کیهان:۵ هزار بزرگتر از ۱۹هزار!
«۵ هزار بزرگتر از ۱۹هزار!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که ر آن میخوانید؛1- انتظار این بود- و هنوز هم هست- که مسئولان محترم در مقابل انتقادهای مستند کسانی که توافق لوزان را با منافع ملی کشورمان ناسازگار میدانند، پاسخهای روشن و مستندی ارائه کنند ولی تاکنون نه فقط این انتظار برآورده نشده است بلکه اعضای محترم تیم هستهای در پاسخ منتقدان به کلیگویی اکتفاء کردهاند و در مواردی نیز برخی از وابستگان دولت- و نه اعضای تیم مذاکرهکننده- در مصاحبهها، نوشتهها و سخنرانیهای پی در پی خود، منتقدان را به باد تهمت و افتراء گرفته و آنان را با دشمنان نظام همسو معرفی کردهاند! بیآن که کمترین توضیحی داده و یا دلیل و سندی بیاورند که کدامیک از انتقادات مطرح شده به توافق لوزان را نابهجا و غیرواقعی میدانند و در مقابل آن، چه پاسخ منطقی و قانعکنندهای دارند؟!
به عنوان مثال، کیهان طی چند گزارش که با شواهد و اسناد خالی از ابهامی همراه بود به نقد توافق لوزان پرداخته و مخصوصا در یادداشتی با عنوان «دستاوردها یا از دستدادهها» به متن اصلی توافق لوزان استناد کرده و نمونهها و مواردی از ناهمخوانی آن با منافع ملی را برشمرده بود ولی پاسخ کیهان و سایر منتقدان همان بود که به آن اشاره شد و حال آن که دستاندرکاران برنامه هستهای و یا افرادی به نمایندگی از دولت محترم میتوانستند و شایسته و بایسته نیز همین بود که محورهای مورد انتقاد را با سعهصدر و ارائه دلایل محکم و مستند پاسخ دهند.
آیا میتوان این انتظار را غیرمنطقی و بیرون از امکان تلقی کرد؟ بهیقین، نه!... چرا که تمامی منتقدان- و یا اکثریت قریب به اتفاق آنان- و از جمله کیهان تیم مذاکرهکننده کشورمان را فرزندان اسلام و انقلاب و مدافع منافع ملی دانسته و به آنان اعتماد دارند و البته حق دارند و به قول حضرت آقا جرم نیست که نسبت به خدعه و نیرنگ حریف و فریب احتمالی فرزندان انقلاب نگران باشند.
2- و اما، دراینباره مروری بسیار گذرا بر نمونهای از اظهارنظرهای غیرکارشناسانه و همراه با اهانت برخی از نزدیکان یا مدعیان نزدیکی به دولت محترم ضروری به نظر میرسد؛
دو شب پیش و پس از انتشار متن توافق لوزان آقای صادق خرازی که به عنوان کارشناس امور بینالملل و مسائل هستهای و برای چندمینبار به برنامه گفتوگوی ویژه شبکه دو سیما دعوت شده بود، در پاسخ به پرسشهای مجری برنامه پیرامون توافق لوزان اظهاراتی داشت که به مواردی از آن فقط به عنوان اندکی از بسیارها اشاره میکنیم؛
آقای صادق خرازی ادعا کرد «امروز، روز عزای اسرائیل و مخالفان داخلی توافق است»! و توضیح نداد مگر توافق لوزان چه ویژگیهایی دارد که توانسته است رژیم صهیونیستی را به عزا بنشاند؟! آیا توقف غنیسازی صنعتی، کاهش سانتریفیوژها از 19 هزار دستگاه به 5 هزار دستگاه، تعطیلی فعالیت هستهای در تأسیسات عظیم فردو، تبدیل 10هزار کیلوگرم اورانیوم غنیشده 5 درصدی به 300 کیلوگرم، پذیرش 25 ساله اجرای پروتکل الحاقی، مشروط شدن تعلیق- و نه لغو- تحریمها به گزارش آژانس تحت فرمول PMD که دسترسی بازرسان آژانس به مراکز نظامی کشورمان را امکانپذیر میسازد، تن دادن به توافق دومرحلهای و اعلام آن به عنوان «بیانیه مطبوعاتی»، محرومیت 10 ساله از تحقیق و توسعه، منحصر شدن غنیسازی اورانیوم به سانتریفیوژهای نسل اول IR-1 با ظرفیت 1/7 سو، آنهم در حالی که به سانتریفیوژهای پیشرفته از نوع IR-8 با ظرفیت غنیسازی 24 سو دست یافتهایم، دادن امتیازات نقد و قابل اندازهگیری در مقابل دریافت وعدههای نسیه و چندپهلو و تفسیرپذیر که هماکنون آمریکاییها تفسیرهای متفاوت خود از آن را آغاز کردهاند و... میتواند مخالفت اسرائیل با توافق لوزان را در پی داشته باشد؟! مخصوصا در حالی که اوباما و سایر مقامات بلندپایه آمریکا بارها تأکید کردهاند پای هیچ توافقی که به زیان اسرائیل باشد را امضاء نخواهند کرد؟! از اظهارنظر رسانهها و مقامات رژیم صهیونیستی میگذریم که این روزها با ذوقزدگی اعلام میکنند «توافق لوزان حداقل برای 20 سال امنیت اسرائیل را تضمین میکند و گزینه نظامی هم نمیتوانست مانند این توافق برای تلآویو دستاورد داشته باشد- هاآرتص» و دهها نمونه مشابه دیگر. جا داشت جناب صادق خرازی که به عنوان کارشناس هستهای و امور بینالملل به برنامه ویژه شبکه 2 دعوت شده بود، با توجه به موارد یاد شده به این سوال پاسخ میداد که آیا منتقدین داخلی توافق لوزان همراه اسرائیل عزا گرفتهاند یا ایشان همصدا با رژیم صهیونیستی برای توافق یاد شده دستافشانی میکنند؟!
آقای خرازی در بخش دیگری از اظهارات خود میگوید «قبلا حتی اجازه داشتن یک سانتریفیوژ را به ایران نمیدادند، اما اکنون میتوانیم بیش از 5هزار دستگاه سانتریفیوژ داشته باشیم»! و این پرسش را بیپاسخ میگذارند که چرا ابتداء و انتهای این گزاره را حذف کردهاند؟! مثلا نمیفرمایند که مخالفت حریف با برخورداری ایران «حتی از یک سانتریفیوژ» در دوران اصلاحات و حاکمیت همفکران و همحزبیهای ایشان بر دولت بود که از ترس حمله نظامی آمریکا حاضر نبودند فعالیتهای تعلیق شده هستهای بعد از اجلاس سعدآباد را از سر بگیرند ولی فرزندان انقلاب و دانشمندان هستهای کشورمان به باجخواهی دشمن تن ندادند و با تلاش و ایثار شبانهروزی خود ضمن از سرگیری فعالیتهای تعلیق شده، تعداد سانتریفیوژها را به 19 هزار دستگاه رساندند. آقای صادق خرازی با حذف این بخش از ماجرا، نتیجه گرفتهاند که تیم هستهای کشورمان توانسته است در توافق لوزان، عدم اجازه برخورداری از «حتی یک سانتریفیوژ » را به اجازه برخورداری از 5هزار دستگاه برساند! و حال آن که باید میفرمودند، دولت محترم یازدهم 19 هزار سانتریفیوژ را تحویل گرفته و در جریان توافق لوزان 14 هزار دستگاه آن را از چرخه غنیسازی خارج کرده است. بدیهی است که در این حالت به جای افتخار به تبدیل یک به 5 هزار، بایستی در مقابل تبدیل 19 هزار به 5 هزار پاسخ میدادند! آیا در ریاضیات جدید 5هزار بزرگتر از 19 هزار است؟!
آقای خرازی در همان برنامه تلویزیونی میگوید «5+1 فشار سنگینی را وارد کرد تا فردو تعطیل شود، اما با مقاومت جدی ایران نتوانستند موفق به این کار شوند»! و باز هم توضیح نمیدهند که در متن اصلی و منتشر شده توافق لوزان تاکید و تصریح شده است «ایران موافقت کرده است تا دستکم برای مدت 15 سال در فردو تحقیقات و توسعه مرتبط با غنیسازی اورانیوم صورت نپذیرد» و این که «ایران برای مدت 15 سال هیچ مواد شکافتپذیری در فردو نخواهد داشت» آیا باز هم آقای خرازی ادعا میکنند که حریف نتوانسته است فردو را به تعطیلی بکشاند؟! بله، قرار است تعداد 1000 دستگاه سانتریفیوژ در فردو باقی بماند اما اجازه غنیسازی اورانیوم را نداشته باشد! بنابراین معلوم نیست ایشان چگونه ادعا میکند که تأسیسات فردو تعطیل نشده است؟! ممکن است بگویند که مطابق متن توافق لوزان، ایران میتواند از تأسیسات فردو برای تحقیقات صلحآمیز دیگر غیر از غنیسازی اورانیوم استفاده کند! که باید گفت برای انجام اینگونه تحقیقات نیازی به تأسیسات عظیم و پرهزینهای نظیر فردو نیست بلکه این تحقیقات در آزمایشگاههای معمولی درونشهری با هزینهای بسیار پائینتر نیز امکانپذیر است.
سخنان مشابهی از این دست در اظهارات شماری دیگر از کسانی که به دفاع از توافق اخیر برخاستهاند دیده میشود و تعجبآور اینکه برخی از اتهامات یاد شده نظیر ناسزاگویی صادق خرازی به منتقدان و همسو دانستن آنان با رژیم صهیونیستی از شبکهها و برنامههای پربیننده سیما مطرح میشود و متاسفانه کمترین اعتراض و انتقادی از سوی مجریان برنامه را نیز در پی ندارد و البته ادعاهای بیاساس آنان درباره توافق لوزان هم با پرسشهای روشنگر مجریان که در اینگونه موارد ضروری و بلکه وظیفه آنان است، روبرو نشده است.
3- و بالاخره از دولت محترم انتظار میرود ضمن خودداری از تعریف و تمجیدهای اغراقآمیز و غیرمستند از توافق لوزان که غیرواقعی بودن آن به وضوح قابل درک است، زمینه مناسبی برای شنیدن انتقاد منتقدان و ارزیابی آن فراهم آورد و انتقاد دلسوزانه را در چارچوب حمایت از منافع ملی ارزیابی کند، چه اشکالی دارد که اگر توافق لوزان با منافع ملی همخوان نباشد- که به یقین نیست- اکنون که هنوز وقت باقی است و همه فرصتها از دست نرفته است، دولت و تیم مذاکرهکننده در تصمیم خود تجدیدنظر کنند.
خراسان:عرصه های همدلی و همزبانی دولت و ملت
«عرصه های همدلی و همزبانی دولت و ملت»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی یاراحمدی است که ر آن میخوانید؛سال 1394 از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان «دولت و ملت؛ همدلی و همزبانی» نامیده شده است. این نامگذاری در حالی صورت پذیرفته که ایالات متحده و سایر کشورهای قدرتمند غربی در جهت ایجاد محرومیت و محدودیت برای ایران اسلامی کاملاً همدل و همزبان شده و با ائتلاف و اتحادی نامبارک در این مسیر از هیچ حرکتی همچون؛ تحریم های ناجوانمردانه، سیاه نمایی، دروغ پردازی، تبلیغات منفی و ... فروگذار نکرده اند. بر همین اساس چند سالی است که پتانسیل قابل توجهی از امکانات و توان کشور به جای آنکه معطوف به توسعه کشور باشد گرفتار جریانات فرسایشی مذاکرات 1+5 و اثبات حقوق اولیه خود گردیده است. لذا به نظر می رسد اتحاد حداکثری و همدلی و همزبانی دولت و ملت ایران اسلامی ضمن آن که سبب شکوفایی استعدادها و ظرفیت های عظیم و مهم داخلی و همچنین افزایش توان مقابله و ایجاد هم افزایی در مواجهه با بیگانگان و مشکلات پیش روی کشور می گردد، مانع هرز منابع و ثروت های عمومی نیز می شود. وقتی می گوییم همدلی منظور این است که دولت و ملت ابتدا خود را در جایگاه، دیدگاه، مسئولیت ها و محدودیت های طرف مقابل قرار دهند، آنگاه احساسات و هیجانات خود را از دیدگاه و جایگاه او مورد بررسی قرار داده و سپس اقدام به تصمیم گیری، ارایه راه حل و اظهار نظر نمایند. اگر این مراحل در ارتباطات فی مابین دولت و ملت به صورت کامل رخ دهد مسلماً برچسب زدن، قضاوت و پیش داوری کردن، درشت نمایی یا ریز نمایی، سرزنش کردن یا غفلت کردن و ... رخ نداده و فرآیند همدلی و همزبانی به صورت کامل محقق می شود. بر همین اساس می توان برخی از مهمترین عرصه هایی که سبب افزایش همدلی و همزبانی میان دولت و ملت می گردد را به شرح زیر بیان نمود:
اول؛ عرصه های دولت: دولت برای آنکه بتواند آحاد مردم را نسبت به فعالیت ها، برنامه ها و اقداماتش با خود همدل و همزبان سازد می بایست در عرصه های زیر اقدامات قابل توجهی انجام دهد:
* افزایش مشارکت اجتماعی و واگذاری امور به مردم: یکی از مهمترین وظایف دولت برای ایجاد همدلی و همزبانی توسعه مشارکت های اجتماعی و واگذاری امور به مردم است. زمانی که بخش خصوصی در کشور توسعه یافته و تقویت شود و آحاد ملت شاهد کاهش تصدی گری دولت باشند در مسیر پیشرفت کشور در قبال دولت همکاری و مساعدت بیشتری نشان خواهند داد.
* اصلاح بوروکراسی اداری و تسهیل ارائه خدمات به مردم: مردم به عنوان مهمترین دریافت کنندگان خدمات سازمان های دولتی می بایست مورد تکریم قرار گیرند و با اصلاح بوروکراسی نظام اداری کشور، خدمات مورد نیاز آن ها در ساده ترین و کوتاه ترین شکل ممکن ارائه گردد.
* سلامت اداری و مقابله با فقر، فساد و تبعیض: یکی از مهمترین عرصه های افزایش اعتماد عمومی و ایجاد همدلی و همزبانی بین دولت و ملت مقابله با فساد اداری و برچیده شدن رشا و ارتشا، پارتی بازی، توصیه پذیری، تبعیض و هرگونه فسادی در بدنه دولت و وزارت خانههای مربوطه است.
* ارتقای سطح رفاهی و بهبود معیشت مردم: دولت و دولتمردان باید طعم تلخ نداری و فقر مردم را حس کرده و تمامی توان خود را برای بهبود معیشت و کاهش تورم و فقر در جامعه به کار بندند. اگر در اوضاع نامساعد اقتصادی عده زیادی از مردم تحت فشار بوده و مسئولین دولتی بدون احساس مسئولیت کافی زندگی مرفهی داشته باشند نه تنها همدلی و همزبانی رخ نمیدهد بلکه بیشتر سبب ناامیدی و دلسردی مردم نسبت به دولت می گردد.
* صداقت، شفاف سازی در عملکرد و پاسخگویی در مسئولیت: مردم زمانی می توانند به دولت اعتماد نمایند که دولت مسائل کشور را صادقانه و شفاف با آنها در میان گذاشته و ضمن ارائه مستمر گزارش عملکرد خود برای مردم، به اصل مهم "پاسخگویی در مسئولیت" به عنوان پیش نیاز نظم اجتماعی اعتقاد راسخ و عملی داشته باشد.
* قانون مداری و حراست از حقوق مردم: زمانی که مردم مشاهده نمایند دولتمردان در قول و عمل آنها را صاحب کشور و ولی نعمت خود دانسته و از حقوق آن ها بر اساس قانون اساسی به نحو احسن حمایت و حراست می نمایند نسبت به دولت دلگرم شده و در توسعه کشور با برنامه های دولت همدل و همزبان می شوند.
دوم؛ عرصه های ملت: آحاد مردم نیز موظفند بر اساس توصیه رهبر انقلاب برای تحقق همدلی و همزبانی با دولت نسبت به تحقق موارد زیر اهتمام جدی داشته باشند:
* پرداخت منظم مالیات و حقوق دولت: آنچه مسلم است دولت در قبال خدماتی که به مردم ارائه می دهد از حقوقی نیز برخورداراست. اکنون که دولت مجبور به فاصله گرفتن از خام فروشی و وابستگی به نفت است باید مردم نیز برای تحقق این هدف دولتمردان را یاری نمایند. متأسفانه فرار مالیاتی خصوصاً توسط افرادی که درآمدهای سرشاری دارند آسیب جدی در مسیر تحقق این هدف دولت است که می تواند عرصه مناسبی برای توسعه همراهی ملت با دولت باشد.
* اعتماد به دولت: بنا به تعبیر رهبر انقلاب؛ «هرچه بین ملّت و دولت صمیمیّت بیشتر و همکاری بیشتر و همدلی بیشتری باشد، کارها بهتر پیش خواهد رفت. باید به یکدیگر اعتماد کنند؛ هم دولت، ملّت را به معنای واقعی کلمه قبول داشته باشد و ارزش و اهمیت و تواناییهای ملت را به درستی بپذیرد، هم ملت به دولت که کارگزار کارهای او است به معنای حقیقی کلمه اعتماد کند.»
* نقد منصفانه و پرهیز از سیاه نمایی: متأسفانه رسم غلطی در جامعه وجود دارد که عده ای فارغ از اینکه چه دولتی و با چه رویکردی سرکار است همواره به دنبال بزرگ نمایی کاستی های دولت مردان و سیاه نمایی وضعیت کشور هستند. آنچه مسلم است نظام مدیریتی ما کاستی های فراوانی دارد اما مردم برای همدلی و همزبانی با دولت باید با پرهیز از سیاه نمایی و غرض ورزی با نقد منصفانه دولت را در جهت رفع کاستی ها و تحقق اهداف متعالی کشور یاری نمایند.
سخن پایانی اینکه همدلی و همزبانی با خود پیام اتحاد، مهربانی، جانفشانی و تشریک مساعی جهت نیل به توسعه و پیشرفت کشور به همراه دارد. اگر می خواهیم به این نعمت بزرگ نایل شویم باید رویکرد و نیت دولت و ملت نسبت به یکدیگر خدمتگزاری، مجاهدت، بصیرت و خدمت باشد. اگر سبک زندگی دولتمردان همانند آحاد جامعه اسلامی باشد و مردم با چشمان خود ملاحظه نمایند که مسئول دولتی شیفته خدمت است و نه تشنه قدرت، با او همدل و همزبان می شوند، محدودیت ها و مشکلاتش را درک می کنند و صبورانه و مجاهدانه او را در راه تحقق اهدافش همراهی می نمایند. همدلی و همزبانی دولت و ملت در چارچوب ارزش های اسلامی و در راه اهداف متعالی نظام در واقع همان نسخه شفابخشی است که بنیانگذار جمهوری اسلامی آن را برای درمان دردهای کشور پیچید و امروز بار دیگر در کلام رهبر انقلاب زینت بخش عنوان سال جدید گردیده است. وقتی ملت و دولت به ریسمان محکم ارزش های اخلاقی و اسلامی چنگ زده و به دور از منفعت طلبی و خودبینی باشند همدلی و همزبانی در یک سخن معنا خواهد گردید؛ «نام جاوید وطن»
جمهوری اسلامی:آل سعود، جنگ نیابتی در یمن
«آل سعود، جنگ نیابتی در یمن»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛مقاومت جانانه مردم یمن در برابر تهاجم ظالمانه ارتش عربستان سعودی شرایط را به زیان آل سعود رقم زده و از هم اکنون آثار شکست آل سعود نمایان شده است. تهاجم ناجوانمردانه نیروی هوائی عربستان سعودی به یمن زمانی صورت گرفت که گروه انصارالله خواستار برقراری حکومت مستقل و مشارکت گروههای مختلف مردم در اداره کشور شده بود و انقلاب مردم یمن در آستانه پیروزی کامل قرار داشت.
در این حملات که از اولین لحظات بامداد ششم فروردین با دستور پادشاه عربستان و اعلام آن از سوی سفیر ریاض در آمریکا آغاز شد، مناطق مختلف یمن آماج تهاجمات هوایی عربستان و کشورهای هم پیمان سیاسی ریاض و برخی کشورهایی که از نظر اقتصادی به کمکهای مالی عربستان نیازمند هستند قرار گرفت. در این عملیات نظامی موسوم به «طوفان قاطع» تاکنون به شهادت تعداد زیادی زن و کودک و تخریب خانههای مسکونی و ویرانی زیرساختهای اقتصادی و عمومی با استفاده از سلاحهای ممنوعه و مخرب منجر شده است.
کارشناسان درباره حمله نظامی عربستان به یمن و هزینههای غیرقابل جبران ریاض در این اقدام معتقدند قبل از اینکه این جنگ، ضربهای به مردم یمن باشد، آتشی به دامن رژیم آل سعود است که این روزها از اوضاع منطقهای و تحولات بینالمللی به شدت ضربه خورده و نگران آینده هستند. حمله عربستان به یمن را باید حملهای از سر درماندگی و ناشی از شکستهای پی در پی سیاسی آل سعود در منطقه ارزیابی کرد زیرا عربستان پس از شکست سیاستهایش در سوریه برای سرنگونی رژیم بشار اسد و عدم موفقیت گروه تکفیری داعش در گسترش سلطه بر عراق و شکست برنامههای ریاض در بحرین و لبنان، اکنون نیز که یمن علیرغم استفاده از ابزارهای گوناگون همچون حمایت سیاسی از مهرههای سیاسی، توطئه تجزیه و ایجاد ناآرامیهای قبیلهای، تقویت گروه تروریستی القاعده، تعطیل کردن سفارت و فشارهای اقتصادی گوناگون نتوانست با انصارالله و مردم یمن مقابله کند، خشنترین روش را برگزید و به حمله نظامی روی آورد و آتشی را برافروخت که به اعتقاد کارشناسان منطقه، دود آن زودتر از همه به چشم خود آتش افروزان خواهد رفت.
تاریخ یمن به روشنی نشان میدهد هر کشوری به این سرزمین طمع کرده و آنرا مورد حمله نظامی قرار داده، سرانجام با خفت و سرشکستگی آن را ترک کرده است. در مداخلات نظامی دهههای اخیر به یمن، نیروهای انگلیسی در سال 1316 این کشور را از هوا و دریا مورد حمله قرار دادند ولی بر اثر مقاومت مردم مجبور به عقبنشینی شدند.
از سال 1324 نیز سعودیها تاکنون 6 بار به یمن حمله نظامی کرده و چند بار بخشهائی از این کشور را از طریق مرز 1000 کیلومتری مشترک به اشغال در آوردند ولی هر بار، دست از پا درازتر مجبور به قبول شکست و خواری شدند. بنابر این حمله اخیر عربستان به یمن تازگی نداشته و در ادامه همان تجاوزات شکست خورده قبلی و آزمون خطاهای قبلی رژیم آل سعود است که این بار نیز نتیجهای را عاید ریاض نخواهد کرد.
واقعیت اینست که پس از قیام ششماه پیش مردم یمن به رهبری گروه انصارالله برای تکمیل انقلاب ناتمام این کشور و فرار مهرههای سیاسی عربستان از صنعا به عدن، دخالتهای عربستان در امور داخلی یمن رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و با منافع نامشروع و مطامع بسیاری از دولتهای منطقهای و فرامنطقهای بویژه رژیم صهیونیستی درباره تنگه باب المندب گره خورد. از این جهت ریاض که در ماههای اخیر شاهد سوختن مهرههای قدیمی خود در یمن و از دست رفتن حیات خلوت قدیمی خود و شکست دیگری در منطقه بود، با تحریکات آمریکا و بویژه رژیم صهیونیستی و پوست خربزهای که تل آویو برای مداخله نظامی مجدد زیر پای آل سعود انداخت، وارد باتلاق خطرناکی شد که همه کارشناسان ادامه آنرا تله مرگ عربستان توصیف کردند، زیرا سعودیها در حملات هوایی 10 روز گذشته به یمن به چیزی غیر از افزایش نفرت عمومی به دست نیاورده و در صورت وارد کردن نیروهای زمینی خود به یمن، نظامیان خود را در معرض نابودی قرار خواهند داد، هر چند که آنها سعی دارند مشکل خود را با سربازان و نیروهای مزدور پاکستانی در قالب لشکرهای اجارهای حل کنند.
اکنون ثابت شده است که با حملات هوایی عربستان به یمن، نه تنها انصارالله و مردم این کشور تسلیم تجاوزات خارجی نشده و دست از مقاومت برنداشتهاند، بلکه یمن به طور یکپارچه علیه آل سعود بپاخاسته و مردم مصمم هستند خاندان آل سعود را از این تجاوز وحشیانه برای همیشه پشیمان کنند.
قطعاً ادامه این حملات جز افزایش نفرت و بیزاری عمومی مردم یمن از رژیم آل سعود و دامن زدن به ناآرامیهای منطقه و برهم زدن توازن امنیتی به ضرر آل سعود نتیجهای نخواهد داشت چرا که عربستان هرگز آمادگی تداوم جنگ فرسایشی را نداشته و باید از دو جبهه داخلی و عرصه کارزار یمن، خود را آماده دریافت ضربه کند. هر چند آنها تلاش میکنند این بار، دریافت این حملات احتمالی را از خود منصرف کرده و در سطح شورای همکاری و شرکای منطقهای خود تقسیم نمایند ولی به هر حال ساختار سیاسی، امنیتی و نظامی این کشورهای به اصطلاح هم پیمان آل سعود آنچنان نیست که بتوانند تبعات چنین جنگی را تحمّل کنند.
کاملاً روشن است که تهاجم نظامی به یمن، توری است که صهیونیستها برای آل سعود تدارک دیدهاند و آنها در این جنگ نیابتی که به نمایندگی از رژیم صهیونیستی در یمن برافروختهاند، سرشکستهتر از همیشه خواهند شد و همچون حملات گذشتهشان به یمن، با خفت و خواری به آن پایان خواهند داد زیرا الگوبرداری آنان از شیوه حملات هوایی صهیونیستها به غزه نیز نخواهد توانست آل سعود را به جایی برساند، چرا که این بار نه یک تشکیلات دولتی بلکه ملتی بپاخاسته و آزاده در مقابل آنها قرار دارد.
رسالت:تراژدی اشک و خون در یمن
«تراژدی اشک و خون در یمن»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن میخوانید؛اوضاع در خاورمیانه متشنج است! کودکان بی دفاع یمنی به جرم آزادیخواهی پدرانشان در خون خود می غلتند...هم پیمانی خونین القاعده و آل سعود در صنعا و عدن و حضر الموت روزانه هزاران مسلمان را شهید، زخمی و آواره می سازد. مانور تکفیری های عبری-عربی با هدایت و مدیریت مستقیم ایالات متحده آمریکا در سوریه و عراق نیز همه پیروان واقعی دین مبین اسلام ، اعم از شیعه و سنی را آشفته و نگران ساخته است. کلیدداران حرم امن الهی و پرده داران کعبه در حال قلع و قمع کسانی هستند که هر روز 5 وعده به سوی همان قبله گاه مقدس ایستاده نماز می خوانند و بر پیامبر خاتم ( علیه السلام) درود می فرستند.....
مرور حقایقی که امروز در یمن می گذرد تلخ است.تیغ آغشته به نفت آل سعود
یک به یک مسلمانان یمنی را از دم می گذراند تا بزم مستانه مشترک سران کاخ سفید و گوساله پرستان سامری در سرزمینهای اشغالی با نوشیدن جرعه های عطش شکن شراب و خون تکمیل شود.به راستی ملک سلمان و سعود الفیصل و دیگر بازماندگان عبدالعزیز به کدام سمت و سو می روند؟
آیا آنها می توانند پاسخگوی کشته و زخمی شدن هزاران یمنی از جمله صدها کودک بیگناه باشند؟ آیا حمایت از متوحشین داعش و النصره در سوریه و عراق و لبنان و فرمان دادن سعودیها به آل خلیفه جهت تشدید شکنجه گری انقلابیون منامه تاکنون چه سود و فایده ای برای آل سعود داشته است ؟ آیا تبادل اطلاعات سرویسهای امنیتی عربستان و موساد در جریان نبرد 51 روزه غزه با هدف نابودی حماس، نتیجه ای به جز شکست مشترک ریاض و تل آویو در این آوردگاه خونین داشت ؟ آیا پس از چراغ سبز زیپی لیونی به ترکی الفیصل ( رئیس سابق دستگاه امنیتی عربستان ) در سال 2013 میلادی و در اجلاس داووس توانست منجر به نجات آل سعود از بحرانهای مزمن داخلی و منطقه ای گردد؟آیا بهتر نیست مقامات آل سعود لحظاتی انگشتان خود را از روی سلاح هایی که آن را به سوی همه مسلمانان منطقه نشانه گرفته اند برداشته و به این سئوالات و پاسخ آن فکر کنند.....
آنچه امروز در یمن می گذرد یک تراژدی تمام عیار است.عربستان به عنوان کشوری که طی نیم قرن گذشته حتی یک گلوله مشقی به سمت اشغالگر اصلی منطقه یعنی رژیم صهیونیستی شلیک نکرده است، هزاران موشک و میلیونها عدد سلاح را در منطقه جا به جا نموده و به نسل کشی پیروان آخرین و کاملترین دین الهی روی آورده است.عربستان سعودی هم اکنون در تقابل مستقیم با انقلاب ملت یمن و خواسته های مشروع آنها مبنی بر رهایی از چنگال دیکتاتوری به نام منصور هادی قرار گرفته است. آیا سزای این آزادیخواهی، گلوله و کشتار است ؟به نظر می رسد محاسبات غلط و فاجعهبار راهبردی و تاکتیکی مقامات آل سعود تاریخ انقضایی ندارد !
در دهه 1960 میلادی، یکبار آل سعود و صهیونیستها بر علیه سوسیالیستها و ملی گرایان یمنی با یکدیگر متحد شدند تا از فروپاشی نظام پادشاهی در یمن جلوگیری کنند. صهیونیستها در جریان جنگ داخلی 1962- 1965 با عربستان سعودی و اردن برای حفظ خاندان پادشاهی یمن در مقابل ملیگرایان یمنی اقدام کرده بودند. ملیگرایانی که طرفداران جمال عبدالناصر بوده و تمایلاتی سوسیالیستی داشتند. در آن زمان، آل سعود به بهانه کافر بودن سوسیالیستهای طرفدار ناصر، به همراه صهیونیستها و اردن علیه آنها اقدام نظامی گسترده ای صورت داد و آنها را به خاک و خون کشید. با این حال اصلی ترین خواسته آل سعود، حفظ قدرت مانور خود در یمن بود."کلایز جونز" مورخ انگلیسی در کتاب «انگلیس و جنگ داخلی یمن 1962- 1965» صراحتا از هم پیمانی تل آویو و ریاض در کارزار یمن پرده برداشته است. بعدها اسناد محرمانه منتشر شده در دوران ریاست جمهوری جان اف کندی در ایالات متحده نیز این مسئله را مورد تایید قرار داد. با همه این اوصاف، در نهایت نظام پادشاهی مورد حمایت عربستان و اسرائیل در یمن فروپاشید و نظام جمهوری پیروز شد.
این روزها، بار دیگر هم پیمانی دهه 1960 میان عربستان و رژیم صهیونیستی در مقیاسی وسیع تر تکرار شده است. مشارکت رژیم اشغالگر قدس در حملات هوایی علیه انقلابیون یمنی و حوثی ها نشان دهنده چنین حقیقتی است. این بار نیز مقامات آل سعود در کمال وقاحت، انقلابیون مسلمان یمنی را کافر می نامند و از ترس کاهش قدرت مانور خود در صنعا و عدن ، به پای نتانیاهو و آویگدور لیبرمن افتاده اند. آیا دنائت و فضاحتی بیش از این برای کلیدداران خانه کعبه قابل تصور می باشد ؟.....
عربستان سعودی قبل از وقوع انقلاب یمن، بارها در صحنه تقابل با حوثی ها دست خالی بازگشته است، با این حال گویا سران آل سعود هیچ گاه از کشتار مسلمانان ( به مانند گپ زنی با صهیونیستها) خسته و درمانده نمی شوند!
عبدالباری عطوان سردبیر نشریه رای الیوم در هشداری صریح به آل سعود در خصوص وقایع اخیر یمن می گوید :
"عربستان و هم پیمانانش به سمت یک درگیری زمینی کشیده میشوند و حوثیها در جنگ پارتیزانی بسیار خبره هستند، آنها تاکنون 6 جنگ با دولت مرکزی یمن (که متحد عربستان بوده) داشتهاند که در هیچ کدام شکست نخوردهاند. دخالت زمینی پس از شکست حملات هوایی در تحقق اهداف مورد نظر، اجتنابناپذیر میشود، اما دخالت زمینی برای عربستان یه مثابه خودکشی است و هیچ کس نمیداند تبعات بعدی آن چه خواهد بود ."
شکست ریاض در حملات هوایی و زمینی عیله ملت انقلابی یمن، موضوعی آشکار است. اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران مسائل منطقه و حتی تحلیلگران نزدیک به رژیم آل سعود اعتراف کرده اند که افتادن شهر عدن به دست نیروهای انصارالله و ارتش یمن، یک شکست بزرگ برای عربستان محسوب میشود، چرا که این کشور از روز اول شروع حملات هوایی، تمام سعی خود را کرده است تا مانع از سقوط «عدن» شود.
در چنین شرایطی عربستان همچنان در دور باطلی قرار گرفته است که فرجام آن کشتار بیشتر مسلمین و شکست سخت ریاض خواهد بود. آیا زمان آن نرسیده است که چشمان بسته بانیان برادرکشی در جهان اسلام بر روی حقایق جاری در منطقه باز شود ؟! آیا رقص شمشیر سران آل سعود در میان تشویقهای مکرر سران آمریکایی، صهیونیستی و اروپایی همچنان باید ادامه داشته باشد؟ آیا سعود الفیصل که چند قدمی بیشتر با پیوستن به ملک عبدالله فاصله ندارد، همچنان تا آخرین لحظات عمر خود می خواهد پیام آور ترور و وحشت در جهان اسلام و عرب کشی به نمایندگی از رژیم صهیونیستی در خاورمیانه باشد ؟ آیا زمان آن نرسیده است تا سران سعودی از سرنوشت صدام،
بن لادن، قذافی، پینوشه، اسلوبودان میلوسوویچ ودیگر دیکتاتورها و مهره های بی اراده غرب که در نهایت توسط خود دولتهای دموکرات و جمهوریخواه آمریکا و با چاقوی منقش به نشانه ستاره داوود ذبح شدند عبرت بگیرند؟
امروز مسلمانان با چشمانی آکنده از اشک و خون نظاره گر تحولاتی هستند که حتی شنیدن آن روح و جسمشان را آزرده می سازد. در چنین شرایطی اصلی ترین هدف و راهبرد کلیه کشورهای مسلمان و کلیه پیروان دین مبین اسلام فارغ از شیعیان، برادران اهل تسنن و ...باید "جلوگیری از برادر کشی " و بازگرداندن کشورهای اسلامی به آرامش و امنیت روانی باشد. اقدام اخیر مجلس شورای اسلامی کشورمان جهت همگرایی مجالس کشورهای مسلمان با هدف جلوگیری از بحران بیشتر در کشور یمن و مهار این کشتار گسترده اقدامی مهم و کاربردی محسوب می شود. همچنین علمای جهان اسلام نیز هر یک باید نقش خاص خود رادر راستای ایجاد همگرایی میان مسلمانان و در نتیجه جلوگیری از بحران و کشتار در منطقه فراهم آورند. امید جمهوری اسلامی ایران این است که در چنین فضایی کشورهای منطقه و به صورت خاص عربستان سعودی و دیگر کشورهایی که پروسه کشتار مسلمانان بی دفاع یمن را مدیریت و اجرا
می کنند، نسبت به کرده های خود پشیمان شده و مسیر مملو از خطا و شکست گذشته خویش را با هدفی مقدس به نام " ایجاد امنیت دائمی در جهان اسلام " جایگزین سازند.
قدس:پیمانکاران منطقهای آمریکا
«پیمانکاران منطقه ای آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر حسین دادمنش است که در آن میخوانید؛نداشتن شناخت صحیح از جنبشهای سیاسی مختلف در خاورمیانه، همواره تصمیم گیرندگان و سیاستگذاران آمریکایی را در تصمیم گیری های خود دچار خطای محاسباتی کرده است، به همین دلیل، دقت در الگوی رابطه آمریکا با گروههای تروریستی در منطقه خاورمیانه مسأله بسیار مهم است، زیرا میتواند بصیرتها و روشنگری هایی را در ماهیت پیچیده سیاست خارجی آمریکا و نحوه سیاستورزی این کشور در خاورمیانه به دست دهد.
بررسی عملکرد گروههای تروریستی در شکل طالبان در افغانستان، به شکل جبهه النصره در سوریه و گروه داعش در عراق، سوریه و لبنان نشان میدهد در هیچ موردی ضد منافع آمریکا نبوده است، در حالی که رژیم صهیونیستی و مرزهای این رژیم جعلی بهعنوان دشمن تمامی مسلمانان و اشغالگر سرزمین فلسطین کوچکترین تهدیدی از جانب این گروههای تکفیری نشده است.
آشکار است حلقههای ارتباطی آمریکا و رژیم صهیونیستی با این گروهها را نظامهای مرتجع منطقهای از جمله عربستان سعودی و قطر شکل میدهد و حمایت مالی و تسلیحاتی دستگاه اطلاعاتی این دو کشور مستند به اسناد و مدارک فراوانی است که حتی از جانب این دولتها نیز پنهان نمیگردد. روشن است که رشد این گروههای تروریستی، رشدی طبیعی و درون جوش نبوده است و پیوند این پدیده با مداخلات خارجی در منطقه، این فرضیه را که تروریسم یک پدیده اجتماعی و ناشی از اختلافات مذهبی و قومیتی یا ناشی از جهل و فقر بوده، باطل میکند. افزون بر این، پیوستگی کشور عربستان با غرب و بویژه آمریکا مانع آن میشود که سیاست حمایت از تروریسم و استفاده از ترور، به عنوان ابزار توسعه قدرت سیاسی را سیاستی منطقهای و ناشی از رقابتهای درونمنطقهای بدانیم. تروریسم و گستره وسیع آن در منطقه و طولانی شدن دوره درگیری آن به ما میگوید که سیاستهای بینالمللی و منطقهای در هم تنیده شده و روندهای تروریستی را مدیریت میکنند.
اگر اقدامهای گروههای تروریستی در منطقه از جمله داعش بر خلاف سیاستها و منافع آمریکا در منطقه بود، این اختلاف رویکرد باید خود را در روابط میان آمریکا با عربستان به عنوان حامی پروپاقرص این گروهها در منطقه نشان میداد، در صورتی که پیوند عمیق میان عربستان با آمریکا و رژیم صهیونیستی نه تنها هیچ نشانی از این اختلاف رویکرد ندارد، بلکه تقسیم کار پیچیدهای را میان آنها نشان میدهد. عملکرد آل سعود و عملکرد تکفیریها نیز با هم هماهنگ است و حمایت آشکار عربستان از لشکر تکفیری در پاکستان، حمایت از شبهنظامیان تکفیری در داغستان، حمایت از تکفیریهای داعش در عراق، حمایت از تکفیریهای النصره در سوریه و حمایت از جریان تکفیری عبدا... عزام در لبنان بخشی از این مسأله است.
از طرفی آمریکا اگر چه وانمود میکند که از جریانهای تندرو تکفیری حمایت نمیکند، بلکه در معرض آسیب آنان است اما حمایتهای گاه و بیگاه و آشکار و پنهان آمریکا از گروههای مسلح، القاعده و شبه نظامیان تروریست در کشورهای مختلف اسلامی و بازگذاشتن دست آنها در مناطقی مانند سوریه و عراق، نشان میدهد که هر جا منافع آمریکا ایجاب کند، از طریق این گروههای تروریستی اقدامهای مختلفی را انجام میدهند.
نمونه آشکار نحوه تعامل آمریکا را با گروههای تروریستی میتوان در نحوه تعامل با طالبان دید. برآمدن طالبان در افغانستان آشکارا محصول حمایتهای مالی و نظامی آمریکا برای مقابله با حضور شوروی در افغانستان بود و آمریکا در ظاهر از حکومت طالبان انتقاد میکرد که پس از پایان تاریخ مصرف این گروه با حمله نظامی پس از 11 سپتامبر 2011 حضور مستقیم خود را در افغانستان تجربه کرد. با بررسی نحوه تعامل آمریکا با سایر گروههای تروریستی در منطقه روشن میگردد که این کشور نگاه دوگانهای به پدیده تروریست دارد، یعنی هر جایی که تروریست در خدمت منافع آمریکاست، کاخ سفید وارد عمل نخواهد شد و در جایی که با منافع آمریکا در تعارض باشد، طبیعی است که آمریکا واکنش نشان میدهد.
با اندکی تأمل درمییابیم که اقدامهای تروریستی در جهان اسلام با وقوع انقلابهای عربی و بالا گرفتن موج بیداری اسلامی شدت گرفته است و همه کشورهایی که در سایه بیداری اسلامی از شر رژیمهای مستبد و وابسته رها شدهاند، بدون استثنا با پدیده تکفیر درگیر هستند. تکفیریها در لیبی، مصر، تونس و... با ادعای اسلام به جان مسلمانان افتاده اند و غرب در این کشورها در حال بازسازی همان رژیمهای سابق و اعاده قواعد و اصول خود است.
سیاست روز:سوء استفاده حزبی از توافق هستهای ممنوع
«سوء استفاده حزبی از توافق هستهای ممنوع»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛
بیانیه سوئیس علیرغم انتقادات اولیه که نسبت به آن صورت گرفت، با توضیحاتی که اعضای تیم هستهای کشورمان ارائه دادند، ابعاد تازهای یافت و باعث شد برخی از شبهات آن برطرف شود، هر چند همچنان نسبت به مواضع اعلام شده از سوی آمریکاییها بیاعتمادی وجود دارد، اما توضیحات وزیر خارجه در برنامه نگاه یک و همچنین توضیحات عراقچی معاون او در گفتوگوی ویژه خبری از فضای انتقادی نسبت به بیانیه سوئیس کاست.
اکنون، علیرغم این که باید بر روی خوشحالی و خرسندی کاذب و همچنین نواختن مارش عزا برای آن، تأمل کرد، تیم مذاکره کننده هستهای را باید حمایت نمود. یکی از مواردی که باید در آن همدلی و همزبانی افزایش یابد، موضوع گفتوگوهای هستهای است. رهبر معظم انقلاب اسلامی سال ۹۴ را سال دولت و ملت، همدلی و همزبانی نهادند. فارغ از این که نتایج به دست آمده بر سر توافق احتمالی هستهای را نباید به مسائلی همچون بهبود اقتصاد کشور گره زد، اما در بعد سیاسی و بینالمللی به خاطر شرایط و تحولات منطقه و صفآرایی ۶ کشور در مقابل ایران، باید از اختلافات عبور کرد و آنها را کنار گذاشت و به دور از گرایشهای سیاسی، جناحی و حزبی دولت را یاری رساند و تیم هستهای را حمایت کرد، تا توافق هستهای خوب و مطلوب به دست آید.
البته این حمایتها تا هنگامی ادامه خواهد داشت که تیم هستهای خط قرمزهای گفتوگوهای هستهای را رعایت کند.
با توجه به این که نظارت دقیق رهبر معظم انقلاب اسلامی بر گفتوگوهای هستهای حاکم است، تصور عبور تیم هستهای از خط قرمزهای جمهوری اسلامی ایران هم متصور نیست، از یکسو تبعیت اعضای تیم هستهای از فرامین و راهنماییهای رهبر انقلاب و از سوی دیگر نظارت و مدیریت ایشان بر گفتوگوهای هستهای جلوی اشتباه احتمالی را هم گرفته است و از این بابت نگرانی وجود ندارد.
در این میان علاوه بر این که مردم و افکار عمومی کشورمان هم با همدلی و همزبانی که سالهاست در مباحث کلان و مهم کشور وجود داشته است، میتواند راه را برای تیم مذاکرهکننده هستهای هموارتر کند، از سوی دیگر حمایت احزاب و تشکلهای سیاسی هم، میتواند به عنوان ظرفیتی برای حمایت از یک اتفاق ملی که به اتحاد ملی و همدلی و همزبانی منجر میشود، یاری رساند به شرطی که جناحهای سیاسی از آن بهرهبرداری جناحی و حزبی نکنند و در صورت دستیابی به توافق هستهای، این دستاورد را به نام خود به ثبت نرسانند. که اگر چنین اتفاقی بیفتد، باعث ایجاد فضای دوقطبی سیاسی در چنان شرایطی خواهد شد و با سیاست نامگذاری سال ملت و دولت، همدلی و همزبانی هم منافات دارد.
دستیابی به توافق هستهای یک اتفاق ملی است و نباید آن را به عنوان یک دستاورد برای یک تفکر سیاسی مصادره کرد که اگر چنین شود، از ارزش آن کاسته خواهد شد. در کنار آن اگر برفرض، توافقی هم حاصل نشود جناح دیگر سیاسی هم نباید مواضعی اتخاذ کند که نشان دهد، باعث به توافق نرسیدن، جناح سیاسی مقابل، یا دولت بوده است. از هماکنون صداهایی به گوش میرسد که، جناح سیاسی اصلاحطلبان قصد دارد تا از موضوع هستهای برای خود بهره ببرد و برای انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری از آن سوءاستفاده کند. آنها قصد دارند تا این دستاورد را به نام خود ثبت کنند چون اعتقاد دارند، حمایتهای اصلاحطلبان از دولت تدبیر و امید این حق را به آنها میدهد که توافق هستهای را آنها رقم زدهاند.
اما پرسشی در این زمینه مطرح میشود، اگر توافق هستهای به دست نیاید و مذاکرات قطع شود و این اتفاق تبعاتی هم برای کشور درپی داشته باشد، آیا اصلاحطلبان هزینه آن را به گردن میگیرند و میگویند که به خاطر حمایت اصلاحطلبان از دولت، در دست نیافتن به توافق هستهای هم سهیم هستیم؟!
قطعاً آنها در چنین شرایطی خود را کنار میکشند و دولت را که ادعای حمایت از آن را دارند، تنها خواهند گذاشت.
همچنین اصلاحطلبان که سابقه خوبی در افکار عمومی به خاطر اقداماتی که در جریانات فتنههای سالهای ۷۸ و ۸۸ داشتند، از این دستاورد ملی استفاده کرده و برای تبرئه خود از اقداماتی که منافع ملی کشور را به خطر انداخت، سوءاستفاده خواهند کرد.
مردم خوشبختانه از شرایط و تحولات سیاسی داخلی و خارجی به ویژه روند گفتوگوهای هستهای آگاه هستند. فریب دادن مردم، شکست دیگری را برای اصلاحطلبان رقم خواهد زد. بهترین کاری که آنها میتوانند انجام دهند و باید انجام دهند، دوری از ایجاد فضای دوقطبی سیاسی و ایجاد اختلاف در کشور است.
وطن امروز:چرا مذاکرات ایران با آمریکا باید محدود به موضوع هستهای باشد؟
چرا مذاکرات ایران با آمریکا باید محدود به موضوع هستهای باشد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم دکتر تقی راستگو است که در آن میخوانید؛ در اولین روز سال 1394 خورشیدی حضرت امام خامنهای، رهبر حکیم انقلاب اسلامی به سنت سالهای گذشته در بارگاه ملکوتی حضرت علی بن موسیالرضا علیه آلاف التحیه والثنا، به بیان نکاتی راهبردی در رابطه با موضوعات گوناگون کشور پرداختند. مذاکرات هستهای ایران با 1+5 کانون اصلی فرمایشات حضرت معظمله را تشکیل داده بود. رهبر انقلاب در بیاناتشان صراحتاً مذاکره با آمریکا را صرفاً محدود به موضوع هستهای دانسته و فرمودند:
«نکته دیگر درباره مسائل هستهای این است که این مذاکراتی که امروز در جریان است که با دولتهای اروپایی و با آمریکا مذاکره میکنند، مذاکره با آمریکا صرفاً در قضیه هستهای است و لاغیر، این را همه بدانند. ما درباره مسائل منطقهای با آمریکا مذاکرهای نمیکنیم؛ هدفهای آمریکا در مسائل منطقهای، درست نقطه مقابل هدفهای ماست. ما در منطقه امنیت و آرامش میخواهیم، تسلط ملتها را میخواهیم؛ سیاست آمریکا در منطقه ایجاد ناامنی است. شما به مصر نگاه کنید، به لیبی نگاه کنید، به سوریه نگاه کنید! دستگاههای استکباری و در رأس آنها آمریکا، در مقابل بیداری اسلامیای که بهوسیله ملتها بهوجود آمد، یک ضد حمله را شروع کردند که هنوز ادامه دارد و ملتها را در منطقه دارد بهتدریج بدبخت میکند؛ هدف آنها این است؛ این درست نقطه مقابل هدفهای ما است. ما نه در مسائل منطقهای، نه در مسائل داخلی و نه در مساله تسلیحات، با آمریکا مطلقاً صحبت و مذاکرهای نداریم؛ مذاکره، صرفاً در قضیه هستهای است و اینکه ما در موضوع هستهای با روش دیپلماسی چگونه میتوانیم به نتیجه برسیم».
همانگونه که پیداست رهبر معظم انقلاب ضمن برشمردن اختلافنظرهای اساسی ایران با رژیم ایالات متحده در موضوعات گوناگون منطقهای و تسلیحاتی، بر وجود تضاد ذاتی میان منافع و خواست ایران با منافع و خواست دولت ایالات متحده تاکید فرمودهاند. در ادامه با تدقیق در این مساله به تبیین این موضوع در 3 سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی پرداختهایم. توضیح آنکه با تدقیق در 3 سطح تحلیل داخلی، منطقهای و بینالمللی، چرایی تاکیدات حضرت معظمله بر این امر را مورد واکاوی قرار دادهایم.
نخست- سطح داخلی (ایران)
اگر نگاهی دوباره به اهداف جمهوری اسلامی ایران در سطح داخلی افکنیم درخواهیم یافت اساساً اهداف نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران تناسبی با خواست و تمایلات دولت ایالات متحده ندارد. در بند «ج» اصل دوم قانون اساسی از مواردی چون «نفی هرگونه ستمگری، ستمکشی، سلطهگری و سلطهپذیری» و «استقلال سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» بهعنوان اهداف نظام جمهوری اسلامی ایران یاد شده است. نیاز به توضیح چندانی ندارد که این موارد تناسبی با راهبردها و نحوه اقدام دولت ایالات متحده ندارد. براین اساس نمیتوان انتظار همراهی و تعامل ایران را با کشوری چون ایالات متحده داشت که سلطهگری و ستمگری ذات و بنیان آن را تشکیل داده است؛ دولتی که تنها با در نظر گرفتن منافع خود در حوزههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هیچگونه احترامی برای استقلال دیگر کشورها قائل نبوده و اساساً منافع خود را در وابستگی و زبونی دیگر کشورها جستوجو کرده و میکند. به عبارت بهتر جمهوری اسلامی ایران اگر هم بخواهد، نمیتواند غیر از موضوع هستهای- لااقل در شرایط کنونی- به تعامل و مذاکره با دولت ایالات متحده بپردازد. این امر تنها زمانی میسر خواهد شد که یا ماهیت نظام سیاسی ایران یا ماهیت نظام سیاسی آمریکا دگرگون شود.
دوم- سطح منطقهای (جهان اسلام)
با مروری بر رهنمودهای قانون اساسی درمییابیم نوع سیاست خارجی ترسیم شده برای دولت جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه و بویژه جهان اسلام نیز هیچگونه سنخیت و هماهنگی با سیاست ایالات متحده در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا ندارد. در اصل 152 قانون اساسی که قانونگذار در آن اصل به تبیین مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است، با بندی با عنوان «دفاع از حقوق همه مسلمانان» مواجهیم؛ بندی که دولت اسلامی را مکلف کرده است در هر شرایطی به دفاع همهجانبه از حقوق ملتهای مسلمان بپردازد؛ موضوعی که امروز در حمایتهای معنوی و مادی ایران اسلامی از ملل مظلومی چون فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، بحرین، افغانستان و یمن نمود یافته است. حال با توجه به چنین مبنایی، آیا ایران میتواند با آمریکا که عامل اصلی بیثباتی در جهان اسلام و ایجاد آشوبها و فتنههای قومی و مذهبی در تمام این کشورهاست وارد مذاکره شود؟!! بیشک چنین امری میسر نخواهد شد.
سوم- سطح بینالملل(نظام بینالملل)
به مانند تعارض منافع ایران با آمریکا در سطوح داخلی و منطقهای، با نگاهی به مفاد مربوط به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در عرصه بینالمللی که غالباً در فصل دهم(اصول 152 تا 155) قانون اساسی بدانها اشاره شده است، درخواهیم یافت در این سطح نیز نهتنها هیچگونه وجه اشتراکی میان منافع ایران و ایالات متحده به چشم نمیخورد بلکه از اساس با تضاد و تعارض میان منافع دو دولتی مواجه هستیم که یکی به دنبال «حمایت از مبارزه حقطلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان» و دیگری خود نماد و تجلی تمامعیار استکبار است. هر چند در برخی موضوعات خرد نظیر آنچه در موضوع مبارزه با طالبان یا تقابل با موارد ضدامنیتی در عراق در دهه گذشته اتفاق افتاد، شاهد مذاکره و حتی همکاری میان دو دولت بودهایم لکن موضوع اساسی آن است که تمام این موارد استثنائاتی است که بنا به مصالح دولت ایران و نیز صلح و ثبات منطقه در دستور کار جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرد.
فرجام سخن
رهبر عالیقدر نظام با آگاهی حداکثری از مفاد قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر تعارض و تضاد منافع استراتژیک جمهوری اسلامی ایران با دولت ایالات متحده تاکید فرمودهاند. بنا به آنچه گفته شد اساساً مذاکره ایران با ایالات متحده در کل- و عموماً- بیمعناست. به عبارت دیگر مذاکره میان دو دولتی که ذاتاً و ماهیتاً دو مسیر کاملاً جدا از یکدیگر را میپیمایند به لحاظ منطقی منتفی و غیرعقلانی است، مگر در موضوعات خاص و استثناییای چون «پرونده هستهای ایران».
جمهوری اسلامی ایران بهعنوان نماد و تجلی «تمدن لاهوتی» نمیتواند منافع مشترک بلندمدتی با آمریکا بهعنوان نماد و تجلی «تمدن ناسوتی» و شیطانی غرب داشته باشد. پرواضح است هدف و مسیر «تمدن لاهوتی» در تقابلی آشکار با «تمدن ناسوتی» قرار گرفته است.
در پایان بیان این نکته ضروری است: فارغ از آنکه چه دولت یا رئیس جمهوری بر سر کار باشد، قانون اساسی مترقی جمهوری اسلامی ایران راه را برای همگان آشکار کرده است. آنچنانکه در این نوشتار به برخی مفاد این قانون اشاره شد، تمام دولتها در صورت پایبندی بر عهد و پیمان خود مبنی بر تبعیت تام و تمام از مفاد قانون اساسی نمیتوانند به دنبال «مذاکره جامع» با دولتی باشند که قانون اساسی به انحای گوناگون (مستقیم یا غیرمستقیم) به طرد آن پرداخته است.
جوان:بیانیه لوزان زیر سایه عهدشکنی امریکایی
«بیانیه لوزان زیر سایه عهدشکنی امریکایی»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمد اسکندری است که در آن میخوانید؛پس از روزها مذاکره سخت بین ایران و گروه 1+5 سرانجام بیانیهای در لوزان سوئیس منتشر شد که راهحلهای پیشنهادی برای حل و فصل مسئله هستهای را مشخص کرده است. در این بیانیه که البته به زعم برخی از کارشناسان میتوان نام آن را توافقنامه نیز نهاد به طور اجمالی در خصوص مهمترین موارد اختلافی بین ایران و غربیها راهحلهایی ارائه شده است که بر اساس آن میبایست دو طرف تا تیرماه به سندی جامع برای اجراییسازی آن دست یابند.
طی چند روز گذشته در خصوص بیانیه لوزان تحلیلها و اظهارنظرهای مختلفی صورت گرفته است که بیشتر حول مواضع و اظهاراتی است که طرف امریکایی پس از انتشار بیانیه داشته است. طبق معمول امریکاییها پس از انتشار این بیانیه، تفسیری خودساخته از این بیانیه را در بوقهای تبلیغاتی خود دمیدهاند و درصدد هستند تا نتیجه مذاکرات را مصادره به مطلوب نمایند.
با این حال به نظر میرسد که در بیانیه لوزان دادهها و ستاندهها با هم برابری نمیکند و حجم تعهدات ایران نسبت به طرف مقابل بیشتر، صریحتر و نقدی است، در حالی که طرف مقابل به نوعی سعی دارد تعهدات خود را در هالهای از ابهام بپوشاند تا در آتی راه برای سر باز زدن از اجرای آن هموار باشد.
البته نگارنده بر این باور است که در مذاکرات اگر قرار است به نقطه تفاهمی رسید حتماً میبایست رد و بدل امتیاز وجود داشته باشد. گو اینکه در یک دوره نیز ایران بخش عمدهای از فعالیتهای هستهای خود را به صورت داوطلبانه به حالت تعلیق درآورد اما مسئله اینجاست که آیا تیم مذاکرهکننده در برابر امتیازاتی که به غرب داده است میتواند تضمینی برای اجرای تعهدات طرف مقابل به دست آورد یا خیر. به عنوان مثال از هم اکنون و در حالی که تیم ایرانی به کرات بر لغو تمامی تحریمهای مرتبط با مسئله هستهای آن هم به طور یکجا تأکید دارد، طرفهای غربی و به ویژه امریکاییها بر لغو تدریجی و در صورت لزوم تحریمها تأکید میکنند.
البته برخی نیز این نگرش را دنبال میکنند که طرف مقابل میبایست به نوعی در برابر ایران زانو بزند و این نوع نگاه نیز دوری از اعتدال و حذف واقعگرایی است اما به راستی این سؤال جدی در پیش روی بیانیه لوزان قرار دارد که آیا حجم امتیازات داده شده توسط ایران متناسب با امتیازات گرفته شده است؟ آیا دستگاه سیاست خارجی کشور به واقع توانسته است سیاست برد- برد را که خود مروج آن بوده عملیسازی کند؟
ملت ایران طی چندین ساله اخیر فشار بسیار زیادی را از سوی غربیها و به ویژه دولت امریکا تحمل کرده است. در شرایط فعلی نیز غربیها تمامی فشنگهای اسلحه تحریمی خود علیه ایران را امتحان کردهاند و دیگر تیری جز تهدید نظامی باقی نمانده است. در خصوص حمله نظامی نیز تقریباً قاطبه کارشناسان بر این باور هستند که امریکا هرگز به دنبال مواجهه نظامی با ایران قدرتمند نخواهد بود.
در چنین شرایطی و در حالی که دولت اوباما به شدت نیازمند دستیابی به توافق هستهای با ایران است، انتظار این بود که تیم سیاست خارجی کشورمان پافشاری بیشتری بر مواضع به حق خود داشت و حداقل تضمینهای قابل قبولی از طرف مقابل به جهت لغو تحریمها دریافت میکرد. انتظار این بود که در مذاکرات موضوع پیوستن ایران به بازار جهانی صادرات سوخت هستهای، ایجاد نیروگاههای جدید با همکاری الزامی کنسرسیومهای بینالمللی در ایران و حتی پرداخت غرامت به دلیل فشارهای سنگین چندساله گذشته پررنگ باشد که متأسفانه اینگونه نیست.
امیدواریم طی مدت باقی مانده تا تهیه توافق نهایی تیم مذاکرهکننده نسبت به بازنگری در تعهدات طرف مقابل اقدام کند و به صورت شفاف و واضح و بدون هرنوع تفسیری اقداماتی همچون لغو تحریمها را به صورت یکجا بر عهده طرف مقابل بار کند.
حمایت:چاره کار کجاست؟
«چاره کار کجاست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر ابراهیم رزاقی است که در آن میخوانید؛اقتصاد مقاومتی که در سال های اخیر در واژگان اقتصادی کشور رایج شده است به طور خلاصه مترادف عبارت «استقلال اقتصادی» است. اگر کشوری فاقد این نوع از استقلال باشد نه امکان ادامه استقلال سیاسی را خواهد داشت و نه استقلال فرهنگی. از جمله علل اصلی شکل گیری جمهوری اسلامی اساساً تحقق بخشی به این کلید واژه است و شعار نهضت انقلابی ایران، «استقلال، آزادی؛ جمهوری اسلامی» است. متاسفانه اقتصاد ما بر اساس نیاز بازار سرمایه داری لیبرال از دوران رضا شاه در شرایطی قرار گرفت که به کشوری خام فروش و وارد کننده تبدیل شدیم. این نوع اقتصاد، وابستگی دوگانه ای به اقتصاد عام یا بین الملل را برای کشور به وجود آورده است که بر اساس آن، از یک سو صادر کننده مواد خام و از سوی دیگر وارد کننده باشیم. با وجود اینکه در قانون اساسی، اندیشههای امام(ره) و رهنمودهای مقام معظم رهبری در باب اقتصاد مقاومتی به عدم وابستگی در تمام ابعاد به ویژه اقتصادی تصریح شده است، اما برخی مسئولین به راه دیگری رفته و می روند و سیاست های لیبرالی سرمایه داری تحت عنوان سیاست های تعدیل اقتصادی پس از رحلت حضرت امام (ره) اتخاذ گردید.
این سیاست های غلط اقتصادی، ادامه همان سیاست هایی است که از گذشته پس از کودتای 28 مرداد در ارکان اقتصادی کشور جاری و ساری بود. در صنایع دفاعی کشور، استقلال کامل را تجربه کرده و به این باور رسیدم که بدون نیاز به خارج، خود تعیین کننده تولیدات نظامی کشور باشیم و بدون هزینه ارزی و حتی در آمد ارزی و بدون تاثیر گرفتن از تبلیغات غربی خودکفا شویم. این مثال، توانایی داخلی برای ایجاد استقلال اقتصادی را کاملاً روشن می کند. دستاوردهای درخشان علمی دیگر از جمله دستیابی به چرخه کامل سوخت هسته ای، فناوری هوا – فضا و سلول های بنیادی از دیگر نمونه هایی است که نشان میدهد ما توانایی کسب استقلال کامل اقتصادی را دارا هستیم.
درست به دلیل اتخاذ سیاست های ناصحیح اقتصادی است که در دل دشمنان ما امید به وجود آمد تا برای تهاجم به کشورمان از این طریق این دو شیوه طمع کرده و در نهایت نیز جنگ اقتصادی را آغاز نمودند. در طول سالیان پس از انقلاب علاوه بر تهاجم نظامی، کم و بیش جنگ اقتصادی در ادواری رخ داده است ولی از سال 1390 این تهاجم به شکل خاص شدّت گرفت زیرا در این سال، همزمان با شروع جنبش بیداری اسلامی، گسترش نفوذ منطقه ای ایران تسریع گردید. غرب به رهبری ایالات متحده به دنبال تسلط بر منابع جهانی به انحاء گوناگون است و کشور ما بزرگترین مانع بر سر تحقق این هدف است در نتیجه با تحریم بی سابقه علیه ایران به شکل عدم خرید نفت و سپس کاهش قیمت نفت، با استفاده از وابستگی اقتصادی ما تلاش کردند تا قدرت سیاسی و فرامنطقه ای ما را محدود کنند. متاسفانه در مقابل، هیچ اقدام قابل توجهی در جهت مقاوم کردن اقتصاد نیز صورت نگرفت.
با توجه به گزاره های فوق، نباید به امید لغو تحریم ها - متعاقب توافقنامه لوزان - اینگونه انگاشت که مشکل اقتصادی رفع شده است. زیرا در بهترین حالت، تحریم های هستهای برطرف شده، نفت بیشتری با قیمت بالا از ما خریداری و به تبع آن واردات بیشتر می شود ولی از مشکلات اساسی اقتصاد ما معضلی مرتفع نمی گردد. بیکاری، فقر، اختلاف طبقاتی، آسیب پذیری و در یک کلام جنگ اقتصادی که بسیاری از گفتن این واژه احتراز می کنند، شیوه ای است که آمریکا در سایه جنگ نرم در حال تعقیب آن علیه ماست و هر چند سخن از گزینه نظامی می کند اما در عمل، روش تهاجم اقتصادی را در پیش گرفته است.
در چنین شرایطی خلاف تدبیر است که اقداماتی نظیر فروش نفت در حالی که می دانیم پول آن بر نمیگردد، صورت گرفته و یا چوب حراج به این سرمایه ملی بزنیم. حتی اگر پول نفت با قیمت بالا باز گردد، تاثیری در استقلال و مقاوم سازی اقتصاد نخواهد داشت، چرا؟ زیرا دید برخی مسئولین ما در راستای اقتصاد مقاومتی و به بیانی صریح تر، همسو با قانون اساسی نیست. یکی از رموز اقتصاد وابسته دلار ارزان است و اگر با استفاده از دلار ارزان مبادرت به واردات کالا نمی کردیم، چنین اتفاقی در اقتصا ما نمی افتاد. هیچ تولیدکننده ای نمی تواند در برابر چنین واردات ارزان قیمتی مقاومت کند و این شکل از واردات با فقر، بیکاری و اختلاف طبقاتی مترادف است.
اتفاق ناخوشایندی که علاوه بر این در کشور ما افتاده است، سرمایه های عظیم هموطنان ماست که در بخش های غیر مولد مانند خرید و فروش سکه و ارز، مسکن و زمین سرمایه گذاری به کار گرفته می شود. به دلیل سود پایین تولید، این مبالغ که به 700 هزار میلیارد تومان می رسد، به عنوان دشمن داخلی اقتصاد مقاومتی و اقتصاد مستقل قد علم کرده و تمام امکانات مالی را برای سود بیشتر جذب می کند. تنها راه مقابله با دلالی و فعالیت های غیرمولد، دریافت مالیات های سنگین با استفاده از ساز و کارهای دقیق است که تاکنون چنین تدبیری صورت نگرفته و در نتیجه امیدها در این زمینه بسیار کم است. حتی وام های کلانی که توسط تولیدکنندگان دریافت می شود، گاهاً در چنین بخش های آسیب زایی استفاده می شود و بدین ترتیب سپرده گذارانی که به امید رونق تولید کشور، پول خود را نزد بانک ها به ودیعه گذاشته اند، شاهد سرازیر شدن پولهای خود به سمت فعالیت های غیرتولیدی هستند که مفاسد زیادی نیز از همین ناحیه نضج می گیرد.
سخن آخر اینکه، دشمن، تحریم ها را با هدف محدود کردن برنامه صلح آمیز هسته ای ما وضع نکرده و با صدور یک تفاهم نامه، نباید گمان کرد که تحریم ها برداشته خواهند شد. هدف تحریم ها به گفته مقامات آمریکایی، تغییر رفتار ایران و دور کردن ما از استقلال است. حتی افق توقعات آمریکا، مبارزه ایران با نهضت های آزادی خواه منطقه و جهان است، کما اینکه این ماموریت در دوران پهلوی بر عهده شاه مخلوع قرار داشت. اقتصاد مقاومتی تنها رهنمود برون رفت از دوران تحریم نیست و جنگ علیه ما به قبل و یا بعد از توافق هسته ای محدود نمی شود، بلکه نبرد با ایران همیشه وجود خواهد داشت، زیرا شعار انقلاب ما استقلال از غرب و شرق است و ابرقدرت ها هیچگاه قدرت گرفتن کشوری که همواره منافع آنان را تهدید کرده است را بر نمی تابند. بنابر این به انتظار توافقنامه جامع، نباید از سیاست های اقتصاد مقاومتی غفلت کرد و ضروری است در هر شرایطی برای اهداف کلان انقلاب که مستلزم اقتصادی مقاوم و مستقل است، خود را آماده نمود.
آفرینش:نزدیک شدن فضای گفتمانی جامعه به فضای گفتمانی ایدهآل...
«نزدیک شدن فضای گفتمانی جامعه به فضای گفتمانی ایدهآل...»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛آنچه در متن جامعه، در جریان است، به صورت فشرده و خلاصه، در سطح رسانهای آن، از قبیل رسانههای تصویری، صوتی و مکتوب، بازتاب مییابد و این دو، در شرایط عادی، کاملا با هم منطبق میباشند.
درواقع، چهرهی جامعهی شاد، پیشرفته یا روبه پیشرفت، و دستیافته به بلوغ فکری، در آیینهی رسانههای آن، نمود مییابد؛ همان طور که برعکسش هم مصداق دارد و جامعهی افسرده و خموده، راکد، و فاقد بلوغ فکری، نمیتواند فضا و اخبار روشنی را در صفحهی رسانهای خود رقم بزند.
یکی از مولفههایی که میتوان براساس آن، رشدیافتگی یک جامعه را ارزیابی کرد، نوع واژگان و عباراتی است که به صورت غالب، مورد استفادهی افراد، قرار میگیرد و با مروری کلی بر فرهنگ واژگان مورد استفاده در هر جامعهای، میتوان تا حدود زیادی به شناخت آن نائل آمد.
درحقیقت، گفتمان غالب در هر جامعه، میتواند نشانگر بینش حاکم در بین افراد آن باشد و این گفتمان، همان چیزی است که از واژگان مختلف، ساخته میشود. حال با بیان این مقدمات، میخواهیم گریزی بزنیم به فضای گفتمانی که در جامعهی ما حاکم بوده و شمههایی از آن در قاب رسانهای کشور، نمود مییابد.
اندکی دقتنظر و بررسی چند و چون فرهنگ واژگانی که در زندگی فردی و جمعی ما مورد استفاده قرار میگیرد، میتواند ما را به نتایج جالبی برساند که درنهایت، در تلاش برای بهتر شدن فضای حیات فردی و اجتماعی میتوان از آن استفاده کرد.
حال به صورت جزئی و موشکافانهتر، میتوان این سوال را مطرح کرد که جایگاه واژگانی که دال بر عذرخواهی، پذیرش تفاوت دیدگاهها و احترام به آن، پذیرفتن اشتباه و به صورت ساده و شفاف آن را ابراز نمودن، تخطئه نکردن نظرات مخالف و تشکر از ابرازکنندگان آن، و مواردی از این جنس باشد، در گفتمان فردی - اجتماعی ما چه وضعیتی دارد؟ و آنچه در فضای رسانهای منعکس میشود، که چکیدهای از همان چیزی است که در سطح جامعه در جریان است، چه قدر با این قبیل واژگان، آشنا و چه میزان از آن، بیگانه است؟
در زندگیهای فردی ما، استفاده از واژگان و عباراتی از قبیل؛ نمیدانم، نسبت به این مساله از آگاهی لازم برخوردار نیستم، معذرت میخواهم، ببخشید، حق با شماست، اشتباه کردهام، و مانند اینها، چه جایگاهی دارند؟ صاحبان پستها و مناصب مختلف، چه اندازه چنین الفاظ و عباراتی را به کار میبرند و گوش ما چه قدر عادت به شنیدن چنین کلمات و جملاتی دارد؟ درواقع؛ ما چه قدر در فضای رسانهای، در طول سال، با این گونه واژگان و عبارات، مواجه میشویم؟ کم؟ زیاد؟ به ندرت؟ هرگز؟ به نظر میرسد در بسیاری از تنشهایی که در زندگیهای شخصی و اجتماعی ما پیش میآید، عدم استعمال چنین واژگانی را میتوان به عنوان یکی از عاملان اصلی بروز تنشها معرفی کرد.
نزدیک شدن فضای گفتمانی جامعه به فضای گفتمانی ایدهآل که در آن، ضمن درنظر داشتن تفاوتها، از تخریب شخصیتی، بیاحترامی و ... خبری نباشد و افراد، در زندگی فردی، خانوادگی، شغلی، و اجتماعی، انعطاف لازم را برای پذیرش دیدگاههای مخالف، داشته باشند و در صورت نیاز، از پذیرش خطاهای خود طفره نرفته و در این زمینه، ضعف نداشته باشند، چیزی است که توجه مدیران و مسئولان جامعه بدان، میتواند به تبدیل شدن آن به یک «فرهنگ» کمک کند.
درحقیقت، وقتی مردم در هنگام دنبال کردن اخبار و اتفاقات روز، در رسانههای مختلف، مدام به عبارات و واژگان مبتنی بر احترام به عقاید و تنها بر عقیده و نظر خود پافشاری نکردن، برخورد میکنند، و معذرتخواهی یک مدیر در جریان یک مساله، در رسانههای عمومی، آن قدرها هم دور از ذهن و عجیب و غریب نیست، آن زمان است که این مساله، کمکم در فضا و متن جامعه نیز ریشه میدواند و آن وقت است که میتوان در زندگیهای فردی و اجتماعی افراد آن جامعه نیز، رفتارهای پختهتر و قابل قبولتری را شاهد بود.
شرق:سعودیها دیگر چه میخواهند؟
«سعودیها دیگر چه میخواهند؟»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن میخوانید؛همانطور که انتظار میرفت، هربار در آستانه دور تازه مذاکرات ایران با ١+٥، غیرتمداران درونی و بیرونی ستیزنده با سازگاری و تفاهم، با بهراهانداختن نمایشی تهدیدی و تخریبی تلاش کردند مذاکرات را به بنبست و شکست بکشانند که خوشبختانه با تلاش تیمهستهای ایران، این امر ناکام مانده است. اینبار نیز جنگ داخلی یمن و تبلیغات درباره آن به مداخله نظامی عربستان و بمباران یمن انجامید که با پیوستن نمایشی امارات و کویت و قطر و پاکستان و حمایت ترکیه ابعاد تازهای یافت. همه اینها، از زمان جنگ صدام، از ماهیگیری از آب گلآلود رابطه تنشآلود ایران و غرب منتفع بودهاند و همگی از آن زمان بر آتش خصومتها میافزودند. در این میان حتی مصر که از عهده امنیت داخلی برنمیآید و از پاسخدادن به داعشیهای تحتالحمایه عربستان که در لیبی سر قبطیهای بینوای مصری را گستاخانه بریدند عاجز بوده است، میکوشد به حمایت از عربستان برخیزد تا شاید با تحریک و واداشتن ایران به واکنشی تند، مذاکرات را به بنبست بکشاند.
اقدام عربستان بیمقدمه هم نبود. چند روز پیش از نوروز آقای ترکی الفیصل مخترع القاعده و ایرانستیز معروف و رییس سازمان اطلاعاتی عربستان سعودی -که نگران بهنتیجهرسیدن مذاکرات ایران با ١+٥ و رفع محدودیتها و تحریمهای ایران است- در آستانه دور ظاهرا نهایی این مذاکرات، همصدا با دلواپسان کنگره آمریکا و نتانیاهو آخرین تلاشهای خود را به کار بسته و تهدید کرده بود که «ایران هرچه داشته باشد عربستان هم میخواهد!». نگارنده نمیداند این بهانهگیری کودکانه چه جور تهدیدی است؟! ایشان یک زمان نوجوان و سفیر حکومت خانوادگیاش در آمریکا بود و بعدها بزرگ شد و القاعده را در افغانستان ایجاد کرد و به جان شوروی انداخت و موفق هم شد. بعدها که بزرگتر شد طالبان را در پاکستان تولید کرد و به جان افغانستان انداخت و هنگام پیری همان شیوه را در حمله اجیرشدگان جدیدش به نام داعش از ترکیه به سوریه و سپس با بقایای ارتش و استخبارات صدام حسین در حمله به عراق سازمان داد که شاید بتواند خلافت تازهای پدید آورد و ظاهرا انتظار نداشت با مقاومت اکثریت ملت عراق مواجه شود. او اکنون بهانهجویی میکند که حالا که دارد اینطور میشود پس من هم سانتریفیوژ میخواهم! اتفاقا اینها سخنان تازهای نیست! یک هفته پیش از او آقای کیسنجر هم پیرانه سر، همین حرف را زده بود؛ یعنی گفته بود توافق با ایران این خطر را دارد که عربستان هم همان امتیازها را بخواهد و در این صورت امنیت خاورمیانه مختل خواهد شد! حالا آقای ترکی الفیصل همان حرف را تکرار میکند. درواقع میگوید من هم سانتریفیوژ میخواهم و دارم خطرناک میشوم، جلوی ایران را بگیرید، تحریمها را نگاه دارید وگرنه ما هم خطرناک میشویم!
البته نگارنده از این خصومت حسدآلود سعودی نسبت به ایران حیرت میکنم. چندسال قبل یکی از آنان از آمریکا خواسته بود «سر مار» -ایران- را به سنگ بکوبد و این یکی با نتانیاهو همداستان و همدست شده و با تفاهم ایران و غرب و دورکردن خطر و غبار جنگ و رفع تحریمهای ایران مخالفت میکند. عربستان از ایران چه میخواهد؟ در جنگ صدام با ایران از او حمایت کامل مالی و نظامی کرده بود و هنوز به مسوولیتهای خود و همدستانش درباره غرامتها و جبران خسارات آن جنگ تجاوزکارانه نیندیشیده است! سعودیها میخواهند محدودیتهای ایران و تحریمهایی که ناشی از حمایتهای ایران از منافع عربی است باقی بماند و دلخوش میدارند که ایران درگیر و گرفتار باشد! عربستان و هر کشور دیگری در چارچوب مقررات انپیتی میتواند غنیسازی اورانیوم کند و میتواند استفادههای صلحآمیز از این انرژی داشته باشد. اما عربستان که حتی نیروگاه اتمی هم ندارد حالا غنیسازی بکند که چه شود؟
اگر بمب اتمی را میگویید، که ایشان آش را با جایش خریده و با نوع روابطی که در قالب انواع سپاههای سلفی، جهادی، طالبانی، جنگوی، ضدشیعه و ضدایرانی در پاکستان برقرار کرده و به فعالیت مشغول است، عملا بمب هستهای آن کشور را هم در اختیار دارد! ایران اما چنان بمبی ندارد و تفاهم هستهای صورتگرفته هم تضمین میکند که نخواهد داشت! «ترکی الفیصل» چرا از بازگشت آرامش به ایران و توسعه روابط متعارف بینالمللی ایران نگران است؟ او از ایران چه میخواهد؟ میخواهد ایران اجازه دهد اقلیت تکریتی - صدامی کوچک در عراق بار دیگر به قدرت برسد و ملت عراق را اسیر و ایران را هم گرفتار آپارتاید عربی کند؟ حمایت و تدارک آن همه کشتار انفجاری و انتحاری آسیبرسان در عراق در این سالیان کافی نبوده است؟ ایران نیاز به آرامش دارد، عراق نزدیکترین همسایه و مکمل اقتصادی ایران است و طبیعی است که باید خواهان برافتادن التهاب و ترور در عراق و تثبیت حکومت برآمده از اراده اکثریت در آن کشور و البته ممنوعیت مشارکت نظامی و امنیتی نیروهای اقلیت بعثی و ستیزندگان با ایران باشد، تا بتواند مقدمات قرارداد صلح با عراق را که هنوز انعقاد نیافته است فراهم و مسوولیتهای کمککنندگان جنگ صدام را در خسارات وارده به ایران نیز تعیین کند. این خواسته بحق ایران است.
مردم سالاری:عصبانیت برای چه؟
«عصبانیت برای چه؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن میخوانید؛نگاهی به رسانههای جناح اصولگرا و به ویژه بخش تندرو آن پس از بیانیه هستهای ایران و شش قدرت جهانی نشان از تبدیل نگرانیهای جناح اقلیت به عصبانیت است. این رسانهها و به ویژه بولتنهای غیرقانونی درون ارگانی در حالی با کلید واژه « قطبی کردن جامعه» اقدام به متهم کردن طرفداران دولت مینمایند که حتی رسانه ملی نیز در اقدامی ناهماهنگ با جوّ پر نشاط جامعه در نقش ارگان یک جناح خاص با شبههافکنیهایی، سعی نمود آغاز پایان خوش هستهای را در کام مردم تلخ نماید. در شبکههای اجتماعی متعلق به محافظه کاران نیز انواع تهمتها همراه با سوء استفاده از گزیدههایی از سخنان امام(ره) و مقام معظم رهبری به طور فزایندهای تولید و بازنشر میشد. جریان افراط در سرگیجههای اولیه خود پس از بیانیه موفقیتآمیز هستهای تلاش نمود تا تیم مذاکرات و کلیت دولت را متهم به غربگرایی و ناتوانی در مقابله با قدرتهای غربی نشان دهد اما اندکی صبر لازم بود تا انحراف مطالب این جریان به سمت مصادره به مطلوب را شاهد باشیم. در پی ابراز خشنودی چهرههای حاکمیتی فرا جناحی صدای ضعیفی نیز از اردوگاه جریان تندرو برمیخاست تا این پیروزی را مرتبط با روش تشکیلات سابق مذاکرهکننده نشان دهد. گویی آن چه روز اول به نام سازشکاری با غرب میخواندند را امروز تحفهای با ارزش و متعلق به خود محسوب مینمودند.
اما چرا محافظه کاران از طلیعه پیروزی تیم مذاکرهکننده و استقبال مردم از آن، چنین برآشفتند؟ این که مردم به دنبال انتخابات 24 خرداد 92 از این که مطالباتشان در حال پیگیری و در آستانه موفقیت است شاد شوند قابل درک بود. اما از آن سو نیز دلایلی وجود دارد که عصبانیت طرف مقابل دولت را توجیه میکند. عدهای از مخالفان دولت به طور معمول هیچگاه منافع ملی را بر منافع جناحی ترجیح ندادهاند پس قابل پیشبینی مینمود که هر توافق با هر محتوایی که توسط دولت حاصل شود چون که گشایشی در کار ملت و در نتیجه محبوبیتی را بین آنان به دنبال خواهد داشت نمیتواند مورد پسند جریان افراط باشد. در این مورد اعتراض مخالفان به اصل موضوع و پیامدهای مطلوب آن است و ایراد این گروه به محتوای بیانیه فقط و فقط بهانهای جهت مخفی کردن نیت اصلی آنان است. آنان از این که مشکل هستهای ایران به دست مردان اعتدال حل میگردد در هر صورت خود را مغبون احساس میکنند. کلاً هر گونه فعالیت پیروزمندانه دولت در هر قالبی میتواند موجب عصبانیت و جبههگیری افراطیون فارغ از محتوا و شکل آن شود.
مهمترین نکته اما میتواند این باشد که دولت روحانی پس از حل مشکل هستهای، فراغ بالی خواهد یافت تا مطالبات سیاسی داخلی را پاسخگو باشد. افراطیون میدانند که پس از این توافق تاریخی دوره تعامل و مسامحه دولت با جریان افراط به سر خواهد آمد و دولت در راستای وظیفه قانونی و وعدههای انتخاباتیش موظف است تا از حقوق شهروندی ملت دفاع کند و حقوق معوق مانده سیاسی و اجتماعی آنان را پیگیری نموده و به نقطه مطلوب رساند. مورد مؤثر در عصبانیت اخیر انحصارطلبان ترس از زلزلهای است که پس از دو سال اکنون آرام آرام خود را به قلعه اقتدار جناح اقلیت رسانده است. مخالفان دولت میدانند که دوران مماشات دولت با آنان نیز پس از قطعی شدن توافق اتمیبه سر میآید. آنان بیشاز هر کسی میدانند که روحانی پس از محدود کردن آرزوهای دراز غرب به سراغ آنان خواهد رفت تا مانع از پر خوری سیاسیشان شود. پس از رفع نسبی مشکل هستهای اکنون نوبت آن خواهد بود تا دولت سرش را به درون کشور بچرخاند و مطالبات مشروع سیاسی مردم را که تا کنون در پستوی دولت خاک میخورده بیرون آورد و با انرژی به دست آورده از پیروزی بزرگ اتمی، در بر آوردن آن بکوشد. ترس از این کنش دولت است که این روزهای شاد مردم را بر جریان اقتدارگرا تلخ و زهرآگین نموده است. دلهره از دست رفتن قدرت نامشروع باقیمانده از دولت قبل که به سبب مسامحه دولت عمری طولانیتر از حد معمول یافته است بیشاز هر مورد دیگر برای جناح اقلیت عذابآور است.
روزهای باقیمانده تا اسفند امسال روزهای منتهی به دو انتخابات است که مطمئناً نمیتواند برای جریانات سیاسی بی اهمیت باشد. برای جریان افراط بسیار سخت است که دولت را سرشار از انرژی و محبوبیت مردمی ببیند. حرکت دست به عصای دولت در دوسال گذشته گرچه مجالی زیاده خواهانه برای پرخوری جناح اقلیت باز نمود ولی چشمانداز تیره و تار این روند برای مخالفان دولت، غروبی دلتنگ در عرصه سیاسی را رقم خواهد زد. مطمئنا گامهای پیشاز این آرام روحانی در عرصه داخلی بعد از این ضرب آهنگی تندتر خواهد گرفت و مردم کوچه و بازار در امیدی تازه از بهبود معیشت خود به سبب عناصر طبقه متوسط جامعه که مطالبات سیاسی خود را نیز در آستانه تحقق میبیند پویایی و تحرک بیشتری را به دولت در ادامه مسیر تحقق خواستهای مشروع ولی مغفول مانده خواهند داد. در ماههای آینده به مدد زمان، از تأثیر نیروی بعضی نمایندگان مخالف که اکنون علاوه بر ایجاد دستانداز در راه دولت بر حوزه رایگیری خود حکم میرانند خواهد کاست و در مقابل قدرت برخورد دولت با ناراستیهای انحصارطلبانه آنان را افزایش خواهد داد. مردم نیز که با صبوری مثالزدنی از مطالبات زود هنگام خود پرهیز نموده بودند اکنون علیرغم پشتیبانی از دولت آرام و آهسته طلبهای خود را در گوش دولت زمزمه میکنند.
ابتکار:اردوغان و سیاست های دوگانه منطقهای
«اردوغان و سیاست های دوگانه منطقهای»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن می خوانید؛رجب طیب اردوغان برخلاف اظهارات واکنش برانگیز خود نسبت به ایران،( اظهاراتی که با پاسخ هوشمندانه محمد جواد ظریف مواجه شد) فردا به تهران میآید. این سفر از جنبه های مختلف قابل تامل است.
پیش از هرچیز نشان میدهد رئیس جمهور جنجالی ترکیه به قدرت منطقه ای ایران آگاهی دارد. به هرحال ضرورت های سفر او به تهران از جنبه های مختلف قابل بررسی است اما قبل از هرچیز باید ریشه های تفکرات وی را مورد مداقه قرار داد. رئیس جمهوری جنجالی ترکیه بلندپروازی های خاص خود را دارد که نو عثمانی گری نمونه بارز آن است. این تمایل را بارها در اقدامات جنجالی خود به نمایش گذاشته است.
همچون زمانی که با جمعی از سربازان زره پوش به سبک شاهان عثمانی به پیشواز محمود عباس رفت. اردوغان موضع گیری ها و اقداماتی را در عرصه سیاست خارجی خود اجرا میکند که نشان از برنامه وی برای رسیدن به رویاهایش دارد. اقداماتی که هرچند به ظاهر دوگانه،متناقض و مبهم هستند اما در حقیقت با برنامه آن ها را دنبال میکند هرچند که این رویا پردازی، بعضا او را از واقعیت های منطقه و امکانات و زیرساخت های سیاسی ترکیه غافل کرده است.
ترکیه در حالی امروز به اتحاد عربی علیه یمن پیوسته است که چندی پیش تلاش داشت بر آتش اختلاف میان اعراب بیفزاید.برای نمونه زمانی که قطر، این کشور کوچک و غیرقابل پیش بینی عربی، دست رد بر سینه اخوانی ها زد تا بلکه تنش میان جوامع سیاسی عربی را کم کند؛ این آنکارا بود که آغوش خود را برای مخالفان سر سخت عربستان بازگذاشت تا به این ترتیب همچنان بر طبل اختلافات منطقه ای بکوبد. ابعاد موضع گیری های مبهم و لحظه ای آنکارا به اینجا ختم نمیشود؛ بلکه موضع گیری های دو پهلوی آنکارا در قبال تروریست های منطقه و البته آوارگان ناشی از آن، خود نشانه ای از این سیاست سودجویانه ترک ها درمنطقه است که البته این بار، آن ها را به خطوط قرمز ایران نزدیک کرده است و حالا داعیه دار لشکرکشی نظامی به مناطقی شده اند که جمهوری اسلامی پیش از این به خاطر آنها در مقابل ابرقدرت ها ایستاده است. شاید این موضع گیری های ترکیه به ظاهر لحظه ای باشد اما اندکی تامل در اندیشه های رهبران ترک نشان میدهد که همه این تصمیمات در چارچوبی است که مطابق آن افرادی همچون داود اوغلو تلاش میکنند جایگاه خاصی برای کشورشان در منطقه تدارک ببینند.
طی چند سال گذشته سیاست خارجی ترکیه با نام احمد داود اوغلو عجین بوده است. وی دکترین سیاست خارجی خود را در چندین نوشته، از جمله کتاب “عمق استراتژیک” تشریح نموده است. دکترین سیاست خارجی داوداوغلو باعث تحول سیاست خارجی ترکیه شده است و به این ترتیب افزایش اهمیت نقش دیپلماتیک ترکیه بالاخص در منطقه خاورمیانه را در پی داشته است. البته این دکترین در برخی حوزهها با چالشهایی جدی مواجه شده که مهمترین آنها را میتوان موضوع سوریه و تروریست های داعش دانست، رویدادهایی که در داخل ترکیه نیز با انتقادهای گستردهای مواجه بوده است.اوغلو در کتاب خود میگوید که ترکیه بنابر موقعیت تاریخی و جغرافیایی خود دارای “عمق استراتژیک” بوده و بنابراین در زمره “قدرتهای مرکزی” قرار میگیرد. وی معتقد است که ترکیه نباید تنها قانع به نقشی منطقهای در بالکان یا خاورمیانه باشد زیرا نه تنها یک قدرت منطقهای بلکه قدرتی مرکزی است. به گفته اوغلو ترکیه باید نقشی راهبردی در چندین منطقه ایفاء نموده و بدین ترتیب اهمیت استراتژیک و جهانی خود را نیز ارتقاء بخشد.
اما این اندیشه سیاست مداران ترکیه این مدت با چالش های جدی مواجه شده است.بشار اسد برخلاف تلاش های ترکیه و متحدان عربی همچنان در قدرت باقی ماند. از طرفی بعد از عقب نشینی تروریست های داعش و اعتراضات جامعه جهانی نسبت به سیاست مبهم ترکیه، معادلات ذهنی آن ها برهم ریخته است. از سوی دیگر تفاهم سیاسی ایران و گروه شش کشور روابط بینالمللی منطقه را وارد مرحله جدیدی کرده است. اقدام اردوغان برای سفر به تهران نشان میدهد که به خوبی این واقعیت را درک کرده است. از این رو امروز هرچند اردوغان سعی دارد در برخی حوزه ها فشارهایی را به ایران وارد کند اما میداند که ایران امروز به واسطه فاکتورهای مختلف و بخصوص حل و فصل پرونده هسته ای وزنه سنگین منطقه است و کلید حل بسیاری از مسائل مهم در تهران است. اما همچنان بنابر رویاپردازی خود موضع اشتباه گذشته در قبال سوریه را برای یمن تکرار کرد و بجای درک واقعیت ها در مورد جایگاه ترکیه و اتفاقات منطقه دست به اقدامات هزینه ساز زد. البته ظریف وزیر امورخارجه کشورمان به درستی اشتباهات اردوغان را به او متذکر شد.
وزیر امورخارجه کشورمان در پاسخ به اظهارات او در مورد ایران گفت که کسانی که با سیاستهای بلند پروازانه، خسارات جبرانناپذیری بهبار آوردهاند، از ظرفیتهای موجود برای همگرایی در منطقه استفاده کنند. از این رو شاید سفر اردوغان به تهران فرصتی برای او باشد که تغییری نسبت به برخی مواضع خود ایجاد کند و واقعیت ها را بپذیرد چرا که خوب میداند امنیت ترکیه در سایه ایران قدرتمند تامین خواهد شد و این مسئله بارها از سوی مقامات کشورمان مورد اشاره قرار گرفته است. ظریف در همین واکنش اخیر خود نسبت به اردوغان گفته است که ما برای روابط استراتژیک خود با ترکیه در زمینههای مختلف اهمیت و احترام زیادی قایل هستیم. با این حال انتظار میرود که سفر رئیس جمهوری ترکیه فرصتی برای حل برخی مسائل باشد هرچند که با تفاهم هسته ای این اظهارات رقبای منطقه ای ایران خللی در ثبات منطقه ای ایران وارد نمیکند و همین سفر اردوغان بعد از اظهاراتش علیه کشورمان نشان از پذیرش قدرت ایران دارد اما همچنان تلاش میکند که به هر بهانه ای شده فشاری به ایران وارد کند.
دنیای اقتصاد:لازمه موفقیت در بورس
«لازمه موفقیت در بورس»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حسن قالیباف اصل است که در آن میخوانید؛بیشک پس از یک سال افت در بازار، این شرایط میتواند نوید فرصتهای خوبی برای سرمایهداران، سهامداران عمده، صنایع و بنگاههای پذیرفته شده در بورس باشد. سهامداران خبره و سرمایهگذارانی که سالهای فراز و فرود بازار را پشت سرگذاشتهاند، بیشک به این نکته واقفند که بررسی، مطالعه، کارشناسی و شکیبایی لازمه موفقیت در بورس اوراق بهادار است.
سرمایهگذاری در بورس بیشک یک تخصص و حتی حرفه است و در سطح جهانی و ملی میتوان شاهد شرکتهایی بزرگ با نیروی انسانی متخصص بود که بهصورت حرفهای به سرمایهگذاری در بورس مشغول هستند. رشته دانشگاهی مالی (finance) و مدارک بینالمللی معتبری همچون CFA و CIIA نیز همگی بیانگر نگاه علمی به سرمایهگذاری در بورس در سطح جهانی است. بنابراین علاقهمندان به سرمایهگذاری در بورس باید تخصص و کارشناسی را بهعنوان یک اصل اساسی مورد توجه قرار دهند.
در نتیجه اگر اشخاصی علاقهمند به سرمایهگذاری در بورس هستند ولی از تخصص، تجربه و زمان کافی برای مطالعه و بررسی برخوردار نیستند، میتوانند از خدمات مشاوره نهادهای مالی همچون کارگزاران، مشاوران سرمایهگذاری و شرکتهای تامین سرمایه استفاده کنند یا منابع خود را در نهادهای مالی واسطی که توسط متخصصان خبره مدیریت میشود، سرمایهگذاری کنند.
هماینک تعداد قابل توجهی از صندوقهای سرمایهگذاری و صندوقهای سرمایهگذاری قابل معامله در بورس (ETF) در بازار سرمایه ایران فعالیت میکنند که مدیریت آنها بر عهده متخصصان خبره بورس است. به این ترتیب سرمایهگذاری در نهادهای واسطی همچون صندوقهای سرمایهگذاری میتواند گزینه مطلوبی برای اشخاص ناآشنا به بورس باشد.
در سالهای گذشته تحریمهای اقتصادی برخی از صنایع و شرکتها را با تنگناهایی مواجه کرده است. همانطور که فشار ناشی از تحریمهای اقتصادی بهطور یکسان بر تمامی صنایع و شرکتها اثر نگذاشته است، پس از رفع تحریمها نیز تمامی شرکتها بهطور برابر از گشایش ناشی از آن بهرهمند نخواهند شد.
میزان وابستگی فعالیتهای اقتصادی هر صنعت و شرکت به مراودات بینالمللی و اقتصاد جهانی در میزان تاثیرپذیری آن از اعمال و رفع تحریمها موثر است. به این ترتیب با رفع تحریمهای اقتصادی هر شرکت به فراخور شرایط اقتصادی خود از این گشایش بهرهمند خواهد شد. بنابراین شاید تصور خرید و سرمایهگذاری در هر شرکت یا صنعت و کسب بازدهی بسیار بالا که اکنون توسط یکسری از افراد سفارش و توصیه میشود، با واقعیتهای اقتصادی مطابقت ندارد. این امر بار دیگر لزوم بررسی، مطالعه و استفاده از نظر کارشناسان و نهادهای مالی واسط را نشان میدهد. نکته دیگر در این میان تاثیر میانمدت و بلندمدت رفع تحریمهای اقتصادی است که میتواند بر ساختار هزینه و ساختار در آمدی بنگاههای اقتصادی و صنایع تاثیرگذار باشد.
بنابراین، روندی که اکنون در بازار سرمایه مشاهده میشود، انتظاری است که فعالان در بازار سرمایه از اثرات مثبت این گشایشها بر صنایع و شرکتها دارند. بر این اساس ضروری است که حتما اخبار اقتصادی شرکتها از سوی سرمایهگذاران و سهامداران موردبررسی کارشناسی قرار گیرد. چرا که همه سهام در بازار سرمایه همزمان نمیتواند از رشد یا کاهش قیمت برخوردار باشند.
این پدیده در هیچ بازاری قابل مشاهده نیست. حتی اکنون که انتظارات مثبت در مورد بنگاهها شکل گرفته است در مورد برخی از سهام شرکتها که قیمت آنها به سقف خود رسیده است، نمیتواند تحقق یابد.
نکته دیگری که باید مورد توجه سرمایهگذاران قرار گیرد، ابعاد داخلی اقتصاد ملی است. بدون تردید رفع تحریمهای اقتصادی محرکی نیرومند برای ورود اقتصاد ملی به رونق است اما همانطور که طیف گستردهای از اقتصاددانان نیز بیان کردهاند، رونق اقتصادی به بهبود سایر پارامترهای تاثیرگذار نیز نیازمند است.
اصلاح ساختار اقتصاد و توجه جدی به بخش خصوصی، افزایش شفافیت اقتصادی و تعیین نرخ خوراک و نهادههای تولید با سازوکارهایی کارآمد، تعیین نرخ عادلانه برای بهره مالکانه، تعیین روابط مالی بین نهادهای دولتی یا شبه دولتی با بخش خصوصی بهطور کارآمد، واگذاری تعیین نرخ سود به نیروهای عرضه و تقاضا و طراحی ابزار کنترل ریسک نرخ ارز از جمله الزامات دستیابی به رشد با ثبات اقتصاد ملی به نظر میرسند.
از سوی دیگر این وضعیت بازار سرمایه فرصت مناسبی برای تامین مالی بنگاههای اقتصادی و همچنین افزایش سهام شناور آزاد شرکتها است، به این ترتیب که سهامداران عمده با بهرهگیری از این وضعیت میتوانند شرایط پذیرش رابرای شرکتهای خود در بورس فراهم کنند و هم به تامین نقدینگی از این بازار مبادرت ورزند. ورود نقدینگی به بازار را میتوان فرصتی مناسب برای افزایش سرمایه شرکتها و همچنین واگذاری بخشی از سهام تحت مالکیت سهامداران عمده دانست.
وضعیت موجود بازار سرمایه میتواند فرصت بینظیری را در اختیار متولیان بازار سرمایه جهت نزدیکی به استانداردهای بینالمللی و رفع محدودیتهای بازار سرمایه و توسعه بازار ابزار بدهی و توسعه ابزار مشتقه قرار دهد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد