سال گذشته هم نیما جاویدی که تجربیات موفقی در زمینه فیلم کوتاه داشت، با فیلم «ملبورن» نگاهها را متوجه خود کرد؛ فیلم نفسگیری که این روزها با بازی بازیگران مطرحی چون پیمان معادی، نگار جواهریان و مانی حقیقی بر پرده سینماهاست. به همین بهانه سراغ جاویدی رفتیم و با او به گفتوگو نشستیم.
با دیدن فیلم شما دائم از خودم میپرسیدم که چرا نباید در این دوره به کسی خوبی کرد؟
جدی میگویید؟
کاملا.
اولین بار است چنین چیزی را میشنوم. فکر میکنم این کمی بدبینانه است. موضوع این است که کسی آدمهای فیلم «ملبورن» را به خاطر خوبیای که کردهاند به دردسر نینداخته که بتوان چنین نتیجهای گرفت. در واقع اتفاقی که افتاده ربطی به خوبی یا بدی کردن آنها ندارد. عین این میماند که بگوییم واقعا دیگر نمیشود در این دوره زمانه به سفر رفت، چون ماه پیش فلانی وقتی به سفر رفته بود، تصادف کرد.
کدام دغدغه ذهنی باعث شکلگیری و ساخت ملبورن شد؟
ایده اولیهاش ریشه در ترس و نگرانی دارد که به خاطر موقعیتی تقریبا مشابه تجربه کرده بودم. شش هفت سال پیش با دوستانمان که بیشتر زوجهای جوان بودند، سفری داشتیم. در میان همسفران زوجی بود که بچه کوچکی داشتند. یکی از روزها، همه به پیادهروی رفتند، اما من حوصله نداشتم، ماندم و از بچه که خواب بود، نگهداری کردم، اما بعد از چند ساعت نگران شدم که چرا این بچه بیدار نمیشود. سر و صدا کردم و خوشبختانه بیدار شد، اما این نگرانی و تجربه از آن زمان در ذهنم بود و رهایم نمیکرد و در ناخودآگاه من ثبت شده بود. خلاصه ایده اولیه از آنجا آمد؛ اما همه اینها در ناخودآگاهم بوده است. اینطور نیست که مثلا بگویم من دغدغه فلان چیز را دارم و میخواهم راجع به دغدغهام فیلم بسازم؛ چیزی که برایم در درجه اول اهمیت قرار دارد داستان است. اینکه داستان جذابی بگویم که در درجه اول خودم را درگیر کند.
در خلق این فیلم و قصه تحت تاثیر کارگردان خاصی هم بودید؟
قطعا وقتی میخواهید اولین فیلمتان را بسازید ناخواسته تحت تاثیر فیلمسازانی هستید که دوستشان دارید. همیشه فیلمهای بیلی وایلدر را دوست داشتم. جدا از تسلطش در فیلمنامهنویسی در کارگردانیاش هم پختگی عجیبی دارد؛ دوربین را گوشهای روی سه پایه میکارد و بیخودی هم تصویر را قطع نمیکند. میگذارد بازیگرهایش حسشان را کامل به بیننده منتقل کنند؛ هیچ تفرعنی در کارگردانیاش وجود ندارد؛ داستانش را هم خوب تعریف میکند. با اینکه کارهایش به لحاظ تم و ژانر با فیلمی مثل ملبورن تفاوت دارد، ولی فکر میکنم این بیتکلفی که در اجرای ملبورن وجود دارد از سینمای وایلدر آمده است. استفاده از تکنیک دوربین روی دست اولین چیزی است که برای ساخت ملبورن و بخصوص اجرای چنین صحنههایی به ذهنتان میرسد؛ تنش بالای موجود در فیلم شما را به سمت این جور انتخابها میکشد؛ من هم طبیعتا به آن فکر کرده بودم؛ یادم میآید قبل از ساخت ملبورن برای چندمین بار فیلم «آپارتمان»ِ وایلدر را دیدم. درست بعد از دیدنش باوجود وسوسهای که داشتم قید دوربین روی دست را زدم؛ فکر میکنم ریسک بزرگی بود، ولی از تصمیمم راضیام.
حضور پیمان معادی و نوع بازیاش یادآور برخی فیلمهای فرهادی مثل «جدایی نادر از سیمین» است. تصور نکردید با انتخاب معادی، تماشاگر فیلم شما را با فیلمهای دیگری مقایسه کند؟
به هیچ وجه. اگر منظورتان از مقایسه، چسباندن فیلم به سینمای دیگران و بیارزش قلمداد کردن آن با این حرفهاست، واضح است که این حرفها کوچکترین تاثیری روی عیار واقعی یک فیلم نمیگذارد و فیلم اگر ارزشی داشته باشد خودش راهش را باز میکند و دیده میشود. مردم هم باهوشتر از این حرفها هستند که به حرف من و شما چشم بسته فیلمی را بپذیرند یا رد کنند، اما اگر منظورتان از مقایسه این است که ممکن است عدهای با دیدن ملبورن یاد فیلمهای فلان فیلمساز آمریکایی یا فلان فیلمساز ایرانی بیفتند خب این چه اشکالی دارد؟ ضمنا اگر دوباره هم بخواهم ملبورن را بسازم باز هم معادی را انتخاب میکنم. هیچوقت هم کیفیت فیلم را فدای حاشیههای بیارزش اینچنینی نمیکنم.
این سوال را در مورد شیرین یزدانبخش هم دارم و انگار شخصیتها را از قبل میشناسیم. کمی درباره انتخاب بازیگران صحبت کنید، چون اساس کار را تشکیل میدهد.
انتخابها را بر اساس نیاز متن انجام میدادم. در مرحله پیش تولید علی سرابی هم به عنوان بازیگردان وارد پروژه شد و از آن مرحله به بعد در انتخابها به من کمک کرد.
البته از بازی خوب بازیگران فیلم نمیتوان گذشت. چقدر بازی آنها مطابق خواسته شما بود؟
واقعیت این است که دنبال ارائه ویترینی از بازیهای درخشان نبودم. خود بازیگران هم چنین چیزی نمیخواستند. تصمیم از همان روز اول اجرای درست و در خدمت متن بود. اینکه بتوانیم بیننده را با فیلم همراه کنیم؛ بخشی از درگیری مخاطب با فیلم به اجرای خوب بازیگران مربوط است. به هر حال پیمان معادی و نگار جواهریان از بهترینهای سینمای ایران هستند و خوشحالم که دعوت مرا قبول کردند و به ملبورن آمدند. همینطور آقای حقیقی که در همان مدت کوتاه حضورش در فیلم به من انرژی داد. در میان بازیگرانی که نقش شخصیتهای فرعی را بازی کردند هم بازیگران خوبی مثل شیرینبانو یزدانبخش، الهام کردا، روشنک گرامی و علیرضا استادی در کنارمان بودند که همکاری با آنها برایم باعث افتخار است.
نحوه همکاری کیانوش عیاری که نامش به عنوان مشاور کارگردان در تیتراژ آمده با پروژه به چه صورت بود؟
خوشبختانه آقای عیاری فیلمنامه را دوست داشت و دعوت مرا قبول کرد و با سخاوت تمام تجربیاتش را در اختیار من گذاشت. از ایشان خیلی چیزها یاد گرفتم؛ نه تنها درباره سینما که درباره خیلی چیزهای دیگر. خیلی دوست نداشت سر صحنه بیاید، ولی تصاویر فیلمبرداری شده را با هم میدیدیم و ایشان نظرش را میداد. برایم جالب بود که به هیچ وجه نظرش را تحمیل نمیکرد. قبل از کلید زدن هم درباره فیلمنامه با هم صحبت میکردیم.
چرا اسم ملبورن را برای فیلم انتخاب کردید؟
اول اینکه میخواستم این آدمها به جای خیلی دوری سفر کنند و چه جایی دورتر از ملبورن؟ تقریبا آن طرف کره زمین است.از طرفی اسم ملبورن را همیشه دوست داشتم؛ فکر میکنم خاطره حماسه ملبورن و آن بازی معروف فوتبال ایران و استرالیا هم بیتاثیر نبوده است. یادم میآید روزی که خداداد عزیزی آن گل معروف را زد از شدت خوشحالی پریدم بالا و سرم خورد به لامپ اتاق؛ لامپ خیلی بالا نصب شده بود و واقعا نمیدانم چطوری آن همه بالا پریده بودم! یک جورهایی آن پروازم برخلاف قوانین فیزیک بود و تقریبا کار غیرممکنی کردم. از طرفی هم میدانستم که ملبورن در ده، دوازده سال گذشته چند مرتبه به عنوان بهترین شهر برای زندگی انتخاب شده است؛ اتفاق جالبی که افتاد این بود که بعد از اینکه اسم را انتخاب کردم رفتم توی گوگل و در صفحه IMDB (که دائرهالمعارف کاملی از کل فیلمهای تاریخ سینماست) اسم ملبورن را جستجو کردم. جالب اینجا بود که در تاریخ سینما هیچ فیلم سینمایی به اسم ملبورن ثبت نشده و آنجا بود که دیگر تصمیمم را گرفتم.
به عنوان یک کارگردان فیلم اولی چطور با جمعی از حرفهایهای سینما در جلوی دوربین و پشت صحنه کار کردید در حالی که بعضی از کارگردانها در فیلم اولشان بیشتر تمایل دارند فیلم بر توانایی کارگردانی خودشان استوار باشد؟
موضوع این است که میتوان گفت ملبورن از جهاتی فیلمنامه سختی بود. چیزی که برایم مهم بود اجرای درست فیلمنامه بود و برای رسیدن به این مهم نیاز به حضور بهترینها بود که خوشبختانه همه این دوستان به من اعتماد کرده و دعوتم را قبول کردند. چیزی که در درجه اول برایم اهمیت داشت این بود که همه عوامل و البته بازیگران پذیرفتند در کمال فداکاری و بدون اینکه کارشان مستقیما دیده شود در خدمت داستان و متن باشند و به نفع نتیجه نهایی فیلم، پشت داستان مخفی بمانند.
یکی از نکتههای مهم دیگر اینکه به جای رفتن سراغ فیلمهای به اصطلاح هنری و روشنفکرانه یک روایت داستانی را برای فیلمتان انتخاب کردید. کمی دراین باره توضیح دهید.
این به جنس سینمای مورد علاقهام برمیگردد. همیشه عاشق داستان و غرق شدن در آن بودهام. ادبیات هم تاثیر زیادی روی شکلگیری ذائقه من داشته است. برادر بزرگترم کتاب باز حرفهای بود و از این نظر خیلی روی من تاثیر گذاشت. دوران دبستانم را با تن تن و قصههای ژولورن و کتابهای جیبی کارآگاهی گذراندم. برخلاف همسن و سالهای خودم یکی از بزرگترین لذتهای دوران کودکیام دیدن فیلمهای عصر جمعه بود که در همه آنها هم دنبال داستان بودم. البته نمیدانم منظورتان از فیلمهای روشنفکرانه دقیقا چیست، ولی من بارها این را گفتهام که وقتی ملبورن را مینوشتم به گیشه و فروش فکر میکردم؛ این اعتقاد من است که سینما باید در درجه اول بیننده داشته باشد و باید بفروشد؛ از این زاویه، همباشگاهی فیلمسازان بزرگی مثل جان فورد هستم.
وقتی فیلم را در سینما میدیدم، بیشتر مخاطبان فیلم موقع دیدن آن بشدت استرس داشتند. خودتان فیلم را همراه مردم دیدهاید؟
خوشحالم که این را میشنوم. من فیلم را هم با مخاطبان ایرانی و هم با مخاطبان خارجی دیدهام. همانطور که گفتید ملبورن فیلم پرتنشی است؛ بعضیها ممکن است آن را تکاندهنده بدانند. فکر میکنم ملبورن این پتانسیل را دارد که بعد از تمام شدنش در ذهن مخاطب بماند. ممکن است مخاطبان بعد از پایان فیلم آن را دوست داشته یا دوست نداشته باشند، ولی با فیلم درگیر میشوند و این بخشی از هدف من بود. در حال حاضر فیلم در ایتالیا با دوبله ایتالیایی روی پرده است و قرارداد اکرانش برای نمایش در سینماهای سه کشور دیگر هم بسته شده است؛ خوشبختانه تا اینجا فروش خوبی در تهران و شهرستانها داشته و امیدوارم این روند ادامه داشته باشد.
معصومه جلالی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد