سیاست روز : نامه سرگشاده ننجون به مدیرمسئول روزنامه سیاست روز
جناب آقای مدیر مسئول! تمامی کارکنان روزنامه میتوانند شهادت بدهند که جز کار و کار به چیزی نمیاندیشیدم و...
جناب آقای مدیر مسئول!
تمامی کارکنان روزنامه میتوانند شهادت بدهند که جز کار و کار به چیزی نمیاندیشیدم و گاهی در شبانهروز ۲۶ ساعت را مصروف خدمت میکردم. در واقع صبحها دو ساعت زودتر بیدار میشدم تا وقت بیشتری برای خدمت داشته باشم. آن وقت شما به جای اینکه حقوقم را زیاد کنید میرفتید با آقای "سروش آسمانی" که همیشه زیر آب مرا میزد، جلسه میگذاشتید و موقعیت بنده را تضعیف میکردید.
حتی وقتی با صاحب امتیاز روزنامه قهر کردید و یازده روز با ایشان حرف نمیزدید و هر جا که همدیگر را میدیدید به یکدیگر اخم میکردید و ابروهایتان را بالا میانداختید، همکاران از من خواستند پست مدیرمسئولی روزنامه را قبول کنم اما من گفتم ایشان حتما بر میگردد. حالا اگر نامردی میکردم خوب بود؟ حالا من خوبترم یا آن "سروش آسمانی" دو به همزن؟!
آقای مدیرمسئول!
امروز من متهمم که از آبدارخانه روزنامه سیاست روز پنج کیلو قند، سه کیلو شکر و دو بسته چای، اختلاس کردهام. آیا شما باور میکنید در یک آبدارخانه کوچک پنج کیلو قند پیدا شود؟ آیا وقت آن نرسیده از بنده و حیثیت همسر رنجور و بچههای رنجورتر و نوههای خیلی خیلی رنجورتر من دلجویی کنید و شجاعانه اعلام کنید که ننجون، اینکاره نیست؟
شهادت میدادید که من به بیتالمال خیانت نکردهام و زندگیام به ریالی مال حرام آلوده نیست؟ آیا نباید میگفتید که "ننجون" پس از عمری کار سخت و کمرشکن، چون حقوق و مزایای بازنشستگیاش برقرار نشده، برای گذران زندگی به سختی افتاده است؟!
شاید فراموش کردهاید که "ننجون" محکوم امروز، چوب لجبازیها و آبروبریهای گاه و بیگاه شما را میخورد.
(ادامه این نامه سرگشاده در شمارههای بعد منتشر میشود.)
شرق : آیا مصوبات دولت احمدینژاد پست فیسبوکی بود؟
٤٧نفر، یعنی به اندازه چهارتا تیم فوتبال بههمراه سهتا ذخیره، قرار است سایت دکتر محمود احمدینژاد را، که چندسالی در کار ریاستجمهوری بود، بیاورند بالا.
این افراد قبلا دستهجمعی دولت را اداره میکردند. البته گویا این بخش از دولت مهرورزی ربطی به آن بخش از دولت مهرورزی که بدهی آوردند بالا، ندارد و تا این لحظه جای نگرانی نیست. به نظر ما اگر همین ٤٧نفر همان سال٨٤ با هم یک سایت راه میانداختند، بهتر بود. درواقع این اساتید همانموقع میخواستند ٤٧نفری با هم یک وبلاگ راه بیندازند.
اما در سمت راست وبلاگها نوشته: «مشخصات مدیر وبلاگ»، دیدند مشخصات خاصی ندارند. برای همین تصمیم گرفتند دستهجمعی هیات دولت تشکیل بدهند تا بعد بتوانند توی بخش مشخصات مدیر وبلاگ بنویسند؛ «مدیر دولتی».بعد هم الان اگر دقت کنیم میبینیم تمام مذاکرات هیات دولت مهرورزی در هشتسال، در حد استاتوس فیسبوک بوده. یعنی مینشستند ٤٧نفری دورهم و میگفتند؛
احمدینژاد: چی بنویسیم لایک بخورد؟ چی بنویسیم مردم شِر کنند؟ چی بنویسیم؟ هان چیچیرو لولو برده بود؟ شرط میبندم استاتوس بذارم صدتا لایک بخوره. /ثمرههاشمی: وای... الهام مصوبات دیروزم ٣٠٠تا لایک خورد دلت بسوزه... /خسرو معتضد: آخآخ کلهرجون چه پستی گذاشتی ششبار شِر شده دمت گرم... /محمدرضا رحیمی: محمودجان چرا عکس سلفی گذاشتی از سفر زیمبابوه منرو تگ نکردی؟ /احمدینژاد: دوست داشتم. /محمدرضا رحیمی: ایبابا قبول نیست، محمود باز منرو بلاک کرده، اصلا من میرم برای خودم یه سایت میزنم. /احمدینژاد: همه ٤٧نفر توجه کنید... همه با هم باید محمدرضا رحیمی را بلاک کنید. فهمیدید؟ اصلا صبر کن یک پست براش بنویسم حالش را بگیرم. /محمدرضا رحیمی: پیرو استاتوسی که دیروز بهاصطلاح دوستم، محمود احمدینژاد گذاشته بود باید بگم که آینه. آینه. آینه.
کیهان : شارلاتان(گفت و شنود)
گفت: اوباما گفته است برای رسیدن به توافق با ایران، اگر کنگره تحریمهای جدیدی وضع کند، آن را وتو خواهم کرد.
گفتم: ولی مطابق توافقنامه ژنو نباید هیچ تحریم جدیدی وضع شود.
گفت: ولی تاکنون برخلاف مفاد توافقنامه، تحریمهای جدید فراوانی علیه ایران وضع شده است.
گفتم: عجب شارلاتانهایی هستند این گاوچرانهای آمریکایی که بر صندلیهای سیاست تکیه زدهاند. از ما «امتیاز» نقد میگیرند و در مقابل تحریم جدید وضع میکنند و بعد لغو آن را به عنوان «امتیاز» به ما میفروشند!
گفت: تازه طلبکار هم هستند و دو قورت و نیمشون هم باقیه!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو میگفت؛ این شریک ما وقتی با هم دعوامون میشه، 6 ساعت یک ریز و با سرعت نور حرف میزنه و بعد پاشو میندازه روی پاش و میگه؛ دهنمو باز نکن بذار ساکت باشم!
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: