جام جم:همدلی و همزبانی و نقش رسانهها
«همدلی و همزبانی و نقش رسانهها»عنوان یادداشت روز روزنامه جام جم ب قلم دکتر جعفر عبدالملکی است که درآن میخوانید؛نامگذاری سال 94 به عنوان سال «دولت و ملت؛ همدلی و همزبانی» واجد پیام بسیار مهمی برای آحاد ملت و دولتمردان است که وظایف و حقوق بین دولت و ملت را مسئولیتی دوطرفه و تعاملی ترسیم میکند.
با گذری بر جایگاه دولت در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)، مهم ترین صفات یک دولت اسلامی عبارتند از: خدمتگزار نه فرمانروا، قانونمدار، امانتدار و رابطه دولت و ملت در اندیشه ایشان؛ رابطه مستقیم دولت و مردم، رابطه تفاهمی، نظارت متقابل و اخوت و برادری است.
در اندیشه امام خمینی (ره) عمده ترین وظایف دولت در برابر مردم، احترام به آرای ملت، تامین استقلال و آزادی، احقاق حقوق و برقراری عدالت اجتماعی است و از طرفی حقوق دولت بر مردم عبارتند از: حمایت و پشتیبانی، نظارت و مشورت و حضور و مشارکت عمومی در برنامه های سیاسی.
در سال های اخیر جمهوری اسلامی در شرایط حساس و پیچیده تری در عرصه های بین المللی قرار گرفته و به عنوان منادی گسترش اسلام و تبدیل شدن به قدرت موثر منطقه ای، به انحای مختلف مورد هجمه و شیطنت بین المللی قرار گرفته و دشمنان نقطه هدف خود را تقابل دولت و ملت و تضعیف بنیه درونی نظام دانسته اند و تمام قوای رسانه ای خود را در این عرصه بسیج کرده اند زیرا می دانند مهم ترین عناصر قدرت آفرین جمهوری اسلامی، ساختار حکومت مردم سالار، مشارکت سیاسی مردم در انتخاب های مختلف، ثبات سیاسی نظام، انسجام ملی و همبستگی اجتماعی، رهبری کارآمد و اثربخش، قدرت بازدارندگی نظامی، اعتماد به نفس ملی، هویت دینی، ظرفیت تمدنی، روحیه شهادت طلبی و... است.
رهبر معظم انقلاب در مناسبت های مختلف بر ضرورت استحکام ساخت درونی نظام به عنوان یک ضرورت تاریخی و رسالت همگانی تاکید داشته اند.
ایشان اعتماد مردم به نظام را رمز موفقیت در امور می دانند و هدف دشمن را امنیت زدایی، جنگ تمام عیار اقتصادی علیه کشور و انزوای بین المللی جمهوری اسلامی می دانند لذا با تدبیر و هوشمندی رمز قدرت درونی و اقتدار بین المللی کشور را در سایه همدلی و همزبانی دولت و ملت می دانند.
هرچند در اصول متعدد قانون اساسی وظایف دولت و ملت نسبت به یکدیگر بصراحت بیان شده است، اما ملاحظات رهبری برای تحقق این مهم عبارتند از:
1ـ اهمیت و اولویت همدلی و همزبانی در نظام اسلامی
2ـ رسیدن به اقتدار ملی در سایه تعامل سازنده ملت و دولت
3ـ توجه اساسی به سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی و رویکرد مدیریت جهادی به عنوان ابزار تحقق همدلی و همزبانی دولت و ملت
4ـ نیاز به درک ضرورت ایجاد عزم ملی برای تحقق همدلی و همزبانی دولت و ملت
5 ـ توجه به کارکرد تلاش مجاهدانه مسئولان و نهادهای حاکمیتی برای تحقق همدلی و همزبانی دولت و ملت
6 ـ توجه به مفهوم زنجیره دستیابی به تمدن نوین اسلامی و نقش دولت سازی و ملت سازی اسلامی در تحقق آن
7ـ نقد منصفانه و دلسوزانه عملکرد دولت و رعایت آداب انتقاد در مواجهه دولت و نخبگان با یکدیگر
8 ـ ضرورت فرهنگ سازی و گفتمان سازی برای حل مسائل و مشکلات گوناگون اقتصادی و اجتماعی
9ـ حفظ وحدت کلمه بین مردم و مسئولان
با گذری بر دیدگاه های مختلف در خصوص کار ویژه های دولت از منظر جامعه شناسی سیاسی و بررسی وظایف رسانه ها در قبال این کار ویژه نتایج خاصی حاصل می شود.
بنابر دیدگاه صاحب نظران قدرت سیاسی، عمده ترین کار ویژه ها و وظایف دولت عبارتند از: وظایف استخراجی، تنظیمی، توزیعی و پاسخگویی و متناظر با هرکدام از این وظایف، رسانه ها به نمایندگی از افکار عمومی رسالتی دارند که به طورکلی به صورت حمایتی، نظارتی و مطالبه گری آشکار می شوند.
لذا نقش رسانه ها به عنوان میانجی و تسهیل گر تحقق شعار سال بسیار مهم و اثرگذار است. فعالیت دولت در اکثر موارد بایستی مورد حمایت و پشتیبانی رسانه ای قرار گیرد. در برخی موارد، رسانه ها نقش نظارتی و تعدیلی خواهند داشت و در مواقعی نقش مطالبه گری ایفا خواهند کرد چرا که دولت و ملت دارای حقوق و وظایف متقابل هستند و هرگونه اهمال یا یکجانبه گری ممکن است عواقب دیگری داشته باشد.
کیهان:آقا راه خدعه را بست
«آقا راه خدعه را بست» یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن میخوانید؛1- تلاطم امواج، هر چند زورقها را واژگون کند اما قادر به هماوردی با دریا و اقیانوس نیست. بلکه هر چه امواج متلاطمتر باشد، عظمت دریا بیشتر به چشم میآید. همان روح خدایی(ره) که درباره خبر فتح خرمشهر فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، خبرهای ناگوار را هم با آرامش پذیرا میشد چنان که در ماههای آغازین جنگ وقتی خبر سقوط یکی از شهرها را به ایشان میدهند، فقط میگوید «جنگ همین است دیگر»! و بعد «اللهاکبر»! تکبیرهًْ الاحرام میگوید و به نماز میایستد. از متن همان طمأنینه و آرامش مبتنی بر توکل حضرت حق است که امروز پایگاههای مهم استکبار یکی پس از دیگری در چهار گوشه غرب آسیا سقوط میکند.
2- روز پنجشنبه گذشته آن هنگام که رهبرمعظم انقلاب به ارزیابی مذاکرات هستهای پرداختند، آنچه بیش از همه به چشم آمد، وقار و آرامش و متانت ایشان با وجود بیان دغدغههای مهم درباره این مذاکرات بود چنان که پایگاه اینترنتی گروهک ملی-مذهبی در تحلیل خود خاطر نشان کرد «پاسخ آیتالله خامنهای به مصاحبه اوباما با نیویورک تایمز- که تفاهم لوزان را پیروزی بزرگ دیپلماتیک خوانده بود- نوعی خونسردی بود... رهبر جمهوری اسلامی به خاطر نقش ایران در پروندههای مهم منطقهای، دارای برگهای برنده و میدان مانور است. تأکید او بر اجماع داخلی در کشور در شرایطی بود که اوباما از اختلاف در آمریکا و نوعی موازیسازی سخن گفت». این برداشت البته، غریب نیست.
پیش از این بارها رسانههای غربی به آرامش رهبر معظم انقلاب در مدیریت چالشها اذعان کردهاند چنان که روزنامه والاستریت ژورنال چندی پیش تصریح کرده بود «رهبر عالی ایران مسائل جانبی را که غرب پدید میآورد، به خوبی مدیریت میکند در حالی که ما در این توهم هستیم که تحریمها، سلاح برنده است و میتواند ایرانیها را متوقف کند». یا هفتهنامه اکونومیست که نوشته بود «مدیریت آیتالله خامنهای در بحرانها بینظیر است. او به روش غیرمتعارف اما کارساز بحرانها را مدیریت میکند و این یکی از دلایل مقاومت و پایداری جمهوری اسلامی در برابر مسائلی است که از نگاه دیگران بحران و مشکل بسیار جدی ارزیابی میشوند». به همین دلیل هم صدای آمریکا در تحلیلی تصریح کرد «تنها راهی که تحریمها میتواند موثر واقع شود این است که گروهی در ایران دستها را بالا بگیرند اما تا زمانی که آقای خامنهای تصمیمگیر نهایی است چنین اتفاقی امکانپذیر نیست و جمهوری اسلامی عقبنشینی نخواهد کرد». در فرآیند تقابل منطق عزت، حکمت و مصلحت با سیاستهای استکباری بود که روزنامه فرانسوی لوموند دو سال پیش اذعان کرد «مذاکره با ایران به کابوسی برای قدرتهای غربی و مایه افسردگی آنان تبدیل شده چرا که نمیتوانند رهبر ایران را بترسانند(!) مقاومت ایران به محک آزمایش جهان چند قطبی تبدیل شده است.»
3- بیانات روز پنجشنبه رهبرمعظم انقلاب ضمن آن که پاسخ به چند شبهه بود، اقتدار نظام اسلامی (معطوف به ملت) را به رخ دشمنان کشید و توپ را مجددا به زمین دشمنانی برگرداند که سعی کرده بودند بیانیه لوزان را بهانهای برای ذوقزدگی تجدیدنظرطلبان و ناامید کردن ملت و نخبگان ایران قرار دهند. ایشان فهرستی از دغدغههای مفهوم و انکارناپذیر نزد عوام و خواص را مطرح کردند که به نوبه خود، مؤاخذه برخی افراد سادهانگار یا مغالطهگر است. «اینکه گفته شود جزئیات این مذاکرات تحت نظر رهبری است، حرف دقیقی نیست»، «مسئولان باید مردم و بخصوص نخبگان را از جزئیات و واقعیات مطلع کنند، ما چیز محرمانه و مخفی نداریم؛ این مصداق همدلی با مردم است، همدلی که ما گفتهایم چیز زورکی نیست»، «من گله کردم از بعضی دوستان که میگویند جامعه بینالمللی! جامعه بینالمللی در مقابل ما نیست؛ یک آمریکا و سه کشور اروپایی؛ همین»، و «مذاکره فقط در موضوع هستهای است»، نقد لطیف و تذکر توأم با عطوفت مقتدای انقلاب نسبت به محافلی است که به هر انگیزهای سعی کردند بیانیه لوزان را به عنوان «یک پیروزی مشعشع تاریخی»(!؟) و البته برگشتناپذیر و غیرقابل چون و چرا که مهر رهبری پای آن است جا بیندازند و منطق کورباش و دورباش را بر این شبه توافق پر از ابهام حاکم کنند و خواسته یا ناخواسته شعار راهبردی معظمله درباره همدلی و همزبانی را مصادره به مطلوب خود کنند. همچنین بیانات معظمله، رد صریح این اظهارنظر برخی مسئولین بود که میگفتند مذاکرات محرمانه است و مردم و نخبگان 3 ماه دیگر صبر کنند وقتی توافق قطعی شد -یعنی کار از کار گذشت- آنگاه از جزئیات مطلع میشوند! ایشان تصریح کردند این نوع رویکرد زورکی که همدلی نیست. تذکر دیگر درباره نیفتادن در دام تبلیغات غرب و «جامعه جهانی» معرفی نکردن زورگویان بدعهد و متقلب عالم است و اینکه در بحبوحه نقض عهدها و خباثتهای مکرر آمریکا و برخی کشورهای اروپایی در همین یکی دو سال اخیر- نظیر اعمال بیش از 130 تحریم جدید که نشانه روشن عداوت و خباثت است- خوشبینی به گسترش مذاکرات به حوزههای دیگر فاقد الزامات عقلی است.
4- تأکید بر استقبال از توافق خوب و اینکه توافق نکردن بهتر از توافق بد است در کنار مرور برخی دلایل عدم اعتماد و خوشبینی به آمریکا، فضای مانور را از رسانههای تحریفگر و حلقومهای مغالطهکار میگیرد. به عبارت دیگر محل واقعی نزاع و اختلاف در این بیانات کاملاً روشن میشود. نه خود مذاکرات اصالت دارد- چنان که برخی شیفتگان بیاراده مطرح میکنند- و نه صرف توافق به هر قیمت میتواند در تراز منافع و عزت ملی موضوعیت داشته باشد به ویژه اینکه به تصریح معظمله، انتشار فکتشیت (گزارش برگ) کذایی از سوی مقامات آمریکایی مقارن با انتشار بیانیه مشترک نشان از بیصداقتی طرف اصلی مذاکره دارد. ایشان بدین ترتیب سستی یک دوگانه مغلوط را نیز مبنی بر اینکه یا باید به مذاکره کنندگان ایرانی اعتماد داشت و بنابراین هر چه را پذیرفتند پذیرفت و یا اینکه در محتوای بیانیه و توافق دقت و تأمل کرد و توافق بد را پس زد که در این صورت به معنای بیاعتمادی به مذاکره کنندگان است! نشان دادند. رهبر انقلاب با رد این انگاره غلط - یا مغالطه- برای چندمین بار تصریح کردند که به تیم مذاکره کننده اعتماد دارند و در عین حال به شهادت واقعیتهای دور و نزدیک، آمریکا را «اهل فریب و دروغ و نقض عهد و حرکت در خلاف جهت صحیح» میشمارند. این واقعیت چنان آشکار است که سیروس ناصری (عضو ارشد اولین تیم مذاکره کننده آقای روحانی) 3 بار در سال گذشته (24 آبان در مصاحبه با ایسنا، 25 بهمن در مصاحبه با خبر آن لاین و اوایل اسفند در مصاحبه با اعتماد) تصریح کرد «هیئت مذاکره کننده باید به دقت جزئیات را بررسی کند تا تجربه توافق ژنو تکرار نشود، اتفاقی که با اجرای توافق ژنو افتاد، اتفاق مثبتی نبود و معلوم شد 5+1 به ویژه آمریکا هر جا که برخی موارد روشن نباشد، سوءاستفاده میکنند»، «دغدغه سوءاستفاده آمریکا از توافق دو مرحلهای که توسط رهبری مطرح شد یک دغدغه عمومی است. توافق ژنو از سوی آمریکاییها مورد سوءاستفاده قرار گرفت» و «مسیر توافق ژنو منجر به این شد که نه تنها آمریکاییها بلکه اروپاییها با سوء تعبیرها و تفسیرها، اقدامات روشنی که مغایر با روح تفاهم کلی است انجام میدهند». بیانات رهبر معظم انقلاب، منع ادامه حرکت بر ریل اعتماد و خوشگمانی بیمبنا به آمریکا و پیشه کردن واقعگرایی در کنار اخذ ضمانتهای لازم -نظیر لغو فوری و بلافاصله همه تحریمها که مورد تصریح رئیسجمهور محترم نیز قرار گرفت- است.
5- همچنان ابهامات مهمی در مذاکرات و متن و حواشی بیانیه لوزان وجود دارد که باید برطرف شود. اگر دشمنان همچنان تهدید میکنند که گزینه نظامی روی میز است یا سگ زنجیری آنها از بمباران تأسیسات اتمی ایران سخن میگوید، چه دلیلی وجود دارد که بخشی از غنیسازی ما- و لو به شکل محدود- در تأسیسات امن فردو انجام نشود و مثلاً یکهزار دستگاه از 5 هزار سانتریفیوژ مشغول غنیسازی در فردو دایر نباشد؟ یا اینکه این چه منطقی است که هر مکانی را طرف غربی «مشکوک» اعلام کرد، باید ذیل پروتکل الحاقی و حتی نظارتی گستردهتر و فراتر از آن مورد بازرسی قرار گیرد؟! و اصلاً کدام نهاد بیطرفی برای این بازرسیها چارچوب عقلانی روشن میکند؛ آمانو که گماشته آمریکاییهاست؟! (اوباما میگوید ایران نمیتواند مکانیزم ما را در این باره وتو کند).
اگر قرار شد حاصل چندین سال غنیسازی را اکسید یا صادر کنیم و به رقمی ناچیز برسانیم آیا میتوانیم در صورت نقض عهد آمریکاییها و اروپاییها، ما نیز این ظرفیت یا اصل سیستم غنیسازی از هم گسیخته را بلافاصله به حالت اول برگردانیم؟ اصلاً یک سؤال مهم ریاضی! اگر قرار است در ازای توقف فعالیت 14 هزار سانتریفیوژ دلمان خوش باشد که 5 هزار دستگاه به غنیسازی- البته غیرصنعتی- ادامه میدهند و در عین حال قرار دیگر این باشد که ذخیره 10 هزار کیلوگرمی اورانیوم غنی شده به 300 کیلوگرم کاهش یابد، در این صورت قرار است آن 5 هزار دستگاه دقیقا چه کاری را انجام دهند؛ چرخ کردن اورانیوم غنی شده و تبدیل آن به اورانیوم غنی نشده یا اینکه قرار است در یک طرف مشغول نمایش غنیسازی و در طرف دیگر مشغول خنثیسازی اورانیوم غنی شده باشیم؟!
6- هدف پنهان آمریکا از مذاکرات آنگونه که 2 سال پیش نیویورکتایمز نوشت «شکستن اسطوره ایستادگی ایران است». این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که به بیان جرج فریدمن (مدیرموسسه استراتفور) در مصاحبه با روزنامه آکشام «نفوذ ایران از دامنه رشته کوههای هیمالیا در افغانستان تا سواحل دریای مدیترانه امتداد یافته است. کاملا محرز است که سیاست هستهای آیتالله خامنهای براساس دو اصل پایهریزی شده، اول اینکه تا زمانی که عقبنشینی کنید، قدرتها به شدیدترین نحو به تهدیدهای خود ادامه میدهند و دوم اینکه تا زمانی که تهدید وجود دارد، مصالحهای انجام نخواهد شد». آمریکای مستأصل در برابر انقلاب اسلامی و ملتهای بیدار شده منطقه، اولویت استراتژیک خود را اعاده حیثیت ابرقدرتی به واسطه القای ضعف ایران قرار داده است. اوباما در عین حال مایل است این راهبرد را با تاکتیک فریب و تعامل و توافق به قطعیت برساند و آنگاه معرکهگیری را آغاز کند همچنان که او و تیمش درباره یک چرکنویس- تعبیر دکتر ظریف از بیانیه لوزان- هیجانزده شدند و مافیالضمیر خود را بیرون ریختند. در مقابل اما جبهه امت-امامت قرار دارد که در آن امام و امت اعتماد کامل به یکدیگر دارند.
حتما به خاطر دارید سخنان فرید زکریا- از چهرههای مطبوعاتی نزدیک به اوباما- در تیرماه سال 89 و در روزنامه واشنگتنپست را که تصریح کرد «برخلاف تبلیغات ما آیتالله خامنهای همچنان محبوبترین سیاستمدار ایران است، این را مازیار بهاری خبرنگار نیوزویک به من گفت که مدتی هم در ایران زندانی بود. من از حامیان سرسخت اپوزیسیون در ایران هستم اما جمهوری اسلامی مشروعیت دارد». 8 ماه بعد مهاجرانی که خود را رئیس اتاق فکر جنبش سبز در خارج معرفی میکرد ضمن سخنانی در کتابخانه کنزینگتون تصریح کرد «یک نقطه خاکستری و نه حتی تاریک در زندگی آیتالله خامنهای وجود ندارد». ایمان به وعدههای الهی و شرافت و عزت و پاکی ملت ایران، همه سرمایه مردی الهی است که در تلاطم سهمگین امواج چالشها خم به ابرو نمیآورد و با وجود دغدغههای بزرگ، با وقار و متانت و امید تمام، منش دریا را پیشه میکند. او دست پرورده امام بزرگوار است و به تعبیر دیولت «راز قدرت خامنهای پاسداری از میراث خمینی است. ما در غرب آن قدر دین را ضعیف کرده و به حاشیه راندهایم که قدرت و توانایی آن را دست کم میگیریم و متوجه نمیشویم که میتوان برای خدا مبارزه کرد. خمینی در سال 1980 حمله عراق را اینگونه تفسیر کرد. محبوبیت خمینی پس از 20 سال از درگذشت او همچنان به قوت خود باقی است. آنچه خامنهای واقعا به آن معتقد است خواستهها و سفارشهای خمینی است و همین راز قدرت خامنهای است».
خراسان:ابعاد بازی باخت - باخت سعودی در یمن
«ابعاد بازی باخت - باخت سعودی در یمن»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید محمد اسلامی است که در آن میخوانید؛اکنون 2 هفته از تجاوز سعودی به یمن می گذرد. آل سعود در پی انتقادهای فراوان از پیامدهای انسانی این عملیات نظامی علیه مردم غیرنظامی یمن، مجبور شده است که مخالفت خود با ورود کمک های بشردوستانه به صنعا، پایتخت یمن را متوقف کند. با این حال هنوز افق روشنی برای پایان این حملات به چشم نمی آید. برای بررسی پیامدهای این عملیات و همچنین به دست آوردن دورنمایی از سناریوهای پیش روی یمن پس از تجاوز سعودی، شاید بد نباشد که از طریق مقایسه این بحران با بحران در سوریه به برخی پرسش ها پاسخ بدهیم. به ویژه این که به نظر می رسد سعودی ها در یمن الگویی را به نمایش گذاشته اند که از 3 سال پیش در بحران سوریه از آن سخن می گویند، یورش همه جانبه به کشوری که درگیر جنگ های داخلی است و ایجاد یک نظام سیاسی برآمده از اراده خارجی در آن کشور. در مورد بحران سوریه، آمریکا به عنوان جدی ترین متحد سعودی در جهان غرب با این الگو همراهی نکرد. نه به این دلیل که مخالف تغییر نظام سیاسی بعثی است و یا این که نگران جان مردم سوریه است. بلکه محاسبات پیش از آغاز چنین عملیاتی، موید هزینه های سرسام آور و شکست قطعی بودند. اما اکنون این عملیات به جای سوریه، در یمن رخ داده است.
شباهت ها و اختلاف های سوریه و یمن
بحران های سوریه و یمن از ابعاد مختلفی با یکدیگر شباهت ها و تفاوت های جالب توجه دارند. یمن از گذشته تا به امروز خاستگاه القاعده بوده است. سوریه اکنون به خانه دوم القاعده تبدیل شده است. بشار اسد، رئیس جمهور سوریه پس از ابتلای این کشور به درگیری های خونین نظامی با نیروهای تکفیری، همچنان در کشور ماند و به تقویت ارتش پرداخت. عبد ربه منصور هادی، پس از درگیری های نظامی ابتدا از قدرت کناره گیری کرد و سپس به عربستان فرار کرد. ارتش سوریه اکنون با مخالفان مسلح و همچنین تروریست های تکفیری در جنگ است. ارتش یمن عملا از بین رفته است و نیروهای انصارا... به نیابت از این ارتش در حال جنگ با القاعده و سعودی هستند. دولت سوریه در حال حاضر دارای اجزای متعارف یک دولت مدرن یعنی هیئت دولت، وزارت خانه های موضوعی، نهادهای امنیتی و... است. یمن در حال حاضر هیچ یک از الزامات متعارف یک دولت مدرن را ندارد و جنگنده های سعودی در حال تخریب زیرساخت های حداقلی و ساختمان های دولتی پایتخت این کشور هستند.
جایگاه سعودی در یمن و جایگاه یمن نزد سعودی
اکنون باید به موضوع از بعد دیگری نیز بپردازیم. یمن از دیرباز مورد توجه سعودی بوده است. معروف است که “عبدالعزیز بن عبدالرحمن بن فیصل” موسس پادشاهی آل سعود قبل از مرگ خود وصیت کرد که جانشینانش هیچ گاه اجازه ندهند که در یمن یک حکومت مقتدر پا بگیرد. جمعیت یمنی ها همیشه بیشتر از صحرانشین های حجاز بوده است. مردمانی جنگاور دارد. این کشور موقعیت ژئوپلتیک و امکان دسترسی به آب های آزاد بین المللی را دارد و در صورت قدرت گرفتن، می تواند به یک تهدید امنیتی علیه سعودی تبدیل شود. در این میان، سعودی همیشه با پول در یمن تجارت سیاسی می کرده است.
شرایط سیاسی عملیات نظامی سعودی در یمن
حملات هوایی سعودی به یمن منطقا نمی تواند برای زمانی طولانی ادامه یابد. فشار افکار عمومی تا به امروز آن ها را مجبور کرده است که علیرغم میل باطنی شان با ارسال کمک های بشر دوستانه شامل 16 تن کمک های پزشکی و دارویی به صنعا موافقت کنند. از سوی دیگر حمله هوایی به جز تخریب سرمایه های عمومی کشور فقیر یمن و از بین بردن بیشتر زیرساخت های این کشور دستاورد دیگری ندارد و نمی تواند به کنترل و تسلط بر صنعا یا هر شهر و منطقه دیگری منجر شود. در همین حال در حال حاضر تقریبا هیچ قبیله یا گروه نظامی و یا حزب سیسی قدرتمندی نیست که اراده سعودی ها در یمن را نمایندگی کند. به عبارت دیگر اگر این امکان وجود داشت که سعودی با بمباران صنعا زمینه را برای پیروزی های میدانی یک گروه نظامی حامی سعودی در یمن فراهم کند، باید منتظر پا گرفتن یک حکومت نظامی جدید در خاورمیانه و شمال آفریقا می بودیم. اما ارتش یمن یا از هم گسسته است و یا اکنون با حوثی ها همکاری می کند. عبد ربه منصور هادی هم اگر توان و شجاعت تسلط بر یک ده یا قریه را داشت، اکنون در ریاض به سر نمی برد. بنابراین نتایج نهایی این عملیات به نظر نمی رسد که به یک تسلط نظامی بر سرزمین یمن منجر شود. به ویژه این که ارتش سعودی یا هر ارتش متحد دیگری هم نمی تواند با ورود زمینی به یمن، این سرزمین را به باتلاق خود تبدیل کند و خود را اسیر سال ها جنگ چریکی گروه های مسلح قومی و قبیله ای یمن کند.
سناریوهای پیش رو
بنابراین به نظر می رسد که عملیات کنونی علیه یمن به یکی از این 3 گزینه منجر شود. گزینه اول سرزمین سوخته است. سعودی ممکن است یمن را به کلی نابود و به گروه القاعده در شبه جزیره عربی هدیه کند. شرایطی مشابه آن چه اکنون در شهرهای تحت سلطه جبهه النصره و داعش در سوریه شاهد هستیم. گزینه دوم ایجاد احساسات به شدت دشمن ستیزانه و همراهی قبایل و گروه های یمنی با انصارا... است که اکنون پرچم حمایت از تمامیت ارضی علیه تجاوز خارجی را به دوش گرفته است. این گزینه نیز به گواه گزارش های متعدد و تحلیل های غربی از جمله آن چه اندیشکده کارنگی با عنوان Into the Maelstrom: The Saudi-Led Misadventure in Yemen منتشر کرده، کاملا محتمل است. گزینه سوم چانه زنی خونین برای یک معامله سیاسی در یمن است. سعودی می داند که در روزهای آینده با قوت گرفتن مسیرهای دیپلماتیک برای یمن مجبور به توقف می شود. در چنین شرایطی عملیات خونین کنونی به دستاویزی برای چانه زنی سیاسی تبدیل می شود و سعودی به دنبال سهم خواهی در دولتی خواهد بود که با مشارکت گروه های یمنی و کمک کشورهای همسایه و سازمان ملل در این کشور ایجاد شود.
جمهوری اسلامی:اما و اگرهای کاهش نرخ سود بانکی
«اما و اگرهای کاهش نرخ سود بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛کاهش نرخ سود تسهیلات بانکی یکی از موضوعاتی بود که طی چند هفته اخیر در کانون توجه محافل اقتصادی قرار داشت. با تاکیدات وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی بر ضرورت کاهش این نرخ نیز چنین به نظر میرسد که باید در آینده نزدیک منتظر تصویب کاهش نرخ سود تسهیلات بانکی باشیم.
این تصمیم اگرچه میتواند در شرایط کنونی و فضای مثبت حاکم بر اقتصاد ایران، گام رو به جلوی دیگری توسط دولت برای افزایش محبوبیت و نشانه حرکت سریعتر به سمت شرایط بهتر اقتصادی تعبیر شود اما از جنبههای مختلفی به شدت حساس و کلیدی است و برهمین مبنا هم انتظار میرود شورای پول و اعتبار به عنوان نهاد متولی تعیین سیاستهای پولی و بانکی با بررسی تمامی جوانب و پیامدهای محتمل، در مورد کاهش نرخ سود تسهیلات تصمیمگیری کند.
مدافعان کاهش نرخ سود تسهیلات بانکی با استناد به کاهش چشمگیر نرخ تورم و از آنجا که نرخ تورم یکی از اثرگذارترین عوامل موثر در نرخ سود به حساب میآید، کاهش نرخ سود تسهیلات را در شرایط فعلی ضروری میدانند.
واقعیت این است که این استدلال تا حد زیادی صحیح است اما توجه به چند نکته در این زمینه ضروری است:
الف – هدف اصلی از کاهش نرخ سود تسهیلات بانکی قاعدتاً کاستن از سهم هزینههای تامین مالی است یعنی همان هزینهای که تسهیلات گیرندگان باید به عنوان سود وامهای دریافتی متحمل شوند. به عبارت دیگر با کاهش نرخ سود تسهیلات بانکی، تولید کنندگان به عنوان اصلیترین مشتریان تسهیلات، هزینه کمتری در قالب سود وام پرداخت خواهند کرد. به همین خاطر این افراد بیشترین حمایت را از کاهش نرخ سود تسهیلات دارند، اما سئوال اساسی این است که این تسهیلات ارزانتر شده یا همان وامهای با نرخ سود کمتر از کدام منابع باید پرداخت شود؟ هم اکنون و طی چند سال اخیر یکی از مشکلات اصلی بخش واقعی اقتصاد ایران، عدم تامین مالی از طریق شبکه بانکی بوده است. در مقابل، بانکها هم با انتشار آمار مختلف نشان میدهند که تقریباً تمام آنچه ممکن بوده را وام دادهاند. به عبارت دیگر، مشکل اصلی کمبود یا نبود منابع است نه نرخ. به این ترتیب حتی اگر نرخ سود تسهیلات به جای کاهش اصلاً صفر شود! نه تنها معضل نبود منابع برای پرداخت تسهیلات حل نمیشود بلکه با طولانیتر شدن صف متقاضیان، عملاً مشکل اضافه هم خواهد شد.
ب – تردیدی نیست که نمیتوان نرخ سود تسهیلات را کاهش داد ولی از نرخ سود سپردهها کم نکرد؛ کاهشی که اگر به خروج قابل ملاحظه سپردهها از شبکه بانکی منجر نشود ماندگاری این سپردهها و به تبع آن، امکان تسهیلات دهی به اعتبار آنها را کاهش میدهد. از سوی دیگر در شرایطی که بازار سرمایه به هیچ وجه مورد اطمینان سپردهگذاران بانکی برای انتقال نقدینگی نیست، احتمال مهاجرت این پولها به بازارهای دیگر وجود دارد. از میان بازارهای موازی هم که بازار ارز و طلا هیچ افق روشنی برای سرمایهگذاری ندارد. بنابر این حوزه مسکن به عنوان مستعدترین و محتملترین بخش برای صاحبان نقدینگی خودنمایی میکند. نگرانی از آنجا شدت میگیرد که نگاهی به آمار صدور پروانههای ساخت داشته باشیم. به گزارش مرکز آمار تعداد پروانههای ساخت صادر شده در نیمه نخست سال 93 حدود 57 درصد نسبت به سال 92 کاهش داشته است. به عبارت دیگر عرضه مسکن در نیمه نخست سال جاری در همین حد کاهش خواهد یافت بنابر این از یک سو شاهد افزایش تقاضا و از سوی دیگر کاهش عرصه در حوزه مسکن خواهیم بود!
در چنین شرایطی به نظر میرسد شورای پول و اعتبار نباید صرفاً با استناد به کاهش نرخ تورم، کاهش معناداری در نرخ سود تسهیلات بانکی دست بزند و دامنه متغیر نهایتاً بین یک تا دو درصد خواهد بود.
این اقدام اگرچه میتواند سرآغازی برای کاهش دامنهدار نرخ سود باشد ولی در کوتاه مدت نمیتوان چندان به اثربخشی آن امیدوار بود خصوصاً اینکه بخش نظارتی بانک مرکزی به علل گوناگون در اعمال نظارتهای کافی و دقیق بر شبکه بانکی برای جلوگیری از محاسبات خاص مبلغ بازپرداختی تسهیلات، چندان موفق نیست و متاسفانه امکان تخلف در این زمینه وجود دارد.
رسالت:در کجا ایستاده ایم؟
«در کجا ایستاده ایم؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن میخوانید؛محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان در برنامه تلویزیونی نگاه گفت: «باور کرده ایم آمریکا دیگر ابرقدرت نیست، آمریکا دیگر قدرقدرت نمی باشد.» انقلاب اسلامی با همین باور به وجود آمد. امام خمینی (ره) که پنجاه سال پیش با قیام تاریخی 15 خرداد، جمهوری اسلامی را پایه گذاری کردند، این باور را داشتند که آمریکا ابرقدرت نیست و می توان به نام خدا بر او غلبه کرد. همین باور در ملت ایران شکل گرفت.
به همین دلیل ذهنیتی تشکیل شد که یک ابرقدرت جدید به نام اسلام در جهان پدید آید. امروز جهان با شکل گیری قطب قدرت اسلام، رو به روست که ملت و رهبری معظم انقلاب، آن را مدیریت می کنند.بیانیه لوزان، اما و اگرهای زیادی دارد و می شود روی آن ساعت ها بحث کرد، اما اعترافات دشمن در باره قدرت ملت ایران را نمی توان نادیده گرفت. اوباما، رئیس جمهور آمریکا اولین کسی بود که پس از بیانیه لوزان واکنش نشان داد. او باید در مورد ادبیات جدید دیپلماسی آمریکا که گوشه هایی از آن در بیانیه لوزان نمود داشت، مردم آمریکا و متحدین خود را توجیه کند. او اعتراف کرد: «تحریم ها نتوانست برنامه هسته ای ایران را متوقف کند.» او پذیرفت؛ «فتوای آیت الله خامنه ای را باید به عنوان یک پایه جهت راهکارهای عملی در نظر گرفت.» برای اولین بار قبول کرد؛ «ایران حق دارد برنامه های صلح آمیز هسته ای را ادامه دهد.» وی تصریح کرد: «ما از ایران انتظار نداریم تا برنامه هسته ای خود را نابود کند.»
این اعترافات در متن و بطن خود نشان می دهد رئیس جمهور آمریکا از چالش با یک ابرقدرت سخن می گوید. بویژه آنکه اشاره می کند؛ «من و اعضای دولتم تأکید داشته ایم باید بر اساس عقل صحبت کنیم.» این عقلانیت سیاسی در دستگاه دیپلماسی آمریکا از کجا پیدا شده است؟ دستگاه دیپلماسی ای که با پنتاگون و سیا، دست اندرکار جنایت و خونریزی در کشورهای جهان و بویژه خاور میانه است. اوباما باید دلیلی بر این رویکرد، برای ملت آمریکا و متحدان خود بیاورد. او دلیل خود را بی پرده این گونه بیان می کند: «مردم آمریکا جنگ سرد و مذاکرات نیکسون را به یاد دارند.» اوباما از درگیری های آمریکا با چین و شوروی سابق در دوران جنگ سرد به عنوان چالش های اساسی دستگاه دیپلماسی آمریکا سخن می گوید و ایران و ملت ایران را به عنوان ظهور یک ابرقدرت در جهان امروز که عمق استراتژیک آن به خارج از مرزهایش کشیده شده است، یادآور می شود. این اعتراف بزرگی است. اینکه ما بگوییم یک ابرقدرت هستیم شاید نوعی اغراق باشد، اما اینکه دشمن اعتراف کند که در برابر یک ابرقدرت قرار دارد، و راه حل ها را به سمت راهبردهای آمریکا در دوران نیکسون (ماجرای گفتگو با چین) ببرد، یک حرف قابل اعتناست.
اوباما اعتراف می کند: «جمهوری اسلامی برنامه هسته ای خود را به پیش برده و تجربه تحریم ها نتوانسته است ایران را متوقف کند»، لذا از سه گزینه نظامی، تشدید تحریم ها و گفتگو برای پیدا کردن راه حل ها، راه سوم را پذیرفته است. از همه مهم تر این است که بگوید: «ما این کار را برای امنیت آمریکا و متحدان خود کرده ایم.»مصاحبه اوباما با نیویورک تایمز هم حاوی اعترافات مهمی در پیدایی جایگاه ایران در جهان و اینکه بدانیم در کجا ایستاده ایم، می باشد. اوباما می گوید: «ایران در جنگ هشت ساله نشان داد که برای حفظ غرور ملی، مقاومت می کند. مسئله هسته ای به غرور ایرانیان تبدیل شده است.» اینکه یک صدا در باره مطالبات هسته ای از ایران به گوش جهان بویژه آمریکا رسیده، خیلی مهم است. و اینکه نمی توان در برابر غرور ایرانیان ایستاد، مهم تر است. امروز اقتدار و امنیت ملی ایران در استقرار یک دولت و نظام نیرومند، رمز اصلی مبارزات دیپلماتیک ما در منطقه و جهان است. پشتوانه این اقتدار، غرور ایرانیان است؛ واقعیتی که دشمن هم به آن اعتراف دارد.
کسانی که بخواهند این غرور را مخدوش کنند و به امنیت ملی و اقتدار ایرانیان آسیب برسانند، به عنوان خائنین به ایران و اسلام شناخته می شوند.سران فتنه و پناهندگان سیاسی فتنه 88 به اردوگاه دشمن، به دشمنان ملت ایران فرصت دادند که آنها غرور ایرانیان را نادیده بگیرند. اما شهدای هسته ای و دانشمندان هسته ای ما به عنوان پاسداران غرور ملی به دشمن فهماندند راه مقابله با ملت ایران، مسدود است.اوباما در گفتگو با نیویورک تایمز اعتراف می کند: «ایران با توجه به منابع، مساحت و مردمی که دارد، یک قدرت منطقه ای بسیار قدرتمند است و تمام ظرفیت های بالنده را در اختیار دارد.» بدون شک این ظرفیت، محصول خون شهدا و پایداری رزمندگان اسلام و فداکاری ایثارگران انقلاب است. تیم مذاکره کننده ایرانی نماینده چنین ملتی هستند. آنها باید در توافق نهایی، غرور ایرانیان در پاسداشت منافع و مصالح ملی را حفظ کنند. وقتی ملت، همه حیثیت و وجود خود را برای پیروزی اسلام و سربلندی ایران گذاشته است، دولت باید این سرمایه ملی را صرف همین کار بکند. کوچک ترین خطایی ممکن است همه دستاوردها را به باد دهد.
پنج شنبه گذشته مقام معظم رهبری مطالب مهمی را در مورد مناقشه هسته ای ایران با قدرتهای جهانی بویژه آمریکا مطرح فرمودند. مسئولان ما بویژه تیم مذاکره کننده باید در مذاکرات این حقیقت را در نظر داشته باشند که ما در کجای تاریخ ایستاده ایم.
قدرت هماوردی ما در مقابله با تهدیدهای دشمن چیست؟
چرا دشمن تهدید نظامی و تحریم های به قول خود فلج کننده را زنگ زده می بیند و به شدت نیازمند توافق است. آنها خود را در برابر یک قدرت با عمق استراتژیک فوق العاده مهم می بینند. لذا به فرموده رهبر معظم انقلاب نباید فریب لبخندهای آنها را خورد. نباید به
وعده های آنها دل خوش کرد.نباید به آنها اجازه داد به بهانه نظارت وارد حریم امنیتی و دفاعی کشور شوند. به هیچ وجه نباید در مذاکرات حمایت از برادرانمان در راهبرد مقاومت آسیب ببیند. دستاوردهای هسته ای را مسئولان بسیار مهم تلقی کنند.
کمتر از 10 سال است ایران وارد باشگاه هسته ای جهان شده است. روز به روز در این صنعت پیشرفت کرده و نوآوریهای شگفت انگیز داشته است.
مقام معظم رهبری فرمودند: «من اصرار دارم که مسئولان دستاوردهای کنونی هسته ای را بسیار با اهمیت تلقی کنند و آنها را کم ارزش و سبک نشمارند»
مذاکرات با 1+5 را باید یک نبرد دیپلماتیک برای حفظ جایگاه اقتدار جهانی ایران تلقی کرد.دولت باید در حفظ این جایگاه بکوشد و در توافق نهایی مطالبات ملت و رهبری را در متن حقوقی الزام آور توافق دقیق، صریح و شفاف بگنجاند و از اعتمادی که رهبری به آنها کرده به خوبی صیانت کند.
سیاست روز:منتفی شدن پروتکل الحاقی
«منتفی شدن پروتکل الحاقی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛پروتکل الحاقی، قراردادی است که اعضای آژانس بینالمللی انرژی اتمی، بدون اجبار و الزام و در صورت موافقت آن را امضاء میکنند.
هر چند ایران آن را امضا کرده است، اما نیازمند تصویب در مجلس شورای اسلامی است تا وجهه قانونی پیدا کند و پس از آن آژانس بتواند پروتکل الحاقی را در ایران اجرا کند. در واقع ایران هنوز از نظر حقوق بینالملل ملزم به اجرای مفاد آن نیست.
پروتکل الحاقی اختیارات زیادی را به آژانس میدهد تا بتواند دسترسیهای بسیاری به مرکز هستهای و حتی غیرهستهای هر کشوری که آن را تصویب کرده، داشته باشد.
ماده ۵ پروتکل الحاقی، تعهد کشورهای عضو را درباره اجازه دسترسی به مکانهای مورد نظر بیان میکند.ضمن این که بازرسیهای بدون اطلاع قبلی هم در مفاد این پروتکل آمده است، بسیاری از مفاد این پروتکل با اصل حاکمیت ملی کشورها در تضاد است.
در واقع این پروتکل الحاقی، بسیاری از دسترسیها را برای بازرسان آژانس مهیا میکند. حتی آنها میتوانند مراکزی را برای بازدید درخواست کنند که غیرهستهای است. در واقع درخواست نامتعارف آژانس برای بازدید از مراکز نظامی است.
پس از انتشار بیانیه سوئیس که با برداشتها و تفسیرهای گوناگون و خارج از بیانیه، از سوی آمریکا همراه شد، یکی از مواردی که بر آن تاکید شده است، مسائل دفاعی و موشکی ایران است.
گرچه مقامات نظامی و سیاسی کشورمان بارها گفتهاند که موضوعات نظامی و دفاعی قابل گفتوگو نیست و از همه مهمتر فرمانده کل قوا بارها بر آن تأکید کردهاند و فرمودهاند که گفتوگوها تنها درباره مسائل هستهای است و نه چیز دیگر، اما آمریکایی ها همچنان اصرار دارند که موضوعات دفاعی و نظامی ایران باید در گفتوگوها و توافق نهایی مطرح شود.
جان کری حتی در تازهترین ادعای خود گفته است که موضوع فعالیتهای نظامی هستهای ایران باید بخشی از توافق نهایی باشد.
بیانیه سوئیس چارچوبها را مشخص کرده است و توافق اولیه که آذر سال ۹۲ به دست آمد، موضوع فعالیتهای هستهای مرتبط با مسائل نظامی گذشته ایران در آن گنجانده نشده است و این درخواست تازگی دارد. با توجه به این که ایران درگذشته هم هیچ فعالیت هستهای نظامی نداشته است و این موضوع تنها یک ادعای بیاساس است که آمریکاییها بدون سند و مدرک مطرح میکنند.
پس از بیانیه سوئیس و تنها چند ساعت پس از آن، برداشتهای آمریکاییها از این بیانیه آغاز شد و در آن مقامات آمریکایی تمایلات خود را خارج از چارچوبهای گفتوگو و بیانیه سوئیس مطرح کردند که یکی از آنها پیشرفتهای دفاعی، نظامی و موشکی جمهوری اسلامی ایران است.
در چند روز گذشته مقامات ارشد نظامی کشورمان پاسخ این درخواست زیادهخواهانه را دادند و گفتند که گفتوگو بر سر موضوعات دفاعی و نظامی در گفتوگوهای هستهای جایی ندارد و چنین اجازهای داده نخواهد شد.
فرمانده کل قوا هم روز پنجشنبه در سخنان بسیار مهمی درباره مسائل هستهای تاکید کردند که «مطلقاً نباید اجازه داده شود که به بهانه نظارت، به حریم امنیتی و دفاعی کشور نفوذ کنند و مسئولین نظامی کشور نیز به هیچ وجه اجازه ندارند که به بهانه نظارت و بازرسی، بیگانگان را به این حریم راه دهند و یا توسعه دفاعی کشور را متوقف کنند.»
آمریکاییها که سعی دارند پروتکل الحاقی را به ایران تحمیل کنند، یکی از اهدافشان بازدید از مراکز نظامی جمهوری اسلامی است و با پاسخی که رهبر معظم انقلاب به چنین نیرنگی دادند، در واقع پذیرش پروتکل الحاقی منتفی میشود و دیگر جایگاهی در مذاکرات نباید داشته باشد.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش دیگر سخنانشان درباره شیوه نظارت بر برنامه هستهای ایران نیز تأکید کردند; «هیچگونه شیوه نظارت غیرمتعارف که ایران را به یک کشور اختصاصی از لحاظ نظارتها تبدیل کند، مورد قبول نیست و نظارتها باید تنها در محدوده همان نظارتهای متعارفی که در همه دنیا انجام میشود اعمال شود، نه بیشتر.»
از این پس اگر تیم مذاکرهکننده هستهای کشورمان در ادامه مذاکرات از سوی آمریکا و غرب با درخواست پیوستن ایران به پروتکل الحاقی روبرو شود، باید آن را از دستور کار خارج کند و تنها به همان بازرسیهای متعارف در چارچوب آژانس بپردازد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی سخنان و نکات بسیار مهمی در دیدار روز پنجشنبه درباره مسائل هستهای فرمودند که قطعاً مورد توجه اعضای تیم هستهای ایران و البته طرف مقابل قرار گرفته و خواهد گرفت.
خط قرمزها، چارچوبها و راه برای تیم مذاکرهکننده هستهای روشن و آماده است، قرار است اگر توافقی هم انجام شود، در آن واحد و همزمان پس از امضای قرارداد، تحریمها برچیده شود. این کمترین خواسته ایران در قبال توافق نهایی است و اگر چنین نشود، توافقی هم امضا نخواهد شد، نکتهای که رئیسجمهور هم به آن تأکید کرد و گفت،« ایران هیچ توافقی را امضا نمیکند مگر این که همه تحریمهای اقتصادی در همان زمان، لغو شود.»
منتفی شدن پذیرش پروتکل الحاقی و لغو همه تحریمهای اقتصادی، در قبال توافق نهایی، حق جمهوری اسلامی ایران است که باید به دست آید.
وطن امروز:تعلل در انتشار فکتشیت ایرانی!
«تعلل در انتشار فکتشیت ایرانی!»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم سیدعلی هدایتی است که در آن میخوانید؛ در جریان جلسه غیرعلنی هفته گذشته مجلس شورای اسلامی که قرار بود در آن علیاکبر صالحی و محمدجواد ظریف درباره مفاد توافق لوزان به نمایندگان توضیح دهند؛ علیاکبر صالحی از توصیه رهبر انقلاب به جواد ظریف برای انتشار یک فکتشیت ایرانی جهت جلوگیری از سوء استفاده طرف مقابل مذاکرات خبر داد. او گفت در حال تهیه این فکتشیت هستیم. فردای آن روز صالحی در اظهارنظری دیگر تصریح کرد که فکتشیت ایرانی آماده شده و در اختیار ظریف قرار گرفته است. صالحی یک روز بعد نیز در گفتوگو با واحد مرکزی خبر اعلام کرد که فکتشیت ایران تهیه شده و در اختیار جواد ظریف قرار گرفته است.
این موضوع کمی دلگرمکننده بود. انتشار فکتشیت ایرانی در مقابل فکتشیت آمریکایی میتوانست اثرات زیادی در پشت میز مذاکرات و نیز برآوردهای عمومی از دادهها و ستاندههای مذاکرات هستهای داشته باشد. با این حال اما در کمال حیرت و تنها به فاصله 2 روز، گویا نظر دولتیها تغییر کرد و آنها بهگونهای سخن گفتند که گویی قرار نیست فکتشیت ایرانی منتشر شود! عباس عراقچی در اینباره گفت که فعلا بنای انتشار فکتشیت را ندارند! از آن سو علیاکبر صالحی هم همین را گفت. او که خود اولین نفری بود که از دستور رهبر انقلاب به جواد ظریف برای انتشار فکتشیت ایرانی خبر داده بود اما در برنامه گفتوگوی ویژه خبری که پنجشنبهشب از شبکه دوم سیما پخش شد؛ درباره این ماجرا اظهارنظر متفاوتی کرد. صالحی درباره انتشار فکتشیت ایرانی گفت: «همین صحبتهایی که من کردم و آقای ظریف و عراقچی نیز بیان داشتند همان فکتشیت است.»
جدیدترین اظهارنظرهای عراقچی و صالحی درباره فکتشیت نشان میدهد جواد ظریف فعلا بنای انتشار فکتشیت ایرانی را ندارد.
تیم ایرانی میتواند چنین متنی را منتشر کند. همانگونه که اعضای تیم مذاکرهکننده گفتهاند؛ طرفین هرکدام میتوانند برآورد و نوع نگاه خود نسبت به بیانیه لوزان را منتشر کنند. آمریکاییها البته 2 روز قبل از قرائت بیانیه، متن مکتوب دلخواه خود را تهیه و تنها چند ساعت پس از قرائت بیانیه لوزان، آن را منتشر کردند. در ایران اما برخلاف انتظار عمومی، چنین اتفاقی نیفتاده است. یعنی مقامات مسؤول نمیخواهند یک متن مکتوب از برآورد ایران نسبت به بیانیه لوزان را منتشر کنند. آنها معتقدند همین اظهارنظرهای شفاهی میتواند رئوس یک متن مکتوب را تشکیل دهد اما حاضر نمیشوند همین اظهارنظرهای شفاهی خود را رسما مکتوب کنند! چرا؟
چرا جواد ظریف کاری را که آمریکاییها هم پس از توافق ژنو و هم پس از بیانیه لوزان انجام دادهاند؛ انجام نمیدهد؟ آیا او نمیخواهد یک قرائت و روایت مطلوب افکار عمومی نسبت به بیانیه لوزان مطرح شود؟ در حالی که آمریکاییها با انتشار فکتشیتهای خود، مارش پیروزی میزنند و خود را فاتح نبرد دیپلماتیک با ایران میدانند؛ چرا تیم جواد ظریف نیز اقدامی مشابه انجام نمیدهد و دستاوردهای ایران از مذاکرات هستهای و بیانیه لوزان را رسما اعلام نمیکند؟ وقتی منتقدان داخلی اعتراض میکنند که چرا آمریکاییها تفاسیر متفاوتی نسبت به تفاسیر شما از توافقات منتشر میکنند؛ ظریف و دوستان پاسخ میدهند که این تفسیرها برای ساکت کردن اعتراضهای داخلی است. اگر چنین است چرا آقایان این نسخه را در داخل کشور خودشان به اجرا نمیگذارند؟
به هر حال برخلاف انتظار عمومی، تیم مذاکرهکننده هستهای در انتشار فکتشیت تعلل میکند. از بزرگترین آسیبهای این اقدام، مخدوششدن اعتماد عمومی نسبت به تیم مذاکرهکننده است. اکنون امتناع از انجام یک مقابله به مثل علیه آمریکاییها و عدم انتشار فکتشیت ایرانی میتواند دست طرف مقابل را در روایت آزادانه مذاکرات باز بگذارد.در این میان نکته دیگری نیز وجود دارد که البته در فرمایشات اخیر رهبر انقلاب در دیدار مداحان مطرح شد.
رهبر انقلاب در این دیدار تصریح کردند که اطلاعات و واقعیات موجود درباره مذاکرات هستهای با افکار عمومی به اشتراک گذاشته شود. ایشان تصریح کردند که نکته و موضوع مخفی در مذاکرات وجود ندارد و مردم باید در جریان قرار گیرند. البته یکی دیگر از توصیههای ایشان به تیم مذاکرهکننده برگزاری جلسات متعدد با جامعه وسیع منتقدان بوده و هست. بهرغم احساس ضرورت این اقدامات در عالیترین سطح تصمیمگیری نظام اما متاسفانه دولتیها تاکنون انگیزهای برای این قبیل اقدامات از خود نشان ندادهاند و فعلا از انتشار فکتشیت ایرانی بیانیه سوییس طفره میروند.
جوان:پشتوانهای برای بیانیه لوزان
«پشتوانهای برای بیانیه لوزان»عنوان یاددشات روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجینجاری است که در آن میخوانید؛در طول کمتر از یک هفته از انتشار بیانیه لوزان که برخی از نظریهپردازان از آن به عنوان نقشه راه آینده مذاکرات هستهای ایران با 1+5 نام میبرند، امریکاییها به عنوان طرف اصلی مذاکرات بار دیگر ماهیت استکباری و غیرقابل اعتماد بودن خود را ثابت کردند و روند مذاکرات را با چالش جدیدی مواجه ساختند. فارغ از ابعاد فنی مذاکرات هستهای که حصول توافق در آنها نیازمند چانهزنیهای فشرده کارشناسان هستهای است، اما به لحاظ سیاسی امریکاییها مبتنی بر بیانیه خود را پیروز عرصه مذاکرات قلمداد و همچون گذشته تحقیر ملت مقاوم ایران را به محور اصلی تبلیغات رسانهای خود تبدیل کردند.
ادعای اینکه با این توافق 98 درصد فعالیتهای هستهای ایران تعطیل خواهد شد، در کنار تلاش برای تشدید شکاف و اختلاف میان طرفهای ایرانی و دامن زدن به دوقطبی میان مسئولان نظام ایران و مهمتر از آن تلاش برای تأثیرگذاری بر فرآیندهای داخلی ایران در بستر توافقات هستهای نکتهای است که از دید کندذهنترین تحلیلگران سیاسی نیز مغفول نمانده است.
اوباما، رئیسجمهور امریکا در مصاحبه خود با توماس فریدمن، خبرنگار سابق نیویورک تایمز که در اغلب رسانههای جهان بازتاب گستردهای یافت بعد از انتشار بیانیه لوزان میگوید: ما شاهد یک رگه عملگرایی در رژیم ایران بودهایم، به نظرم آنها نگران بقای خود هستند، به نظرم آنها تا حدودی به افکار عمومی خود واکنش نشان میدهند و انتخاب حسن روحانی نشانه آن است. رئیسجمهور امریکا با این برآورد از صحنه سیاسی ایران به بیانیه لوزان و توافقات احتمالی بعد از آن تنها به عنوان ابزار تغییر در ایران چشم دوخته است. عرصهای که تلاشهای گذشته امریکا در فرآیندهای مختلف تحولات سیاسی دو کشور طی سی و چند سال گذشته ثمرهای برای دولت استکباری امریکا نداشته و طی این مدت به دلیل افشای ماهیت پنهان اهداف آنها در نزد مردم ایران، به زمینه دیگری برای تقویت وحدت و انسجام ملی کشور در برابر قدرتهای استکباری تبدیل شده است. از این منظر نوع واکنشهای طرف غربی نسبت به بیانیه غیر الزامآور لوزان را میتوان تجربه ارزشمندی برای دستگاه دیپلماسی کشور در ادامه راه مذاکرات هستهای و دیگر تعاملات منطقهای دانست که اشاره به چند نکته در آن ضروری است.
1- نقطه ثقل تحولات بعد از انتشار بیانیه لوزان کارکرد عملیات روانی آن برای طرف غربی بود، استناد به ذوقزدگی برخی فعالان ایرانی، تلاش برای بزرگنمایی برخی «شادی»های زودگذر، بزرگنمایی معدود پیامهای تبریک و... همگی در پی القای این بود که ایران بیش از طرف غربی به این توافق نیاز دارد و محصول طبیعی این نگاه این خواهد بود که ایران به دلیل نیاز داخلی ناچار است که یک «توافق بد» را بر «عدم توافق» ترجیح دهد. این روند اگر چه با فروکش کردن «شادی نماییهای کاذب» به سرعت خنثی شد، اما نشاندهنده ضرورت اصلاح و بازنگری جدی نگاه فعالان عرصه سیاسی و دیپلماتیک نسبت به موضوع هستهای و فراتر دیدن آن از یک موضوع کارکردی برای رقابتهای سیاسی است. تنها نگاه ملی به این موضوع ما را از شتابزدگی در رسیدن به یک توافق بد باز میدارد.
2- مباحث مطرح شده در طی هفته گذشته بیانگر این است که مبتنی بر بیانیه لوزان و در صورت حصول توافق نهایی در تیرماه تنها بخش محدودی از تحریمهای مصوب علیه ایران از بین خواهد رفت و بخش عمده آن باقی خواهد ماند. در بیانیه لوزان که توسط جناب آقای دکتر ظریف قرائت شد، آمده است: اتحادیه اروپایی اعمال تحریمهای اقتصادی و مالی مرتبط با هستهای خود را خاتمه خواهد داد و ایالات متحده نیز اجرای تحریمهای مالی و اقتصادی ثانویه مرتبط با هستهای را همزمان با اجرای تعهدات عمده هستهای ایران به نحوی که توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی راستیآزمایی شود، متوقف خواهد کرد». گفتنی است که از مجموع 28 مورد تحریمهای مصوب علیه ایران تنها پنج مورد آن تحریمهای هستهای هستند و بیشتر آنها مربوط به موضوعاتی نظیر تروریسم، حقوق بشر و موشکهای بالستیک ایران هستند که همانگونه که امریکاییها بر آن تأکید کردهاند، این تحریمها به رغم به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای لغو نخواهند شد.
3- نکات مطرح شده در مورد ظرفیتهای موشکی و نظامی ایران طی هفته اخیر، نشاندهنده این است که تمرکز اصلی غربیها نه بر بازرسیهای مراکز هستهای ایران (که در مورد آنها ابهامی باقی نمانده است) بلکه تمرکز روی مراکز حساس نظامی خواهد بود، تا از این طریق قادر شوند به رمز توانمندیهای موشکی و دفاعی ایران که یکی از عوامل اصلی ناکامیهای آنها در تحولات منطقه است، پیببرند. روزنامه فرانسوی گاردین در این مورد مینویسد: «بازرسان آژانس برای این کار میبایست به قرارگاههای نظامی و سیاسی پاسداران دسترسی داشته باشند و با افرادی در این سازمان گفتوگو کنند.»
4- ابهامات دیگری در زمینه موضوعاتی نظیر لغو یا تعلیق تحریمها، زمانبندی نحوه لغو آنها و طول زمان آنها و بسیاری موضوعات دیگر که تنها طی این چند روز مطرح شد، نشاندهنده ابعاد دیگری از ابهامها و برداشتهای یک سویه طرف غربی از بیانیه لوزان است.
اما به رغم کاستیها و ضعفهای بیانیه لوزان و سوءاستفادههای یکجانبه طرف غربی طی یک هفته اخیر از آن، مواضع حکیمانه مقام معظم رهبری در دیدار روز پنجشنبه گذشته را میتوان خط پایانی بر برداشت یک سویه غرب از بندهای ابهامآلود بیانیه لوزان و ادامه مذاکرات بر بستر جدید دانست. ایشان در این سخنان ضمن تأکید بر اهمیت موضوع هستهای برای کشور و ضرورت تداوم فعالیتهای علمی، پژوهشی و کاربردی آن، با تأکید مجدد بر غیرقابل اعتماد بودن طرف غربی و اینکه ایران یک توافق بد را بر عدم توافق ترجیح نخواهد داد، بر لغو کامل تحریمها در روز توافق و حفظ حریم مراکز امنیتی و نظامی کشور در روند بازرسیها و عدم پذیرش نظارتهای غیر متعارف فراتر از پروتکلهای جاری به گونهای که ایران را به یک مورد استثنایی تبدیل کند و «عدم توقف تحقیق و توسعه در فناوریهای هستهای» تأکید میکنند. این محورها که به نوعی با تأکید بر شفافسازی موارد مبهم در بیانیه لوزان مطرح شده است رؤیای کاذب اوباما در نطق دوم آوریل را که گفته بود: «بر اساس این توافق ایران بیش از هر کشور دیگری تحت نظارت قرار خواهد گرفت» خواهد شکست و تعادلی در روند مذاکرات آینده ایجاد خواهد کرد و پشتوانهای برای تیم مذاکرهکننده که متکی به حمایت نظام، مسیر مذاکرات را در راستای اهداف امنیت ملی جمهوری اسلامی به پیش ببرند.
حمایت:تفسیر ناب همدلی
«تفسیر ناب همدلی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم محمد حسن آصفری است که در آن میخوانید؛مقام معظم رهبری در بیانات بسیار مهمی که پنجشنبه گذشته ایراد فرمودند، ضمن اشاره به چارچوب های کلی مذاکرات هسته ای، از مسئولین خواستند تا مردم و به خصوص نخبگان را از جزئیات بیانیه لوزان مطلع نمایند. اشاره معظم له به شفاف سازی مفاد مذاکرات به عنوان مصداقی از همدلی مسئولان با مردم را در واقع می توان «اولین تفسیر» ایشان از شعار امسال ارزیابی کرد، زیرا نگرانی ها و مطالبات گسترده ای درباره تفاهم نامه لوزان در میان مردم و به ویژه نخبگان شکل گرفته است. اندکی پس از پایان مذاکرات، طرف آمریکایی با انتشار فکتشیت -که اختلافات بسیاری با آنچه که ایران و کشورهای اروپایی بیان نموده بودند، داشت- موجب ایجاد سوالاتی در افکار عمومی کشور گردید.
از آنجا که هر دو طرف پس از به فرجام رسیدن گفتگوها، اعلام «تفاهم» نمودند، انتظار می رفت که تفسیر یکسان و مشابهی ارائه گردد اما در کمال تعجب، فکت شیت آمریکایی متفاوت با اظهارات مذاکره کنندگان ارشد کشورمان بود. پس از مشاهده این اختلاف بود که درخواست ها برای انتشار فکتشیت ایرانی بالا گرفت، زیرا به لحاظ حقوقی، فکت شیت آمریکایی بار روانی بر دوش کشورمان قرار می داد و در حالی که مذاکرات در جریان بود، مقامات آمریکایی تفسیر خود را از این گفتگوها تهیه کرده و آن را به عنوان برآیند گفتگوها نشر دادند.
چنین اقدامی، مصداق تامّ «بدعهدی» آمریکا است که نشان داده هیچ راهی جز احتیاط کردن و بدبین بودن در برابر این دشمن قدیمی متصور نیست.مذاکرات هسته ای بعد از سال ها کش و قوس، رو به پایان است و انتشار واقعیت مذاکرات این فایده چشمگیر را دارد که اتحاد و همافزایی گستردهای در میان تمام اقشار جامعه اعم از دانشگاهیان و نخبگان حول محور مذاکرات شکل گیرد و در مرحله نهایی پشتوانه ای همه جانبه از سوی آحاد ملت، بدرقه راه مذاکره کنندگان ما گردد. آنچه مشخص است اینکه هر چه در انتشار فکتشیت ایرانی از سوی وزارت خارجه تسریع شود، این موج واحد با سرعت بیشتری به پیش میرود و بر عکس، هر چه در زمان اعلام آن تاخیر شود، ابهامات و سوالات، بیشتر و عمیق تر خواهند گردید و زوایای جدیدتری از جمله ملاحظات امنیتی به خود خواهند گرفت.
البته رئیس سازمان انرژی اتمی و وزیر خارجه تاکید کرده اند که فکت شیت آمریکایی در بردارنده مطالب درست و نادرست با هم است، بنابراین در ضرورت انتشار فکت شیت ایرانی جای تردیدی وجود ندارد. اگر تمام مردم شریف کشورمان متقاعد، مطمئن و دلگرم شوند که مسئولین هسته ای با تمام وجود – کما اینکه واقعا نیز اینگونه است – به دنبال احقاق حق ایران عزیز هستند، دیگر به هیچ عنوان، ابهامات پرسش کنندگان جزئیات تفاهمنامه منجر به تردید احتمالی در جریان دور نهایی گفتگوها نخواهد گردید، زیرا با انتشار جزئیات و متقاعد نمودن پرسشگران، اساساً ابهامی وجود ندارد که اما و اگرهایی پیش آید.از سوی دیگر، دولت محترم نیز باید نگرانیها و دلمشغولیهای گروه ها و افراد را در این رابطه درک کرده و این گروه ها و مجموعهها را از جمله دلسوزان منافع کشور بداند و تلقی کند.
اگر فردی، ولو مخالف، انتقاد «واردی» طرح کرد باید آن را پذیرفت و نباید به بهانه اینکه «دلسوزانه» نیست، آن را رد نمود زیرا در این صورت فرصتی استثنایی برای اصلاح را از دست داده ایم و بارها شاهد بوده ایم که انتقاد منتقدان بسیار کارسازتر و راهگشاتر از نقد دوستان و نزدیکان بوده است. بنابراین از دولتمردان انتظار می رود انتقادات صحیح را با روی گشاده پذیرفته و هر چه زودتر به مطالبه گسترده مردم و رهبری برای انتشار جزئیات تفاهمنامه هستهای پاسخ دهند. اقدام اخیر دکتر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی در مورد تشریح ابعاد فنی توافقنامه سوئیس که پس از درخواست نمایندگان مجلس و سوالکنندگان تفاهمنامه صورت گرفت را می توان مطلعی خوشایند برای این رویکرد مثبت مذاکرهکنندگان برای انتشار هر چه زودتر فکت شیت ایرانی تلقی کرد و امیدواریم طی روزهای آتی، فکت شیت جامع و کاملی در اختیار عموم مردم شریف ایران که همواره محرم اسرار نظام بوده اند، قرار گیرد.
در پایان لازم است که بیانات راهگشای مقام معظم رهبری در این باره را به عنوان حسن ختام مرور کنیم.«مسئولین باید بیایند مردم را و بخصوص نخبگان را از جزئیّات و واقعیّات مطّلع کنند؛ ما چیز محرمانه نداریم، چیز مخفی نداریم. این مصداق همدلی با مردم است... همدلی لازم است؛ همدلی را باید بهوجود آورد؛ همدلی را باید رشد داد. این توصیهی من به همه است. الان فرصت خوبی است برای همدلی؛ یک عدّهای مخالفند، یک عدّهای اعتراض دارند؛ خیلی خب، مسئولین ما که مردمان صادقی هستند، مردمان علاقهمند به منافع ملّیاند، بسیار خب، یک جمعی از مخالفین را ــ از آن افرادی را که شاخصند ــ دعوت کنند، حرفهای آنها را بشنوند؛ ای بسا در حرفهای آنها یک نکتهای باشد که این نکته را اگر رعایت کنند، کارشان بهتر پیش برود؛ اگر چنانچه نکتهای هم نبود، آنها را قانع کنند؛ این میشود همدلی؛ این میشود یکسانسازی دلها و احساسها، و به تبع آن عملها.»
آفرینش: احتمال کارشکنی در اتاق مذاکرات
«احتمال کارشکنی در اتاق مذاکرات»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛همواره اعتماد به قدرتهای بزرگ دنیا مایه دردسر و ضررهای بسیاری برای کشورمان گردیده است که آثاروعواقب آن پس از دهها سال هنوز قابل مشاهده است. اگرچه رویه امروزی روابط بین الملل معنا و مفهوم دیگری پیدا کرده است، اما هنوز نیات و منفعت گرایی کشورهایی که در گذشته نام استعمارگر را یدک میکشیدند، به قوه خود باقی است.
درچند روز گذشته بسیاری از رسانههای داخلی و خارجی به تفسیر زوایای بیانیه لوزان سرگرم بودند و عدهای هم در داخل علی رغم اینکه قریب به اتفاق مسولان کشور از روند مذاکرات حمایت کردند، ساز مخالفت کوک کردند و با شلوغ کاریهای سیاسی، برخی نکات اصلی را از مرتبه اهمیت خارج ساخته و فراموش کردند که باید تمام زوایا و حرکات کشورهای مذاکره کننده را رصد کرد و صرفاً به قرائت یک بیانیه خرده و ایراد نگرفت!.
درآخرین مراحل مذاکرات سوییس مشاهده کردیم که وزرای خارجه چین و روسیه از جمع مذاکره کنندگان خارج شدند و حتی پس از ترک مذاکرات با درخواست وزیر خارجه آمریکا برای بازگشت به لوزان نیز مخالفت کردند و معاونین خود را به عنوان سرپرست تیم مذاکره کننده معرفی کردند. این مسئله اگرچه ممکن است خیلی مهم نبوده باشد، اما باتوجه به سابقه و عملکرد نا مطمئن این کشورها میتواند زنگ خطری برای ما باشد.
اگر منتفعین سیاسی و اقتصادی تحریمهای هستهای ایران را در کنار هم قرار دهیم، مشاهده میکنیم که روسیه و چین در رأس هرم تحریمهای اقتصادی قرار دارند و سودکلانی از تنشهای هسته ای ایران نصیبشان شده است. حال ترک مذاکرات از سوی این دو کشور، در واپسین زمان باقی مانده تا انتشار بیانیه مشترک میان ایران و غرب، میتواند بهانهای برای نگرانی نسبت به حسن نیت بلوک شرق و به خصوص روسها باشد.
روسها جدای از اینکه در این سالها بیشترین سودمالی را از قبل پرونده هستهای ایران و تکمیل پرفراز و نشیب نیروگاه بوشهر بردند، امروز توافق هستهای ایران و آمریکا برایشان نامیمون خواهد بود. شاید ظاهرا خود را حامی مذاکرات و حقوق هستهای ایران نشان دهند، اما در باطن و در لایههای زیرین مذاکرات میتوان دید که خواستهها و گفتههای روسها و چینیها با سیاستهای کلان آنها همخوانی ندارد. چه بسا اگر آمریکاییها(بنابر نیات داخلی و خارجی) ، از این مذاکرات حمایت نمیکردند، امروز شاهد بیانیهها و راهحلهای توافقی به این شکل نبودیم. نیت خوانی سیاسی روسیه و چینیها کار خیلی سختی نیست و به راحتی میتوان نگرانی درونیها آنها در بعد سیاست خارجی، روابط بین الملل و بازار انرژی و اقتصاد، را دریافت و بر آن مهرتایید زد. هرعقل سلیمی میتواند درک کند که اگر آمریکا از پرونده هستهای ایران با موفقیت خارج شود، پتانسیل فوق العاده عظیمی را کسب می کند و از این جهت میتواند درمناقشات دیگری همچون درگیریهای خاورمیانه و به ویژه مسئله اوکراین، باقدرت و حدت بیشتری وارد میدان رقابت با روسها شود.
درمورد چین نیز همین موضوع صدق میکند، همانطور که وزیر دفاع آمریکا اخیراً اعلام کرد که واشنگتن از برخی اقدامات چین نگران و گلایهمند است، میتوان تصورش را کرد آمریکا با فارغ شدن از مسئله هستهای ایران و رفع تحریمها، فشارهای خود را بر اقتصاد وبازار چین وارد کند و مانع از فعالیتهای غیرهمسوی چینیها گردد. درحیطه روابط بین الملل نیز روسها با حل شدن مناقشه ایران، عملاً برگه بازی قابل ملاحظهای در مقابل غرب نخواهد داشت، آیا میتوان باور کرد که روسها با نیت خیرخواهانه عملا اهرم فشار خود در مقابل آمریکا را به راحتی از دست بدهد؟! لذا باید پذیرفت که جنگ قدرت میان آمریکا و روسیه و چین، این اجازه را به دولتهای آنها نخواهد داد تا صرفاً برای منافع ایران و اطمینان از صلح آمیز بودن فعالیتهای هستهای کشورمان، به دنبال حل شدن پرونده هستهای باشند!
تنها کافی است از بعد اقتصادی به قضیه نگاه شود، مشاهده میکنیم با رفع تحریمها میلیاردها دلار از پولهای بلوکه شده ایران باید از سوی کشورهایی همچون چین و هند آزاد شود. آیا برای آنها بهتر است که پولهای ما بلوکه بماند یا رقم کلانی را به ایران پرداخت کنند!. آیا برای روسها بهتر است که درعرصه انرژی و انتقال گاز به اروپا، رقیبی احتمالی همچون ایران را درکنار خود داشته باشند یا همچنان از ابزار انرژی برای کنترل همسایگان اروپایی بهره گیرند!.
این دست مواردی که اثبات میکند حل شدن مناقشه هستهای ایران به نفع بسیاری کشورها ازجمله روسیه و چین نخواهد بود، فراوان است. اما آنچه گفته شد به منزله منفی نگری به روند مذاکرات هستهای نیست، بلکه هدف تنها توجه دادن به وضعیت همه جانبه مذاکرات هستهای است که بعضاً عدهای را سرمست کرده و عدهای را دلواپس!. لذا فارغ از این نوع نگرشهای سیاسی، باید توجه داشت که کنترل رفتار کشورهای 1+5 از ضروریات مذاکرات هستهای میباشد، چرا که احتمال کارشکنی در اتاق مذاکرات بسیار است...
شرق:یک یادداشت نابهنگام
«یک یادداشت نابهنگام»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد غلامی است که در آن میخوانید؛نباید دست از سر احمدینژاد برداشت و هشتسال ریاستجمهوریاش را پدیدهای نادر و بدون بازگشت دانست. اگرچه در سابقه تاریخی ایرانیان بازگشت (restoration) کم دیده میشود و ما بیشتر با جهش روبهرو هستیم. جهش از نقطهای معلوم به نامعلوم یا معلوم، جهش الزاما روبه جلو و رو به ترقی نیست. گاه جهش ارتجاعی است. اگر بپذیریم که برخی جهشها کورند و مقصدی نامعلوم دارند، تفاوت جهش و بازگشت با اندک تسامح روشن میشود. بازگشت مستلزم آگاهی است. جهش مردم به احمدینژاد، جهیدن به نقطهای نامعلوم بود. اگر قرار به بازگشت بود، مردم از هاشمی باید بازمیگشتند به دوره آرمانهای انقلاب؛ کاری که بعدا میخواستند آن را انجام دهند و به هردلیلی نشد. امروز، سیاست پیش از آنکه بتواند بازگشت یا انقلاب باشد، درحال جهیدن از موضعی به موضع دیگر است. برای همین باید جلو جهش سلولهای احمدینژاد را گرفت.
بهعبارتی، احمدینژاد جهشی بنیادین در بوروکراسی پس از انقلاب بهشمار میآید. او نه حتی یکدوره نماینده مجلس بود، نه سابقه وزارت و معاون وزارت داشت. به ناگهان و یکباره از دل واگرایی اصلاحطلبها متولد شد. هرقدر خطوط اصلاحطلبان واگراتر شد، راه را برای احمدینژاد بازوبازتر میکرد. جای تعجب نیست که سکوی پرش احمدینژاد، شهرداری پایتخت بود. جلوگیری از جهش سلولهای بنیادین با جراحی کاری نادرست و غیرعقلانی است. چون با جراحی احتمال اینکه این سلولها به جاهای دیگری جهش کنند و آنجا را تسخیر و از کار بیندازند بسیار است. جامعهای هم که دائم زیر تیغ جراحی برود کاری از آن ساخته نیست.
تنها راه باقیمانده این است که دوره احمدینژاد را نه اینکه با نگاهی ابزاری- آن هم به قصد پوشاندن عیبهای خودمان یا توجیه ناکارآمدیمان به تکرار برای مردم بازگو کنیم- بلکه این دوره را باید تئوریزه و کدگذاری و آن را به برندی از جهل خودمان تبدیل کنیم تا مگر بازگشت و جهیدن به آن سمت ناممکن شود. باید به مردم فهماند و گوشزد کرد که اشتباه کردهاند. هم آنها، هم روشنفکران سیاسی و فرهنگی. همه در جهیدن احمدینژاد که در لابهلای سطوح جامعه مخفی مانده بود و در فرصتی مناسب جهش کرد و روی صندلی ریاستجمهوری قرار گرفت مقصرند. از یاد نبریم که کمیت رای اصلاحطلبان در انتخابات٨٤ تغییر چندانی نکرده بود، تنها عاملی که نتیجه را به سود احمدینژاد تغییر داد، واگراییهای کیفی بود که اصلاحطلبان را به چنددسته تقسیم کرد. تمجید و تعریفهای اغراقآمیز از مردم آنها را در اشتباهاتشان جسورتر میکند. باید به آنها گفت همه ما اشتباه کردیم و همه تاوانش را دادیم.
هروقت پذیرفتیم که اشتباه کردهایم، راه آینده اندکی کمخطر خواهد شد. راه آینده راه پرخطر و دشواری است. با آنکه به شکل کلیشهای چنین باورپذیر شده که دورههای ریاستجمهوری در ایران هشتساله است، در دنیای سیاست هیچ تضمینی برای آنچه بود و خواهد ماند وجود ندارد. شاید این یادداشت زودهنگام بهنظر برسد. اما ترس از جهیدنهای نامعلوم به جاهای نامعلوم و گاه معلوم همه را بر آن میدارد تا دوره گذشته را نقدهای آگاهانه کنند و ریشههای ظهور پدیدهای به نام احمدینژاد را دوباره تبیین کنند. راه جهیدن را نمیشود مسدود کرد.
نه در اینجا، نه در هیچ جامعهای امکان چنین کاری وجود ندارد. فقط میتوان با آگاهیبخشی به تاخیرش انداخت. آنچه که معلوم است، اصولگرایان میتوانند به چند جهت جهش داشته باشند، حتی جهشی روبهجلو: جهش به سمت لاریجانی، جهش به سمت قالیباف و چهبسا به جانب نیرویی ناشناخته. درباره دو گزینه آخر، تضاد عجیبی وجود دارد، زیرا هردو اینها اشخاصی از دولت کوچکتر یا از دولت بزرگترند. آنچه کار اصلاحطلبان را دشوار کرده، آیندهای نامعلوم است. بعید است در چنین شرایطی بتوانند به دورتر از روحانی جهش کنند. حتی گزینههایی که میشود همین امروز، همین حالا روی کاغذ آورد اندکاند. از معجزاتی که در آینده رخ خواهد داد حرف نمیزنیم. اگر قرار باشد نامهایی را امروز روی کاغذ بنویسیم که با شرایط همگنی داشته باشند، چهکسانی هستند؟ از امروز باید فکر کرد. سیاست یعنی طراحی رسیدن به قدرت و حفظ آن. مهمتر از همه چهکسی تضمین میدهد، شرایط آینده بهتر یا بدتر از حالا باشد.
مردم سالاری:دههات گذشته مُربی!
«دههات گذشته مُربی!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛یک هفته از امضای تفاهمنامه هستهای ایران و غرب در لوزان میگذرد. تفاهمی که موافقان و مخالفان قدرتمندی دارد. در آن سوی مرزهای ایران، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در کنار متحدان جمهوریخواهاش در ایالات متحده از هر اقدامی برای بینتیجه ماندن توافق نهایی دریغ نخواهند کرد. به جز اینها، گروههای معاند و برانداز جمهوری اسلامی نیز با اندوهی وصفناپذیر، دلواپس مذاکرات ایران و غرب هستند. نگرانی این دو گروه که جملگی دشمنان قسمخورده نظام هستند، قابل درک است. اما نکته جالبتر مخالفت گروهی از جریانهای سیاسی داخلی نسبت به نتیجه مذاکرات و حصول توافق نهایی است.
جالبتر آنکه این جناح نه بخشی از منتقدان و مخالفان حاکمیت که ازقضا بعضی از مدعیان ولایتمداری و وفاداری نسبت به رهبری و نظام هستند. از روزی که این تفاهمنامه امضا شد، تیتر و سرمقالهای نبود که از سوی آنان در نقد رفتار تیم مذاکرات ایران نوشته نشود:«هستهای میرود و تحریمها میماند!»؛ «توافق لوزان فراتر از خواسته آمریکا بود»؛ «بازرسی از مراکز نظامی ایران بخشی از توافق لوزان است»؛ «خوشبینی به توافق، دندان طمع دشمن را تیز میکند» و «تحریمهای گسترده، اولین دستاورد لوزان». نگاهبان این دژ پولادین نیز به صراحت ابراز کرد:«اسب زینکرده دادیم و افسار پاره گرفتیم».
اما این جنگ روانی زمان زیادی به طول نینجامید. دفاع صریح و قاطع مسئولان عالیرتبه نظام از ریاست مجلس تا فرماندهی سپاه پاسداران، حباب ادعاهای این دوستان را ترکاند. از سوی دیگر برخی از نمایندگان مجلس و رسانههای اصولگرا مخالفت صریحی با ورود اردوغان، رییسجمهوری ترکیه به ایران ابراز داشتند. اما نهتنها وزارت خارجه وقعی به این مخالفتها نگذاشت که رییسجمهوری و مهمتر از آن رهبری نظام نیز با وی دیدار و مسائل مهمی در این دیدارها مورد گفتوگو قرار گرفت. این مسأله در کنار نتیجهبخشی گفتوگوهای هستهای با قدرتهایی که سالهاست دیواری از بیاعتمادی میان ما و آنها قرار گرفته، نشان روشنی از رویه کلی نظام جمهوری اسلامی در گفتوگو با همه دولتهای مؤثر منطقهای و جهانی در زمینه چالشهای مورد بحث است، حتی اگر آن دولت رقیب و یا دشمن ایران باشد. راهبردی که به وضوح در تقابل با رویکرد اصولگرایان در سالهای گذشته است. گویی زمان آن فرا رسیده که از عصر جدیدی در نقش بینالمللی ایران سخن بگوییم. عصری که مهمترین قدرتهای غربی به تأثیر و اهمیت منطقهای و جهانی ایران اذعان کرده و تنها راه چاره را تعامل و نه تقابل با آن میدانند. در این سو نیز مسوولان و نهادهای تصمیمساز نظام جمهوری اسلامی ایران با بیاعتنایی به رادیکالیسم کور و شعارهای پوچ تندروهایی که ثمرهای جز تحریم کشور و افزایش فساد اقتصادی نداشته، راهبردی تعاملی و گفتوگومحور را در پیش گرفتهاند.
زمان آن فرا رسیده که صریحتر از گذشته، کارنامه حاکمیت هشتساله اصولگرایی در همه زمینهها از دیپلماسی تا اقتصاد و محیط زیست به محک نقد نهاده شود تا مردمانی که به زودی پای صندوقهای رأی میروند بدانند از چه دورانی گذشتهاند و چه سرنوشتی در پیش دارند. زمان آن فرا رسیده که در پاسخ نقدهای بیاساس دلواپسان؛ از آنان بپرسیم مگر شما چه دستاوردی داشتهاید که به آن مفتخرید؟! خطاب ما به این دوستان همان دیالوگ ماندگار رضا کیانیان خطاب به پرویز پرستویی در «آژانس شیشهای» است:«دههات گذشته مُربی! اگه اون اسلحه دستت نباشه کی به حرفت گوش میده؟ اینه که برات زور داره. یه دهه حرف زدی ساکت بودیم. کُرکُری خوندی ساکت بودیم. گرفتی ساکت بودیم. پس دادی ساکت بودیم. حالا اجازه بده ما حرف بزنیم. خانوما، آقایون! دوست دارین یکی از این کشورها دوباره به ما حمله کنه؟ دوست دارید جنگ بشه؟ ثبات! دهه ما دهه ثباته». شاید عصر جدیدی در راه باشد.
ابتکار:راز گستاخی های سعودی ها؟!
«راز گستاخی های سعودی ها؟!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمد علی وکیلی است که رد آن میخوانید؛عربستان دوره ملک سلمان متفاوت با گذشته، شمایل جدید پیدا کرده است. عربستان سعودی در تمام سالیان گذشته با تکیه بر درآمدهای هنگفت نفتی با رفتارهای محافظه کارانه سعی در عدم مواجهه مستقیم با قدرتهای بزرگ منطقه ای داشت. این کشور اهداف خود را در تکثیر گروههای سلفی و از طریق درگیریهای نیابتی به پیش میبرد. القاعده، طالبان، النصره و داعش نمونه گروه هایی بودند که ماموریت اجرایی منویات منطقه ای سعودیها را عهده دار بودند. در سیاست های فرامنطقه ای نفت ابزار توازن و اهرم این کشور به حساب میآمد. اما با روی کـار آمدن ملک سلمان، برادر ناتنی ملک عبدالله پادشاه سابق، شاهد تحول در سیاست های منطقه ای آن کشور هستیم. سعودیها رسماً وارد عملیات نظامی علیه یمن شده اند. از محافظه کاری گذشته فاصله گرفته اند و موشک های آنان شب و روز این کشور مظلوم و فقیر را زیر شدیدترین بمبارانها قرار داده است.
وزیر دفاع آن کشور که پسر جوان سی ساله شاه کنونی است با یونیفورم نظامی در صحنه حاضر میشود و فرماندهی میکند. زبان دو پهلوی آنان در سیاست خارجی به زبان صریح و شفاف و رادیکال تغییر کرده است. نوک پیکان تمام حملات آنان علیه ایران است. گویا دولتمردان کنونی ضمن تلاش برای ارائه تصویری جدید از عربستان در صحنه بحرانهای منطقه ای میکوشند که راههای اشتباه و ناکام گذشته خود را با روشهای جدید جبران کنند. حال باید دید آنان از چاله به چاه پناه آورده اند یا اینکه راه برون رفتی از باتلاق سیاستهای گذشته خویش یافته اند. دولت کنونی عربستان سیاست راهبردی خود که همان تکثیر گروه های شبه نظامی تروریستی است را تغییر داده و سیاست جدیدی به نام پان عربیسم را جایگزین آن کرده است. داعش به عنوان آخرین تولید دستگاه تروریسم پرور سعودیها به چاقویی که دست خودشان را برید تبدیل شد و موجی از تنفر عمومی را علیه آن کشور برانگیخت.
حال آنان به بهانه حضور معنوی ایران در عراق، سوریه و لبنان، بحران یمن، را میدان اجرای سیاست جدید خود قرار داده اند و با ادعای حضور ایران در یمن تلاش میکنند بحران آن کشور را ابتدا رنگ مذهبی دهند و آن را دلیل بر صف آرایی شیعه و سنی قرار دهند و در گام بعد میکوشند با تصویر سازی کاذب جنگ عربیت و عجمیت راه بیاندازند و با تحریک انگیزه های ناسیونالیستی، خود را به عنوان رهبر جبهه پان عربیسم در مقابل جبهه ایران قرار دهند. اقدام شنیع و غیر انسانی ماموران آن کشور در تعرض به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده، جلوگیری از فرود هواپیمای زائران ایرانی و... همه و همه نشان از گارد تهاجمی دولت سعودی در مقابل ایران است.
اکنون پرسش این است که آیا سعودی مهاجم قادر به جبران ناکامی های گذشته خواهد بود؟ و پرسش مهمتر اینکه تکلیف ایران در مقابل سعودی جدید چیست؟
پاسخ به پرسش های مذکور مجالی فراتر میطلبد ولی بی شک روشهای جدید نه فقط قادر به جبران ناکامی های گذشته نیست که تمام داشته های آن کشور را در معرض فنا و نابودی قرار داده است و اقدامات کنونی مصداق از چاله به چاه پناه بردن است. ساختار نظامی-سیاسی آن کشور برای تهاجم مهیا نیست زیرا موقعیت متزلزل ژئوپولتیک آن کشور و آسیب پذیری مهلکش در وابستگی صد در صد به نفت آنها را در میدانهای تهاجم بسیار آسیب پذیر میکند. فقدان مشروعیت و همچنین وضعیت خاص مردم عربستان، آن کشور را در رویارویی با یک قدرت بزرگ ناتوان میکند. ظرفیت عربستان سعودی بیش از چند موشک نخواهد بود.
عربستان به هیچ وجه قدرت هماوردی نظامی، سیاسی وامنیتی در مقابل ایران را نخواهد داشت و حتی در جنگ نابرابر یمن هم محکوم به شکست خواهد بود. اما با این همه ایران به هیچ وجه نبایست در میدان طراحی شده آن کشور بازی کند. لازم نیست ایران وقت و انرژی خود را صرف دفع تهاجمات رژیم غیر مشروع سعودی کند. بازی عربی-عجمی خطرناک است و مردم ایران هم میبایست هوشیار باشند. وقتی یمن به عنوان حیات خلوت سعودیها یکپارچه علیه سعودی فریاد میزند و آتش بمبارانها و ویرانی کشورشان موجب تسلیم آنان نشده این خود بزرگترین انتقام از جسارتها و تعرضات دولت سلفی و وهابی سعودی خواهد بود. تمرکز سیاست های ایران باید بر افشای خیانت های دولت سعودی به آرمان عرب و جهان اسلام باشد.
همسایگان منطقه ای نباید قربانی سیاست های تهاجمی دولت کنونی سعودی شوند. تحکیم روابط و رفع سوءتفاهمات منطقه ای میتواند نقشه های سعودیها را برملا سازد. باید روشن شود که کمک های ایران در کشور های عربی همچون عراق، سوریه، لبنان، یمن و... به خواست توده مردم عرب آن کشورها بوده است و مشروعیت لازم را دارد. باید مشخص شود که دکترین سعودیها در خدمت رژیم صهیونیستی است و بایست مردم منطقه و دولتهای آنان متوجه عمق خیانت های آل سعود شوند. به هر روی دولت سعودی فاقد آیتم قدرت برای رویارویی با ایران قدرتمند است. انرژی کشور نباید صرف مهار کشوری شود که به صورت طبیعی در معرض اضمحلال است.
دنیای اقتصاد: بازسازی شرکتهای بحرانزده
«بازسازی شرکتهای بحرانزده»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حمید قنبری است که ر آن میخوانید؛مفاهیم حقوقی، نتیجه تاریخ و زمینههای اقتصادی و اجتماعی مشخصی هستند و بدون درک آن زمینهها جایگاه و اوصاف آن مفاهیم حقوقی به درستی دریافت نخواهد شد. مفاهیم حقوق مالی نظیر شرکت، ورشکستگی، تصفیه و بازسازی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. این نوشته به دنبال پاسخ گفتن به این پرسش است که چرا به مفهوم بازسازی نیاز داریم و چرا چارچوب حقوقی موجود در کشور اجازه بازسازی شرکتهایی را که دچار مشکل شدهاند، نمیدهد. برای پاسخ گفتن به این پرسش، باید از مفهوم شرکت شروع کنیم.
شرکت، با شخصیت حقوقی مستقل و مجزا از تشکیل دهندگان آن (موسسان و سهامداران) شناخته میشود. هنگامی که شخص یا اشخاصی، بخشی از سرمایه خود را جدا میکنند و با آن شرکتی تاسیس میکنند، یک شخصیت حقوقی، به شخصیتهای موجود در جامعه میافزایند. این شخصیت حقوقی، میتواند دارای کلیه حقوق و تکالیف اشخاص حقیقی شود، به استثنای آنچه بر حسب طبیعت فقط اشخاص حقیقی میتوانند دارای آن شوند (مثل حقوق و تکالیف خانوادگی). چرا قانونگذار، اجازه ایجاد شخصیتهای حقوقی را میدهد و ایجاد شرکتها چه نقشی در جامعه ایفا میکند و به چه نیازی پاسخ میگوید؟ پاسخ متعارف به این پرسش این است که افراد با ایجاد شرکت، میتوانند سرمایههای خود را به یکدیگر بیفزایند و بهاینترتیب، فعالیتهای اقتصادی را با سرمایههای بیشتر انجام دهند. این پاسخ از چند جهت قانعکننده بهنظر نمیرسد. نخست اینکه در حقوق بسیاری از کشورها ضرورتی وجود ندارد که برای تشکیل یک شرکت، حتما چند شریک یا موسس وجود داشته باشند و شرکتهای یک نفری هم پذیرفته شدهاند. دوم اینکه جمع کردن سرمایههای چند نفر با یکدیگر و ایجاد سرمایه مشترک نیاز به تشکیل شخصیت حقوقی جدید ندارد و با مشارکت مدنی هم امکانپذیر است. مشارکت مدنی عبارت است از اینکه دو یا چند نفر در مال یا اموال مشخصی شریک باشند؛ بنابراین پاسخ پرسش را باید در جای دیگری جست.
شرکت، یک مکانیزم انتقال ریسک است. به این معنا که هنگامی که شخصی شرکتی ایجاد میکند، بخشی از سرمایه خود را از داراییهای شخصیاش مجزا میکند. با آن بخش مجزا شده، فعالیتهای اقتصادی انجام میدهد و در پی آن است که ریسکهای آن فعالیتهای اقتصادی، تنها شامل داراییهای مجزا شده شوند و داراییهای شخصی وی را تهدید نکنند. بهعنوان مثال، شرکتی با یک میلیون ریال سرمایه ایجاد میشود. اگر این شرکت، 2 میلیون ریال بدهی داشته باشد، چون شخصیت حقوقی مجزا دارد، نمیتوان برای پرداخت مازاد بدهیهای شرکت – که از سرمایه آن بیشتر هستند – به دارایی شخصی شریک، سهامدار یا موسس آن رجوع کرد. این مساله، نکته کلیدی و اساسی در تشکیل شرکت است.
بهعبارت دیگر، افراد با تاسیس شرکت، ریسکهای فعالیتهای اقتصادی خود را به طلبکاران آینده شرکت منتقل میکنند. حال آنکه مزایا و منافع فعالیتهای اقتصادی شرکت، در قالب سود سهام شرکت به آنها تعلق خواهد گرفت. برخی صاحبنظران معتقدند که پذیرش مفهوم شرکت در انگلستان بود که موجب افزایش ریسکپذیری صنایع و فعالان اقتصادی شد و در نهایت، منتهی به ابتکارات و خلاقیتهای بیشتر و وقوع انقلاب صنعتی شد، اما مساله به همینجا ختم نمیشود، چرا باید شخصی مجاز باشد که سود فعالیتهای اقتصادیاش را خود ببرد اما ریسکهای آن را که گاه غیرقابلپیشبینی هم هستند، به دیگران منتقل کند؟ همین مساله موجب مداخله قانونگذار و وضع قواعدی برای حمایت از طلبکاران بالقوه میشود.
تا زمانی که شرکت وجود نداشت، دلیلی برای مداخله قانونگذار در رابطه میان طلبکار و بدهکار هم وجود نداشت. طلبکار و بدهکار، آزاد بودند که در روابط قراردادی خود، شروطی را که صحیح میدانند درج کنند و این شروط از سوی قانونگذار مورد حمایت قرار گرفته و اجرا میشدند، اما با وجود مفهوم شرکت، بهرغم مزایای اقتصادی که این مفهوم دارد، به دلیل امکان اجحاف به طلبکاران قانونگذار خود را ملزم میداند که به نفع طلبکار مقررات و موازینی را تصویب و بر اجرای آنها نظارت کند.
این مقررات عمدتا درخصوص دو موضوع هستند. نخست اینکه شخصی که شرکتی را ایجاد کرده و بخشی از داراییهای خود را وارد شرکت کرده است، حق ندارد هر زمان که تمایل داشت، داراییهای مزبور را از شرکت خارج کند و برای انجام این کار، باید قواعد مشخصی را رعایت کند. اگر شرکتی ایجاد نشده بود و فقط یک مشارکت مدنی وجود داشت، شرکا میتوانستند هر زمانی که مایل بودند، صرفا با رضایت یکدیگر، بخشی از مال موضوع مشارکت را میان یکدیگر تقسیم کنند؛ اما در شرکتهای تجاری (یعنی شرکتهای دارای شخصیت حقوقی) این کار به سادگی ممکن نیست و سرمایه شرکت، صرفا در قالب سود سهام میان سهامداران قابل تقسیم است و برای آن هم قواعد مشخصی وجود دارد. فلسفه وجودی این قاعده این است که داراییهای شرکت، وثیقه مطالبات طلبکاران شرکت هستند و تا زمانی که این مطالبات پرداخت نشدهاند، شرکا نمیتوانند از آن دارایی استفاده کنند. این قاعده، مفهوم سرمایه شرکت را میسازد که یکی از کلیدیترین مفاهیم حقوق شرکتها و حقوق مالی است.
دومین مداخله قانونگذار به نفع طلبکاران شرکت، در مفهوم ورشکستگی شرکت مشاهده میشود. هنگامی که داراییهای شرکت برای پرداخت بدهیهای آن کافی نباشد و شرکت به این دلیل خواستار یا ناچار به خاتمه دادن به فعالیتهای خود است، سهامداران یا شرکای شرکت، حق ندارند از داراییهای شرکت منتفع شوند و هر آنچه در شرکت باقی میماند باید به طلبکاران اعطا شود. بهعبارت دیگر، شرکا و سهامداران شرکت، در بین طلبکاران شرکت در آخرین طبقه قرار میگیرند و هر گاه پس از پرداخت مطالبات تمامی طلبکاران، مبلغی باقی مانده باشد به آنان پرداخت خواهد شد؛ بنابراین نظام حقوقی ورشکستگی، علیالاصول حامی طلبکاران است. این حمایت، با توجه به ریسکی که با تاسیس شرکت به طلبکاران تحمیل شده است، منطقی بهنظر میرسد، اما باید توجه داشت که این، همه مطلب نیست و اگرچه باید طلبکاران مورد حمایت قرار گیرند، اما نباید به طلبکاران اجازه داده شود که بدون هیچ گونه محدودیتی به فعالیت شرکت خاتمه داده و آن را تصفیه کنند و در این راستا صرفا دریافت مطالبات خود را مدنظر داشته باشند.
ورشکستگی شرکت، میتواند هزینههایی (اعم از اقتصادی و اجتماعی) برای جامعه داشته باشد و باید تا جای ممکن، از ارزش افزودهای که شرکتها ایجاد کردهاند محافظت شود. علاوه بر این، کسانی که با تشکیل شرکت، اقدام به انتقال ریسک کردهاند، عمل خلافی انجام ندادهاند و حتی میتوان گفت حقوق مالی، انتقال ریسک را تشویق میکند و آن را مورد حمایت قرار میدهد. از این رو، نظام حقوقی ورشکستگی باید بتواند در عین اینکه از منافع طلبکاران حفاظت میکند، هزینههای اجتماعی و اقتصادی ورشکستگی را نیز کاهش دهد و این کار با در نظر گرفتن امکان بازسازی شرکتها میسر است. بازسازی شرکتها از دهه 1990 مورد توجه قرار گرفت و کشورهای توسعه یافته مقررات متعددی را در مورد بازسازی تصویب کردند.
برای بازگرداندن شرکتهای بحران زده به وضعیتی که بتوانند به فعالیت خود ادامه دهند، روشهای متعددی وجود دارند. ادغام و تملک، خرید و پذیرش، شرکتهای انتقالی، شرکتهای خوب و بد و قراردادهای ارفاقی، شناخته شدهترین راههایی هستند که در این رابطه وجود دارند و توضیح هر کدام، بحث بسیار مفصلی را میطلبد. متاسفانه در نظامحقوقی ایران، راهکارهای متعدد و متنوعی برای بازسازی شرکت ورشکسته وجود ندارد. تنها راهکار موجود در قانون تجارت فعلی، قرارداد ارفاقی است که طی آن، طلبکاران تاجر ورشکسته میتوانند به وی مهلتی دهند تا به فعالیت خود ادامه دهد و بهاینترتیب، از وضعیت ورشکستگی نجات پیدا کند.
با این حال، طلبکاران معمولا انگیزهای برای این کار ندارند و این روش، در عمل مفید نخواهد بود. شاهد آن نیز تعداد بسیار بسیار اندک قراردادهای ارفاقی است که تاکنون منعقد شده است و در عمل، موادی از قانون تجارت که به قرارداد ارفاقی مربوط هستند جزو مواد متروک هستند. برای آنکه بازسازی شرکت انجام شود، لازم است چارچوبهای طراحی شده برای آن، به بازیگران اقتصادی انگیزه بدهند که در چنین فرآیندی مشارکت کنند، نه اینکه منتظر نوعی ارفاق و از خودگذشتگی باشیم تا چنین کاری صورت گیرد. ادغام و تملک، خرید و پذیرش و سایر مکانیزمهای ذکر شده در بالا این مزیت را نسبت به قرارداد ارفاقی دارند که در صورت انجام صحیح سودآور هستند و بازیگران بازار، منفعت اقتصادی در انجام آنها دارند.
البته در پیشنویس اصلاحی قانون تجارت تلاش شده است که این نقص تا حدودی مرتفع شود و مواد متعددی درخصوص ادغام و تملک و تجزیه شرکتها در نظر گرفته شده است، اما این طرح نیز تاکنون تصویب نشده است و حتی در صورت تصویب، نمیتواند به بسیاری از نیازهای بازار، خصوصا نیازهای بانکها و موسسات مالی پاسخ گوید. شاید در رابطه با این بازارها، بهترین راه آن باشد که برای بازسازی موسسات مالی و بانکها، مقررات خاصی توسط سیاستگذاران این بازارها تدوین و برای تصویب به قانونگذار پیشنهاد داده شود و منتظر عمومات قانون تجارت نباشیم. این امر حتی در کشورهایی که قوانین مفصلی در رابطه با بازسازی شرکتهای تجاری دارند نیز انجام شده است و در آن کشورها بهرغم وجود مقررات و رویه قضایی مفصل و پیچیده درخصوص بازسازی شرکتها، مقررات و موازین مشخص و مجزایی درخصوص بازسازی موسسات مالی وضع شده است.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد