ما در جام جهانی با باخت حداقلی مقابل آرژانتین، مردمی را شاهد بودیم که با یک شادی خاموش به خیابان ریختند و با یک جشن تمامعیار فقط صدای بوقها را کم داشتند... انگار نه انگار که عین نتایجی را که با کیروش کسب کردیم در سال 2006 هم با برانکو به دست آورده بودیم، چرا این بار حس بازنده بودن نداشتیم و آن زمان به وفور داشتیم؟... جام ملتها هم همین اتفاق دوباره تکرار شد، به عراق باختیم و به جمع چهار تیم نرسیدیم، اما برخلاف دورانی که با امیر قلعهنویی و افشین قطبی حذف شدیم، این بار حس عمومی جامعه با حس نفرت از فوتبال و تیم ملی فاصلهای طولانی داشت... واکنشها این روزها عادت دارند متعجبمان کنند، تفاوتها در چیست؟... شاید این تفاوت به کسی برگردد که روی نیمکت مینشست، شاید این کارلوس کیروش باشد که توانسته عادات فوتبال ایران را برهم بزند. کیروش با این رویکرد دیگر یک شخص نیست، یک مربی نیست، یک پدیده است؛ پدیدهای که باید آن را شناخت، پدیدهای به نام «کیروشیسم» که باید آن را واکاوی کرد. این پدیده مشخصات و شاخصههای خاص خودش را دارد. پدیدهای که میتواند غر بزند، ایراد بگیرد و میتواند توقعها را پایین بیاورد و امید ببخشد. پدیدهای که با بازیکنان همراهش آنقدر دوست است و پایشان میایستد که حتی یک بازیکن فرار از خدمتی را با خود تا جام ملتها همراه میکند. پدیدهای که با آنهایی که همراهش نیستند آنچنان لجبازی میکند که حتی در سختترین روزها هم براحتی از کنار نامشان عبور میکند؛ داستان مهدی رحمتی را که از یاد نبردهاید؟
کیروش به عنوان یک مربی، منتقدان و موافقان بسیاری دارد، اما به عنوان یک پدیده باید یک موضوع باشد. باید فهمید چگونه او رگ خواب جامعه فوتبالدوست ایران را در دست دارد و کار به گونهای پیش رفته که همیشه خبر ماندن او یک هدیه ویژه برای آنهاست. برای شناخت این پدیده راهی وجود ندارد جز اینکه به تاریخ برگردیم و خاطرهها را مرور کنیم... شاید راز او را دریابیم، به سراغ او میرویم و خاطراتی که از کارلوس کیروش داریم در پنج پرده... .
پرده اول
کباب ایرانی
افشین قطبی قبل از شروع جام ملتهای آسیا سال 2011 داستان ادامه همکاری با تیم ملی ایران را به برگه آخر رسانده بود، او پیش از این بازیها اعلام کرد که ادامه نمیدهد، حذف با شکست مقابل کره جنوبی دیگر تمایل به ادامه کار با او هم دیده نمیشد. پس از چند ناکامی با مربیان ایرانی، دوباره مانور تبلیغاتی روی مربیان سرشناس خارجی، یک نام بسیار از همه جدیتر شد؛ چهرهای که او را نه به عنوان سرمربی تیمهای ملی پرتغال و آفریقای جنوبی و نه حتی سرمربی کوتاه زمان تیم رئال مادرید که به عنوان مرد کنار دست الکس فرگوسن میشناختیم، همان که لباسهایش را با سرالکس هماهنگ میکرد و همه میگفتند مغز متفکر منچستریونایتد است. کارلوس کیروش را در ایران دیدیم، در هتل المپیک، قدم میزد و مثل یک کودک کنجکاو همه چیز را زیر نظر داشت. حتی آن روز هم باور نکردیم که کیروش میتواند سرمربی تیم ملی ایران شود، رفت و نامه نوشت نمیآیم، اما آمد و شد سرمربی تیم ملی ایران، با قراردادی که به عادت منتقدان با ترکمنچای مقایسه میشد، اما فوتبال ایران خوشحال بود که یک نام بزرگ را روی نیمکت دارد و کیروش در همان جلسه مطبوعاتی اول فضای فوتبال ایران را شناخت، آنجا که وقتی همه برای اولین سوال منتظر بودند که از برنامهاش پرسیده شود، خبرنگاری پرسید: «آقای کیروش تا به حال کباب ایرانی خوردهاید؟»
پرده دوم
مشتهای گرهکرده
کارلوس کیروش همان بود که پیش از این در تیمهای ملی آفریقای جنوبی و پرتغال دیده بودیم. او یک مربی نتیجهگراست که پیش از آن که به زیبایی بازی فکر کند، به نتیجه نهایی فکر میکند. ما تا عادت کردن به این فلسفه مربیگری هنوز راهی طولانی را پیش رو داشتیم. ماه عسل خیلی زود به پایان رسید و وقتی به ازبکستان در تهران باختیم، صدای انتقادها بلند شد. همه از اتوبوسی میگفتند که مقابل دروازه ایران پارک شده بود، اتوبوسی که گویی بلیت مقصد را در اختیار نداشت و به برزیل نمیرسید. همه چیز به ابهام رسید، باید در سه بازی آخر برنده میشدیم تا به جام جهانی میرسیدیم. قطر را بردیم و برای رسیدن به جام جهانی باید کره را میبردیم. او که استاد جنگ روانی است، شب قبل از بازی پیراهن مربی کره را برتن کرد و برای او پیغام فرستاد... گل قوچاننژاد ما را خوشحالترین مردم روی زمین در آن لحظه کرد. یک فرار بلند و یک ضربه دقیق برای همه ما به اندازه یک سفر به سرزمین فوتبال ارزش داشت، اما همه حواس کیروش جای دیگری بود. او اهل بخشش نیست، هیچ انتقامی را ناتمام نمیگذارد. به سمت نیمکت کره رفت، مشتهایش را گره و خشمش را نثار مربی کره کرد. یکی از ویژگیهای کیروش همین است؛ او فراموش نمیکند، او نمیبخشد، او انتقام میگیرد... او مثل قهرمان وسترن میماند؛ به همان خشونت و بیگذشت، اگر از جان وین روی زین وقت انتقام خوشتان میآید، یکی از دلایل محبوبیت اوست. قهرمان وسترن اهل باج دادن نیست به هیچ کس!
پرده سوم
مردی با پیراهن سفید
از همان لحظهای که قرعه ایران در جام جهانی معلوم شد، میدانستیم روزهای سختی را پیشرو داریم. آرژانتین با مسی میآمد، نیجریه با اوبی میکل و بوسنی با ادین ژکو... اما ستاره ما چه کسی است؟ خیلیها انگشت اشاره را به سمت نیمکت تیم ملی میبردند و میگفتند ستاره ما همان است که یکی از خوشرنگترین پیراهنهای سفید را با درخشش چشمنواز بر تن میکند. میدانستم کیروش است که با انتخاب یک سیستم درست و کارآمد نمیگذارد که زنگ تفریح شویم. جریان آمادهسازی تیم ملی مطابق میل سرمربی نبود. اردوها تعطیل میشد و حتی لباس تیم ملی خود جنجالی به همراه داشت، تا آنجا که حتی مدیران اصلی برند تیم ملی هم اعلام کردند پیراهنی که در تیم ملی استفاده میشود اصل نیست. کیروش اهل سکوت نیست، او دو جنس مصاحبه داشت؛ در گفتوگو با رسانههای خارجی از قدرت شاگردانش میگفت و در مصاحبه با رسانههای ایرانی از ضعفها و ما مانده بودیم کدام یک را باید بپذیریم. دلهره داشتیم. وقتی ده دقیقه از جام جهانی نگذشته بود که دانستیم باید به این تیم دل بست، بازی با نیجریه بدون گل به پایان رسید و ما شانس پیروزی داشتیم. در بازی با آرژانتین آنقدر خوب بودیم که حتی اگر میبردیم هم قانون فوتبال زیر سوال نمیرفت. آقای سرمربی از نظر بدنی و روحی تیمش را مثل گلادیاتورها ساخته بود. داور صرب یک پنالتی مسلم روی اشکان دژاگه را نگرفت، اما مسی یک باخت خفیف را در کارنامه ایران نوشت، آنقدر خوب بودیم که دیگر یادمان رفته بود وقتی در یک برنامه تلویزیونی حرفهای خصوصی روی آنتن رفت، کارشناسان میگفتند چه ایرادی دارد مسی در بازی با ایران آقای گل شود!... حتی شکست مقابل بوسنی هم باعث نشد بعد از جام جهانی قرارداد کیروش تمدید نشود و او تا جام ملتها هم همراه ما نباشد. منتقدانش حالا میپرسیدند در جام ملتها که جای اتوبوس پارک کردن نیست چه میشود.
پرده چهارم
خط و نشان
همه متعجب شدند، وقتی در اولین بازی تیم ملی در مقابل بحرین در جام ملتها ترکیب تیم ملی روی خطوط اپلیکیشنهای تلفن همراه از استرالیا به تهران رسید، خبرنگاران قبل از بقیه تعجب کردند. کیروش قرار است با این ترکیب جوان شده چه کار کند؟ او پیش از این در جام جهانی هم ثابت کرده بود که بلد است بقیه را خوب شگفتزده کند وقتی علیرضا حقیقی را در درون دروازه تیمش گذاشت، کسی فکرش را نمیکرد مثل وقتی که پورعلی گنجی، وریا غفوری و سردار آزمون را در ترکیب ثابت تیمش استفاده کرد. همه چیز بر وفق مراد بود تا آن لحظه که داور کار را خراب کرد. مهرداد پولادی به اشتباه اخراج شد و ما در ضربات پنالتی بازی را واگذار کردیم. کیروش بازهم نقش اول بود، آن زمان که در پایان نیمه، کنار زمین ایستاد و داور را تماشا کرد، کریم انصاریفر میخواست او را با خود به رختکن ببرد، اما ایستاده بود با چشمانش خط و نشان میکشید... کیروش خط و نشان را ادامه داد و در همان نشست خبری پس از بازی از خجالت مربیان پرسپولیس و استقلال درآمد. با تندترین جملات و افراطیترین شکل ممکن... عجیب این که حتی هواداران افراطی دو باشگاه هم به حمایت از مربیان خود نپرداختند. کیروش بعد از بازگشت از جام ملتها هم مثل زمان بازگشت از جام جهانی از رفتن گفت و نماندن.
پرده پنجم
میراث کیروش
کارلوس کیروش چه به فوتبال ایران داده است؟ در کلیترین جواب ممکن باید گفت که او فوتبال را برای ما دوباره مهم کرد. او بود که نشان داد در لایههای فوتبال ایران هنوز شوق فوتبال وجود دارد. کیروش این باور را که بازیکنان ایران تاکتیکپذیر نیستند، شکست و بازیکنانی را به نمایش گذاشت که بلوغ تاکتیکی را باور دارند. کیروش نشان داد یک مربی حرفهای چگونه میتواند از منافع تیمش دفاع کند، اما در مقابل او منتقدان بیشماری دارد؛ منتقدانی که او را خوششانس میدانند. منتقدانی که او را حامی فوتبال دفاعی میدانند. منتقدانی که او را مردی بدون میراث میدانند.
کیروشیسم یک مکتب است در فوتبال؛ مثل هر مکتب دیگری این مکتب هم نقاط ضعف و قدرت خودش را دارد. نکتههای روشن و تاریکی زیادی دارد، اما هر چه باشد کارلوس کیروش با بهرهگیری از این مکتب توانسته خودش را به عنوان یک پدیده در فوتبال ایران مطرح کند. او مردی است که میتواند ببازد، اما بازنده نباشد، در مکتب او میتوان تا نهایت غر زد و از شرایط انتقاد کرد و ضعفها را به رخ کشید، اما در نهایت از مجموعه موجود بهترین تیم ممکن را ساخت. مکتب کیروش یادگار این مربی است، مکتبی که در یک کلام میتوان آن را «کیروشیسم » نامید.
افشین خماند
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد