سروان تازه به اداره رسیده بود و در حال مرتبکردن میز کارش بود که زنگ تلفن کشیک قتل به صدا در آمد. آن سوی خط گروهبان سعیدی از کلانتری 16 تهران بود که گزارش قتل زن سالمندی را میداد. کارآگاه آدرس را گرفت و راهی محل قتل شد. قتل در یکی از محلههای مرکزی شهر رخ داده بود. مقتول در طبقه دوم یک مجتمع 18 واحدی زندگی میکرد.
وارد آپارتمان که شد بههمریختگی وسایل بیش از هر چیز به چشم میخورد. ماموران تشخیص هویت در حال اثر برداری از صحنه قتل بودند. گروهبان سعیدی با مشاهده سروان به سمت او آمد و نتیجه تحقیقات اولیه را گفت.
«مقتول زن شصت و هفت سالهای به نام زهراست که بعد از فوت همسرش به تنهایی در این آپارتمان زندگی میکرد. تنها دخترش در خارج از کشور زندگی میکند و زن جوانی به نام زینب به عنوان پرستار از او نگهداری میکرد. امروز صبح زینب برای خرید از خانه خارج میشود و بعد از بازگشت متوجه قتل زن تنها از سوی سارق میشود».
چه چیزی سرقت شده؟
فقط طلاهای مقتول سرقت شده که به گفته پرستار جواهراتی گرانقیمت بود.
سروان سپس به اتاق خواب رفت. جسد مقتول روی تخت قرار داشت و دکتر سهرابی در حال معاینه جسد. دکتر که کارش تمام شد به سمت سروان آمد و گفت: قتل حدود دو ساعت قبل رخ داده و مقتول در خواب غافلگیر شده. او را با روسری خفه کردهاند.
سروان برای کشف راز قتل تصمیم گرفت از زینب و همسایهها تحقیق کند. از گروهبان خواست زن جوان را برای تحقیق به اتاق بیاورد. زن جوان در حالی که بیتابی میکرد رو به روی کارآگاه روی مبل نشست.
چند وقت است در این خانه کاری میکنی؟
حدود پنج ماه.
صبح برای چه کاری خانه را ترک کردی؟
خرید خانه به عهده من است. به سوپرمارکت سرکوچه رفتم و بعد از خرید به خانه بازگشتم. در آپارتمان باز بود. ابتدا تصور کردم خودم در را بازگذاشتهام، اما وقتی وارد شدم متوجه بههمریختگی خانه شده و سراغ خانم رفتم که او را خفه کرده بودند. از همسایهها کمک خواستم و آنها با پلیس تماس گرفتند.
طلاهای مقتول کجا بود؟
در کشوی کنار تخت.
هنگام رفتن یا برگشتن، مورد مشکوکی ندیدی؟
نه، فقط وقتی برگشتم افشین، یکی از ساکنان سراسیمه از آسانسور خارج شد. مثل اینکه چیزی را زیر لباسش مخفی کرده بود.
بعد از بازجویی از زینب، کارآگاه گروهبان سعید را صدا زد و از او خواست افشین را برای تحقیق به آنجا بیاورد. همچنین ماموری برای بررسی صحت ادعاهای پرستار به سوپرمارکت برود. در این فاصله هم به تحقیق از همسایه واحد کناری پرداخت. زن میانسال که بشدت ترسیده بود، گفت: من نه چیزی دیدم و نه صدایی شنیدم. زهرا خانم زن آرام و مهربانی بود. گاهی که حوصلهاش سر میرفت به پارک مقابل خانه میآمد. بنده خدا پا درد داشت و از سه روز قبل که آسانسور خراب شد خانهنشین شده بود. چند بار به مدیر ساختمان گفتیم و قرار بود فردا سرویس کار به اینجا بیاید.
افشین را میشناسی؟
بله. از ساکنان قدیمی مجتمع است. معتاد است، اما آزارش به کسی نمیرسد. پدر و مادرش چند بار خواستند او را ترک بدهند، اما بیفایده بوده...
سروان در حال بازجویی از زن همسایه بود که گروهبان همراه پسر جوانی وارد سالن شدند. پسر جوان سر و وضع آشفتهای داشت و با نخستین نگاه میشد به اعتیادش پیبرد.
جناب سروان، افشین را در پشتبام خانه دستگیر کردیم. تا ما را دید قصد فرار داشت. کارآگاه از زن همسایه تشکر کرد و به بازجویی از افشین پرداخت.
چرا زن همسایه را کشتی؟
من... من کسی را نکشتم. شاید معتاد باشم، اما قاتل نیستم.
پس چرا صبح سراسیمه از خانه خارج شدی؟
می خواستم مواد بخرم.
پول از کجا آوردی؟
پول نداشتم. به جای آن یک ظرف بلوری را که متعلق به مادرم بود به قاچاقچی دادم.
می توانی این ادعا را ثابت کنی؟
انتظار دارید مرد قاچاقچی بیاید و به نفع من شهادت دهد.
چرا تا ماموران را دیدی فرار کردی؟
فکر کردم ماموران موادمخدر هستند.
پس از تحقیق از افشین، گروهبان سراغ کارآگاه آمد و گفت: زینب درست گفته. صبح از سوپرمارکت سرکوچه پنیر خریده است.
سروان یک بار دیگر به بررسی صحنه و اظهارات مظنون پرداخت و تلفنی موضوع را به بازپرس گزارش داد و دستور دستگیری قاتل را گرفت.
شما خواننده گرامی با اشاره به دو دلیل کارآگاه برای اثبات قتل پیرزن تنها میتوانید در مسابقه معمای پلیسی شرکت کنید. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 ارسال کنید.
وحید شکری / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: