوب نمایند ولی نتوانستند به هیچ کدام از این اهداف دست یابند.
نشانههای شکست عربستان از چندی قبل آشکار شد و به همین دلیل بود که آمریکا کشتیهای جنگی خود را به آبهای نزدیک یمن فرستاد تا با پشتیبانی از عربستان مانع شکست قطعی ریاض و علنی شدن رسوایی دولت عربستان بشود.
با تحولات جدید، اکنون شرایط تازهای بر منطقه حاکم شده است. جنبش انصارالله با مقاومت در برابر هجوم ناجوانمردانه ائتلاف عربی – غربی به سردمداری عربستان، موجودیت خود را رسمیت بخشیده است و دولتهای مخالف عربی و غربی چارهای جز تن دادن به واقعیت موجود ندارند و این دولتها باید بپذیرند مردم یمن دیگر به گذشته باز نخواهند گشت حتی اگر ارتجاع عربی با حمایت غرب، خون صدها نفر از مردم را بریزد و شهرها و مراکز اقتصادی این کشور را ویران سازد.
این هفته، دشمنان ملت سوریه در چارچوب توطئهای جدید برای جبران شکستهای خود در سوریه عنوان کردند که دولت سوریه علیه مخالفان و شورشیان، از گاز کلر استفاده کرده است. این گزارش مغرضانه مدعی است که نیروهای دولتی سوریه در شهر «ادلب» که چندی قبل به اشغال تروریستهای النصره درآمد از سلاح شیمیایی محتوی گاز کلر استفاده کردهاند.
واضح است این ادعا، در چارچوب اعمال فشار به دولت سوریه صورت میگیرد. اعضاء جبهه بینالمللی دشمنان سوریه دو سال قبل نیز چنین ادعایی را مطرح کردند و دمشق را متهم نمودند که با استفاده از سلاح شیمیایی موجب مرگ صدها نفر شده است حتی دولت آمریکا با این دستاویز قصد داشت به سوریه لشکرکشی کند که در آخرین مراحل، این حمله منتفی شد.
بعدها مشخص شد که آن حمله توسط گروههای تروریست صورت گرفته است و افشای آن، رسوایی بزرگی را برای مدعیان رقم زد. اکنون نیز بار دیگر دشمنان سوریه قصد بازسازی آن توطئه را دارند. بشار اسد رئیسجمهور سوریه این هفته اعلام کرد استفاده از گاز کلر توسط نیروهای دولتی دروغ ساخته و پرداخته سازمانهای جاسوسی غرب است و دولت سوریه، اساساً نیازی برای بکارگیری اینگونه سلاحها را ندارد و با همان سلاحهای متعارف، به اهداف خود خواهد رسید.
ارتش سوریه در طول یکسال گذشته موفقیتهای تعیین کنندهای در میدان جنگ با گروههای تروریست داشته است و در صحنه سیاسی نیز، حمایتهای بینالمللی از دولت دمشق گسترش یافت. این موفقیتها، عامل اصلی طرح ادعاهای اخیر است و دولتهای متخاصم منطقه، به همراهی قدرتهای استکباری که سرمایهگذاریهای هنگفت خود در بحران سوریه را برباد رفته میبینند به این ترفند جدید متوسل شدهاند به این امید که بتوانند به شورشیان و مخالفان روحیه بدهند و دولت سوریه را تحت فشار بیشتری قرار بدهند و دمشق را به پذیرفتن دیکتهها و شروط خود متقاعد سازند ولی همچنان که در گذشته نیز این تلاشها هیچ نتیجهای نداشته این بار نیز بیهوده خواهد بود و نتیجهای جز شکست و هزیمت نصیب آن دولتها و عناصر تروریست داخل سوریه نخواهد کرد.
قدس:پرچم سفید عربستان در یمن
«پرچم سفید عربستان در یمن»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم حسن هانی زاده است که ر آن میخوانید؛عربستان پس از 27 روز بمباران هوایی علیه مردم بیدفاع یمن، سرانجام ناچار شد در برابر اراده این ملت صبور پرچم سفید تسلیم را بالا ببرد ...
وتن به یک آتش بس نا خواسته بدهد. پرسشی که اکنون مطرح است اینکه چه عواملی موجب تسلیم بی قید وشرط عربستان در برابر مردم یمن شد؟
عربستان که از شهریور ماه گذشته وهمزمان با تشدید بحران یمن دست به یار گیری منطقهای برای حمله گسترده به این کشور زد ،دچار یک محاسبه اشتباه آمیز سیاسی ومیدانی شد. در حوزه سیاسی، عربستان یک سلسله جریان سازی های گسترده ای را علیه انصار ا... یمن آغاز کرد ووانمود کرد که انصارا... امتدادی از حزب ا... لبنان وسرانجام ایران هستند. اعتقاد عربستان این است که اگر انصار ا... در ساختار قدرت شریک شوند، امنیت منطقه را تحت تأثیر قرار خواهند داد واز این رو توانست برخی کشورهای غربی را با خود همراه سازد.
از آنجایی که رژیم صهیونیستی از جنگ ژوئن 1967 دو جزیره تیران و الصنافیر در دریای سرخ و نزدیکی باب المندب را اشغال کرده، بنابراین این رژیم بشدت نسبت به انصار ا... یمن از خود حساسیت نشان داد.
دو جزیره الصافیر وتیران تا قبل از سال 1967 در اختیار عربستان بود، اما رژیم صهیونیستی در جنگ 1967 این دو جزیره را اشغال وبزرگترین پایگاه های دریایی خود را در این دو جزیره ایجاد کرد. از آن زمان تا کنون رژیم صهیونیستی بخشی از خلیج عدن ، دریای سرخ وتنگه باب المندب را جزیی از حوزه امنیتی خود تلقی می کند ودر این خصوص با عربستان نیز همکاری پنهانی دارد. عربستان از شهریور ماه گذشته که انصار ا... یمن مطالبات مشروع خود را برای تشکیل یک دولت وحدت ملی مطرح کردند، رایزنی های خود را با رژیم صهیونیستی در راستای حمله به یمن آغاز کرد.
رایزنی های عربستان برای تشکیل یک ائتلاف اسلامی عربی علیه مردم یمن با هشدار رهبر معظم انقلاب اسلامی نسبت به پیامدهای ادامه حمله عربستان به این کشور ونیز دیپلماسی تأثیرگذار ایران دچار فروپاشی شد. بنابراین عربستان با استفاده از ظرفیت لابی صهیونیستی آمریکا، شورای امنیت را به صدور یک قطعنامه علیه انصار ا... یمن تحت بند هفت منشور سازمان ملل ناچار ساخت.
حملات کور کورانه هواپیماهای عربستان علیه مردم یمن، نه تنها مردم این کشور را وادار به تسلیم نکرد، بلکه همگرایی ملی را در این کشور افزایش داد. بسیاری از قبایل مناطق تعز، ابین، لحج، حدیده، اب و حضرموت در طول یک ماه گذشته با بر گزاری تظاهراتی، همبستگی خود را با انصار ا... اعلام کردند. از سوی دیگر عربستان که 6 لشکر پیاده ومکانیزه خود را برای حمله به داخل اراضی یمن به حالت آماده باش در آورده بود، به دلیل هشدارهای مکرر ایران وبرخی کشورهای جهان نتوانست دست به یک حمله زمینی بزند. حضور ناوگان دریایی ایران در خلیج عدن وتنگه باب المندب، هشدار جدی ایران به رژیم آل سعود بود که ایران در مقابل بمباران مردم مسلمان ومستضعف یمن ساکت نخواهد نشست.
همزمان با این تحرکات نظامی، جمهوری اسلامی طرح چهار ماده ای خود را برای پایان دادن به بحران یمن به شورای امنیت و کشورهای مختلف جهان ارایه داد. اگر این طرح که متضمن توقف جنگ، ارسال کمکهای انساندوستانه به یمن، برقراری گفتمان ملی و تشکیل دولت وحدت ملی بدون دخالت خارجی است، عملیاتی شود، بیگمان یمن به سمت ثبات وآرامش حرکت خواهد کرد. فشار افکار عمومی، بروز اختلاف میان شاهزادگان نسل اول ودوم عربستان در خصوص بمباران مردم یمن، ناتوانی ارتش عربستان از ورود به یک جنگ زمینی و دیپلماسی پویای ایران ،عربستان را به پذیرش آتش بس ناخواسته مجبور ساخت.
پذیرش آتش بس به مفهوم شکست سیاسی، نظامی واخلاقی عربستان است، زیرا این کشور به جز کشتار مردم بیگناه وغیر نظامی یمن، هیچ گونه پیروزی نظامی نداشته است. اکنون عربستان مشروعیت خود را در منطقه وجهان به دلیل استفاده از سلاح کشتار جمعی علیه مردم یمن از دست داده و در آینده با چالشهای جدی امنیتی مواجه خواهد شد. از آنجایی که بافت اجتماعی یمن یک بافت کاملاً قبیله ای است ونوعی رگه های ارتباطی با قبایل جنوب عربستان دارند، این کشور در آینده شاهد نا امنی های مرزی بیشتر خواهد بود.
سیاست روز:آموزههایی از ۲۷ روز مقاومت
«آموزههایی از ۲۷ روز مقاومت»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم قاسم غفوری است که در آن میخوانید؛آلسعود ۶ فروردینماه با تصور پیروزی زودهنگام بر یمن، جنگی تمامعیار را علیه این کشور آغاز کرد. جنگی که یادآور جنایات صهیونیستها در جنگهای غزه بود.
استفاده از تمام امکانات نظامی، هدف قرار دادن زیرساختها، کشتار زنان، کودکان و استفاده از بمبهای فسفری و کشتار جمعی، تنها بخش کوچکی از جنایات سعودیها در یمن بوده است. پس از ۲۷ روز در حالی عربستان از پایان حملات نظامی سخن گفت که بررسی کارنامه این جنگ نکات قابل تاملی را در خود جای داده است.
الف) از جمله ادعاهای عربستان و متحدان غربی و عربی آن برای جنگ علیه یمن، مقابله با انصارالله به عنوان گروهی شیعه در کشور سنی بوده است.
آنها با شیعه و سنی کردن جامعه یمن به دنبال توجیه حملات خود بودهاند. آنچه در این جنگ بر همگان آشکار شد حمایت مردم و ارتش از انصارالله به عنوان گروهی مردمی بود که گواهی بر این حقیقت است که این جنگ برای کشتار مردم یمن به پا شده بود نه مقابله با انصارالله شیعه.
ابتکار انصارالله در عدم ورود به جنگ زمینی با عربستان و محور قرار دادن مبارزه با القاعده و بازماندگان منصور هادی رئیسجمهور وطنفروش، به عنوان یکی از مولفههای پیروزی یمن است.
انصارالله در کنار ارتش و نیروهای مردمی با پاکسازی کشور از پیادهنظام غرب، برای جلوگیری از تکرار آنچه در سوریه و عراق روی میدهد، گام برداشتند که نقشی مهم در خنثیسازی توطئههای عربستان داشت.
سناریوی ریاض برای گرفتارسازی یمن در جنگ داخلی زمانی آشکارتر میشود که از اهداف حملات هوایی جنگندههای سعودی را زندانها برای آزادسازی اعضای القاعده تشکیل میداد و پس از اعلام آتشبس نیز برخی گروهها در جنوب یمن، مقابله با کمیتههای مردمی را خواستار شدند که همان اجرای طرح عربستان برای گرفتارسازی یمن در بحران داخلی است. نکته بسیار مهم آنکه ایستادگی مردم یمن، این درس را برای ملتهای منطقه داشته است که با وحدت، یکپارچگی، ایمان و توکل میتوانند بر عربستان تا دندان مسلح پیروز گردند. این امر میتواند الگویی برای مردم بحرین برای اخراج نظامیان عربستانی از کشورشان باشد.
ب) آشکار شدن ضعفهای گسترده عربستان بویژه عدم حمایت مردمی از آلسعود، اختلاف درونی این رژیم، ضعف نظامی آن در برابر فقیرترین کشور عربی، عدم جایگاه منطقهای آن که حتی کشورهای متحد آن نیز حاضر نشدند با آن ائتلاف کنند، تزلزل جایگاه جهانی ریاض را درپی داشت بگونهای که در بسیاری از کشورها علیه آن تظاهرات برپا شد، از دیگر دستاوردهای این جنگ بوده است.
بسیاری از محافل رسانهای و سیاسی جهان تاکید دارند، عربستان در میان افکار عمومی جهان مساوی با رژیم صهیونیستی شده است که جز کشتار زنان، کودکان ، تخریب و ویرانسازی خانهها و بیمارستانها، توان دیگری ندارد.
لازم به ذکر است، حملات سعودیها پس از اعلام آتشبس به یمن صرفا اقدامی تبلیغاتی برای پنهانسازی شکست در برابر اراده مردم یمن بوده تا از رسوایی بیشتر خود جلوگیری نمایند. آنها به زعم خود میخواهند پای میز مذاکره آنچه را که در تجاوزات نظامی بدست نیاوردهاند محقق سازند.
ج) نکته مهم دیگر در جنگ یمن، آشکار شدن ابعاد دیگری از دشمنی غرب با جهان اسلام است. هر چند آمریکا با آشکار شدن شکست عربستان به فاصله گرفتن از آن روی آورده و ادعای لزوم راهکار سیاسی را مطرح و حتی رسانههای این کشور ادعا کردند که آمریکا زمینهساز آتشبس و عقبنشینی ریاض بوده اما سخنان سران آمریکا از جمله اوباما و کری به وضوح نشان میدهد که حمایت از ریاض محور سیاست آمریکا بوده است.
بر این اساس میتوان گفت این جنگ، شکست دیگر آمریکا و البته برخی کشورهای اروپایی نظیر انگلیس و فرانسه بوده که با ارتش نیابتی ( عربستان و القاعده ) به دنبال نابودسازی کشوری اسلامی و البته سرکوب انقلاب مردمی آن بوده اند.
شکست در یمن را میتوان زمینهساز شکست آنان در عراق و سوریه دانست. یمن نشان داد آمریکا میتواند آغاز گر جنگ باشد اما تمامکننده آن نیست.
لازم به ذکر است این جنگ شکست برای صهیونیستها نیز بوده است که از جنگ در کشوری اسلامی برای رسیدن به اهداف اشغالگرایانه در فلسطین و منطقه بهره میگرفت.
از سوی دیگر سازمان ملل را نیز باید بازنده دیگر جنگ یمن دانست. عدم توجه به جنایات سعودیها و موضع منفعلانه بانکیمون دبیرکل این سازمان و در عین حال آن قطعنامه فضاحتبار علیه مردم یمن نشانههای تزلزل سازمان ملل است.
د) نکته مهم دیگر شکست ارتش واحد عربی در اولین آزمون بوده است. تحولات یمن نشان داد که چنین ارتشی به دلیل ماهیت آمریکایی و ضد اسلامی هرگز نمیتواند کارکردی مثبت داشته باشد چراکه محور آن مبارزه با ملتهای عرب بوده است نه کمک به امنیت آنها.
در این میان بحرین و امارات بیشترین نقش را در همراهی با جنایات عربستان داشتهاند تا به اصطلاح به جایگاه منطقهای دست یابند که آنها نیز با شکست و ناکامی همراه شدند.
ه) نقش جمهوری اسلامی ایران در حمایت از ملت یمن از نکاتی است که محافل سیاسی و رسانهای جهان به آن اذعان کردهاند. بیانات مقام معظم رهبری در باب شکست عربستان در یمن، ارسال کمکهای بشردوستانه ایران به یمن در حالی که کشورهای غربی سلاح برای کشتار مردم به عربستان ارسال میکردند، ابتکارهایی همچون طرح ۴ مادهای برای پایان جنگ و رایزنیهای منطقهای و فرامنظقهای جمهوری اسلامی ایران برای حمایت از ملت مظلوم یمن، برگ دیگری از نگاه بشر دوستانه و آزادیخواه ایران را برای جهانیان آشکار ساخت.
جنگ یمن نشان داد که در کنار رژیم صهیونیستی و آمریکا، کشورهایی تهدید اصلی منطقه هستند که با بمبهای فسفری به کشتار مردم یمن پرداختند در حالی که جمهوری اسلامی ایران با ارسال دارو و کمکهای بشردوستانه برای مداوا و حمایت از ملت جنگزده و ستم دیده یمن تلاشی همهجانبه داشته است.
در نهایت میتوان گفت که جنگ ۲۷ روزه یمن، بیانگر یک نکته مهم بوده و آن اینکه ملتها با تکیه بر خویش و روحیه ایمان و مقاومت میتوانند حماسهای بزرگ رقم زنند چنانکه مردم کشوری همچون یمن که جزو ۱۰ کشور فقیر جهان است توانست بر عربستان ثروتمند و تا دندان مسلح و دهها متحد آن پیروز گردد. آنچه زمینهساز این پیروزی گردیده، وحدت درونی و الگوگیری از مقاومت بوده که عزت و سربلندی را برای ملت یمن رقم زد.
در همین حال باید توجه داشت که فتنهها علیه یمن پایان نخواهد یافت و شکستخوردگان در برابر این جنگ برای آنچه در حوزه نظامی دست نیافتهاند به حربههای دیگر روی خواهند آورد. طرحهایی مانند تحریک برخی گروههای یمنی به تقابل با مردم و تجزیهطلبی، گسیل داشتن القاعده برای گرفتارسازی یمن در بحرانهای داخلی، دخالتهای جدید به بهانه بازسازی ویرانههای یمن و... میتواند از جمله این توطئهها باشد.
و نکته نهایی آنکه، آنچه مطالبه امروز مردم یمن و افکار عمومی جهان میباشد محاکمه سران آلسعود در کنار سران رژیم صهیونیستی، آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در دادگاههای بینالمللی به عنوان جنایتکار جنگی و قاتلان بشریت است.
وطن امروز:شکست آل سعود در برابر صبر استراتژیک ملت یمن
«شکست آلسعود در برابر صبر استراتژیک ملت یمن»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم زیبا اکبرزاده است که در آن میخوانید؛ آلسعود سرانجام در برابر پایداری و صبر استراتژیک ملت یمن – عبارتی که سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله در وصف مقاومت یمنیها به کار برده بود- تسلیم شد.
جنایتکاران ریاض با اعلام آتشبس پس از حدود 2415 عملیات پروازی طی 27 روز حمله گسترده به غیرنظامیان و زیرساختها و آزمایش انواع سلاحهای ویرانگر و کشنده آمریکایی و اسرائیلی که دستکم جان 2500 یمنی را گرفت، عملا به شکست در رسیدن به اهداف شیطانیشان در تجاوز به همسایه کوچک اما بزرگ جنوبی اعتراف کردند. آنها حتی به اهداف ثانویهای که برای توجیه تجاوز نظامی مشخص کرده بودند نیز نرسیدند و به سبب پایداری و ایستادگی و ثبات یمنیها بر خلاف ادعاهایشان شکست خوردند.
در جریان این تجاوز شاهد بودیم عربستان حتی نتوانست طی کمتر از یک ماه کشورهای عربی و خردهکشورهای خلیج فارس را در یک ائتلاف صوری جمع کند. بیشتر دولتها و شخصیتهایی که در آغاز جنگ در یمن موضعگیری کرده بودند تغییر عقیده دادند و در عوض با فاصلهگیری از موضعگیری تلقین شده از سوی تلآویو که روی جنگ میان سنی و شیعه حساب باز کرده بود، برای آتشبس فراخوان دادند و راهحل سیاسی را پیشنهاد کردند. عربستان بزرگترین بازنده این جنگ بیهوده بود که در حقیقت پشت آن طرح ایجاد ناتوی عربی با هدایت اسرائیل نهفته بود. اکنون مساله زمان است که حکومت عربستان با یک شاه دچار اختلال حواس و راهبرد گیج و منگ منطقهایاش در خارج و گرگزادههای داخلی که آماده پاره کردن یکدیگر بر سر تصاحب میراث بنسعود هستند، چقدر دوام میآورد.
آتشبس چند ساعت پس از دستور به گارد ملی!
محمد بنسلمان، وزیر دفاع عربستان و پسر همهکاره شاه نیمه هوشیار، سهشنبهشب توقف تجاوز یکجانبه ارتش خود را بدون آنکه به همه اقدامات نظامیاش پایان دهد، اعلام کرد. اعلام پایان جنگ همانند آغاز آن غیرمنتظره بود. نکته جالب توجه آن است که تجاوز سعودی چند ساعت پس از دستور سلمان بنعبدالعزیز، پادشاه عربستان برای مشارکت نیروهای گارد ملی سعودی در عملیات موسوم به توفان قاطعیت متوقف شد. این در حالی است که سفیر عربستان در سازمان ملل متحد پس از نشست با نمایندگان کشورهای عرب خلیجفارس در سازمان ملل گفته بود تا زمانی که انصارالله دست از قدرت برندارند و قطعنامههای شورای امنیت را اجرا نکنند آتشبس نخواهد شد اما پس از اعلام آتشبس سهشنبهشب، ژنرال احمد العسیری، سخنگوی نظامی ائتلاف سعودی ادعا کرده است این ائتلاف با تحقق بخشیدن به اهداف نظامی خود در یمن، این جنگ را بنا به درخواست عبدربه منصور هادی (رئیسجمهور مستعفی و فراری یمن) متوقف میکند ولی عملیات بمبارانی که علیه یمن انجام شد، تنها زیرساختهای یمن از راهها و جادهها و مدارس و بیمارستانها گرفته تا ایستگاههای سوخت و انبارهای مواد غذایی در استانهای مختلف این کشور و همچنین مناطق مسکونی و غیرنظامیان را که اغلب آنها زن و کودک و سالمند بودند، هدف قرار داد. لذا سعودیها این سوالات را باید پاسخ دهند که پس از این همه کشتار و ویرانی زیرساختها در یمن، چگونه این اهداف محقق شده است؟ آیا این تجاوزات توانست جنبش انصارالله را نابود و آن را در صنعا و جنوب یمن ریشهکن کند یا اینکه رئیسجمهور فراری یمن به دلیل درخواست این جنگ، دیگر در کشور هیچ قدرت و اعتباری ندارد؟ کدامین موفقیت پس از این همه کشتار و ویرانگری حاصل شده است؟ منصور هادی کجاست؟ بمباران یمن که از حمایت لجستیکی و اطلاعاتی آمریکا برخوردار بود، به خاطر ایجاد تلفات سنگین در میان غیرنظامیان با انتقادهای شدیدی مواجه شد (طبق اعلام منابع رسمی، در این تجاوز نظامی سعودیها بیش از 2500 یمنی شهید و هزاران نفر زخمی شدند).
پرواضح است سعودیها نتوانستند جلوی پیشروی ارتش یمن و کمیتههای مردمی وابسته به انصارالله را به سوی استانهای جنوبی که دستنشاندههای منصور هادی و عناصر القاعده در آنجا مستقر هستند، بگیرند. تهدیدهای جنبش انصارالله مبنی بر واکنش موشکی، این ائتلاف را دچار نگرانیهایی کرده بود.
امید به سقوط عدن با مشارکت برخی قبایل حضرموت و القاعده، خشم برخی طرفهای جنوب یمن را برانگیخته و آمریکا را نیز نگران کرده بود و این در حالی است که آمریکا حضور کشتیهای خود را در خلیج عدن و دریای عرب افزایش داده است. علاوه بر این بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی که با تزریق دلارهای سعودیها به عنوان دستمزد حاضر به مشارکت در این تجاوز شده بودند، از مشارکت از طریق نیروی زمینی اجتناب کردند.
شکست در هر 7 هدف
همانگونه که «مجتهد» فعال توئیتری که به انتشار اخبار محرمانه خاندان سعودی معروف است، در تازهترین توئیت خود نوشت: «عربستان در هر 7 هدفی که برای تجاوز به یمن ترسیم کرده بود، شکست خورده است؛
1- عقبنشینی نیروهای انصارالله از صنعا و همه شهرهای یمن و تحویل دادن همه سلاحهای سنگین، نیمهسنگین و سبک خود بدون قید و شرط و تشکیل کمیته ملی برای تحویل گرفتن این سلاحها.
2- پس از عقبنشینی انصارالله، نیروهای نظامی منتخب به مدت یک ماه کنترل صنعا، پایتخت را در دست میگیرند و پس از آن کنترل شهرها به ارتشی واگذار میشود که عبدربه منصور طی یک ماه ملزم به تشکیل آن خواهد بود.
3- عبدربه منصورهادی و کابینهاش باید به صنعا بازگردند و فعالیتها و کارهای خود را در این شهر دنبال کنند.
4- طرح ابتکاری کشورهای حاشیه خلیجفارس درباره یمن تغییر مییابد، مصونیت قضایی از علی عبداللهصالح، رئیسجمهوری برکنار شده یمن و خانوادهاش برداشته میشود و آنها از هرگونه فعالیت سیاسی و همچنین مسافرت منع میشوند، اموالشان ضبط و به خزانه دولت برگردانده میشود.
5- اگر حزب کنگره ملی به گفتوگوها بازگردد، برای اعلام حسننیتش باید رئیس جدید برای خود معرفی کند.
6- در صورتیکه انصارالله بخواهد هرگونه فعالیت سیاسی در دولت داشته باشد، باید خود را به عنوان یک حزب سیاسی معرفی کند.
7- همه عزل و نصبهای انجام شده طی مدت اخیر توسط گروه انصارالله، لغو شود». مجتهد در ادامه نوشت: کشور عمان در این میان نقش میانجی را ایفا کرده و با وجود اعلام توقف حملات اما احتمال درگیریهای زمینی وجود دارد و به همین دلیل رژیم ریاض درباره احتمال آغاز درگیری زمینی با یمنیها بسیار نگران است. به اعتقاد کارشناسان اگر آلسعود پیش از تجاوز نظامی به یمن تنها به دلیل استعفای منصور هادی سرخورده شده بود، امروز باید خفت شکست در جنگ علیه یک کشور عربی ضعیف از لحاظ نظامی، فقیر از لحاظ اقتصادی، متزلزل از لحاظ سیاسی و ناامن را هم تجربه کند. در کنار این کابوسها، رژیم سعودی همچنین متهم به همکاری با رژیم صهیونیستی، تجاوز به یک کشور همسایه عربی و همپیمانی علنی با گروه تروریستی همچون القاعده شده است.
انبوه این شکستها باعث شد آلسعود خود را از باتلاقی که محمد بنسلمان، وزیر جوان سعودی آنها را در آن گرفتار کرده، نجات دهد و دم از آتشبس یکجانبه بزند.
اکنون این سوال مطرح میشود که آیا واقعا جنگ در یمن متوقف شده است؟ انصارالله به پادشاهی عمان ابلاغ کرده است این صرفا آتشبس یکجانبه سعودیهاست و هیچیک از طرفهای درگیر ملزم به رعایت آن نیستند و تا زمانیکه عربستان به رفع محاصره هوایی ـ دریایی و توقف هر نوع حملات در مناطق جنوب اقدام نکند، ارتش حق دارد سیطره خود را بر تمام مناطق یمن بسط دهد. این در حالی است که عربستان نمیخواهد قبایل همپیمان خود در جنوب را از دست بدهد و کماکان در پی ایجاد منطقه امنی در حضرموت و عدن و انتقال عبد ربه منصور هادی به این منطقه است.
ناظران میگویند شاید ائتلاف تحت فرماندهی عربستان سعودی که به امیدهایی واهی دل بسته، تصور کرده است میتواند از طریق راه حل سیاسی به اهدافی دست یابد که با جنگ نتوانست به آن دست پیدا کند. شاید ائتلاف، به کمک کشورهای حامی طرح شورای همکاری خلیجفارس امیدوار است که جایگاهی در اداره امور سیاسی یمن به عربستان میدهد اما جنگ بر خلاف آنچه عربستان سعودی انتظار داشت، برخی معادلات سیاسی را در یمن بر هم زد و شاید شکست جنگ علیه یمن معادلههای جدیدی به وجود آورد.
بهانههای واهی سعودیها
آلسعود با بهانه قرار دادن موضوعاتی از قبیل بازگشت دولت مشروع منصور هادی به یمن، حمایت از امنیت بابالمندب، دفاع از حرمین شریفین، حفاظت از امنیت ملی یمن و... تهاجم گستردهای را علیه یمنیها آغاز کرد که نتیجهای جز وقوع بحران انسانی در این کشور فقیر در پی نداشت. در رد بهانههای واهی این کشور باید گفت:
1- اگر هدف عربستان سعودی برگرداندن مشروعیت و قانونگرایی به یمن است پس چرا این قانونگرایی در سوریه یا مصر رعایت نمیشود و از بشار اسد یا محمد مرسی که با رای اکثریت مردم کشورهایشان در انتخابات ریاستجمهوری به قدرت رسیدهاند، حمایت نمیکند و در عوض از اقدامات نظامیان مصری و شورشیان سوری که دموکراسی را زیر پا گذاشتهاند، پشتیبانی میکند.
2- اگر عربستان واقعا از دموکراسی دفاع میکند، آیا در خود عربستان دموکراسی و آزادی بیان وجود دارد؟!
3-اگر عبدربه منصور هادی را نماینده قانونی یمنیها میداند پس چرا ارتش یمن از مشروعیت وی حمایتی نکرد؟ آیا درست است که رئیسجمهور به اصطلاح «قانونی» خاک کشور خود را ترک کرده و به یک کشور اجنبی یعنی عربستان فرار کند و درخواست تجاوز نظامی به کشور خود را داشته باشد؟
4- در حالی عربستان با متهم کردن ایران به مداخله در یمن، ادعا میکند میخواهد یمن را از دست طمعورزیهای ایرانیان نجات دهد که خود طی قرون گذشته بارها به مرزهای یمن حمله کرده و اراضی یمن را در نجران و جیزان و عسیر به اشغال درآورده است.
5- عربستان سعودی شعار دفاع از عربیت یمن را سرداده است، در حالیکه با این عملیات نظامی خود یک سرزمین عربی و عربهای مسلمان را بمباران کرد؛ سرزمینی که از ابتدای تاریخ نماد تمدن اعراب شناخته میشود.
6- اگر انصارالله یمن تهدیدی برای بابالمندب محسوب میشود، چرا این گروه تاکنون به این تنگه حمله نکرده و امنیت آن را به خطر نینداخته است؟ انصارالله که دارای بهترین و پیشرفتهترین سلاحها و موشکهای اسکاد 2و 3 است و میتواند برجهای دریایی عربستان را در عمق دریای سرخ مورد حمله قرار دهد. آیا این گروه بوده که تاکنون صلح و آرامش را بر هم زده یا وهابیهای سعودی؟ انصارالله چگونه امنیت تنگه مهمی مانند بابالمندب را به خطر میاندازد در حالی که این تنگه منافع بسیار زیادی برای یمن دارد؟
7- رژیم سعودی ادعا میکند انصارالله تهدیدی علیه حرمین شریفین است ولی آیا در طول تاریخ مشاهده شده است که زیدیها به مکانهای مقدس اسلامی حمله کنند؟ آیا آنها تاکنون مکه و مدینه را تهدید کردهاند؟ آیا این یمنیها هستند که اماکن مقدس اسلامی و مسیحی در عراق و سوریه را تخریب میکنند یا تروریستهایی از جمله داعشیها که مورد حمایت گسترده همین سعودیها هستند؟ از جمله آلسعود بودند که در سال 1926 تلاش کردند مرقد پیامبراعظم صلیاللهعلیهوآله را ویران کنند نه زیدیها. قدر مسلم آن است که سعودیها با هیچ بهانهای نمیتوانند جنگ وحشیانه خود علیه ملت یمن را توجیه و هدف اصلی خود از این جنگ را که برگرداندن یمن به زیر سلطه آمریکا و خود است پنهان کنند.
آرمان:استانیشدن انتخابات یا ...
«استانیشدن انتخابات یا ...»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم نعمت احمدی است که در آن میخوانید؛طرح استانی شدن انتخابات برای مجلس پنجم است. ظاهرا نمایندههای فعلی مجلس شورای اسلامی عزمشان را جزم کردهاند که این طرح خاک خورده در بایگانی مجلس را عملیاتی کنند. چرا که پریروز به طرح دو فوریتی آن رای داده و دیروز هم کلیات آن را تصویب کردند و حالا به صورت رسمی در چرخه دستورکار مجلس قرار گرفته است.
یکی از انتقادات مطرح شده آن است که با تصویب نهایی این طرح و برگزاری انتخابات مجلس به صورت استانی، افراد مستقل یا افرادی که در منطقهای که محبوب هستند و به یک سخن آن عده از افرادی که بودجهای برای تبلیغات ندارند ولی در عین حال مقبولیتشان چشمگیر است، نخواهند توانست به مجلس شورا راه پیدا کنند.
بنابراین کسانی نماینده مردم خواهند شد که بتوانند هزینه تبلیغات در استان را پرداخت کنند. طبیعتا چنین افرادی هم از مجاری مختلف کمک خواهند گرفت که در آن صورت شائبههایی در مورد کاندیداتوری آنها پیش خواهد آمد. به عبارتی کسانی که پول و امکانات دارند، روانه مجلس خواهند شد و به خاطر هزینهای که برای تبلیغات گرفتهاند دچار معذوریتها و محذوراتی خواهند شد. مثلا در استان کرمان، غیر از خود کرمان 10حوزه انتخابی وجود دارد.
استانی که از نظر وسعت بزرگترین استان کشور بهشمار میرود و گستره وسیعی دارد. در این استان اگر نمایندهای از حوزه انتخابی زرند قصد داشته باشد که کاندیدای مجلس شود، باید در کل استان دست به تبلیغات بزند. در 10حوزه انتخابی باید ستاد انتخاباتی راهاندازی کند. اگر به حوزه انتخابی، یا شهر خودش اکتفا کند، 15درصد از آرای کل استان را جلب نخواهد کرد. بنابراین موفق نخواهد بود و به جای او کسانی منتخب خواهند شد که در همه استان معرفی شدهاند. به عبارتی شانس کسانی که دارای امکانات مادی باشند، بیشتر شده است.
البته در مواردی این طرح میتواند مفید فایده هم باشد. مثلا برای کسانی که از شهرت ملی برخوردارند و همه اهالی یک استان او را میشناسند، میتواند مفید باشد. هر چند من در این مساله هم حُسنی نمیبینم. هماکنون استان تهران 30نماینده در مجلس دارد. شهرهای اطراف تهران مانند رباطکریم، شهریار، ورامین، قیامدشت، دماوند و... هم نمایندگان خاص خود را به مجلس فرستادهاند. اگر طرح استانی شدن انتخابات نهایی شود نمایندگان شهرهای اطراف تهران نمیتوانند در استان تهران به خوبی معرفی شوند و در نتیجه کسانی که در تهران شهرت دارند منتخب خواهند شد. کاندیدایی که مثلا در حوزه انتخابی فیروزکوه شهرت دارد و همین طور به حوزه انتخابی خود آشناست نخواهد توانست خود را در تهران معرفی کند.
با این وجود نمایندههای حوزههای کوچکتر حذف خواهند شد. در این طرح همچنین پیشبینی نشده که اگر نمایندهای استعفا دهد، فوت کند یا به هر دلیلی نتواند در مجلس حضور پیدا کند، کسی که باید جای وی را بگیرد چطور باید انتخاب شود؟! از طرفی امروز به دلیل ارتباط نزدیکتر نمایندهها با مردم در کلانشهرها، چنین شهرهایی را به چند منطقه تقسیمبندی میکنند؛ یعنی برای بهبود رابطه نماینده با مردم تا جایی که امکان دارد حوزههای انتخابی را کوچکتر در نظر میگیرند نه اینکه حوزههای خردتر را کلانتر کرده و معایب ذکر شده را بهوجود آورند!
حمایت:ملاحظاتی درباره رفع تحریمها
«ملاحظاتی درباره رفع تحریمها»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمدحسن قدیری ابیانه است که در آن میخوانید؛ مذاکرات ایران با 1+5 با محوریت رفع تحریم ها در حالی آغاز شده است که درون جبهه استکبار برای رفع تحریم و چگونگی آن اختلافاتی بروز کرده و این موارد اختلافی بین کاخ سفید و کنگره به اوج خود رسیده است. کنگره تلاش می کند رئیس جمهور آمریکا را در عقد قرارداد و توافق با ایران محدود کند که این اقدام در چارچوب فشارهای لابی صهیونیستی صورت گرفته است. سیاست ایران شفاف سازی مسائل هسته ای و پیگیری «لغو تمام تحریم ها» در «روز امضای توافقنامه» است و این دو هدف باید حداقل در کنار هم و همزمان تعقیب شوند زیرا وضع تحریم ها، ظالمانه، غیرقانونی و غیرمنطقی است. آنچه طرف غربی از انحراف ایران از اهداف صلحآمیز هستهای مطرح می کند در حقیقت یک جوسازی رسانهای است که توسط کارگروههای رسانه های سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا تهیه و عملیاتی شده است.
ابهامات رفع تحریم ها دارای ملاحظاتی به شرح زیر است:
1- «لایحه ۲۰۱۵ بازبینی توافق هستهای ایران» با پشتیبانی سناتور «باب کورکر» و «رابرت منندز»، رئیسجمهور آمریکا را موظف میکند، متن هرگونه توافق هستهای با ایران را قبل از تأیید در اختیار کنگره قرار دهد و همچنین دولت آمریکا را به مدت ۶۰ روز از تعلیق تحریمهای کنگره علیه ایران منع میکند. بر همین اساس، مذاکره کننده آمریکایی تاکید کرده است که از واژه «تعلیق» به جای «لغو» استفاده خواهد کرد زیرا در صورت کاربرد عبارت اخیر باید، سیر قانونی آن از طریق کنگره طی شود و این مسئله باعث ایجاد بسترهای سوءاستفاده بعدی احتمالی خواهد گردید. در نظام سیاسی آمریکا رئیس جمهور این کشور نمی تواند به صورت مستقیم دستور لغو تحریم ها را صادر کند بلکه تنها قادر است که آن را با اطلاع رسانی به کنگره، تعلیق نماید. تاکیدات مذاکره کنندگان ارشد کشورمان مبنی بر «لغو تحریمها» به معنای گرفتن بهانه از دست آنان و زدودن هر گونه بند ابهام آمیز در متن توافقنامه است، زیرا بر اساس تصریح رهبر معظم انقلاب، اختلافات داخلی طرف آمریکایی بین کنگره و کاخ سفید ارتباطی به ما ندارد. رئیس جمهور آمریکا در صورتی می تواند از گزینه دوم اختیاراتش، یعنی «لغو تحریم» استفاده کند که مراحل صلحآمیز بودن فعالیت های هسته ای را به کنگره ثابت کند. در این صورت نیز، طرف آمریکایی اگر واجد اراده سیاسی واقعی باشد، می تواند با مراجعه به گزارش های آژانس بین المللی انرژی اتمی، آن را ثابت کند.
2- نکته بعدی عبارت است از شفاف نبودن موارد رفع تحریم ها. تاریخ سیاسی آمریکا در ارتباط با وضع تحریم ها نشان می دهد که واژه «تحریمهای هستهای»، زنجیره ای از تحریم های جانبی به بهانه حمایت از تروریسم، نقض حقوق بشر و تولید سلاح های کشتار جمعی را به همراه دارد و در نتیجه به قطعیت نمی توان مشخص کرد که کدام دسته از تحریم ها لغو خواهند شد. بر همین اساس قید «لغو تمام تحریمها» باید مجموعه کاملی از زمینه های احتمالی بهانهجویی های غرب را خنثی و غیرفعال کند.
3- یکی از موارد نگرانکننده که خوشبختانه با واکنش فرماندهان نظامی ما مواجه شده است، عدم پذیرش نظارت فراپادمانی و فوق العاده بر مراکز نظامی کشور است. این مورد یعنی پذیرش بررسی ابعاد احتمالی نظامی در برنامه هستهای (PMD)، می تواند توافق هستهای را با تاخیر و مانع رو به رو کند. آژانس بین المللی انرژی اتمی پیش از این از بعضی مراکز نظامی ما از جمله مرکز نظامی پارچین بازرسی کرده است اما اصرار بر نظارت موارد مشکوک، علاوه به خطر انداختن امنیت ملی، می تواند آسیبپذیر شدن این مراکز حساس را در پی داشته باشد. ترور دانشمندان هستهای که پس از بازرسی بازرسان آژانس و تهیه اطلاعات کاملی از آنان روی داد، زنگ خطری برای وقوع مجدد چنین حوادثی است.
4- از نگاه حقوق بین الملل، از آنجا که این تحریم ها بر مبنای شواهد اثبات نشده وضع شده است، پذیرش تجدید تحریم ها مخالفت های جدی در میان کشورهای دیگر از جمله کشورهای عضو اتحادیه اروپایی را به دنبال خواهد داشت.
ادامه روند بیمنطق تحریمها همچنین می تواند بر از دست رفتن چیرگی فرهنگی آمریکا بر غرب موثر باشد. بسیاری از تحریمهای با شکایت ایران به دادگاههای اروپایی لغو شده و این روند نشان می دهد که از بُعد بین المللی نیز چنین روندی با منافع غرب در تضاد است. هر چند مخالفت هایی از سوی کنگره در راه توافق هسته ای وجود دارد اما شواهد نشان می دهد که مقاومت ملت ایران از یک سو و نیاز آمریکا به تعامل با ایران از سوی دیگر و پس از ماه ها مقاومت و تهدید های مکرر، چنین به نظر می رسد که کنگره آرام آرام در حال پذیرش نقشه راه ترسیم شده از سوی ایران است.
در نامه 367 عضو مجلس نمایندگان به اوباما که در اوایل سال جاری به نگارش درآمد، دیگر از بحث تصویب تحریم های جدید علیه ایران یا تایید توافق احتمالی در سنا خبری نیست. امضا کنندگان این نامه پذیرفته اند که اگر صلح آمیز بودن برنامه های هسته ای ایران اثبات شود، کنگره تحریم های کنونی را لغو خواهد کرد.
البته هنوز بر سر مدت زمان اعمال محدودیت ها میان طرفین مذاکرات اختلاف نظر وجود دارد. پا فشاری دولت ایران بر حفظ حقوق هسته ای خود، نیاز حیاتی دولت آمریکا برای حفظ دستاوردهای یک موفقیت دیپلماتیک و نهایتا، نارضایتی شدید مردم آمریکا از جنگ احتمالی با ایران در صورت شکست مذاکرات، اعضای کنگره آمریکا را قدم به قدم به عقبنشینی و تجدید نظر در مواضع خصمانه خود در قبال مذاکرات جاری واداشته است.
به هر حال ، تمامی 435 عضو مجلس نمایندگان و یک سوم 100 سناتور آمریکا باید سال آینده در انتخابات شرکت کنند و اگر آنان به عنوان حامیان جنگ جدید در خاورمیانه شناخته شوند، شانس خود را به شکل چشمگیری برای پیروزی از دست می دهند حتی اگر لابی های رژیم صهیونیستی در آمریکا نیز به کمک آنان بشتابند. لذا ضروری است مذاکره کنندگان ما ضمانت های عینی برای رفع کامل تحریم ها را از طرف غربی اخذ نموده و با مدنظر قرار دادن نیاز مقامات آمریکایی به این توافق، با قدرت تمام بر مواضع اصولی خود پافشاری نمایند.
جوان:شکست استراتژیک آل سعود
«شکست استراتژیک آل سعود»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که ر آن میخوانید؛چند روز پس از آغاز تجاوز نظامی عربستان به یمن، سلمان بن عبدالعزیز پادشاه این کشور عنوان کرد که ریاض برای توقف عملیات بمباران یمن در چارچوب عملیات موسوم به «طوفان قاطع»، چهار شرط دارد که حوثیهای یمن باید آنها را اجرا کنند.
چهارشرط اعلامی ملک سلمان عبارت بود از:
1- تمام طرفهای سیاسی یمنی بپذیرند تحت نظارت شورای همکاری خلیجفارس و در چارچوب پایبندی به مشروعیت و مخالفت با کودتا علیه این مشروعیت نشست برگزار کنند.
2- تسلط مجدد دولت یمن (منصور هادی) بر تمامی اراضی این کشور
3- بازگرداندن سلاح به دولت یمن
4- عدم تهدید امنیت کشورهای همسایه یمن از سوی حوثیها.
تأمل در شروط چهارگانه آل سعودنشان میدهد هدف اصلی از تجاوز به یمن، به قدرت برگرداندن رئیسجمهور دستنشانده و فراری به این کشور و خلع سلاح انقلابیون است. آل سعود حرکت انقلابی مردم یمن و انصارالله را، به منزله پایان دوران تسلط خود بر این کشور و خارج شدن یمن از حالت حیاط خلوتی عربستان از یک طرف و قدرتیابی ملت یمن از طرف دیگر ارزیابی نمود.
قدرتیابی یمنیها در شبه جزیره عربستان با توجه به موقعیت ژئوپلتیکی این کشور، از منظر خاندان آلسعود پیامدی جز فروریختن این خاندان ندارد. بر همین اساس سیاست آل سعود طی دهههای اخیر، عقب نگه داشتن ملت یمن و جلوگیری از پیشرفت و قدرتیابی آنان بوده است. آل سعود تسلط بر یک دولت دستنشانده در یمن را، بهترین راه برای اعمال سیاستهای خود مبنی بر عقب نگه داشتن یمنیها میداند و بر همین اساس با هر نوع تحول سیاسی در این کشور که نتیجه آن خارج شدن یمن از کنترل عربستان باشد، به شدت مخالفت و با آن مقابله میکند.
آغاز یک تجاوز سنگین با بمبارانهای شدید، شلیک موشک و محاصره دریایی یمن و انجام هزینههای صدها میلیاردی برای همراهسازی کشورهای عربی و کمک خواستن از امریکاییها، صهیونیستها و برخی از کشورهای اروپایی برای پیروزی در این تجاوز، نشاندهنده این واقعیت است که قدرتیابی انصارالله در یمن، خواب را از چشمان خاندان ظالم و ستمگر آلسعود گرفته است. پس از 27 روز کشتار وحشیانه شهروندان و غیرنظامیان یمنی پایان عملیات «طوفان قاطع» با قطع حملات از سوی آلسعود اعلام شد.
احمد عسیری سخنگوی ائتلاف متجاوزان به یمن، دقایقی پس از اعلام رسمی پایان حملات به یمن با حضور در یک نشست مطبوعاتی، با ادعای موفقیتآمیز بودن عملیات «طوفان قاطع» و رسیدن به تمامی اهداف از پیش تعیین شده، تعداد حملات هوایی علیه یمن را 2 هزار و 415 سورتی اعلام کرد. نکته قابل توجه اینکه آل سعود و فرماندهی ائتلاف متجاوزان علیه یمن برای مشروعیت بخشیدن به تجاوزات خود و کشتار مردم مظلوم یمن، اعلام کردهاند که حمله به یمن به درخواست «عبدربه منصور هادی»، رئیسجمهور مستعفی یمن صورت گرفته است.
برخلاف ادعای سعودیها مبنی بر موفقیتآمیز بودن عملیات «طوفان قاطع» و رسیدن آنها به تمامی اهداف مورد نظر در این عملیات، تأمل در اهداف واقعی از تجاوز و بازخوانی چهار شرط اعلام شده از سوی ملک سلمان بن عبدالعزیز در روزهای آغازین جنگ نشان میدهد که آلسعود دچار یک شکست تاریخی و استراتژیک شده است. در نقطه مقابل، ملت مظلوم یمن با دست زدن به یک مقاومت تاریخی و همراه شدن با انصارالله به عنوان یک جریان و جنبش انقلابی و مردمی هوشمند به یک پیروزی تاریخی با کمترین هزینهها دست یافتند. پایان سلطه عربستان بر یمن و خارج شدن این کشور از حالت حیاط خلوت بودن برای عربستان و قرار گرفتن یمنیها در مسیر استقلال، عزت و پیشرفت، از نتایج قطعی جنگ آلسعود علیه یمن است.
این نتایج درست در نقطه مقابل آن اهدافی قرار دارد که آل سعود برای تحققش، این جنگ ظالمانه را با کمک صهیونیستها و غربیها به راه انداخت. اما خسارات این جنگ آلسعود در این موارد خلاصه نمیشود. آلسعود با این جنگ از چهره واقعی وهابیت و همراهیاش با صهیونیسم بینالملل و امریکا به خوبی رونمایی کرد و خود اثبات کرد که لیاقت خادمی حرمین شریفین را ندارد. امروز بیش از هر زمان دیگر مسلمانان جهان با ماهیت رژیم خائن آلسعود به اسلام آشنا شدهاند و این خسارت کمی برای این خاندان در جهان اسلام نیست.
به طور قطع میتوان گفت وزن انصارالله با پایان عملیات «طوفان قاطع» نسبت به قبل از این عملیات، دهها برابر شده است و این امر به منزله آن است که آلسعود با حماقتی که به خرج داد و خطای راهبردی که مرتکب شد، با ریختن خون بیگناهان یمنی، زمینههای فروپاشی خود را بیش از گذشته فراهم ساخت و اما نکته پایانی، تحقق زودهنگام پیشبینی رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، در مورد نتیجه جنگ آلسعود علیه یمن مبنی بر شکست قطعی سعودیها در این تجاوز است. معظمله در دیدار با مداحان در تاریخ 20 فروردین با اشاره به تجازو آلسعود به یمن و تصریح بر شکست قطعی آنان دراین تجاوز فرمودند: «اینها قطعاً ضربه خواهند خورد؛ قطعاً بینی سعودیها به خاک مالیده خواهد شد».
آفرینش:روز زمین؛ روز فراموشی
«روز زمین؛ روز فراموشی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛روز جهانی "زمین پاک"، روزی است که باید درعمق عمل و رفتار خود در بسترحیاتی که درآن نمو و رشد میکنیم، قدری تامل داشته باشیم. اما بهترین نامی که در زمان حال میتوان به آن نسبت داد، "روز فراموشی" است!. روزی که تمام بشریت آن را فراموش کرده و توجهی به آن نمیکنند. بی توجهی به زمین، به سیارهای که حیاتشان وابسته به زنده و سلامت بودن آن است. به عبارتی فراموش کردن زمین زنگ خطری برای فراموش شدن حیات بشری است.
امروز دردهای زمین و انسان مشترک شدهاند. جنگلها به عنوان ششها و مجاری تنفسی زمین درحال نابودی هستند، آلودگیهای صنعتی هرروز درحال افزایش بوده و از آن سو نفس مردم نیز در اقصی نقاط جهان به شماره افتاده است. زمین هم از استنشاق سرب و دیاکسید کربن بیش ازحد قلبش بد کار میکند ودچار سکتههای مداوم همچون سونامی، سیل، زلزله، فوران آتشفشانها و خشکسالی شده است!.
امروز زمین و بشریت هردو دچار کمبود آب شدهاند. آبی که شرط حیات برای هردوی آنهاست. خشک سالی در دل زمین درحال افزایش است و تن با طراوت آن را به کویر سخت تبدیل میکند. از سوی دیگر آب به عنوان امید بشربرای ادامه حیات، به سبب بی توجهی و فراموش شدن بسیاری از بایدها، درحال نابودی است و حتی اشکهای آسمان نیز برای بهبود وضعیت زمین وبشریت افاقه نکرده است.
بهره کشی بیش ازحد و بی توجهی به آینده تن زمین را خسته و بیمار کرده است. وقتی مادری بیمار باشد، چگونه میتواند به فرزندان خود رسیدگی کند و انتظار سلامت آنها را داشته باشد؟ گلها و گیاهان در زمینی میرویند که ازهرلحاظ برای رشد و نمو آماده و مناسب باشد. زمین به عنوان بستر رشد و تعالی انسان، حال و روز خوبی ندارد لذا نباید توقع داشت که انسانها نیز از وضعیت مناسبی بهرهمند باشند!.
تحقیقات نشان داده انسانهایی که در وضعیت آبوهوایی مناسب و سالم زندگی میکنند، نسبت به افرادی که در مناطق خشک و سردسیر قرار دارند، از وضعیت بهتری به لحاظ مادی و معنوی برخوردارند. پس آرامش و صلابت زمین موجب تسلای خاطر و تعالی بشریت بوده و دردهای زمین موجب افزایش آلام انسان گردیده است. افسردگی،افزایش بیماریهای روحی و روانی انسان امروز بدون ارتباط با آسیب رساندن به محیط زیست نیست. هیچ کس نمیتواند منکر تاثیرات منفی تخریب محیط زیست بر شیوه رفتار آدمیان شود، و اثرات ویرانگری بر اخلاق فردی و جمعی جامعه بشری نادیده بگیرد.
امروز ما درارتباطمان با زمین سه اصل را فراموش کرده ویا به آن بی توجهیم. رشدجمعیت، میزان مصرف و فناوریهای نوین سه معیاری است که تبدیل به مثلث مرگ زمین شده است.
رشد جمعیت به خودی خود عامل منفی تلقی نمیشود اما هم راستا شدن آن با دیگر معضلات زیست محیطی خطری برای زمین تلقی میگردد. اما در رأس مثلث مرگ زمین، مصرف بی رویه و بهره کشی بیش ازحد قرار گرفته است.
استفاده بی اندازه از منابع غذایی و انرژی ازدل دریاها، تخریب بیش ازحدجنگلها و درختان و تبدیل آنها به مراتع کشاورزی و صنعتی، استفاده بیرویه از سدها برروی رودخانهها و تغییر اکو سیستم گیاهی وجانوری، استفاده بیش ازحد از منابع و ذخایر درونی زمین و... همگی درحال هول دادن سیاره پاک به سمت نابودی تدریجی می باشند.
درحالی که بازهم فراموش کرده ایم که دردهای زمین درد بشریت است!. مورد بعدی میل طبیعی بشر به سمت استفاده از فناوریها و دستاوردهای پیشرفته علمی می باشد. امروز بسیاری از کشورهای بزرگ دنیا در بسیاری از طرحهای فوق امنیتی علمی و نظامی خود دست به آزمایشات خطرناکی میزنند که به طور مستقیم روال طبیعی حیات زمین را با خطر روبه رو ساخته است.
گرایش به سمت صنایع پیشرفته چشم ما را برروی آسیبهایی که به محیط زیست می رسانیم بسته و وخامت اوضاع به حدی است که بسیاری از دانشمندان به دنبال سیارهای دیگر برای ادامه حیات بشر افتاده اند!. اما باتمام این مشکلات بازهم می توان به داشتن زمینی پاک و محیط زیستی مناسب امیدوار بود. به شرط آنکه هرکدام ازما به عنوان عضوی از خانواده زمین تا آنجا که میتوانیم آسیبی به آن نرسانیم و حتی درحد نشکستن یک شاخه درخت به آن کمک کنیم.
شرق:فراتر از پولهای کثیف
«فراتر از پولهای کثیف»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد شیرزاد است که در آن میخوانید؛شفافنبودن محل تأمین پولهایی که یک کاندیدا یا نماینده در فرایند انتخابات هزینه میکند، مسئلهای است که در کشور ما از گذشته تا به امروز، وجود دارد. در دوران نمایندگی مجلس ششم، وقتی برای سرکشی به مناطقی در حوزه انتخابیه میرفتم، با پدیدهای مواجه بودم که سایر همکاران نیز کمابیش تجربه آن را دارند. با کمال تعجب با مطالبه مبالغی از سوی مردم برای خرید توپ فوتبال، تور والیبال، قالیچه فلان محل عمومی و مواردی از این دست مواجه میشدم.
سؤال من از آنان این بود که این مبالغ چگونه باید تأمین شود؟ پاسخ میدادند که ما نمیدانیم و دیگران قبل از شما از کجا تهیه میکردند؟ مگر بودجههایی از این دست در اختیار نماینده نیست؟! تلاش نگارنده این بود تا برای مردم حوزه انتخابیه توضیح دهم که خیر! چنین پولهایی در اختیار نماینده نیست و فقط یک راه برای تأمین آن وجود دارد.
یا باید به بودجههای دولتی وصل و با مدیران دولتی وارد مراوده شد یا اینکه به وسیله ارتباط با بخش خصوصی، حمایت آنان را جلب کرد. بخش خصوصی هم که بیجهت هزینه نمیکند و در قبال هر وجهی که در اختیار نماینده قرار دهد، خواستههایی خواهد داشت که ممکن است با منافع شما، مردم یا مصالح حوزه انتخابیه در تضاد باشد. البته این درخواستها، ناچیز و کوچک است. متأسفانه، بهویژه در مناطق محروم اینگونه جا افتاده که نماینده به فردی اطلاق میشود که به منابع نامعلوم ثروت دسترسی دارد. نکته جالب توجه این است که مردم هم اصرار دارند اساسا از محل تأمین این منابع چیزی ندانند و فقط آن را دریافت کنند.
به باور نگارنده یک گام بلند به سوی مردمسالاری در همینجاست که پیش از آنکه یک شهروند، از نماینده یا کاندیدا چیزی طلب کند، از او بپرسد که این هزینه از کجا تأمین شده است؟ در ایام انتخابات، بهویژه در مناطق محروم و «رأیخیز»، عادت شده که میدانند اگر فلانی کاندیدا شده و «سفره» وی «پهن» شود، با دستودلبازی هزینه میکند و در کنار این سفره، ریختوپاشهایی وجود دارد.
طبیعتا نیروهایی کنار وی جمع میشوند، شام و ناهاری داده میشود، گردش و تفریحی صورت میگیرد و بخشی از موفقیت آن نامزد، به همین ریختوپاشها گره خورده است. برعکس آنچه مطرح میشود، اتفاقا سالمترین بخش هزینهها، چاپ پوستر و تراکت و نشریه است که برای معرفی نامزد، گریزی هم از آن نیست. اگرچه بخشی از موضوع مدنظر وزیر محترم کشور، یعنی پولهای کثیف، به مسئله قاچاق مواد مخدر و رانت و... اختصاص دارد، اما مسئله اصلی آن نیست که مثلا پول فروش تریاک، بهطور مستقیم وارد چرخه انتخابات میشود.
نمایندگان مخالف وزیر اگر واقعا علاقهمند به دنبالکردن رد این پولها هستند میتوانند به نامهای که محمدرضا رحیمی در جواب محمود احمدینژاد نوشت مراجعه کنند. او از طریق نفوذ دولتی، سرمایهداری را در بخش خصوصی مجبور کرده بود تا پولهایی را برای بخشی از کاندیداهای یک جریان سیاسی مشخص در انتخابات مجلس هزینه کند. همه ما میدانیم دستگاههای دولتی و غیردولتی، در مناطق مختلف کشور نفوذ دارند؛ صنایع بزرگ، دانشگاههای غیردولتی، شرکتهای بزرگ خصوصی که گاهی بخشی از سهام آنها دولتی است. کیست که نداند در یک بخش یا شهرستان، یک فعال اقتصادی بدون اینکه دستگاههایی هوای او را داشته باشند، نمیتواند ادامه حیات دهد. متأسفانه نوعی وابستگی متقابل بین فعالان اقتصادی و نهادهای رسمی وجود دارد. اینجاست که با یک تلفن و جلسه، پولهایی سرازیر میشود که همیشه منبع نامشروع هم ندارد.
فردی کارخانهدار، از محل سود خود مبالغی را هزینه میکند، اما نکته اینجاست که بسیاری از این هزینهها با میل و رغبت نیست. حتی اگر فرض کنیم صاحب کارخانهای با موضع شخصی میخواهد از یک کاندیدا حمایت کند، آیا میتواند هر مبلغی که خواست هزینه کند؟ در بسیاری کشورها برای چنین فعالیتهایی، سقف تعیین شده است، اما در ایران اینگونه نیست.
نکته بسیار نگرانکننده و حساس دیگر، به عملکرد مجموعههای حمایتی از اقشار کمدرآمد بازمیگردد. وظیفه ذاتی آنها کمک به افراد کمتوان است، اما اگر کالایی که توزیع میکنند به دست عوامل یک کاندیدا برسد یا در زمانی صورت بگیرد که پیام همراهی با فلان نامزد را بدهد، فسادخیز است. دولت و مجلس میتوانند برای اثبات صداقت خود و زدودن هر نوع شائبهای از انتخابات، رسیدگی به این موارد را در دستور کار قرار دهند.
ابتکار:به جای گران کردن نان، یارانه غیر نیازمندان را قطع کنید
«به جای گران کردن نان، یارانه غیر نیازمندان را قطع کنید»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فؤاد شمس است که در آن میخوانید؛یارانه ها که قرار بود یاریگر مردم باشد این روز ها وبال گردن دولت شده است. ساماندهی نحوه اجرای طرح هدفمندی یارانه ها به کلاف سردرگمی تبدیل شده است که ده ها گره کور دارد.
هر زمان که دولت میخواهد یکی از این گره ها را باز کند، بخشی از اقشار مردم خصوصا کسانی که بیشتر از منابع مالی، رانت و قدرت برخوردارند معترض میشوند. در آخرین اقدام دولت اعلام کرد که میخواهد یارانه بخشی از اقشار ثروتمند را قطع کند. بعد از انتشار این خبر ناگهان اظهارات ضد و نقیض فراوانی بیان شد. برخی به این موضوع اعتراض کردند. اما اگــر به مسئله یارانه ها به صورت ریشه ای نگاه کنیم و فلسفه آن را بررسی کنیم میبینیم که اصلا یارانه یک حق ویژه برای همه اقشار نیست.
قرار نیست دولت یک سری پول را بین همه مردم پخش کند. در دلت قبلی این عمل را دیدیم و نتایج فاجعه بارش هنوز هم گریبان ما را رها نکرده است. یارانه دادن در واقع یک چتر حمایتی است که دولت وظیفه دارد که بر سر اقشار فرودست و کسانی که آسیب پذیر ترند بکشد. یارانه برای کمک به افرادی است که زیر چرخ دنده های توسعه شتابان اقتصادی احتمال له شدن دارند. یارانه به این منظور باید پرداخت شود که تبعات اقتصادی، اجتماعی و حتی امنیتی_ سیاسی که ناشی از نظام اقتصادی نابرابر فعلی است را کاهش دهد. در واقع یارانه برای کسانی است که به دلایل مختلف از چرخه پرشتاب اقتصاد رقابتی به بیرون پرتاب شده اند. کسانی که روند اقتصاد بازار به حاشیه رانده شده اند باید توسط دولت حمایت شوند. این نه یک لطف که یک اقدام عقلانی از طرف دولت است.تا جلوی مشکلات عدیده ای در بلند مدت را بگیرد.
از طرف دیگر پرداخت یارانه برای این است که شکاف طبقاتی روز افزون را اندکی تعدیل کند. این روز ها شاهد این هستیم که شکاف طبقاتی خصوصا در شهر های بزرگ تبدیل به یک عارضه زشت شده است. در این فضا است که دولت اعلام میکند که میخواهد یارانه برخی اقشار ثروتمند از جمله پزشکان، وکلا، صرافان،دارندگان خودرو های لوکس و ایرانیان خارج از کشور را قطع کند. به نظر میرسد این اقدام اگر چه دیر هنگام و ناکافی است، اما یک گام جدی برای اجرای واقعی هدفمندی یارانه است. فلسفه پرداخت یارانه برای کاهش شکاف های عظیم طبقاتی است. برای همین پرداخت آن به کسانی که از انواع مواهب مادی و رانت ها و یارانه ها نامرئی برخوردارند نقض غرض است. کسانی که خودرو های لوکس چندصد میلیونی دارند قطعا 50 هزار تومان درماه پول چند بار ویراژ دادن آنان در اتوبان های شهر نیست. اصلا خود این اتوبان ها به عنوان یارانه برای آنان است. یا پزشکان و وکلایی که از انواع امکانات برای درآمد بیشتر برخوردارند قطعا مستحق دریافت یارانه نیستند. صرافانی که از رانت متغییر بودن قیمت ارز و طلا بر دارایی شان افزوده میشود الان یارانه بزرگی میگیرد که 50 هزار تومان در مقابل آن پول خرد هم حساب نمیشود. پرداخت یارانه به اقشار ثروتمند فلسفه وجودی یارانه را زیر سوال میبرد. شکاف ها نه تنها کاهش نمییابد که افزایش هم پیدا میکند.
اگر بخواهیم عمیق تر به موضوع نگاه کنیم. تجربه ی جهانی نشان داده است برخی سیاست های تعدیل اقتصادی که در کشور های مختلف اجرا شده است تبعات جبران ناپذیر اجتماعی و حتی امنیتی_ سیاسی داشته است. بخش هایی از طبقات فرودست متضرر شده اند. بسیاری از معضلات عظیم اجتماعی و اقتصادی پدید آمده است. در جریان بحث هدفمندی یارانه ها که در دوران احمدی نژاد اسم رمز همین تعدیل اقتصادی بود شاهد تضعیف جایگاه طبقه متوسط و فشار عدیده به طبقات پایین جامعه بودیم. حال باید دید که آیا می توان به تدبیر دولت روحانی امید بست؟ آیا اقتصاد دانان دولت از تجربه تعدیل اقتصادی دهه 70 و عملکرد نادرست دولت احمدی نژاد درس گرفته اند؟ به نظر میرسد اگر دولت عزم جدی برای ساماندهی وضعیت فعلی یارانه ها به نفع طبقات فرودست داشته باشد راه درست را یافته است.
به هر صورت این روزها پرداخت یارانه نقدی فشار سنگینی بر دوش دولت نهاده است. به نظر میرسد عقلانی تر و البته انسانی تر این است که به جای آن که نان گران شود که بر دوش اکثریت عظیمی از مردم که قوت غالبشان نان است فشار آورده شود اقشار ثروتمند اندکی احساس مسئولیت بکنند و و یارانه دریافت نکنند. آن هم در سیستم اقتصادی که مالیات بر در آمد های کلان هنوز درست برقرار نشده است و انواع رانت ها و مواهب دیگر برای پر درآمد ها بی داد میکند. این امر نه تنها کمک به دولت است که بتواند به این اوضاع سرو سامانی بدهد بلکه حس همبستگی اجتماعی را بیشتر میکند و تبعات سیاسی و امنیتی احتمالی که همچون آتشی زیر خاکستر در میان بخش هایی از طبقات فرودست به چشم میخورد جلوگیری خواهد کرد.
به نظر میرسد دولت باید این شجاعت را داشته باشد که این گام مهم برای هدفمندی یارانه ها را اجرا کند. در ادامه نیز باید ریشه ای به این موضوع بپردازد. به جای پرداخت یارانه نقدی به همه مردم واقعا یارانه را هدفمند کند. به جای پخش کردن پول به شکل نقدی در میان تمام شهروندان منابع مالی را برای توسعه ی شاخص های انسانی از جمله بهداشت، آموزش، توسعه تامین اجتاعی، ساماندهی حمل و نقل عمومی ارزان قیمت برای همه و... صرف کند. به نظر میرسد حذف یارانه ثروتمندان یک آزمون جدی برای دولت روحانی است که رویکرد آینده اقتصادی آن را روشن تر خواهد ساخت.
مردم سالاری:پایان بازی؟
«پایان بازی؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛آن هنگام که آیتالله هاشمی رفسنجانی از دستیابی به ریاست مجلس خبرگان بازماند، کمتر کسی گمان میکرد موج تخطئهاش این چنین بیمحابا تداوم یابد. کسی که روزگاری امام دربارهاش گفته بود: «هاشمی زنده است تا نهضت زنده است» و روزگاری دیگر این چنین مورد لطف رهبری قرار گرفت که:«هیچکس برای من هاشمی نمیشود» اما تخریب خط میانه نظام بسیار پیشاز این آغاز شده بود.
چه زمانی که وی را «عالیجناب سرخپوش» نامیدند و چه آن هنگام که «مافیای قدرت و ثروت» لقب گرفت. اما این همه چندان نبود که وی را از دایره اصولگرایی خارج کند تا اینکه در یک مناظره زنده تلویزیونی چنان بر او تاختند و وی را نواختند که شخص رهبری در نماز جمعه بیستونهم خرداد 1388 به دفاع از او برخاست که: «آقای هاشمی رفسنجانی در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی از اصلیترین افراد نهضت و بعد از انقلاب هم از مؤثرترین شخصیتهای همراه امام بوده و بارها تا مرز شهادت پیش رفته است.
پس از رحلت امام هم تا امروز در کنار رهبری بوده است. آقای هاشمی قبل از انقلاب، اموال خود را صرف مبارزه میکرد و در سی سال اخیر هم در حساسترین مقاطع در خدمت انقلاب و نظام بوده و هرگز از انقلاب برای خودش مالی نیندوخته است» ولی حتی شنیدن این سخنان نیز تأثیری بر رفتار منتقدان هاشمی نداشت که آنها خود به این حقایق واقف بودند.
اما خطای برخی دوستان و نزدیکان هاشمی در همراهی با تندروها در حوادث غمبار دهمین انتخابات ریاستجمهوری؛ بهانه تخریب و عقدهگشایی را بار دیگر در دست منتقدانش نهاد. این بار به بهانه بیبصیرتی، پدرخوانده فتنه نام گرفت. توصیههای عاقلانهاش در نماز جمعه بیستوششم تیر 1388، آن مراسم را به آخرین نماز هاشمی در پیشگاه نمازگزاران تهران بدل ساخت.
سرانجام نیز با اعلام عدم احراز شایستگیاش برای جایگاه ریاستجمهوری، به گمان خود آخرین میخ را بر تابوت حیات سیاسی این مرد کوبیدند. اما تقدیر چنین بود که تدبیر نظام و مردم؛ این بنبست را بشکند. ولی این نیز پایان بازی نبود. اصولگرایانی که تاب بیاقبالی مردم و بیعنایتی نظام به خویش را نداشتند، باز هم او را نشانه گرفتند که برای آنها روحانی همان هاشمی است. تا اینکه اعلام حضور هاشمی در میدان رقابت ریاست بر خبرگان نظام، بازی را به خط پایان نزدیک کرد. در باب چرایی حضور هاشمی در این رقابت و چگونگی شکست قابل پیشبینیاش؛ تحلیلها و تفسیرهای مختلفی نوشته شده است.
برخی مخالفان آیتالله، این شکست را نتیجه سادهاندیشی وی دانستند و بعضی شیفتگانش، حضور او را نشانه فداکاریاش در راه نظام تلقی کردند. با این حال حضور آیتالله هاشمی در آن عرصه، نتیجهای فراتر از انتظار به بار آورد. این شکست، نمادی بود از پایان سیاستورزی محافظهکارانه. امروز دیگر نمیتوان بر صدر مجلس نشست و دیگران را به مدارا فراخواند. دوران تساهلورزی میانهروها به سر آمده است. مرزها روشنتر از هر زمان است و خطوط سیاسی شفافتر از هر دورهای است و هاشمی نشان داد که این مسأله را به خوبی دریافته است. وی با سخنان انتقادآمیزش در مراسم بزرگداشت همسر امام(ره)، مرز خود با اصولگرایان را روشنتر از همیشه نشان داد. او دیگر در میانهای مبهم نیست بلکه به وضوح در کنار برخی منتقدان پیشین خویش ایستاده است.
این نه فقط موقعیت هاشمی است که سرنوشت دیگر محافظهکاران نیز جز این نیست. همچنان که علیاکبر ولایتی در مناظرههای انتخاباتی نه در کنار نامزدهای اصولگرا که در مقابلشان ایستاد و حتی سختتر از اصلاحطلبان بر آنان تاخت؛ همانطور که علیاکبر ناطقنوری با اجتناب از حضور در جامعه روحانیت، اعتراضش به اصولگرایان را نشان داده و همانگونه که علی لاریجانی نیز ترجیح داده در مواجهه با برخی دوستان سابقش در کنار حسن روحانی قرار بگیرد. بازی پیشین به پایان رسید و بازی جدیدی آغاز شده که دو سو بیشتر ندارد: آرمانگرایی و واقعگرایی. آیا محافظهکاران این بازی را تا انتها ادامه خواهند داد؟ باید نشست و تماشا کرد!
دنیای اقتصاد:معمای نرخ سود بانکی
«معمای نرخ سود بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر تیمور رحمانی است که در آن میخوانید؛نرخ سود بانکی یا آنطور که در متون درسی رشته اقتصاد میخوانیم «نرخ بهره»، متغیری است که از مجموعه عواملی تاثیر میپذیرد و بر آنها نیز تاثیر میگذارد. در عین حال، نرخ سود یا نرخ بهره در اقتصادهای آزاد متغیری است که بهرغم فاقد روند بودن و افزایش یا کاهش پیوسته در طول زمان، دورههای متعددی از بالا و پایین بودن را تجربه کرده است.
بهعنوان مثال نرخ بهره موثر بین بانکی در اقتصاد ایالاتمتحده بهعنوان مظهر اقتصادهای آزاد با نوساناتی در مجموع تا اوایل دهه 1980 در حال افزایش بود؛ بهگونهای که در ژوئن 1981 به حدود 19 درصد رسید، اما پس از آن به تدریج روندی نزولی اما با افزایشها و کاهشهای متعدد را تجربه کرد و درنهایت پس از شروع رکود بزرگ 2008 به شدت کاهش یافت؛ بهگونهای که در مارس سال 2015 حدود 11/ 0 درصد بود. در اقتصادهای دیگر نیز وضعیتهای مشابهی راجع به نرخ بهره بروز کرده است. از این منظر، اقتصاد ایران دارای وضعیتی استثنایی نبوده و بخشی از نوسانات نرخ سود آن همانند هر اقتصادی متاثر از تحولات اقتصاد کلان و از جمله سیاستهای پولی و مالی است. در عین حال، تردیدی نیست که نرخ سود متغیری سیاستگذار یا به تعبیر دیگر یک هدف میانی در سیاستگذاری و بهویژه سیاست پولی است و سیاستگذاری پولی در تعیین آن نقش مهمی را بازی میکند.
در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره نیرویی برای پایین نگهداشتن نرخ سود بانکی وجود داشته است، گرچه نظام بانکداری بدون ربا الزاما این نتیجه را دربرندارد که باید نرخ سود بانکی پایین باشد. دلیل اصلی وجود چنین نیرویی وجود این توجیه بوده است که نرخ سود بانکی میتواند مشوقی برای سرمایهگذاری و گسترش فعالیتهای تولیدی باشد که نرخ سود بانکی بالا مانعی برای آن است. در دهه 1360 که بانکداری در ایران کاملا دولتی بود زمینه برای چنین سیاستی فراهم بود و اجرای آن فاقد دشواری بود؛ چراکه متقاضیان تسهیلات بانکی با نرخ سود پایین از یارانه قابل توجهی برخوردار میشدند و بانکها نیز به دلیل دولتی بودن و عدم نیاز به سود آوری مانعی برای پیگیری این سیاست نبودند، اما بر کسی پوشیده نیست که آن سرکوب مالی چه عواقب دردناکی از شیوع و گسترش رانتجویی و اتلاف منابع مالی به شدت کمیاب اقتصاد ایران به جای گذاشت و کمکی به رشد اقتصاد ایران نکرد.
در دهههای 1370 و 1380 با آزادسازی در بخش مالی و بانکی اقتصاد ایران و به تدریج ظهور بانکداری خصوصی، نرخ سود بیش از پیش به شرایط و اوضاع اقتصادی مرتبط شد و منافع چشمگیری نیز به شکل جهتگیری منابع مالی به سوی پروژههای دارای توجیه اقتصادی، افزایش منافع سپردهگذاران، گسترش و تحول سریع خدمات بانکی برای مشتریان فراهم ساخت.
با این حال، فشار برای پایین نگهداشتن نرخ سود بهویژه در بانکهای دولتی همچنان باقی ماند و در برهههایی نیز به کاهش عملی در نرخ سود بانکی انجامید؛ اما به دلیل گسترش رقابت در بانکداری کشور و پدیدار شدن بانکهای غیردولتی امکان نگهداشتن نرخ سود بانکی مانند آنچه در دهه 1360 متداول بود دیگر وجود نداشت و با هر حرکتی برای کاهش نرخ سود بانکی، بانکها و موسسات غیردولتی به ابداعاتی روی آوردهاند تا نرخی را که شرایط اقتصادی میپذیرد، نگهدارند و ضمن حفظ و افزایش سودآوری خود مشتریان را نیز بهرهمند و راضی نگهدارند. در واقع، آنچه اقتصاددان پولی معروف «گودهارت» گفته بود در اقتصاد ایران عملا رخ داد و آن اینکه برقراری هر گونه مقررات جدیدی برای کاهش بهرهمندی بانکها ازسودآوری در کسبوکار آنها به سرعت توسط بانکها با ابداعاتی بیاثر شده و کم اهمیت میشود.
اکنون، پس از دورهای افزایش شدید نرخ سود بانکی در طول چند سال گذشته فشار جدیدی برای کاهش نرخ سود بانکی پدیدار شده و به نظر میرسد زمینه چینی برای نوعی کاهش دستوری یا شبه دستوری در نرخ سود بانکی را فراهم ساخته است. با وجود آنکه نرخ سود بانکی در حال حاضر هم بهصورت اسمی و هم بهصورت حقیقی بسیار بالا است و با وجود آنکه این نرخ سود بالا برای جلوگیری از رونق اقتصاد کشور بدون تردید زیانبار است، اما تلاش برای کاهش شبه دستوری نرخ سود بانکی سیاستی مبتنی بر صلاحدید نیست و به جای ریشهیابی علت بالا بودن نرخ سود بانکی و درمان آن سعی در پاک کردن صورت مساله دارد. برای دور از منطق بودن این سیاست نکاتی چند قابل ذکر است.
نرخ سود بانکی بالا حاصل عوامل مختلفی است که از میان آنها بالا بودن عدم اطمینان و ریسک و همچنین بالا رفتن نرخ تنزیل عاملان اقتصادی به دلیل کوتاهنگر شدن آنان در واکنش به عدم اطمینان موجود و سیاست پولی انقباضی بانک مرکزی برای کنترل تورم بهعنوان اولویت اول سیاستگذاری دولت جدید نقش مهمی را بازی میکند. وضعیت عدم اطمینان متاسفانه تا حدی به مشکلات پرونده هستهای و زورگویی قدرتهای جهانی مربوط است و تا رفع این مشکل اثر خود را باقی میگذارد. با این حال، بخشی از عدم اطمینان موجود ریشه داخلی دارد و سیاستهای ثبات بخش اقتصادی میتواند به رفع آنها کمک کند.
سیاستهای پولی انقباضی بانک مرکزی نیز تا حد زیادی اجتنابناپذیر است و تلاش برای کاهش سریع تورم نمیتوانسته است بدون تحمل هزینه به پیش رود و بالا بودن نرخ سود بانکی بخشی از این هزینه است که دولت جدید برای کاهش تورم بسیار بالا ناچار بوده است آن را متحمل شود. تا زمانی که این عوامل اشاره شده سببی برای بالا بودن نرخ سود بانکی هستند، کاهش دستوری آن راه به جایی نمیبرد و صرفا به گسترش رانتجویی و تضعیف بانکهای دولتی میانجامد، گرچه پایین آمدن نرخ تورم و برگشتن اطمینان و ثبات به اقتصاد بهطور طبیعی و البته بهصورت تدریجی زمینه را برای کاهش نرخ سود بانکی فراهم خواهد کرد.
اگر تصور بر آن است که بالا بودن نرخ سود بانکی بهعنوان قیمت منابع مالی بانکها ناشی از قدرت انحصاری بانکها و موسسات اعتباری است، آنگاه به دو دلیل این موضوع قابل پذیرش نیست و آن اینکه اولا امروزه نسبت به گذشته تعداد بانکها و موسسات اعتباری و رقابت در صنعت بانکداری بیشتر شده است و در شرایط گسترش رقابت نمیتوان افزایش قیمت منابع مالی بانکها یا نرخ سود را ناشی از قدرت انحصاری آنها دانست و تحت قیمتگذاری انحصارات کاهش دستوری نرخ سود را از آنها طلب کرد. دلیل دوم آن است که اگر سودجویی بانکها ریشه این افزایش نرخ سود بانکی تصور میشود این تنها در صورتی رخ میدهد که تفاوت نرخ سود تسهیلات و نرخ سود سپردهها یا «اسپرد بانکی» افزایش یافته باشد، اما شواهد قابل قبولی برای این ادعا وجود ندارد. به همین دلیل است که بانکها و موسسات اعتباری در شرایطی توانستهاند نرخ سود بالاتری برای تسهیلات خود دریافت کنند که با بالا بردن نرخ سود سپردهها قادر به جذب منابع برای این تسهیلات باشند.
تلاش برای کاهش دستوری نرخ سود سپردهها بهعنوان مقدمهای برای کاهش نرخ سود تسهیلات در عمل فقط به سپردهگذاران خرد آسیب میرساند و سپردهگذاران بزرگ و بانکها راههایی برای دورزدن آن خواهند یافت که اقدام دستوری کاهش نرخ سود برای کمک به دریافتکنندگان تسهیلات را بیاثر مینماید.
اگر تصور بر آن است که بالا بودن نرخ سود بانکی عاملی برای گسترش نابرابری درآمد و ثروت در اقتصاد است، کاهش دستوری آن کمکی به حل این مشکل نمیکند؛ چراکه کاهش دستوری آن زمینه فساد و رانتجویی را فراهم میکند و مطالعات بسیاری از جمله مطالعات نویسنده نشان میدهد فساد و رانتجویی از عوامل تشدید نابرابری است. راهحل اساسی مقابله با این مشکل کمک به سازمان امور مالیاتی برای کارآمد کردن نظام مالیاتی در جهت کسب درآمد بیشتر برای دولت و کاهش نابرابری درآمدی از جمله از طریق اخذ مالیات از سود بانکها است و نه مختل کردن نظام بانکی.
اگر تصور میشود رکود یا عدم رشد اقتصادی ناشی از بالا بودن نرخ سود بانکی است و کاهش دستوری آن به رفع این مشکل میانجامد، باید گفت رکود و رشد پایین اقتصادی دلایل متعددی دارد که بالا بودن نرخ سود یکی از آنها است و صرف کاهش نرخ سود بانکی و آن هم به شکل دستوری برای رفع این مشکل کافی نیست. بهرهوری پایین و عدم اطمینان فراروی فعالیتهای اقتصادی در ترکیب با نامساعد بودن محیط کسبوکار از عوامل مهمی است که بدون وجود برنامه مشخص برای برداشتن آن موانع و تنها با کاهش نرخ سود بانکی کمک زیادی نمیکند. اگر قرار باشد نرخ سود بانکی برای رفع این مشکل کاسته شود، باید در نتیجه اجرای یک سیاست پولی رخ دهد، نه به شکل دستوری که به معنی منتفی کردن تمام منافع حاصل از بهبود نظام بانکی و اعاده تمام مشکلات گذشته ناشی از سرکوب مالی است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد