در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
روزی کشاورز میخواست به بازار برود تا مقداری پر بخرد و برای خودش پتویی از پر درست کند، ولی در راه چکاوک تنبل از او تقاضای غذا کرد. پیرمرد دلش به حال چکاوک سوخت و رفت مقداری کرم برای او آورد و در عوض چکاوک چند تا از پرهایش را به کشاورز داد.
فردای آن روز چکاوک دوباره پیرمرد را دید که با جعبهای در دستانش به بازار میرفت به پیرمرد گفت: کجا میروی؟
پیرمرد گفت: کرمهایی دارم که میخواهم در بازار آنها را بفروشم و با پولش مقداری پر بخرم.
چکاوک گفت: پیرمرد این کرمها را به من بده و من به جای آنها پرهایم را به تو میدهم.
کشاورز هم چون پیر بود و تا بازار راه طولانی بود، قبول کرد و پیشنهاد چکاوک را پذیرفت و هر روز مقداری کرم از باغچهاش جمعآوری میکرد و به چکاوک میداد و در ازای آن پرهای او را میگرفت.
روزها به همین صورت میگذشت و چکاوک هم روز به روز چاقتر میشد و پرهایش کمتر.
تا اینکه یک روز از خواب بیدار شد و منتظر پیرمرد نشست، اما از پیرمرد خبری نشد. فردای آن روز دوباره بیدار شد و منتظر نشست، ولی باز هم خبری از پیرمرد نشد. چکاوک که خیلی گرسنه بود قصد پرواز کرد تا شاید بتواند غذایی برای خودش پیدا کند. ولی متوجه شد پر و بال ندارد و نمیتواند پرواز کند و آنقدر گرسنه ماند تا بیحال شد و گوشهای افتاد. این بود عاقبت تنبلی و به فکر آینده نبودن.
گلنوشا صحرانورد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: