جام جم:انتظار بیهوده
«انتظار بیهوده» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛«رسیدن به نتیجه، نیازمند اراده سیاسی طرف مقابل است» این عبارتی است که بارها از زبان وزیر امور خارجه و دیگر اعضای گروه مذاکرهکننده هستهای کشورمان شنیدهایم؛ معنی این جمله کوتاه چیست و چه اهمیتی دارد که اینقدر تکرار میشود؟
از نخستین روزهای شروع ماجرای هسته ای ایران تاکنون که بیش از 12 سال می گذرد، این بحث مطرح بوده است که موضوع هسته ای ایران صرفا یک بهانه جویی با اهداف سیاسی است، نه یک پرونده واقعی با ابعاد فنی.
ورود آژانس بین المللی انرژی اتمی به این ماجرا و طرح موضوعات فنی هم صرفا یک نمایش برای القای واقعی بودن موضوع بوده است و فراز و فرود برخوردهای آژانس هماهنگ با افت وخیز مذاکرات سیاسی، ازجمله بهترین نشانه های غیرفنی بودن پرونده ایران و مهره بودن این نهاد بین المللی در دست بازیگردانان اصلی این نمایش است.
اگر کل این ماجرا یک سناریوی سیاسی است که هست و اگر ادعاهای فنی همگی بهانه جویی است و هیچ جایگاه واقعی ندارد که ندارد، بنابراین وقت صرف مسائل فنی کردن و پذیرش شفافیت بیشتر فقط در حد گرفتن بهانه می تواند موضوعیت داشته باشد و نه تا آنجا که منجر به از دست رفتن اصل این توانمندی و نمایشی شدن آن بشود.
حالا که همه به این نتیجه رسیده اند که خاتمه بخش این ماجرا، اراده سیاسی طرف مقابل و بخصوص آمریکاست، باید معلوم کنیم آمریکا و متحدان اروپایی آن با چه اهداف سیاسی این سناریو را آغاز کردند.
ابتدا این توضیح می تواند مفید باشد که، تغییر در جهتگیری سیاست خارجی کشورها بر اساس نشانه هایی از ابتکار رفتاری انجام می گیرد.
کشورها در صورت تغییر، برای ابراز آن از نشانه هایی استفاده می کنند که بتوان رفتار جدید را از رفتار پیشین آنها تفکیک کرد و زمانی نشانه ها از اهمیت و مطلوبیت رفتاری برخوردار می شوند که با اراده سیاسی پیوند برقرار کند.
کارشناسان، اراده سیاسی را انعکاس مصالحه گرایی در حوزه سیاست خارجی و تامین منافع ملی تعریف می کنند لذا باید ببینیم آمریکا و متحدان اروپایی اش بنایی بر مصالحه گرایی با انقلاب اسلامی دارند یا نه؟ و آیا نشانه هایی برای این مصالحه گرایی مشاهده می شود یا خیر؟
مشاهده دقیق صحنه، این واقعیت را پیش روی ما می گذارد که آمریکا هیچ تغییر معنی داری در مواجهه با انقلاب اسلامی نکرده و طبیعتا نباید انتظار نشانه ای هم داشته باشیم.
آنچه در این صحنه که شامل مواضع رسمی و غیررسمی و نوع رفتار می شود قابل مشاهده است، همگی از ادامه روندهای قبلی حکایت می کند.
آمریکا نه تنها هیچ علامتی مبنی بر تغییر در سیاست خود در مورد ایران ارسال نمی کند و پی در پی علائم ادامه سیاست های قبل را تکرار می کند، بلکه آشکارا به دنبال تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران است و با ابزار مختلف از جمله تحریم، تلاش می کند ایران را وادار به این تغییر رفتار کند.
ممکن است برخی خوشبینانه نزاع اوباما و کنگره را نشانه ای از این مصالحه گرایی بدانند ولی صرف نظر از این که این نزاع ساختگی است و نمایشی از پلیس خوب و بد برای امتیازگیری بیشتر در مذاکرات، می تواند فقط حاکی از یک اختلاف سلیقه در شیوه تفوق بر ایران باشد.
آمریکایی ها اعم از دموکرات و جمهوریخواه کماکان جمهوری اسلامی ایران را حامی تروریست، نقض کننده حقوق بشر، تهدیدی جدی برای رژیم صهیونیستی و مانعی بزرگ بر سر راه سلطه جویی خود بخصوص در منطقه می دانند، پس با چه منطقی باید اراده سیاسی اش در جهت مصالحه گرایی با ایران باشد؟ با این توضیح روشن می شود آنچه که مذاکره کنندگان کشورمان انتظارش را می کشند، انتظاری بیهوده است و درست همانی است که طرف مقابل از ما انتظار دارد!
ما نیز آمریکا را همچنان نظامی سلطه طلب، خواستار براندازی نظام جمهوری اسلامی، حامی اصلی رژیم غیرقانونی و تروریست صهیونیستی، پشتیبان گروه های تروریستی در جهان و در یک کلام دشمن اصلی و شیطان بزرگ می دانیم.
در چنین شرایطی، این اراده دو طرف و به قول رهبر فرزانه انقلاب اسلامی «نبرد اراده ها»ست که تعیین کننده پیروز میدان است و آن که اراده اش قوی تر و پشتوانه اش محکم تر باشد، به پیروزی امیدوارتر خواهد بود.
بر این اساس از هرآنچه می تواند نشانه سست شدن اراده ما و تغییرات غیرضرور تفسیر شود، باید پرهیز گردد.
قدم زدن آقای ظریف با کری و سفر وی به پاریس در شرایطی که فرانسه کانون توهین به پیامبر عظیم الشأن اسلام و میداندار اسلام هراسی است، یک اشتباه آشکار دیپلماتیک محسوب می شود که هزینه سنگین امیدواری دشمن و یأس دوستان انقلاب را به کشور تحمیل می کند.
مذاکره کنندگان کشورمان که با تلاش خستگی ناپذیر و با رویکرد تعامل سازنده با جهان ماه هاست برای بازکردن گره های این پرونده دشمن ساخته در رفت و آمد هستند، باید مراقب باشند اولا هر توافقی را برای کشور خوب ندانند و ثانیا هرتوافق ولو خوبی را به هر قیمتی نخواهند البته توافق خوب و با حفظ عزت و غیرت را همه ملت و جریان های سیاسی حمایت خواهند کرد و قدردان خواهند بود.
کیهان:از سراب به آب
«از سراب به آب»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛1- خدای مهربان و منّان بر درجات مرحوم علامه محمدتقی جعفری بیفزاید، ایشان با «برتراند راسل» فیلسوف بلندآوازه انگلیسی درباره برخی از مسائل فلسفی و عقاید اسلامی مکاتباتی داشت. «راسل» در الهیات اهل شک -SCEPTICISM - بود. مرحوم علامه در یکی از نامههای خود به ایشان نوشته بود؛ شما در الهیات مؤمنتر از ما هستید، زیرا ما به خدایی که شما توصیف میکنید کفر میورزیم و جنابعالی در وجود او تردید دارید! (نقل به مضمون).
استاد در کلاسهای جمعه شب خود برای دانشجویان - خیابان زیبا، کوچه حاجقاضی - بعد از شرح ماجرای یاد شده، این سروده را زمزمه میکردند؛
صورتگر نقاش چین
رو صورت یارم ببین
یا صورتی برکش چنین
یا ترک کن صورتگری
میگفتند؛ زنان مصر، بیآن که یوسف(ع) را دیده باشند، زبان به ملامت زلیخا گشوده بودند و میخواندند؛
گرش بینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
2- انگارهسازی-IMAGE MAKING- یکی از کارآمدترین شگردها در عملیات روانی است. اهمیت این شگرد و ضریب تأثیر آن به اندازهای است که بسیاری از نظریهپردازان و اساتید جنگ نرم، این شگرد را موضوع اصلی عملیات روانی میدانند و به گفته «مارک دافیلد»؛ ترفندهای عملیات روانی هنگامی کارساز و مؤثر خواهد بود که خروجی آن، قبولاندن یک «انگاره» به فرد، جمعیت و یا جامعه حریف باشد.
و اما، انگاره، تصویرغیرواقعی از یک «واقعیت» است که مدیران جنگ نرم میکوشند آن را به جای «واقعیت» در ذهن حریف جای داده و به او بقبولانند.
3- بعد از شروع جنگ تحمیلی، حضرت امام- رضوانالله تعالی علیه- در پیامی به پاپ رهبر مسیحیان کاتولیک از ایشان پرسیده بودند «اگر حضرت عیسیمسیح علیهالسلام حضور داشتند، جانب ما را گرفته و از ما حمایت میکردند یا آمریکا»؟! این پیام از سوی پاپ بیجواب ماند و مرحوم سیدفخرالدین حجازی نماینده تهران که همراه چند نماینده دیگر برای تقدیم پیام امام نزد پاپ رفته بودند میگفت؛ پاپ بعد از شنیدن پیام فقط گفت؛ «OHE JESUS CHRIST- آه، یا عیسی مسیح» و روزنامههای آلمان، انگلیس، فرانسه و ایتالیا از انعکاس پیام حضرت امام(ره) خودداری کردند. آقای محمد کیارشی- سفیر وقت ایران در اتریش- بعد از نا امیدی از جلب موافقت نشریات آلمان و اتریش برای چاپ پیام یاد شده، به سراغ یک روزنامه محلی میرود و با پرداخت مبلغی قرار میشود پیام را به صورت «رپرتاژ آگهی» چاپ کنند ولی فردای آن روز مدیر روزنامه خبر میدهد که «اجازه ندادند»!
آن روزها- اواخر سال 1359- نگارنده و چند تن دیگر به دعوت اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و برای شرکت در نشست سالانه اتحادیه به آلمان رفته بودیم. در یکی از خیابانهای هامبورگ دو جوان مسیحی با پخش جزوه و توضیح برای رهگذران به تبلیغ مسیحیت مشغول بودند.
مهندس یوسف فروتن- سردار سپاه- که دانشآموخته آلمان و مسلط به زبان آلمانی بود با آنها درباره انقلاب و جنگ تحمیلی و... به گفتوگو ایستاد. به ایشان گفتم؛ بپرس اگر حضرت مسیح(ع) حضور داشت، جانب ما را میگرفت و از ما حمایت میکرد یا آمریکا؟ و تصورم این بود که خواهند گفت؛ آمریکا، اما دو جوان یاد شده بعد از طرح این پرسش به گونهای غیرمنتظره ساکت شدند و به فکر فرو رفتند. بعد از لحظاتی، صادقانه پاسخ دادند که «نمیدانیم، باید بیشتر فکر کنیم. مسیح، شما یا آمریکا؟! پاسخ آن آسان نیست»! برادرم، فروتن به آنها یادآوری کرد این پرسش امام خمینی از پاپ است که رسانههای شما اجازه انعکاس آن را ندادند.
4- از مولای مظلوم و شهیدمان، حضرت امیرالمومنین علیهالسلام است که «الناس اعداء ما جهلوا... شماری از آدمها دشمن جهل خویش هستند»، یعنی با چیزی دشمنی میورزند که برداشت و تصویر غلطی - انگاره - از آن دارند. این تصویر غلط و حتی متضاد با واقعیت را میتوان در دوران خود آن حضرت آدرس داد. تا آنجا که وقتی در محراب مسجد کوفه، ضربت شمشیر بدکارترین بدکاران بر فرق مبارکش نشست، کوفیان که از نزدیک با حضرتش آشنا بودند، به قول جرج جرداق، انسانیت را یتیم شده میدانستند و کسانی در شام آن روز، انگشت حیرت به دندان میگزیدند که «مگر علی(ع) نماز هم میخواند که در محراب شهید شده باشد»؟!
5- «جیمز مگوی» روزنامهنگار معروف آمریکایی دهه 1960 تا 1980 میلادی به همکاران رسانهای خود انتقاد میکرد که چرا به جای انعکاس واقعیات جنگ ویتنام و جنایاتی که آمریکا در آن منطقه مرتکب میشود، مردم ویتنام را خسته و سرخورده و حامی آمریکا معرفی میکنند و آرزوهای بر باد رفته ژنرالهای آمریکایی را به خبر تبدیل میکنند. در همان روزها، هربرت مارکوزه از اصحاب مکتب فرانکفورت به جیمز مگوی دلداری میداد که جاده خبری آمریکا برای همیشه یکطرفه نمیماند و با بیداری مردم به جاده دوطرفه تبدیل میشود. مارکوزه درست حدس زده بود ولی بر این تصور بود که آنچه از طرف مقابل وارد این جاده میشود آموزههای مارکسیسم است! غافل از آن که در پی انقلاباسلامی، مارکسیسم فرو میپاشد و قطب قدرتمند اسلام بعد از فرستادن مارکسیسم به تاریخ، در مقابل امپریالیسم جهانی تمام قد به مقابله برمیخیزد و امروز، همان روز است.
6- گفتنی است در پی دوطرفه شدن نسبی- و نه کامل- جاده اطلاعرسانی و تقریبا طی دو دهه اخیر، واژه اطلاعرسانی به روش اسرائیل - ISRAELITE MEDIA METHOD- به فرهنگ رسانهای دنیا وارد شده است. این واژه درباره رسانههایی به کار گرفته میشود که حیثیت رسانهای خود را فروخته و برای آن ارزشی قائل نیستند و مانند رژیم صهیونیستی، با وجود آن که میدانند مخاطبان از دروغ بودن اخبار و گزارشهای آنها باخبرند، دست به دروغپراکنی میزنند. ورود این واژه به فرهنگ رسانه، سایه روشنی از هوشیاری افکارعمومی در مقابل انگارهسازیهای رسانهای را نوید میدهد و این که جاده اطلاعرسانی به تدریج از حالت یکطرفه به دوطرفه تبدیل شده است و یا در حال تبدیل شدن است.
7- باطلالسحر «انگاره» و موثرترین راه مقابله با این شگرد، دعوت از مخاطبان برای مراجعه مستقیم و بیواسطه به «واقعیت» است. چرا که در این حالت، مخاطب میتواند «واقعیت» را آنگونه که واقعا هست ببیند و به ارزیابی بنشیند و نه آنگونه که در هالهای از توهمات و دروغپردازیها ارائه شده است. در اینباره گفتنی است که برای عبور از لایههای انگاره و راهبری مخاطب از انگاره به واقعیت - بخوانید از سراب که شبیه آب است به آب که واقعا آب است- دو راهکار شناخته و تعریف شده، پیشروی است.
اول: ارائه تصویر واقعی و روشنی از «واقعیت» به گونهای که مخاطب با مشاهده و ارزیابی آن و مقایسه این تصویر واقعی با «انگاره»، از توهم خارج شود. بیشترین کاربرد این روش در مجامع «آکادمیک» است، چرا که این روش به تحقیق و کاوش و بررسیهای معمولا درازمدت نیاز دارد و از حوصله افراد عادی بیرون است، مخصوصا اگر انگاره در حجم انبوهی از تبلیغات رسانهای پوشیده باشد.
دوم: که ضریب تأثیر آن بسیار بالا و از موثرترین روشهاست، دعوت از مخاطب برای مراجعه مستقیم به «واقعیت» است. این روش اگرچه کارآمدترین و مؤثرترین روش است ولی «دعوت از مخاطب» به تنهایی کارآمدی چندانی ندارد و اولین پرسشی که در ذهن مخاطب شکل میگیرد و پاسخ میطلبد آن که؛ چه ضرورت و نیازی به این مراجعه دارد؟! و مراجعه مستقیم به واقعیت، کدام نیاز مبرم او را برآورده میکند؟ کدام زیانی را از او دور میسازد و کدام سودی را به او میرساند؟!
پاره دیگر این روش که تکمیلکننده آن است و نیاز برای مراجعه مستقیم به واقعیت را در مخاطب نه فقط زنده میسازد بلکه او را برای کشف واقعیت به شدت تشنه میکند، طرح پرسشهایی است که پاسخ آنها با حیات مخاطبان و سود و زیان غیرقابل چشمپوشی آنان گره خورده است. و این دقیقا همان روش حکیمانهای است که با نگاهی دلسوزانه و پدرانه در نامه اخیر رهبر معظم انقلاب خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی به کار گرفته شده است. بخوانید:
8- حضرت آقا که در جایگاه یک رهبر الهی و با بینش و منش برگرفته از پیمان پیامبران نمیتوانند شاهد گمراهی و فریبخوردگی خیل عظیم و پرشمار جوانان در اروپا و آمریکا باشند و آنان را در هجوم بیامان صاحبان زر و زور و تزویر تنها بگذارند، در نامه اخیر خویش خطاب به جوانان اروپا و آمریکا، آنان را از اسارت طاغوتهای مدرن زمان به رهایی و آزادگی فرا میخوانند و برای درک واقعیت و تشخیص سره از ناسره و آب از سراب، از آنها میخواهند که بهدور از توهمپراکنیها و انگارهسازیهای حاکمان غارتگر و خونریز، درباره اسلام و انقلاب اسلامی، مستقیم و بیپرده به این واقعیت مراجعه کنند. اما چرا این مراجعه ضروری و حیاتی است؟
رهبر معظم انقلاب این ضرورت را با طرح پرسشهایی نشان میدهند که کمترکسی- اگر نگوییم هیچکس- خود را از یافتن پاسخ برای آن بینیاز میداند. چرا که سخن از این سلیقه و آن سلیقه یا انتخاب این رنگ و آن رنگ در میان نیست، پای چگونه زیستن و به سوی آب یا سراب رفتن در میان است... هیچ پرسیدهاید که چرا سیاستمداران شما چهره ترسناکی از اسلام نشان میدهند؟ چرا همان کسانی با اسلام در ستیز و مقابله هستند که هویت واقعی آنان با بردهداری، خونریزی و جنگافروزی، ستم به رنگینپوستان، برپایی جنگهای بزرگ، تفرقهافکنی حتی میان مسیحیان کاتولیک و پروتستان، انباشت ثروتهای انبوه به بهای فقر و تهیدستی - حتی - ملتهای خود و... آمیخته است؟! هیچ پرسیدهاید چه معانی و ارزشهایی در اسلام هست که مزاحم این طیف از زورگویان غارتگر است؟! و...
خراسان:پیام های یک نامه تاریخی
«پیام های یک نامه تاریخی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛نامه کوتاه اما مهم رهبر انقلاب خطاب به جوانان آمریکا و اروپا از جهات مختلف قابل بررسی و دارای اهمیت ویژه است و به نظر می رسد تبیین و تحلیل پیام های این نامه اولا برای افزایش دامنه ضریب نفوذ آن و ثانیا برای اثربخشی بیشتر این نامه در اذهان و تغییر نگاه و رویکرد جوانان غرب به اسلام و آموزه های آن موثر باشد. بر این اساس در حد بضاعت و مجال به اختصار در این نوشته به برخی نکات و پیام های این نامه اشاره می شود.
1 – اصل مخاطب قراردادن جوانان آمریکایی و اروپایی توسط رهبر انقلاب، امری بدیع و ابتکاری بسیار قابل توجه محسوب می شود هم از این منظر که یک شخصیت بزرگ علمی جهان اسلام، جوانان غرب را مخاطب کلام و پیشنهادهایی کاملا "منطقی" و "شدنی و قابل دسترس" قرار می دهد آن هم شخصیتی علمی که بنابر شواهد و قرائن و آمار، پرنفوذترین و پرمخاطب ترین چهره جهان اسلام ، هم از نظر دینی و هم به لحاظ مواضع سیاسی در عصر حاضر شناخته می شود و هم از منظر این که مخاطب نامه یک رهبر دینی جهان اسلام، جوانان غرب هستند خصوصا جوانان غیرمسلمان و آنانی که تاکنون آشنایی آنها با اسلام نه از طریق منابع اصلی آن یعنی قرآن و سنت نبوی بلکه از طریق رسانه های غربی صهیونیستی بوده است.
2 – مخاطب قرار دادن جوانان غربی توسط رهبر بزرگترین انقلاب قرن جهان می تواند از این نکته مهم دیگر نیز حکایت داشته باشد که بنای انقلاب اسلامی بر "گفت وگو" و دعوت به حق جویی و حق مداری و روشن کردن واقعیت ها در پیش چشم مردم جهان بوده و هست و برای بیان حرف حق خود تنها صداقت و منطق و گفت و گو را در اندیشه و عمل به رسمیت می شناسد، و نه زور و تزویر و دروغ گویی و نفاق را.
3 – نوشتن این نامه همچنین بر این نکته مهم مُهر تایید بسیار جدی می گذارد که یکی از وظایف و شاید اصلی ترین وظیفه حقیقت باوران و دین پژوهان، مسلمانان و اسلام شناسان واقعی، ضرورت تبیین و شناساندن چهره اسلام واقعی به جهانیان از طریق تشکیل جلسات موثر و مستمر و ارتباط با مردم ، بزرگان ، خواص، گروه های مرجع و جوانان در جای جای دنیا است. ضرورتی که حتی خیلی از بزرگان و دلسوزان دین تاکنون از آن بسیار غفلت کرده اند.
4 - حال که در قرن بیست و یکم دشمنان و بدخواهان اسلام با استفاده حداکثری از توان مالی، فشارهای سیاسی، دورویی و نفاق و سوء استفاده از توان تبلیغاتی و رسانه ای و خصوصا فضای بی حد و مرز دنیای مجازی هرچه می توانند علیه اسلام و مسلمانان جو سازی می کنند و پروژه "اسلام هراسی" و انزجار و تنفر از مسلمانان و تحریف تعالیم اسلامی و معرفی تروریست های مزدور دست پرورده خود به عنوان نمایندگان مسلمانان را به صورت ویژه در دستور کار خود قرار داده اند، نامه رهبر انقلاب خطاب به جوانان غرب بیش از پیش این حقیقت را روشن می کند که امروز برترین و موثرترین "جهاد" و "جان فدایی" در راه اسلام عزیز، قرآن مُنزَل و پیامبر رحمت و عزیزتر از جان، "جهاد روشنگری" و شناساندن اسلام ناب محمدی به مردم جهان خصوصا جوانان است و لازمه این جهاد علاوه بر دانایی و تحقیق و پژوهش، رفتار مناسب و بیان به روز مسائل دینی و همچنین ارتباط گیری با مخاطبان در جای جای جهان است.
5 – پیام روشن دیگر این نامه تاریخی، تصریح بر این واقعیت غیرقابل کتمان برای جوانان غرب است که سیاست مداران و دولت مردان آنان راه " سیاست مداری" را از " راستی و حقیقت" جدا کرده اند و در عین نفاق و دورویی به زبان سخنانی می گویند و مدعی چیزهایی هستند اما در عمل به گونه ای دیگر رفتار می کنند و بر پایه همین واقعیت است که رهبر بزرگترین و مردمی ترین انقلاب عصر حاضر از آن جا که به درستی می داند این دولتمردان و سیاست بازان "خود خواسته" از طریق راستی و حقیقت دور شده اند،جوانان غرب را که حس حقیقت جویی در قلبشان پویا و قوی تر است مخاطب پیام های منطقی و روشن خود قرار داده اند.
6 – شاید از برجسته ترین نکات این نامه تاریخی آن دو خواست و پیشنهاد ساده اما بسیار مهم و اساسی و کاملا شدنی و قابل دسترس به جوانان غرب باشد.
خواست و پیشنهاد اول رهبری از جوانان غرب این است که این جوانان که آینده ملت ها و کشورهایشان در دستان آنان خواهد بود درباره انگیزه های پشت پرده تخریب چهره اسلام تحقیق و مطالعه کنند و مسلم است که اگر جوانان غرب به چنین تحقیق و مطالعه ای همت بگمارند چه حقایقی که روشن نخواهد شد.
حقایقی که روشن شدن آن ها می تواند عاملی بس موثر هم در شناساندن چهره و نیت تحریف کنندگان اسلام و آنانی که تروریست های مزدور و گاه فریب خورده را به عنوان نمایندگان مسلمانان معرفی می کنند باشد و هم پشت پرده " اسلام هراسی" و تخریب چهره اسلام را خصوصا برای مردم نمایان کند و هم منافعی که سیاست مداران و دولت مردان غرب از تحریف و تخریب اسلام و اسلام هراسی می برند آشکارتر شود.
پیشنهاد و خواست ساده اما اساسی و مهم دیگر رهبر فرزانه انقلاب به جوانان غرب این است که در واکنش به سیل اقدامات صورت گرفته برای گمراه کردن و پیش قضاوت ها علیه اسلام، جوانان غرب تلاش کنند که به جای مرجع قرار دادن رسانه ها برای آشنایی با اسلام، اطلاعات مربوط به اسلام را از منابع اصلی آن یعنی از قرآن و سیره پیامبر بزرگ آن به دست آورند این خواست رهبر انقلاب از جوانان غرب نه تنها از این واقعیت حکایت دارد که هر دل حقیقت جویی می تواند با مراجعه به قرآن و بررسی زندگی پیامبر عظیم الشأن آن با نکات اساسی ، واقعیت ها و آموزه های حیات بخش و سعادت آفرین مکتب اسلام آشنایی پیدا کند بلکه مراجعه جوانان به قرآن و زندگی پیامبر و آشنایی با اسلام واقعی، عامل مهمی است برای نمایان شدن چهره واقعی آنانی که منافقانه و به اشکال گوناگون سال هاست تحریف و تخریب مکتب اسلام را در دستور کار خود قرار داده اند و مسلم است که اگر موثران و اندیشمندان جهان اسلام به جهاد روشنگری و معرفی اسلام واقعی به جهانیان همت بگمارند نه تنها چهره واقعی اسلام شناسانده می شود و توفیق بدخواهان و رسانه های فراگیر آنان در تحریف و تخریب مکتب ا سلام بسیار کم می شود و زمینه ظلم و تحت فشار قرار دادن مسلمانان نیز کاهش می یابد بلکه این حقیقت غیر قابل انکار که افکار، اعمال و خشونت های تروریست های زائیده و دست پرورده غرب، صهیونیست و وهابیت با مکتب اسلام و مسلمانی و سیره نبوی هیچ نسبتی ندارد کاملا و بیش از پیش برای مردم جهان خصوصا غیرمسلمانان واضح و روشن می شود.
7 – نکته مهم دیگری که می توان از پیام های نامه رهبر انقلاب به جوانان غرب استنباط کرد این است که جهانی که در این برهه زمانی حساس در آستانه یک گردنه و "پیچ تاریخی" بسیار مهم و سرنوشت ساز قرار گرفته است با محقق شدن جهاد روشنگری و شناساندن و شناخت اسلام واقعی، می تواند از این پیچ تاریخی به سلامت عبور کندو به مرحله ای جدید از حقیقت جویی، صلح و آرامش و همزیستی مسالمت آمیز و شکل گیری "تمدنی نوین" وارد شود.
جمهوری اسلامی:اهداف پشت پرده استعفای رئیسجمهور یمن
«اهداف پشت پرده استعفای رئیسجمهور یمن»عنوان سرمقاله روزنامه جمهویر اسلامی است که در آن میخوانید؛اوضاع یمن روز به روز پیچیدهتر میشود و بوی کودتا و دخالت خارجی از فضای این کشور به مشام میرسد.
استعفای «منصور هادی» رئیسجمهور یمن به همراه دولت و نخستوزیر در یک روز و درست پس از اعلام توافق دولت و انصارالله بر سر توافقنامه صلح و تعدیل پیش نویس قانون اساسی، علاوه بر معانی خاص و ویژهای که دارد، اوضاع را در این کشور بحران زده، دشوارتر کرده است.
ماجرای اخیر یمن از آنجا آغاز شد که شش ماه پیش حوثیها که بیش از 40 درصد جمعیت یمن را تشکیل میدهند و از هرگونه حقوق، امکانات و مشارکتهای سیاسی محروم نگهداشته شدهاند، در قالب گروه انصارالله به منظور یک راهپیمایی بزرگ و سراسری از نقاط مختلف یمن عازم صنعا شدند تا خواستههای خود را به صورت مسالمت آمیز به گوش رئیس جمهوری، که همچنان بدون توجه به خواستههای مردم، نظام دیکتاتوری سابق را در شکلی به ظاهر تغییر یافته ریاست میکرد برسانند، همان رئیس جمهوری که معاون «علی عبدالله صالح» دیکتاتور عزل شده این کشور بود و در انتخابات تک کاندیدایی سه سال پیش به مدت دو سال به عنوان رئیسجمهور موقت یمن منصوب گردید و علیرغم آنکه یکسال از مدت قانونی ریاست جمهوری وی سپری شده، بیاعتنا به لزوم تحویل قدرت به مردم و برگزاری انتخابات، همچنان بر کلیه مصادر حکومتی تکیه زده و عناصر دیکتاتور رژیم قبل و طوایف جنوبی را در اطراف خود جمع کرده است.
راهپیمایی بزرگ و سراسری حوثیها تا رسیدن به صنعا توانست گروهها و طوائف بسیاری را نیز همراه خود کند.از این رو در روزهای نخست ورود به صنعا به لحاظ برخورداری از حمایت تودههای میلیونی مردم توانست کنترل شهر را برعهده گرفته و نظام دیکتاتوری عملاً در برابر خواست مردم تسلیم شد و متعهد گردید دیگر گروههای سیاسی و اجتماعی را نیز در قدرت سهیم کند. ولی از شهریور ماه گذشته تاکنون نه تنها هیچ حرکتی از سوی رئیسجمهور برای عمل کردن به توافقات صلح صورت گرفته با حوثیها و دیگر گروههای سیاسی به عمل نیامد بلکه حتی دولت بر خلاف توافقات انجام شده، پیش نویس قانون اساسی جدید یمن را مبتنی بر فدرالی کردن این کشور به 6 اقلیم که مورد حمایت عربستان است، ارائه کرد.
ارائه این پیش نویس در هفته گذشته و همزمان با تعلل رئیسجمهور در اجرای توافقنامه با حوثیها، کار را به جایی رساند که درگیریهای صنعا به اطراف کاخ ریاست جمهوری کشیده شد و سرانجام روز پنجشنبه دولت، نخستوزیر و رئیسجمهور همزمان در یک روز استعفا داده و با اعلام به بنبست رسیدن اوضاع یمن، به طور تلویحی خواستار مداخله شورای امنیت سازمان ملل و شورای همکاری خلیج فارس شدند.
بدین ترتیب حوادث اخیر یمن از چند جنبه قابل تعمق و ارزیابی است:
1 – نخست آنکه نشان داد مردم یمن بویژه گروه انصارالله با ایستادگی و مقاومت، خواستار رسیدن به حقوق قانونی خود و اجرای توافقنامه مشارکت و صلح با رئیس جمهوری هستند که میبایست یکسال قبل به قانون تمکین میکرد و زمینه برگزاری انتخابات را فراهم میساخت. این مقاومت همچنین بیانگر این نکته است که انقلابیون بر جلوگیری از انحراف انقلاب مردم یمن پافشاری کرده و حاضر نیستند همچون سابق کلاه گشادی از سوی عربستان و بقایای رژیم دیکتاتوری یمن بر سرمردم گذاشته شود.
2 – فشارها و مداخلات عربستان بر یمن از وضوح چندشآوری برخوردار شده به گونهای که در ماههای اخیر به جای آنکه رئیسجمهور و دولت یمن در قبال خواستههای حوثیها و انقلابیون اعلام نظر کنند، ریاض اقدام به موضعگیری کرده و سپس حکومت صنعا نیز به تکرار و رونویسی آن پرداخته است، اما این بار منصور هادی که صدای انقلاب مردم را از پشت درهای کاخ ریاست جمهوری شنیده بود، اعلام کرد که به تعهدات خود برای مشارکت دیگر گروههای سیاسی در قدرت عمل خواهد کرد ولی درست یک روز پس از این اعلام، رئیسجمهور و دولت با همسویی عربستان و با هدف ایجاد خلاء قدرت در یمن و رو در رو قرار دادن جنبش انقلابی انصارالله با شورای امنیت و کشورهای همسایه که احتمالاً از این وضعیت ابراز نگرانی خواهند کرد، استعفا دادند تا راه برای مداخله خارجی باز شود.
3- اقدام هماهنگ و مدیریت شده استعفای دستجمعی رئیس جمهور، نخستوزیر و دولت یمن به این معناست که رژیم یمن اختیار و توان لازم را برای اجرای تعهدات خود به گروههای سیاسی و تامین خواستههای مردم این کشور ندارد و اصولاً نمیبایست زیر بار چنین تعهداتی میرفت. لذا اگر این استعفا تحت فشار سعودیها صورت نگرفته باشد، حداقل با همسویی ریاض و برای تضعیف جنبش انقلابی انصارالله صورت گرفته است.
4 – هر چند مردم یمن از استعفای رئیس جمهوری که برخلاف قانون حتی یکسال بیشتر از موعد مقرر در سمت خود باقی مانده و عاملی برای تداوم رژیم دیکتاتوری این کشور و مهرهای برای اجرای منویات بیگانگان محسوب میشد، استقبال کرده و از این اقدام کاملاً خرسند هستند و این استعفا را گشایشی بزرگ برای ملت و تحقق خواستههای مردم یمن میدانند ولی توجه دارند که توطئهای خارجی برای رو در رو قرار دادن جامعه جهانی با حوثیها و متهم کردن آنها به کودتا وجود دارد که باید با هوشمندی مردم و تدبیر گروههای سیاسی برای تنظیم یک دوره انتقالی و جلوگیری از خلا قدرت، خنثی شود.
تحولات ماههای اخیر یمن نشان داد حوثیها و گروه انصارالله نه تنها یک گروه کوچک مذهبی و طایفهای نیستند بلکه مورد حمایت اکثریت چشمگیر مردم این کشور قرار دارند و در چارچوب تحقق خواست عمومی و انقلابی مردم گام بر میدارند و هرگز سودای انجام کودتا را نداشتهاند.
گروه انصارالله همانگونه که بارها اعلام کرده، فقط خواستار تحقق مشارکت عمومی مردم در اداره کشور و برخورداری همه اقوام و طوائف از حقوق قانونی و مساوی است و با هرگونه عاملی که مسیر انقلاب مردم این کشور را منحرف کرده و یا به مداخلات بیگانه انجامیده و موجب تسلط افراطگرائی بر این کشور شود به شدت مخالف است. در این شرایط، طبیعی است که انتشار شایعات و عملیات روانی برخی رسانههای غربی و عربی به منظور تخریب این گروه و سرپوش گذاشتن بر مداخلات خارجی به صورت سازماندهی شده به اجرا درآید، شیطنتی که خوشبختانه با هوشیاری رهبران انصارالله، خنثی شده است.
رسالت:نامه ای فراتر از یک پیام
«نامه ای فراتر از یک پیام»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن میخوانید؛پیام مقام معظم رهبری خطاب به جوانان اروپایی و آمریکایی آن هم در شرایطی که اسلام ستیزان با چهره هایی تزئین شده ولی خطرناک در غرب به جنگ کامل ترین دین آسمانی آمده اند و روز به روز بر شدت آزار مسلمانان در اروپا افزوده می شود، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. مقام معظم رهبری جوانان اروپا و آمریکا را در برابر 10 سئوال جدی قرار دادند:
1- چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله بیدار و آگاه شود؟
2- چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟
3- چرا در موضوع مهمّی همچون شیوه برخورد با فرهنگ و اندیشه اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
4- چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟
5- چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟
6- چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامه قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟
7- آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید؟
8- آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آموزههای انسانی و اخلاقی او را مطالعه کردهاید؟
9- آیا تاکنون به جز رسانهها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کردهاید؟
10- آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
بر مبنای این سئوالات، مقام معظم رهبری دو مطالبه را خطاب به جوانان آمریکایی و اروپایی مطرح کرده اند:
الف: درباره انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
ب: در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد"
در خصوص پیام مهم مقام معظم رهبری به جوانان آمریکایی و اروپایی، لازم است 5 نکته را مدنظر قرار دهیم :
1- مقام معظم رهبری با طرح 10 سئوال و دو مطالبه فوق، جوانان غربی را نسبت به نوعی واکاوی در حوزه پندارهایشان فرا خوانده اند. غرب زمانی که می خواهد یک رویکرد و رفتار بیرونی را در ذهن جوانان خود ملکه سازد، به شکل دهی پندارهای ذهنی آنان می پردازد. : مهندسی پندارهای ذهن جوانان غربی" توسط دستگاههای فرهنگی، سیاسی و امنیتی این کشورها و به صورتی هدفمند صورت می گیرد. کنشها و واکنشهای رفتاری بعدی جوانان غربی در قبال اسلام، معلول این مهندسی ذهنی است.
پس از مهندسی پندارهای جوانان غربی توسط صاحبان قدرت و عاملان تزویر در غرب، نهادهای دولتی و امنیتی در آمریکا و اروپا، وارد پروسه " حفاظت از پندارها" و " کنترل رفتارها" می شوند. در این پروسه، لازم است پنداری که درذهن جوانان غربی بر علیه اسلام شکل گرفته است، ثابت باقی مانده و حتی تقویت شود. کنترل رفتارهای ناشی از پندار تثبیت شده در ذهن جوان غربی نیز مسئولیتی است که نهادهای ظاهرا دموکراتیک غرب آن را بر عهده دارند.
در چنین شرایطی ، مقام معظم رهبری ضمن نگارش نامه ای مستقیم خطاب به جوانان آمریکایی و اروپایی، در صدد در هم شکستن حصارهای نامرئی ایجاد شده حول " پندارهای القاشده" در ذهن جوانان ، به عنوان دارندگان افکاری پویا و باطنی حقیقت طلب، بر آمده اند. این " ارتباط مستقیم"، ضمن آنکه موانع انتقال پیام رهبری به جوانان ( همان حصارهای امنیتی-سیاسی-فکری نامرئی ولی تعریف شده از سوی غرب ) را از بین می برد، بلکه منجر به در هم شکستن پروسه " مهندسی پندارهای کاذب" در ذهن جوانان غربی می شود.
2- آگاهی و پرسشگری جوانان ، دو خط قرمز نانوشته مقامات سیاسی و امنیتی غرب محسوب می شود. به عبارت بهتر، جوان پرسشگر و آگاهی که به دنبال رصد هوشمندانه وقایع پیرامونی خود باشد از دید اکثر سیاستمداران غربی جوانی ایده آل محسوب نمی شود. از دید سیاستمداران آمریکایی و اروپایی، "جوان مطلوب غربی" ، فردی درونگرای محض یا برونگرا با رویکردی اجتماعی می باشد که دغدغه های مادی و غریزی وی بر دیگر ابعاد زندگی تسلطی ملموس دارد. از دید سیاستمداران آمریکایی و اروپایی ، حلقه اتصال عناصر مختلف سبک زندگی جوان غربی را " سرگرمی" تشکیل می دهد.حتی " ازدواج"،" تحصیل" و " شغل حرفه ای " جوانان غربی باید با همین طناب زیبا ولی پوسیده به یکدیگر متصل شود. از دید سیاستمداران غربی، جوانان غربی باید " تابع" متبوعی باشند که نهادهای اقتصادی و سیاسی اروپا و آمریکا آن را تعیین می کنند. نهادگرایی حاکم بر غرب، خصوصا پس از تشکیل اتحادیه اروپا این نگاه بازدارنده را نسبت به جوانان تقویت کرده است.در نوعی تقسیم کار و قرار داد اجتماعی نانوشته، مسئولیت تنظیم ضرباهنگ روزمرگی و سرگرمی جوان غربی به خود او و مسئولیت تزریق " اطلاعات" و " آگاهی های تعریف شده " به ذهن او بر عهده نهادهای مسئول در غرب است. اما زمانی که " آگاهی" و " پرسشگری"در خمیر مایه زندگی اجتماعی و فردی جوان غربی وارد شود، چرخه تعریف شده از هم فرو می پاشد.
"پرسشگری " و " اعتراض" طی سالهای اخیر ظهور و بروز ویژه ای در جوامع غربی داشته است. با این حال این پرسشگری بیشتر از سوی روزنامه نگاران، جامعه شناسان و در مواردی بسیار اندک از سوی سیاستمداران مستقل صورت می گیرد. اگرچه هنوز جای " جوانان پرسشگر غربی" در بسیاری از آوردگاههای اجتماعی و سیاسی خالیاست اما طی سالهای اخیر و افزایش تمایل ملتهای غربی نسبت به " در هم شکستن ساختارهای سنتی اروپا " و نوعی ورود به دوران " پروتستانتیسم اجتماعی نوین " در مقابل " سلطنت نهادهای رسمی در غرب" ، " جوان غربی" بیش از هر دوران دیگری " نیاز به تغییر" را حس می کند. آگاهی و پرسشگری دو مولفه ای هستند که این احساس نیاز را از درون فضای بسته ذهن خارج کرده و وارد عرصه زندگی اجتماعی جوان غربی می باشد.
3- امروزه جوانان غربی و به طور کلی اتباع و ساکنان کشورهای غربی، با دو پدیده موازی به نامهای " تکفیر" و " کفر" مواجه هستند. اگرچه دستگاههای امنیتی غرب از ابتدا سعی داشتند این دو را در تلاقی و همپوشانی مطلق با یکدیگر قرار دهند و در مقاطعی نیز در این خصوص موفق شدند، اما هم اکنون این دو پدیده به دو لبه قیچی برنده ای تبدیل شده اند که دیگر کنترل آنها از عهده غرب خارج است.در برهه حساس فعلی، غرب خود را قربانی دیالکتیک امنیتی " اتباع تکفیری آمریکا و اروپا" و " جریانهای راست افراطی و اسلام ستیز" می داند اما هرگز نسبت به نقش خود در پرورش این دو غول بی شاخ و دم سخنی بر زبان نمی آورند. در اینجا بهتر است " وجدان عمومی جوان غربی" خواب بماند و متوجه فجایعی که دستگاههای امنیتی و سیاسی آمریکا ، انگلیس و فرانسه بر سر اصلی ترین نیاز فردی و اجتماعی آنها (یعنی امنیت ) آورده اند ، نشوند!
در جریان حمله اخیر تروریستهای تکفیری به نشریه هتاک شارلی ابدو این رویکرد غرب به خوبی ملموس بود.مقامات امنیتی فرانسوی همواره در مقابل دوربینهای خبرنگاران و بخشهای خبری-تحلیلی مختلف و صفحه اول رسانه های خود حاضر بودند تا به صورتبندی ماجرا بپردازند: اینکه چند نفر، چگونه،به کجا، با چه سلاحی حمله کردند و در نهایت ماجرا چگونه پایان یافت! با این حال هیچ یک از مقامات فرانسوی جرات نکردند از " صورتبندی ماجرا" یک قدم پای خود را بیرون نهاده و وارد فاز " محتوایی" ماجرا شوند. در سال 2011 میلادی و در ماجرای شهادت مظلومانه " مروه الشربینی" بانوی محجبه مسلمان در آلمان نیز همین ماجرا تکرار شد. در آن زمان رسانه ها، نهادهای امنیتی و مقامات سیاسی برلین دست در دست نهادند تا وجدان عمومی جامعه را متوجه " مانور نژادپرستان اروپایی علیه یک مادر مسلمان بیگناه" نکنند. مروه الشربینی در مقابل ماموران پلیس و در یک دادگاه عمومی در درسدن( همان شهری که امروز مقر فرماندهی جنبش ضد اسلامی پگیدا محسوب می شود)، توسط یک نژادپرست و با 18 ضربه چاقو و در مقابل چشمان بهت زده فرزند 3 ساله اش به شهادت رسید .در آن زمان آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان که این روزها سنگ " آزادی های شهروندی در غرب" را بر سینه می زند، تا ده روز پس از وقوع حادثه حتی از محکوم نمودن اقدام نژادپرستان نیز اجتناب کرد تا مبادا صدای مظلومیت مسلمانان در غرب به گوش جوانان ساکن آلمان و اروپا برسد.
4- در تصویر اولیه و مبنایی ایجاد شده در ذهن جوانان غربی، " اسلام" مظهر دینی خشن، غیر منعطف و بازدارنده را دارد. این تصویر مبنایی و اولیه به واسطه سالها عملیات روانی و تبلیغاتی غرب به وجود آمده است. هرگاه این تصویر اولیه خواسته است با " تصویر ثانویه صحیح" جایگزین شود، دستگاههای امنیتی آمریکا و اروپا به تکاپو افتاده و به هر ترفندی مانع از این جایگزینی شده اند.
پس از گذار بشریت به هزاره سوم و گسترش روابط مسلمانان و جوامع غربی بهواسطه شبکه های مجازی و ...، غرب دریافت که قدرت " حفظ تصویر کاذب" ایجاد شده توسط خود را ندارد. در اینجا آمریکا و کشورهای اروپایی در سه جبهه دست به عمیات روانی زدند: نخستین جبهه عملیات، حمایت از گروههای تکفیری و افراطی در داخل خاک کشورهای اروپایی بود. عربستان سعودی در اجرای این پروسه نقش فعالی بر عهده داشت. تامین مالی گروههای تکفیری ساکن در خاک اروپا ( که اکثرا به تابعیت کشورهای غربی در آمده بودند) توسط
آل سعود و تامین امنیتی آنها توسط دستگاههای اطلاعاتی غرب صورت می گرفت. به این وسیله، غرب از طریق برجسته سازی این عناصر افراطی آنها را به عنوان " نماد واقعی اسلام" در بین جوانان غربی معرفی کرد. منفوریت این افراد در جامعه نقطه اتکای این عملیات روانی بود.
دومین جبهه عملیات روانی غرب، تقویت جریان راست افراطی بود. جریانهای ملی گرایی که از یک سو مسلمانان و مهاجرین را تحقیر و از سوی دیگر، بر لزوم خروج کشورهایشان از اتحادیه اروپا و منطقه یورو تاکید داشتند. مقامات امنیتی غرب طی سالهای 2001 تا 2013 میلادی دست به غربالگری فعالیت جریان راست افراطی زدند .
به عبارت بهتر، آنها مانور تبلیغاتی جریان راست افراطی در " خروج از اروپای واحد" را کنترل کردند اما در مقابل، دست این جریان را برای تمسخر مسلمانان و تحقیر آنها باز گذاشتند.
سومین جبهه عمیات روانی غرب، ایجاد تصاویر کاذب جدید از اسلام تحت عنوان " اسلام سکولار"،" اسلام طرفدار لائیسیته"و ... بود. حمایتهای مستمر سازمان سیا از فتح الله گولن ، مبلغ اسلام آمریکایی و همچنین حمایتهای دستگاههای امنیتی انگلیس از " اسلام گرایان اسلام ستیز!" ریشه در همین حقیقت داشت.
5- در حال حاضر محاسبات امنیتی غرب به طور کامل دگرگون شده است: متعاقب تشدید بحران یورو، اقبال شهروندان اروپایی به جریان راست افراطی بیشتر شد . پیروزی اخیر جریان راست افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا نشان داد که کنترل این جریان از دستان نهادهای امنیتی غرب خارج شده است. از سوی دیگر، اتباع تکفیری اروپا که در محیط آزمایشگاهی ساخته و پرداخته غرب پرورش یافته بودند، پس از فرسودگی در نبرد سوریه و عراق به خاستگاه خود بازگشته اند و هر یک به تهدیدی سخت برای امنیت حامیان اولیه خود تبدیل شده اند.
در چنین شرایطی ذهن " جوان غربی" بیش از هر زمان دیگری " آشفتگی موجود" را حس می کند. به عبارت بهتر، داده های اولیه ای که غرب به صورت مستقیم و غیر مستقیم در قبال مسلمانان و در ذهن جوان اروپایی تزریق کرده است، تناسبی با وضعیت امروز ندارد. در اینجا ذهن جوان غربی متوجه پارادوکسها و تناقضات صریح نهادینه شده در ذهنش شده است. حوادث اخیر اروپا و خاورمیانه، " ذهن جوان غربی" را هم اکنون در مرحله گذار قرار داده است. جوان غربی از یک سو با تکفیری هایی مواجه است که اکثر مسلمانان قویا از آنها اعلام برائت می کنند و حتی در عراق و سوریه قربانی این افراد متوحش می شوند.این در حالی بود که در القائات غرب، " تکفیری ها" و " مسلمانان" همواره واژگانی مترادف و یکسان جلوه داده شده بودند. همین دیدگاه در قبال جریان راست افراطی وجود دارد. کشتار 77 نروژی در سال 2011 توسط آندرس برویک یکی از اعضای جریان راست افراطی و ایجاد جنبشهای فاشیستی و نئونازیستی در آلمان و دیگر نقاط اروپا با هدف " تصفیه نژادی اروپا"موضوعاتی نیست که ذهن جوان غربی بتواند آنها را در ساختار القایی از سوی نهادهای سیاسی و امنیتی کشورش هضم کند. بدون شک برانگیخته شدن حس پرسشگری و تامل در خصوص دین اسلام ، حصار و پیله پیچیده شده نامرئی به دور ذهن و ضمیر جوانان آمریکایی و اروپا را دگرگون می سازد.
سیاست روز:اجرای قانون ضامن آبروی حکومت
«اجرای قانون ضامن آبروی حکومت»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد رضا آقابابایی است که در آن میخوانید؛حکایت پرونده معاون اول دولت دهم و رای صادره آن (که البته اظهارنظر درباره محتوای پرونده و حکم صادره آن در صلاحیت علمی نگارنده نیست) حکایتی است که لازم است از ابعاد گوناگون به آن پرداخته شود که اگر با نگاهی آسیبشناسانه و علمی به این موضوع بنگریم، عبرتهای فراوانی از آن قابل استخراج است تا با تکیه بر آنها بتوان از تکرار چنین مواردی پیشگیری کرد. این که چه عواملی باعث شدهاند شخصی که در ردههای مختلف مدیریتی حضور داشته وبه مسئولیتهای بسیار مهم نظام حکومتی نیز ارتقا یافته است، دارای چنین عاقبتی شود; این که ابزار کنترلی موجود در ساختار حکومت به چه دلیل نتوانستهاند مانع از حضور چنین شخصی در مسئولیتهای مهم شوند، اینکه حکم صادره برای این فرد چه تاثیری بر افکار عمومی جامعه خواهد داشت،این که نقش دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با به قدرت رسیدن چنین افرادی چیست و موارد بسیاری از این دست که بیگمان اگر بررسی شوند، میتوانند این آسیب را به فرصتی برای ارتقای سلامت نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل کنند.
البته بعید به نظر میرسد که چنین بررسیهای علمیای صورت عملی به خود گیرد و همانگونه که شاهدیم، معمولا این موضوع در سپهر سیاسی کشور عامل مچگیری و راهاندازی بازی سخیف «کی بود کی بود من نبودم» در بین گروههای سیاسی خواهد شد و پس از چندی در لابهلای اخبار سیاسی گم میشود تا در وقتی دیگر به عنوان ابزاری سیاسی مجددا از آن بهرهبرداری شود.
آنچه اما در این مجال کوتاه به آن اشاره میشود جایگاه مصلحتسنجی و اجرای قانون است. کم نیستند افرادی که معتقدند در بررسی چنین پروندههایی باید قانون را فدای مصلحتسنجی کرد، با این ادعا که اعلام محکومیت فردی که سابقه حضور در مناصب مهم کشور را داشته است، به اعتماد عمومی ضربه میزند و مردم را نسبت به حکومت بدبین میکند. اما حقیقت آن است که براساس آموزههای دین مبین اسلام، ملاک برتری نزد خداوند حکیم تقواست(۱) و نه عناوین و القاب دنیوی و در قانون اساسی نیز بر این مهم تاکید شده است که مردم ایران از حقوق مساوی برخوردارند و همه یکسان در حمایت قانون قرار دارند. (۲)
بنابر آنچه آمد، قانون اجازه سهلانگاری در اجرای عدالت در حق افراد را به کسی نمیدهد و اما این ادعا که محاکمه مسئولین و صدور حکم محکومیت آنها به اعتماد عمومی نسبت به نظام حکومتی ضربه میزند نیز ادعایی واهی است، چرا که اتفاقات آنچه به اعتماد عمومی و در نتیجه سرمایه اجتماعی یک نظام حکومتی میافزاید، این است که مردم باور داشته باشند که همه در برابر قانون مساویاند و شمشیر عدالت به مصلحت هیچ کس در نیام نخواهد رفت، حتی اگر معاون اول دولت باشد. دلسوزان آبروی نظام نیز خوب است تجدیدنظری در برداشتهای خود از کلمه آبرو به عمل بیاورند و این واژه را بیجا خرج نکنند، وگرنه حکایتشان حکایت وزیر ورزش میشود که از رئیس محترم ستاد کل نیروهای مسلح خواست به فوتبالیستهای متخلف فراری از خدمت مقدس سربازی مجوز داده شود برای حفظ آبروی نظام(!!) در جام ملتهای آسیا بازی کنند و متاسفانه با این درخواست موافق شد و از قضا دیدیم که یکی از همان سرباز فراریها، مهمترین عامل حذف ایران از جام شد تا وزیر ورزش به یاد بسپرد که راه اشتباه، به مقصد صحیح نمیرسد. در ضمن وزیر ورزش این را هم به یاد بسپرد که آبروی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران حاصل از خودگذشتگی مردم شریفی است که برای سربلندی ایران اسلامی از عزیزترینهای خویش گذشتهاند و قطعا این آبرو با یک باخت در مسابقات فوتبال خدشهدار نخواهد شد.
حسن ختام این یادداشت نیز فرمایش مهم مقام معظم رهبری در این زمینه است که فرمودهاند:«گاهی ممکن است انسان به نظرش برسد که اگر اینجا بر طبق قانون عمل کنیم، به مصلحت نباشد. در همان جا رعایت قانون از رعایت آن مصلحت، بالاتر و لازمتر است.(۳)
۱ـ سوره حجرات، آیه ۱۳
۲ـ اصول ۱۹ و ۲۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
۳ـ بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۰/۴/۱۳۸۶ به نقل پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار ایشان
وطن امروز:کری باید با نتانیاهو پیادهروی کند
«کری باید با نتانیاهو پیادهروی کند»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم دکتر سید حسین نقوی است که در آن میخوانید؛ 1- تاریخ سیاسی کشور ما قبل و بعد از پیروزی انقلاب که ملت یکپارچه علیه ظلم و ستم آمریکا به پا خاست، شاهد دخالتها، خیانتها و جنایتهای بسیار آمریکا در حق ملت و کشور است. از کودتای ۲۸مرداد به بعد همواره آمریکا علیه ملت ایران بوده است. آزارهای ایالات متحده علیه ایرانیان، از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شد و تاکنون آمریکا جز ظلم و توطئه علیه ملت ما کار دیگری نکرده است. جرم ملت ایران هم چیزی جز این نیست که مقابل زیادهخواهی و سلطهگری آمریکا مقاومت کرده است. این مقاومت ملت ایران مقابل قلدرمآبیهای آمریکا که نماد مبارزه با سلطه در جهان است، موجب خشنودی و همچنین جلب اعتماد همه کشورهای مستضعف دنیا بویژه کشورهای اسلامی و جهان اسلام از ایران شده است.
2- در چنین شرایطی، وقتی وزیر امور خارجه ما با وزیر خارجه نماد ظلم و زورگویی قدم میزند، این کار چه معنایی میتواند داشته باشد؟ ما چه پاسخی برای توجیه این رفتار غیردیپلماتیک به کشورهای مستضعف، گروههای مقاومت، ملتهای مستقل و کشورهای اسلامی میتوانیم بدهیم؟! مگر ما همپیمان آمریکا هستیم که با وزیر خارجه این رژیم جنایتکار همقدم میشویم؟ اگر نتانیاهو و کری با یکدیگر پیادهروی کنند، حق دارند چون در آدمکشی و ظلم باهم شریک و همقدمند، در ظلم به کشورها و ملتها شراکت دارند، در غارت و چپاول منابع ملتها باهمند و... . اما قدم زدن وزیر نظام و انقلابی که ۳۶ سال بهعنوان نماد مبارزه با ظلم و ستم و مقابله با سلطه آمریکا شناخته شده است و آمریکا هم جز خیانت علیه آن نظام نکرده است، چه معنایی دارد؟ ما هیچ نسبتی با آمریکا نداریم.
3- مذاکرات هستهای باید در چارچوب پروتکلها صورت گیرد. ما از ابتدای مذاکرات اعلام کردیم با آمریکاییها فقط برای پرونده هستهای مذاکره میکنیم و در هیچ موضوع دیگری مذاکره نمیکنیم. تیم مذاکرهکننده ما موظف است در چارچوب پروتکلهای دیپلماسی و در اتاق مذاکره پشت میز نشسته و بدون لبخند زدن به روی جنایتکاران تاریخ، برای احقاق حق مردم ایران مذاکره کند.
4- ملت ایران که ۳۶ سال است تحت فشار آمریکا قرار دارد، این سوال برایش پیش آمده که چرا وزیر جمهوری اسلامی باید با پیادهروی کنار کسی که بهرغم تعهدی که داده بود، رضایت به لغو تحریمهای ضدانسانی، غیرقانونی و ظالمانه علیه ایران نداد و مذاکرات را بینتیجه کرد، کاری کند مقابل دوربینهای رسانههای دنیا، عزت و اقتدار و ایستادگی کشور حراج گذاشته شود. ما این عزت و اقتدار را ساده و مجانی به دست نیاوردهایم و کسی حق ندارد با عزت و اقتدار ما بازی کند و این عزت را به حراج بگذارد. ما این رفتار را خارج از آرمانهای انقلاب و مصالح کشور و از بین برنده اقتدار ملت میدانیم. اینگونه رفتارها جز ذلیل کردن خود چیزی به دنبال ندارد. قدم زدن با وزیر خارجه آمریکا برای ملت ایران هیچ دستاوردی ندارد. عزت و افتخار ما در مقابله با سلطهگران است، نه همقدم شدن با آنها.
5- انتظار داریم دولتی که نام جمهوری اسلامی را یدک میکشد، دیگر چنین گافهایی ندهد. همچنین شایسته است رئیسجمهور محترم نسبت به این رفتارها عکسالعمل نشان دهد. از سوی دیگر سخنگوی دولت باید عکسالعمل نشان داده و رفتارهای خارج از عرف دیپلماتیک را تقبیح کند که برخلاف منافع و مصالح کشور است، نه آنکه آن را توجیه کرده و واکنش صحیح منتقدان به این کار را سخیف بنامد! اگر دولت اینگونه رفتارها را تقبیح نکند باید تردید کنیم در اینکه آیا این دولت میتواند آرمانهای انقلاب را دنبال کرده و منافع ملت را تامین کند یا نه.
نمیشود توجیه کرد که برای منافع کشورمان چنین اقدامی میکنیم. ما نمایندگان، تا اعتراض میکنیم، میگویند سیاست خارجی را جناحی نکنید. این سخن آنها در حالی است که عزت و اقتدار ملت ما جناحی نیست و اگر منظور آنها از «جناحی»، حفظ عزت ایران اسلامی و مقابله با سلطه و عدم تسلیم در برابر زیادهخواهیهای آمریکاست، این جناح، جناح ملت ایران است، این شما هستید که باید جناح خود را درست کنید و خود را با جناح ملت تطبیق دهید.
جوان:اصولگرایی الگویی برای پیوستگی با نظام
«اصولگرایی الگویی برای پیوستگی با نظام»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛صدور حکم محکومیت جناب رحیمی بهانهای شد تا از این منظر به دیگر مسائل حساس کشور نگریسته شود. سخن درباره مسائلی مانند «تقدم مسائل ملی بر منافع جناحی»، «شایسته سالاری»، «عدم حذف مدیران کار آمد و خدوم»و ... به صورت کلیشهای لوث شده درآمده است؛ چرا که همیشه جریان خارج از قدرت این سخنان را بیان میکند اما هنگام حضور در قدرت عیناً همان راه جریان قبلی را میرود و از موضع پیشین عدول مینماید و این داستان همیشگی است.
آنچه در این میان نباید گم شود، مواجهه دو جریان عمده کشور با تصمیمات دستگاههای اصلی نظام است. جریان موسوم به اصلاحات یا منصفانهتر بگوییم بخش تجدیدنظرطلب آن همیشه تلاش کرده است تصمیمات، تدابیر و سیاستهای کلی نظام را به مثابه سیاستها و تدابیر جریان مقابل معرفی کند تا بتواند از آن عبور کند یا آن را به سخره بگیرد. این روند تاریخی مفهوم دیگری هم دارد که جریان اصلاحات بین اصولگرایی و نظام تفاوتی قائل نیست که اگر این باشد جنبههای مثبتی هم در خود دارد.
اما وقتی صحبت از اصل نظام میشود چه مقولاتی از ذهن آدمی عبور میکند؟ به صورت طبیعی نظام یک موجود جامد و منفعل که شامل ساختمانها و ادارات محیط شود، نیست.
به طور مثال وقتی سخن از وزارت آموزش و پرورش میشود منظور چند ساختمان طویل در شهر تهران نیست که سیاستها،راهبرد و آنچه برای تربیت و آموزش فرزندان آینده کشور تدارک میشود، مدنظر است. بنابراین وقتی میگوییم «ما نظام را قبول داریم» منظور مکتوبات، مسائل تئوریک، کتابنوشتهها... نیست بلکه تدابیر، فرامین و از همه مهمتر سیاستهای کلی نظام است. جریانات سیاسی نمیتوانند در چارچوب سیاستهای کلی نظام حرکت نکنند و مدعی انقلاب، نظام و رهبری باشند.
روزنامه جوان هیچ موقع جریانات موجود کشور را مبتنی بر «تعریف عرفی» موجود مورد مطالعه و قضاوت قرار نداده است و اصولاً نگاه ساختاری – حقوقی به آنها ندارد. معرفت، تفکر، گرایش و نسبت با سیاستهای کلی نظام شاخصهای اساسی است که در رفت و برگشت بین حرف و عمل افراد مؤثر در جناح، مورد تحلیل و قضاوت واقع میشود. همراهی، واگرایی و نفاق نیز در همین نقطه مورد جستوجو قرار میگیرد.
برخی تصمیمات متعلق به مرکزیت و دستگاههای اصلی نظام هستند. بنابراین نمیتوان آنجا که نظام تصمیمی تلخ برای فردی از جریان مقابل ما میگیرد آن را عادل، موجه و صاحب دقتنظر بدانیم. اما آنجا که این تصمیم تلخ شامل حال ما میشود، نظام را همان جناح مقابل تعریف و حملات خود را نسبت به آن شروع نماییم. موارد زیر نشان میدهد که تفکر اصولگرایی در تمکین به سیاستهای کلی و تصمیمات نظام تاکنون نجیبانه رفتار کرده است و تلخی برخی تصمیمات را تحمل و در مقابل نظام صبوری کرده و نه تنها به یأس و تردید نرسیده که از دشمن شادکنی نیز پرهیز کرده است.
1- حکم جناب رحیمی نمونهای بارز برای این موضوع است. با صدور این حکم رسانههای اصلاحطلب و تجدیدنظر طلب چه کف و سوتی برای قوه قضائیه کشیدند و چه احسنتهایی را نثار آن کردند. این کار قابل تقدیر و البته قابل تعمیم است. اگر این حکم برای معاون اول دولت خاتمی یا کرباسچی صادر میشد، اکنون نگاه اصلاحطلبان به قوه قضائیه چگونه بود؟ یادمان نرفته است که عبدالله نوری وزیر وقت کشور نظام جمهوری اسلامی رسماً از سوی دولت وقت، مسئول برگزاری مراسم برای کرباسچی و تقدیر از او و فشار از پایین بر نظام بود. تقریباً اصلاحطلبان هیچ حکم قضایی را تاکنون نپذیرفتهاند. بیانیههای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین در دو هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1388 را ببینید. کیفرخواست صادره را اینطور توصیف میکردند «مرغ پخته را به خنده وامیدارد. . . » اما رحیمی چه اصولگرا باشد و چه اصلاحطلب، اصولگرایان و حتی شخص احمدینژاد مقابل قوه قضائیه نخواهند ایستاد و در صدد بیاعتبارسازی این دستگاه و اعتمادزدایی از آن نیستند.
2- در انتخابات ریاست جمهوری گذشته (1392) چند نفر از کاندیداهای اصولگرا رد صلاحیت شدند (زاکانی، لنکرانی، سعیدیکیا، سبحانی. . . ). هیچ پنجهای از سوی این جریان به سمت نظام دراز نشد. اما کافی است به رد صلاحیت اولیه معین و مهرعلیزاده در سال 1384 بنگریم و موج حملات به شورای نگهبان و نظام را ببینیم تازه بعد از تأیید این دو با حکم حکومتی، هاشمی معترض شده که «معین را تأیید کردند که من رأی نیاورم.»
3- در انتخابات ریاست جمهوری 1392 چند کاندیدای منتسب به اصولگرایی شکست خوردند. گویی از فردای انتخابات اصلاً انتخاباتی نبوده است؛ نه اعتراض، نه پرخاشگری و نه تولید محتوا برای رسانههای غرب و نه اردوکشی خیابانی. به منتخب مردم تبریک گفتند و اعلام همکاری کردند. اما 1388 را بنگرید که اصلاحطلبان با همه وجود وارد انتخاباتی شده بودند که از شش ماه قبل تقلب در آن را حتمی میدانستند و به تذکرات رهبری در اول فروردین و در مشهد مقدس هم توجهی نکردند و آن کردند که مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان (شهریور 88) فرمودند «مسئله اصلی را گم نکنید، مسئله اصلی این بود که از فردای انتخابات کاری کردند که نظام جمهوری اسلامی با مشارکت 85درصدی مردم نتوانست سرش را در مقابل چشم ملتهای اسلامی بالا بگیرد و...»
3- فاصله گرفتن از اصول انقلاب توسط هر کس و در هر سطحی باشد منجر به فاصله گرفتن اصولگرایان از وی خواهد شد. احمدینژاد، موسوی و کروبی در این مسیر تفاوتی نمیکند. میزان پایبندی به نظام و ارکان و سیاستهای کلی آن موضوعیت دارد. عدهای در یک بازی کثیف هم میخواهند عملکرد احمدینژاد به پای اصولگرایان نوشته شود و هم هر جا یک فرد اصولگرا نکتهای علیه احمدینژاد میگوید به تیتر یک خود تبدیل میکند. این بازی یعنی تهی کردن سیاست از اخلاق و... .اما در جناح اصلاحات حتی یک بار از فردی دون پایه چون اکبر گنجی به خاطر توهین به امام، نفی مهدویت و عصمت انتقاد نشده است. هنوز بر پیوستگی با ضد انقلاب خارج و داخل به اسم «ایران برای همه ایرانیان» اصرار ورزیده میشود و ...
4- فساد اقتصادی از هر کس و در هر سطحی بوده است، اصولیون در مقابل احکام صادره تمکین کردهاند. از خداداد و رفیق دوست گرفته تا مه آفرید و رحیمی و... هیچ اعتراضی از اصولگرایان به این احکام در تاریخ ثبت نشده است. اما موردی نبوده است که یک اصلاحطلب در فسادی بوده باشد و برخورد با وی را برخورد با جریان تلقی نکرده باشند. هیچ اصلاحطلبی به کروبی نگفت تو چرا از شهرام جزایری پول گرفتهای ....
بنابراین شرط پیوستگی با نظام و تعریف خود در درون آن در همین نقاط فهمیده میشود که باید تصمیم نظام را تصمیم نظام بدانیم و تمکین نماییم. نمیتوان هم پرستیژ روشنفکری مقابل غرب را حفظ کرد و مدرن بود و هم از اجرای حدود الهی احساس شرمندگی کنیم و هم هنگام میل به قدرت پرچمدار انقلاب اسلامی و امام باشیم و کاریکاتوری از صدر انقلاب را به امروز منتقل کنیم و پشت آن مخفی شویم.
نمیشود اگر رهبر فرمودند «رأی حق الناس» است، پیرو رهبری شویم. اما اگر فرمودند «این بحث تقلب چیست که میکنید. کی گفته؟ چگونه قرار است تقلب شود؟» به کلی نشنیده بگیریم. وقتی رهبری فرمودند: «ای کسانی که نظام را قبول ندارید به خاطر کشورتان رأی دهید» بهبه بگویید اما وقتی شما را از اردوکشی خیابانی منع میکند، منافقانه چیز دیگری میگویند.
این پارادوکسها میتواند جریان اصلاحات را (بهرغم داشتن نخبگان فکری) به عنوان یک جریان منفعتطلب و آتش به اختیار تقلیل دهد. شرط لازم برای عبور از این وضعیت تمسک به «تقوای جمعی» و مرزبندی هویتی است.
حمایت:سیاق حاکمان جدید آل سعود
«سیاق حاکمان جدید آل سعود»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمد حسن قدیری ابیانه است که در آن میخوانید؛با انتشار خبر فوت ملک عبدالله، موجی از گمانه ها و تفسیرهای مختلف طی روزهای اخیر منتشر گردید.اما باید به صورت واقع بینانه این تحولات را ارزیابی کرد.در زمینه تشتت و اختلاف در شاهزادگان سعودی دو منظر مطرح است. اول اینکه ثروت عربستان به دلیل تولید روزانه ده میلیون بشکه نفت و سایر درآمدها، ثروت کلانی است که دستیابی و کنترل آن، انگیزه زیادی را در شاهزادگان سعودی برای رقابت فراهم می کند و پیش بینی می شود هر یک در صدد خواهند بود تا موقعیت بهتری در حکومت بیابند و دسترسی بیشتری برای غارت بیت المال مردم به دست آورند.
بنابر این، رقابت های درونی در میان شاهزادگان با مرگ ملک عبدالله تشدید خواهد شد.منظر بعدی این واقعیت است که حاکمان فعلی از ناحیه گروه تروریستی داعش که پایگاه فکری آنان در عربستان و وهابیت است، و نیز از سوی تفکر اخوان المسلمینی احساس خطر می کنند. وقوع این خطر به معنای از دست دادن همه چیز است و این احتمال نیز وجود دارد که برای مقابله با تهدید داعش، و نیز ممانعت از گسترش تفکر اخوان المسلمین، شاهزادگان سعودی اختلافات را به کناری گذاشته و با یکدیگر همکاری کنند تا وضعیت موجود خود را از دست ندهند.
قیمت نفت در حال حاضر به حدود 45 دلار در بشکه سقوط کرده است.درباره سیاست نفتی سعودی باید توجه داشت که اگر از تولید روزانه ده میلیون بشکه، هفت میلیون بشکه به خارج صادر شود، رقمی حدود 150 میلیارد دلار، ضرر عاید اقتصاد عربستان خواهد کرد. این کاهش قیمت نفت هم به ضرر دوستان و همپیمانان نفت خیز سعودی و هم به ضرر کشورهایی مانند ایران، روسیه و ونزوئلا است.
در نتیجه حاکمان ریاض، برای ضربه زدن به اقتصاد کشورهای نفت خیز مخالف با سیاست های خود، انگیزه دارند و از طرفی، ضرر هنگفت ناشی از قیمت کاهش نفت، مسئله ای نیست که بتوانند با اغماض از کنار آن بگذرند. از منظر سیاسی، همانند گذشته، در دوره زمامداری شاه جدید، تکیه آل سعود به آمریکا و همپیمانان غربی ادامه خواهد داشت و حاکمان عربستان خود را ناچار و موظف میبینند که با همسویی در راستای منافع آمریکا، بقای خود را تضمین نمایند.
هر چند در ابتدای روی کار آمدن ملک سلمان، جابجایی در بعضی مسئولیت ها و بی ثباتی محتمل است اما در عین حال، سیاست های قبلی در همپیمانی با آمریکا و حتی رژیم صهیونیستی ادامه خواهد یافت. به همین دلیل است که شاهدیم با مرگ ملک عبدالله، قیمت جهانی نفت تغییر قابل توجهی نیافت. ثبات قیمت نفت در بازارهای جهانی گواه این حقیقت است که عربستان، به همان روش معهود سیاسی، سلوک خواهد کرد و تاکید بر پایبندی به سیاق ملک عبدالله که سیاستی عقب افتاده و رو به زوال است، اولین موضوعی بود که ملک سلمان آن را مطرح نمود.
درباره تحرکات تروریستی منطقه ذکر این نکته لازم است که ملک عبدالله در مورد نحوه برخورد با داعش به این نتیجه رسیده بود که با آنان مبارزه کند. مشخص است که هدف آنان از بین بردن ریشه کن کردن داعش نیست، بلکه مهار و به عبارت بهتر، کنترل نمودن نیروی آنان در جهت هدایت قوای این گروه وحشی به سمت مبارزه با شیعیان در عراق و سوریه است که در واقع خط مقدم مبارزه با استکبار هستند. اما اگر همین گروه دست نشانده و دست پروده سعودی که با دلارهای نفتی آنان تغذیه و نزج گرفت، بنا باشد منافع آنان را تهدید کند، در صدد مقابله و جنگ با داعش نیز برخواهند آمد.از سوی دیگر جنگجویان دولت به اصطلاح اسلامی نیز چشم طمع به منابع نفتی و ثروت عظیم نفتی عربستان دارند و از طریق شبکه های اجتماعی تهدید کرده اند که به عربستان حمله خواهند کرد و منابع سرشار این کشور را صرف تاسیس خلافت خودخوانده خود خواهندنمود.در دوره ملک سلمان، از جهت دشمنی آل سعود با هر کشوری که منافعی غیر از منافع آنان را تعقیب کند، یقیناً تغییری به وجود نخواهد آمد و این دشمنی، تنها به عداوت با ایران محدود نخواهد بود.
به عنوان مثال همواره بین مفتیان سعودی و علمای الازهر مصر اختلافی عمیق و قدیمی بر سر نمایندگی اهل سنت وجود داشته و دارد. الازهر همواره اعلام کرده است که تنها نماینده رسمی مسلمانان اهل تسنن است و فتاوای افراطی مفتیان سعودی را طرد و نهی کرده است. یکی از ریشه ها و علل حمایت عربستان از کودتای در مصر بر علیه حکومت اخوان المسلمین و محمد مرسی را نیز در همین راستا باید جستجو کرد.
عربستان از روی کار آمدن اخوان المسلمین که گروهی سنی و عرب هستند که با انتخابات روی کار آمده بودند، هراس داشت. اگر الگوی انتخابات دموکراتیک و آزاد از سوی اخوان المسلمین که با آل سعود زاویه داشت، تبدیل به یک رویه در کشورهای استبدادزده گردد، طبیعتاً حکومت پدرسالار سعودی نیز از گزند اعتراضات گسترده مردم خود در امان نخواهد ماند. آل سعود قادر است روند دموکراتیک انتخابات ایران را با برچسب شیعی و ایرانی بودن، مغایر با دیدگاههای اهل سنت و مغایر با عربیت جلوه دهد، اما این قاعده درباره اخوان المسلمین به دلیل نژاد و مذهب یکسان غیرممکن مینماید.
بنابراین روند مخالفت با روش حکومتی اخوان المسلمین و هر کشور دیگر اسلامی که در آن انتخابات، نقش موثری در جابجایی قدرت داشته باشد، در دستور کار حاکمان جدید آل سعود خواهد بود. در اینجاست که می توان به مخالفت عربستان با ایران، از زوایه ای دیگر نگریست؛ زیرا حدود 35 انتخابات عمومی در کارنامه جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است.
پیشرفت های چشمگیر در کنار تحریم های شدید، واقعیتی است که کشورهای عربی حتی بدون تحریم به آن دست نیافته اند و این می تواند انگیزه ای برای مردم کشورهای عرب از جمله مردم عربستان برای قیام علیه حاکمان خود باشد. مقاومت و پیروزی مردم در کشور کم چمعیت بحرین می تواند امید را به مردم سایر کشورها برای پیروزی در صورت مبارزه بدمد و این خطر بزرگی است که سلاطین جور احساس می کنند و به همین لحاظ سیاست حمایت از حکام بحرین و سرکوب مردم از سوی عربستان ادامه خواهد یافت. اما مسئله از بحرین فراتر رفته است و یمن در آستانه تحولات عظیمی قرار گرفته است و حوثی های شیعه توانسته اند پیروزی های بزرگی به دست آورند. اگر حوثی ها در یمن به پیروزی کامل دست یابند چالش بزرگی خواهد بود برای حکام سعودی که بخش نفت خیزی از خاک یمن را اشغال و به خاک کشور خویش ملحق کرده اند.
آفرینش:تمدن و ارزش به تفکر و ایده های سازنده است
«تمدن و ارزش به تفکر و ایده های سازنده است»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛"خلاقیت" مهم ترین و اساسی ترین قابلیت و توانایی انسان و بنیادی ترین عامل ایجاد ارزش است که در همه ابعاد و جوانب زندگی بشری نقش کاملاً حیاتی ایفا می نماید . خلاقیت و نوآوری از والاترین موهبت های الهی به انسان و از عوامل اشرف مخلوقات شدن و خلیفه الهی بودن اوست .
کلیه علوم، تولیدات، فناوری ها، صنایع،ابداعات،اختراعات، هنرها، ادبیات، موسیقی، معماری و به طور کلی اساس انواع تمدن ها از ابتدا تاکنون و کلیه دستاوردهای بشری جلوه های گوناگون خلاقیت و نوآوری است . لذا تمدن انسانی و زندگی وی بدون خلاقیت نمیتواند امکان پذیر باشد . به همین دلیل موضوع خلاقیت و نوآوری روز به روز اهمیت و ضرورت بیشتری یافته و همواره به آن توجه فزاینده ای می شود به گونه ای که حوزه مطالعات و پژوهش های علمی در باره ابعاد و جوانب مختلف خلاقیت امروزه به یک رشته علمی تخصصی بسیار مهم و گسترده تبدیل شده است .
میراث و تمدن باستان برای ما مایه مسرت است، اما زمانی میتوان به آن افتخار کرد که ما ادامه رو و پیشبرنده تمدن کهن خود باشیم. اینکه با افتخارات به نیاکان و مشاهیر گذشته ، بر ضعفهای امروز خود سرپوش بگذاریم، عملا چشممان را بر روی حقیقت بسته و صرفاً از سیر توسعه در دنیا باز خواهیم ماند.
امروز تمدنی ماندگار و ملتی قدرتمند هستند که بتوانند با تفکر و تلاش و تعقل خود، موجب ارتقای جایگاه زندگی خود و دیگر جوامع بشری شوند. تمدن امروز دیگر از کاخها و مراکز قدرت نشأت نمیگیرد، بلکه دانشگاهها و مراکز علمی به عنوان سازندگان تمدن بشری تلقی می شوند و نامشان بر تارک تاریخ بشر طلایی خواهد شد.
اما چرا کشورهای اسلامی، و کلاً خاورمیانه که مهد تمدن بشری هستند، امروز از آن تاریخ طلایی خود بازماندهاند؟! شاید درجواب گفته شود که تمدن غربی با روحیه استعمارگونه خود مانع از قدرتمند شدن خاورمیانه گردیده است. البته این پاسخ تاحدی درست است، اما نمیتوان تمام تقصیرات و کم کاریهای گذشته و حال را به گردن آنها انداخت. ما مدعی هستیم در زمانی که اروپا افراد را زنده زنده می سوزاند، دانشمندان در بلاد اسلامی در دانشگاهها و رصدخانهها در پی کسب علم بودند، حال چطور میشود که فاصلهای فراخ میان ما و آنها افتاده است.
بدون توجه به آنچه توجیهات تاریخی و ملی گرایانه قلمداد میشود، باید اذعان داشت که نحوه برنامه ریزی، هدف گذاری و صرف هزینههای مالی و انسانی درجهت توسعه و پیشرفت علم از سوی جوامع غربی، در مقابل سیاست زدگی، اختلاف، فسادهای مختلف، راحت طلبی و تقلید در بلاد خاورمیانه، موجب فاصله طبقاتی میان کشورها گردیده است. این رویه در کشورهای درحال توسعه و عدم توجه لازم سوی دولتها به سرمایههای انسانی سبب شده تا غرب همچون آهن ربا، نخبگان و دانشمندان این جوامع را زیر چتر رفاه و امکانات علمی خود بگیرد و از دانش آنها در راستای ارتقای جایگاه خود و سیطره بر دیگر کشورها استفاده کند.
امروز فسادهای مالی و سیاسی ثبات کشورهای خاورمیانه را برهم زده و آفتهای فراوانی را برای آنها به همراه داشته است. بروز فساد صرفاً به دلیل زیرپا گذاشتن و نادیده گرفتن اصول اخلاقی در تمامی عرصهها می باشد. امروز روند مهاجرت معکوس در کشور ما و دیگر کشورهای خاورمیانه به اوج خود رسیده است و اکثر افرادی که به عنوان نخبگان علمی و فعالان اقتصادی محسوب می شوند، سرمایه های خود را به آن سوی اقیانوسها منتقل می کنند.
نتیجه آنکه، چه درگذشته و چه درزمان حال، این ضعف عملکرد ماست که موجب عقب ماندگیها نسبت به جوامع پیشرفته گردیده است. کم کاریها، الویت بندیهای نامناسب و عملکرد ضعیف درحوزه علوم و فناوری، ما را از تمدن افتخار آمیز باز داشته است و به جای مقصر جویی باید در نوع عملکرد و برنامه ریزی خود در حفظ و پرورش سرمایههای انسانی تجدید نظر کنیم تا بتوانیم با اتکا بر خلاقیت و ایده پردازیهای این نیروها سیر صعودی به سمت یک تمدن ماندگار را در پیش بگیریم.
شرق:عربستانسعودی در غیاب عبدالله
«عربستانسعودی در غیاب عبدالله»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم عباس ملکی است که در آن میخوانید؛عربستانسعودی کشوری است که حتی اگر نفت هم در آن پیدا نمیشد، بهدلایل مذهبی و ژئوپلیتیک برای جهان از اهمیت ویژهای برخوردار بود. محل اولین مکان مقدس تمامی مسلمانان یعنی مسجدالحرام و مزار پیامبر اسلام(ص) در مدینهالنبی، برای هر مسلمانی جاذبه و بلکه وظیفه زیارت از این دو مکان روحانی را الزامی میکند. گو اینکه در بخشهای دیگر عربستان، نشانههای تمدنهای ماقبل اسلام و آثار بهجامانده از قرن اول هجری تا به امروز بهوفور پراکنده است. عربستان بزرگترین کشور غرب آسیاست و دسترسی به آبراههای استراتژیک جهان همچون خلیجفارس، دریای سرخ و خلیج عقبه را داشته و بخش بزرگی از منابع نفتخام و گاز طبیعی متعارف جهان در این کشور واقع است. ذخایری که بیش از صدسال میتواند همچنان با تولید نفت روزانه ١٠میلیون بشکه به این کشور منابع ارزی و خدمات ارایه کند.
این کشور از فقدان یک حکومت برخاسته از نظر و رای مردم رنج برده و پاسخگویی به جامعه در آن، جایی ندارد. سیاست خارجی این کشور از ابتدای استقلال و حکومت پدر عبدالله یعنی ملکعبدالعزیز با بلوک غرب شروع شد و طی این دوره طولانی از این نظر این کشور ثبات سیاستگذاری داشته است. همه سلاطین سعودی بهنوعی از متحدان انگلستان و ایالاتمتحدهآمریکا در این منطقه بودهاند. آمریکا نیز در مقابل از تسلط خانواده کوچکی بر کشوری بزرگ حمایت کرده است. دخالت آمریکا دربرابر پیشرویهای نیروهای صدامحسین در جنگ خلیجفارس در سال ١٩٩٠، یکی از این حمایتهاست.
سیاست منطقهای عبدالله تا اندازهای متعادل بود؛ او از یکطرف مایل به همکاری با ایران بهعنوان نیرویی تعیینکننده در خلیجفارس بود و از طرف دیگر بر حمایت از نیروهای آمریکایی در خلیجفارس تاکید داشت. فصل نوین روابط ایران و عربستان با نام عبداللهبنعبدالعزیز و اکبر هاشمیرفسنجانی گره خورده است. ملاقات رییسجمهور وقت ایران، آقای هاشمیرفسنجانی، در فروردین١٣٧٦ (مارس١٩٩٧) با امیرعبدالله، ولیعهد عربستانسعودی در حاشیه اجلاس کنفرانس اسلامی در اسلامآباد پاکستان؛ فصل جدیدی در روابط دو کشور بزرگ منطقه یعنی ایران و عربستان و برداشتهشدن موانع ایجادی عربستان بر سر راه تشکیل اجلاس سران کنفرانس اسلامی در تهران در سال ١٣٧٦ بود. رویکارآمدن دولت آقای خاتمی و سیاستهای اعلامی او در صحنه روابط خارجی، بستر لازم برای ارتقای روابط ایران و سعودی را فراهم کرد.
در سفر به تهران امیرعبدالله با وزیر دفاع وقت، دریادار شمخانی، ملاقات کرده و از وفاداری عمیق مسوولان ایرانی به جمهوریاسلامی درعین تنوع نژادی و زبانی ایرانیان بهت زده شد. سفر آقای هاشمی به عربستانسعودی و سپس سفر آقای خاتمی در اردیبهشت١٣٧٨ (١٩٩٩) و تلاشهای مداوم دو کشور، روابط ایران و عربستان را گسترده، گرم و به سطوح درازمدت و امنیتی ارتقا داد. عبدالله برای نشاندادن حسن ظن خود به تهران، عالیترین نشان رسمی عربستان را به سفیر جمهوریاسلامیایران در ریاض، علیاصغر خاجی، اهدا کرد.
تاثیر روابط تهران و ریاض بر مساله سه جزیره ایرانی خلیجفارس و مسکوتماندن ادعاهای امارات بر اثر شوک ناشی از این روابط در چند ماه اول١٣٧٦، تا آن حد برای امارات نگرانکننده بود که در جلسات شورای همکاری و در مصاحبهها، مقامات امارات بهشدت به نحوه عمل عربستان اعتراض کردند.
عربستان دربرابر به ادعاهای امارات پاسخ گفت و امیرعبدالله، ولیعهد سعودی و امیر سلطان، وزیر دفاع نیز بر ادامه روابط گرم با ایران تاکید کردند. در یک رویارویی آشکار، وزیر دفاع عربستان در پاسخ به راشد عبدالله، وزیر خارجه امارات، گفت «جاهل در هر صورت دشمن خویشتن است.» پس از سقوط صدامحسین در عراق در١٣٨٢ و ظهور جریانهای مختلف در چارچوب قدرت در بغداد، عربستان از گرایش برخی از گروههای عراقی به تهران بیمناک شد. این نگرانی با حمایت عربستان از گروهای افراطی سنی و جلوگیری از بازگشت عراق به مجموعه جامعه عرب خود را نمایان کرد. در مساله بحرین و سوریه نیز مجددا ایران و عربستان در دو جایگاه متمایز قرار گرفتند.
حمایت عربستان از گروههای مخالف حکومت سوریه و کمکهای مالی و سیاسی به آنها گرچه در ابتدا نشان از سقوط قریبالوقوع بشار اسد میداد، اما با گذشت زمان مشخص شد با حمایت از چندگروه جنگجو و تخریب شهرها و روستاها نمیتوان یک رژیم را تغییر داد. خصوصا که سعودی، قطر، ترکیه و مصر بعدها به این نتیجه رسیدند که مار در آستین خود میپرورانند و گروههایی مانند جبههالنصره و داعش تفنگهای خود ر ا بر روی حاکمان سنتی عرب نشانه گرفتهاند. با شروع بهکار دولت جدید در ایران، ملکعبدالله بلافاصله پیام تهنیت خود را به تهران ارسال کرد.
برادرخواندن کشور عربستان توسط رییسجمهور روحانی و نشانههای ضعیفی از بهترشدن روابط، این امید را در منطقه به وجود آورد که با توجه به راهبرد جدید آمریکا مبنیبر انتقال تمرکز و توجه خویش به سمت آسیایشرقی، منطقه خلیجفارس عاری از وجود سربازان خارجی، با امنیتی دستهجمعی به ثبات برسد. اینبار پایینآمدن قیمت نفت مجددا در روابط ایران و عربستان تولید اشکال کرد.
گرچه مشخص است عربستان تولید نفت خام خود را در ماههای آخر٢٠١٤ بالا برد، اما به گمان من نیروی محرکه چنین تصمیمی تنها فشارآوردن به تهران نبود. عربستان سعودی مانند هر تولیدکننده دیگر انرژی به حفظ سهم خود در بازار نفت که با آمدن نفت و گاز ناشی از سنگهای رسوبی (شیل) تهدید شده بود، میاندیشد. در یمن نیز انتقال قدرت از نیروهای سیاسی سنی طرفدار ریاض به بخشهایی از جامعه که تاکنون همواره از حقوق اجتماعی محروم بودهاند، انجام پذیرفته است. اکنون درپی استعفای رییسجمهور و کابینه، حوثیها میتوانند دردسری جدید برای حاکمان سنتی جزیرهالعرب باشند. اصلاحات سیاسی در عربستان یک نیاز فوری است.
بخشی از مردم این کشور شیعیانی هستند که در بخش شرقی عربستان زندگی میکنند. آنان نیازمند آزادیهای بیشتر و مشارکت در قدرت هستند. کسری بودجه در این کشور در٢٠١٥ با توجه به قیمتهای پایین نفت پیشبینی میشود و بدینترتیب رسیدن رشد اقتصادی کشور که در دوره عبدالله همواره مثبت و همراه با توسعه اقتصادی اجتماعی بود، به رشدی کمتر حدسزدنی است. عبدالله مردی خوشسیما، خوشسخن و محترم بود. او بهشدت به ایرانیان احترام میگذاشت. نمیدانم با قدرتگرفتن تدریجی سعودیهایی که بهجای تعادل منطقهای، بیشتر به منافع غرب در این منطقه فکر میکنند، وضعیت روابط ما چه خواهد شد. نوههای عبدالعزیز همچون ترکیالفیصل و شاهزاده بندربنسلطان از اساس به همکاری با ایران بدبین هستند.
مردم سالاری:عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص)
«عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص)»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصورفرزامی است که در آن میخوانید؛این نوشتار نه حمل بر جناحی است و نه پیوند خورده با خط و ربطی. بلکه در حوزه اعتقادی است و غیرت دینی و «سرخجلت فتاده پیش» در فردای قیامت در مقابل رحمت عالمیان و شفیع انس و جن و اشرف آدمیان و «تتمه دور زمان» که «محمد» (ص) نام است از جسارتی که ملت فرانسه کرد و غربیها مویدش شدند و حق مقابله را بر ما مسلم کردند. مقابلهای برآمده از جان، نه از نوع داعشی که از مقوله معرفتی، از همان نوع که امام صادقیاش (ع) نام است. منطقی برخاسته از فطرت، پاسخی برآمده از معرفت حقیقی. نه از آن چیزی که حتی غرب، «اومانیستی»اش میخواندکه آن هم بیمحتوا و نسنجیده و لفظی و غیر فطری است، طرفه اینکه به همین اصالت ادعایی هم معتقد نیست. عمل سالیان غرب در «انسان گزینشی» شرق و غرب، دال بر این مدعاست و کاری که هماکنون میکند نیز، قبح و ناحقوقمندی آن، روشن تر از آفتاب است. امروز، روز دفاع معرفتی از لب لباب دین و اسوههای همام دینی است. چرا که لب فروبستن و حق را نگفتن، صحه بر باطل امثال فرانسه است. همه معرفتشناسان دینی و تمامی ارجمندان اهل قلم، بری از چنین مسئولیت سنگینی نیستند. غرب با محاجه اهل بینش و دین، باید به فلسفه بیمایه خود در برابر آثار غنی دینورزان شرق، پیببرد.
در اینجا این بنده، معترف است که هرگز آن مایه ندارد که ادعا کند. به همین سبب به خاطر ندارد از صدها مقالهای که تاکنون دردسر خوانندگان شریف را موجب شده، به طور مستقیم، نوشتهای در حوزه دین بوده باشد. چون معتقد است که در تفکیک علوم و فنون، جولان در عرصه دین بر شهسواران ذیفن آن ختم خواهد بود و در این زمینه، آنچه بر عهده ماست، در حد خود قدمی برمیداریم:
گر دسته گلی نیاید از ما
هم هیمه دیگ را بشاییم
آنچه فرانسه کرد و غرب هم حمایت نمود، آنجا که در دفاع از آزادی بود – اگر چه به محدوده فرانسه ختم شد – قابل تحسین بود و هست و انتظاری هم از ملتی که دست به انقلاب کبیر زده و در مقدمه قانون اساسی اش منشوری است که به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسیده (10 دسامبر 1948 / 19 آذر 1327 شمسی) و همه دولتها هم موظف به اجرای آن شدهاند. ولی با تمامی محاسنی که دارد، نکته قابل تامل و تاسف اینجاست که این ملت (همه کسانی که به صف ایستادند تا مشتاقانه، اهانت مجله «شارلی ابدو» به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام (ص) را بخوانند و ببینند) با کار بسیار نسنجیده و غیر اصولی که کرد و دولت فرانسه هم، تاییدش نمود، نه با تعلیمات دینی حضرت موسی (ع) همخوانی و مطابقت دارد و نه دین حضرت مسیح (ع) میتواند از آن دفاع کند. هم کتاب مقدس «تورات» پیش روی ماست و هم کتاب مقدس «انجیل» در دسترس همه، اگر چنین نیست، روزنامههای معتبری مثل «لوموند» و «فیگارو» به آن استناد کنند.
از منظر حقوقی نیز، عمل ناپسند مجله و تاییدکنندگان آن، برخلاف مفاد مقدمه و حداقل نه اصل و ماده 1- 2- 3- 5-6- 7-11-18و 19 منشور و اعلامیه حقوق بشر، عمل کردهاند. ارتکاب به چنین اقدام شنیعی، وزانت کشور فرانسه را بسیار تخفیف داد و موجب دردسر مستمری شد که بعدها، پیامدهای بسیار به بار خواهد آمد. با استخدام دوهزار مامور متخصص امنیتی نیز، جبران مافات نمیشود. فرانسه و همه متحدانش، تیشه به ریشه خود زدهاند. کاش فرانسویهای مدعی، آثار پروفسور «هانری کربن» فیلسوف و اسلام شناس هموطن خود را که به احتمال بسیار، کهنسال و میان سالان چهرهاش را نیز دیدهاند و از سال مرگش هم بیش از 37 سال نمیگذرد میخواندند و درمییافتند که حتی در نگرش و پژوهش یک محقق فرانسوی، محمد (ص) کیست و اسلام چیست؟ کاش رفیقان انگلیسی کتاب «محمد (ص) پیامبری که باید از نو شناخت» «جان دیورث» هموطن خودشان را میخواندند و ادب میآموختند.
چرا فرانسویها، نتایج جنایات خود را به پای اسلام مینویسند؟ مگر این جوانانی که دست به جنایت زدند، فرانسویان الجزایریالاصل نیستند؟ مگر فرانسه استعمارگر بیش از یک میلیون امثال پدربزرگهای آزادیخواه این جوانان را نکشت؟ مگر به نوامیس آنان تجاوز نکرد؟ خوب! حالا این نوادگان انتقام آن خونها و آن هتک حرمتها را میگیرند. این، تازه، آغاز کار است. متاسفانه به سبب کورباطنی و کدورت حافظه، همه چیز را حتی آن جنایات را که هم اکنون در آفریقا ادامه دارد، از یاد بردهاید و میبرید. «اندکی صبر، سحر نزدیک است» حال بدانید که این اسلام محمدی (ص) نیست که به شما میتازد، اسلام محمدی (ص) جز رحمت، معرفت و حفظ کرامت انسانی انسان نیست. بلکه اعمال خودتان است که در شکل و هیئت داعش و... قد علم کرده است و بنیان شما را میکند و میسوزاند حال چند بیتی از ابیات نظامی ما را نیز بخوانید، بد نیست به تاملتان وا میدارد:
چو بد کردی مباش ایمن زآفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
سپهر، آیینه عدل است، شاید
که هر چه از تو بیند، وانماید
ابتکار:درستایش یک شکست
«درستایش یک شکست»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛ورزش ایران و به خصوص فوتبال همچنان جولانگاه سیاست مدارانی است که این مستطیل سبز را هر لحظه به شکلی میبینند. یک زمان صفحه شطرنجی است که میتوان در آن سربازهای خود را به قلعه برد و وزیر کرد و زمانی دیگر رینگ بوکس است که میتوان در آن مشت به دهان رقیب سیاسی خود کوبید.گاه نیز میتوان آن را پیست دومیدانی بزرگی دید که در آن به هر وسیله باید از رقیب جلو زد؛ در این راه هم میتوان او را به خارج از مسیر هل داد و هم میشود بایک نوک پا او را سرنگون کرد.
با این همه کارکردی که این سیاست مداران از دل این ورزش استخراج کرده اند، این مستطیل سبز در سال های اخیر، به دلیل نوری که بر اتفاقات آن میافتد و جهان را متوجه اتفاقات درون آن میکند، میتواند کلاس بزرگی برای همین آنان باشد.سیاستمدارانی که گویی تنها درسی که میتوانند از آن فرا بگیرند، درس «پیروزی» است؛آن هم به هر وسیله ای.
اما اتفاق دو روز پیش در ورزشگاهی که یک سر آن 25 هزار ایرانی مشتاق نشسته بودند و در سر دیگر آن 11 ایرانی دیگر با نیروی جان خود میدویدند، میتواند هرکسی را متوجه خود کند تا از آن درسی فرابگیرد و در این مسیر چه کسی اولی تر از سیاست مدارانی که آب و نان و تفریح و کار و در نهایت زندگی مردم ایران را به خود و تصمیمات خود گره زده اند؟
این روزها وضعیت زندگی مردم ایران تنها تابع تصمیمات مردان حسن روحانی در هیئت وزیران نیست؛ که فریاد کوچکی از مهدی کوچک زاده، هیاهوی رسایی از حمید رسایی و نطق ناتمامی از علی مطهری در مجلس نیز میتواند وضعیت مردم ایران را تحت تاثیر خود قرار دهد.
پس همه سیاست مداران ایران چه بخواهند و چه نخواهند،چه ساکت باشند و چه فریاد بکشند، چه در مجلس و دولت باشند و چه در احزاب و رسانه ها، با هر حرکت شان میتوانند، بخشی از زندگی مردم ایران را زیر تاثیر اقدامات خود بگیرند.
بازی دو روز پیش مردان فوتبال ایران در برابر تیم ملی عراق و حتی شکست غم انگیز در آن، میتواند الگوی خوبی فراروی سیاست ورزان ایرانی باشد.فوتبالیست های ایرانی در آن بازی نتیجه را به حریف واگذار کردند و آن چنان که همه مردم جهان دیدند و داور بازی گزارش کرد با نتیجه «باخت» به خانه برگشتند؛ اما نگاهی به قضاوت مردم پس از پایان بازی نشان میدهد که مردم نه تنها آن ها را بازنده بازی نمیدانند، بلکه در یک میدان بزرگ تر به آنان عنوان قهرمانی داده اند، تنها به خاطر انگیزه ای که آنان را واداشت تا با تمام جان شان بدوند و جسم شان را در برابر حملات حریف سد پیشرفت کنند وآن انگیزه در یک پرچم سه رنگ تجلی پیدا کرده بود.
در کنار این یازده نفر،چندین هزار نفر نیز که هرکدام مرام و مسلک متفاوتی داشتند و حتی در مواردی در برابر هم نیزقرار دارند، سر و صورت و لباس خود را به گونه ای رنگ کرده بودند تا زیر عنوان«ایران» جای بگیرند.
روز جمعه هم آن بازیکنان و هم این تماشاگران با چشم هایی گریان مستطیل سبز واقع در سرزمین کانگوروها را ترک کردند، اما هیچ کس آنان را شکست خورده ندانست و این درس کوچکی نیست.
120 دقیقه جان بازی فوتبالیست های ایران – حتی بدون توجه به گل های شادی آفرینی که در طول بازی وارد دروازه حریف کردند –می تواند سرمشق سیاست مدارانی باشد که هر روز گوشه ای از پرچم ایران را گرفته و خود را نماینده آن میخوانند و به تنها چیزی که فکر میکنند،این است که به هرقیمتی «پیروز» میدان باشند. از همین روست که هم میتوان از تریبون های عمومی نسبت به رقیب، لعن و ناسزا شنید و هم میتوان در خانه ای که به نام ملت ساخته و پرداخته شده،دید که نماینده ای را از جایگاه نمایندگی اش به زمین پرت میکنند و البته هم میتوان دید که دولتمردانی به پشتیبانی رای مردم برای منتقدان خود خط و نشان میکشند.
اگر هرکدام از سیاستمداران ایرانی بتوانند حتی یک «شکست» با کیفیت آن چه که روز جمعه در پایتخت استرالیا، به دست آمد، را در کارنامه خود داشته باشند، میتوانند آن را یک پیروزی درخشان به حساب آورده و نشان شایستگی خود قرار دهند و مطمئن باشند که از نظر مردم دور نخواهد ماند؛ آن چنان که هیچ کس تیم ملی فوتبال ایران را بازنده بازی با عراق نمیداند و این نه به خاطر بازی زیبا و جاندار بازیکنان و گل های شادی آفرینی است که تیم ده نفره ایران با قدرت به حریف تحمیل کردند؛بلکه به خاطر همه آن سخت جانی و جان بازی کسانی است که هر کدام در گوشه ای از جهان در باشگاه هایی با نام های متفاوت توپ میزنند، اما آن روز تنها به یک نام میاندیشیدند؛ ایران.
دنیای اقتصاد:رفع موانع تولید رقابتپذیر و ارتقای نظام مالی
«رفع موانع تولید رقابتپذیر و ارتقای نظام مالی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم صدیقه رهبر است که در آن میخوانید؛در رسانهها آمده است که لایحه یکفوریتی با هدف رفع موانع تولید در مجلس شورای اسلامی در فرآیند تصویب قرار دارد. مجلس در ادامه بررسیهای خود در بند یک الحاقی به لایحه، تکالیفی را برای بانک مرکزی تعیین کرده است، از جمله اینکه به منظور تامین سرمایه در گردش برای واحدهای صنعتی، معدنی کشاورزی، حمل ونقل صنوف تولیدی بنگاههای دانشبنیان و شرکتهای صادراتی در حال کار، بانکها برای آنها حساب ویژهای را در چارچوب قانون عملیات بانکی بدون ربا با شرایط مندرج در ادامه بند 1 افتتاح کنند.
آن طورکه از شواهد برمیآید در ظاهر امر، قرار است واحدهای احصا شده در متن قانون، خود، این حساب را تجهیز کنند. چون براساس مفاد بند الف از بند 1 این الحاقیه، واحدها تمام یا بخشی از عواید حاصل از کارکرد خود (فروش) را به این حساب واریز میکنند. تکلیف مقرر برای بانکها، پس از افتتاح این حساب ویژه توسط واحدهای اقتصادی آغاز میشود به این ترتیب هر زمان که دارنده حساب ویژه برای خرید نهادههای مورد نیاز تولید یا پرداختهای قانونی مرتبط با تولید یا صادرات اعلام نیاز کرد بانک باید از محل موجودی این حساب، وجوه مورد نیاز وی را تامین کند و البته در صورت عدم کفایت موجودی حساب ویژه، به میزان کسری حساب و حداکثر تا سقف اعتبار حساب ویژه، حساب را بدهکار کند. به عبارت دیگر تسهیلاتی به صورت اعتبار در حساب جاری برای مشتری فراهم کند.
از آنجایی که در قانون در شرف تصویب تاکید شده تسهیلات پرداختی توسط بانکها باید در قالب اعتبار در حساب جاری باشد، بنابراین قرارداد بین بانک و مشتری (واحد) برای گشایش حساب ویژه باید در چارچوب عقدقرضالحسنه گشایش یابد.
اگرچه در مهر ماه 1387، بانک مرکزی در راستای تسهیل در اعطای تسهیلات مربوط به خرید کالا و اموال، مجوز استفاده از منابع قرضالحسنه جذب شده برای صدور کارتهای خرید اعتباری تا سقف 6میلیون ریال به ازای هر کارت را صادر کرده بود، ولی در 22 آبان ماه 1393 به دلایلی از جمله وجود محدودیت اینگونه منابع در بانکها و ارزان بودن آنها و ترجیح اختصاص آن به امور ضروری از جمله اشتغال، ازدواج، درمان، پرداخت دیه زندانیان، تهیه جهیزیه و اینکه برای کارتهای اعتباری مبتنی بر این عقد قابلیت شارژشدن پیشبینی شده بود که به زعم بخشنامه بانک مرکزی میتوانست برای خرید کالاهای غیرضروری هم مورد استفاده قرار گیرد، ممنوعیت گشایش این نوع اعتبار در حساب جاری، توسط بانک مرکزی به بانکها اعلام شد. ولی در بخشنامه دیگری شرایطی برای بانکها فراهم شد تا به منظور رفع حوائج روزمره از جمله خرید کالا و خدمات در قالب کارتهای اعتباری بر پایه عقد مرابحه البته با رعایت سقفهای تعیین شده برای آن، به افراد واجد شرایط تسهیلات پرداخت کنند. پرسشی که ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده این است که اصولا فلسفه وجودی گشایش چنین حسابی چیست؟ آیا این تکلیف بانکها را به سمت گشایش سپردههای وام خواه که بانک مرکزی پیشتر ممنوعیت آن را به بانکها اعلام کرده است هدایت نمیکند؟
آیا در مورد قابلیت اجرایی شدن این قانون نظرات کارشناسی بانک مرکزی دریافت شده است؟زیرا آنچه از مفاد لایحه برداشت میشود این است که هر واحد یک حساب ویژه خواهد داشت بنابراین صرف نظر از اینکه اصولا چنین حسابی در چارچوب قانون عملیات بانکداری بدون ربا قابل گشایش باشد برای آن ویژگی خاصی در نظر گرفته شده است و آن اینکه بانک نگهدارنده حساب موظف است وجوه واریزی حاصل از عواید بنگاه را به صورت تسهیلات در اختیار آن قرار دهد. ولی چنانچه، مشتری یعنی واحد اقتصادی، برای تامین مالی فعالیتش با کسری مواجه شود، کسری آن را جبران کند. ویژگی مهمتر این حساب، این است که متناسب با مبالغ بازپرداخت شده تسهیلات قابل تکرار است. به عبارتی نوعی اعتبار گردان محسوب میشود. براساس قوانین و مقررات موضوعه تجهیز منابع بانکها در چارچوب قانون عملیات بانکداری بدون ربا در قالب قراردادهای قرض برای حسابهای قرضالحسنه و قرارداد وکالت در حسابهای سپرده سرمایهگذاری امکانپذیر است. از این رو، چنانچه قرار باشد، بنگاه اقتصادی نزد بانک حساب جاری گشایش کند، باید در قالب عقد قرضالحسنه باشد.
حال باید بررسی شود که اعتبار در حساب جاری امکانپذیر است یاخیر؟با توجه به تاکید قانون بر بازپرداخت تدریجی اقساط، عقود فروش اقساطی و مرابحه(برای سرمایه در گردش) میتوانند جزوقراردادهای مورد نظر محسوب شوند. عقد مرابحه از عقودی است که برای تامین سرمایه در گردش بنگاهها از کاربری اثربخشتری برخوردار است، پرداخت تسهیلات برای این عقد از منابع سپردههای سرمایهگذاری تجهیز شده توسط بانکها امکانپذیر است. قیمت کالا و خدمات مورد نیاز مشتری، درقالب عقد مرابحه پس از افزودن سود، تعیین و سپس تقسیط میشود. روشهای مشخصی برای پرداخت اقساط آن در مقررات پیشبینی شده است.
پرسشی که در اینجا قابل طرح است این است که به فرض رفع ابهامات پیشگفته، چگونه میتوان اعتبار درقالب این قرارداد را با توجه به سازوکار مشخص قیمتگذاری آن تجدید کرد؟ شاید تنها راه، تسویه تسهیلات و پرداخت مجدد آن به تقاضای مشتری با قیمتگذاری جدید باشد که البته اصلا کار سادهای نیست. چنین به نظر میرسد که هدف اصلی از این الحاقیه تحت فشار قرار دادن بیشتر بانکها برای پرداخت تسهیلات به بنگاههای اقتصادی و تامین نقدینگی مورد نیاز برای سرمایه در گردش آنها باشد. این در حالی است که رکود اقتصادی و پایین بودن سطح فروش بنگاهها، از پیش دلالت بر این دارد که گشایش حساب ویژه با ترتیبات تعیینشده در قانون برای بنگاهها چندان امکانپذیر نیست.
بنابراین، باید علت این را که چرا بانکها آن طور که باید، دراین زمینه انتظارات دولت را برآورده نمیکنند، مورد بررسی قرار داد. بررسیای که چندان دشوار نیست. تداوم شرایط نامناسب کسب و کار از جمله بسترهای نامناسب اقتصادی و نیز سیاستهای ناکارآمد پولی که بانکها را به سمت کسب درآمد از روشهایی غیر از انجام عملیات بانکی راغب ساخته، باید از آن جمله دانست. در این میان دیدگاه سیاستگذاران و بانکداران در مورد بیتوجهی به شکست نظریه too big too fail را نباید از نظر دور داشت. نظریهای که موجب هرز رفتن منابع در شرکتهای بزرگ فاقد کارآیی میشود و بنگاههای کوچک و متوسط را همچنان در تنگنای کمبود منابع قرار میدهد.
با توجه به نکات پیشگفته، به نظر میرسد تصویب این الحاقیه به دلیل پیچیدگیها و ناهمخوانیهایی که ممکن است با قوانین و مقررات جاری داشته باشد در نهایت، آن را به یک قانون غیرقابل اجرا و بدون اثر بدل کند. از این رو، ضرورت دارد در مورد مفاد آن بازنگری جدی انجام شود.
در ادامه بررسی این قانون لازم است به ماده 6 آن هم نگاهی داشته باشیم. در این ماده آمده است:
صددرصد منابعی که از محل حساب ذخیره ارزی به عاملیت بانکهای دولتی صرف اعطای تسهیلات به بخشهای خصوصی و تعاونی شده است و طی سالهای آتی وصول میشود، پس از کسر تعهدات قبلی به حساب افزایش سرمایه دولت در بانکهای دولتی منظور میشود.
با توجه به اینکه در قرارداد عاملیت بین بانکها و سازمان مدیریت و برنامهریزی وقت یا معاونت برنامهریزی ریاستجمهوری این نکته مورد تاکید قرار گرفته است که مطالبات بانکها از محل حساب ذخیره ارزی در صورت عدم ایفای تعهدات توسط مشتری، با وجود ایفای نقش عاملیت، جزو مطالبات غیرجاری بانکها محسوب میشود. باید هزینه فرصت سالهایی که این مطالبات، بهویژه در بانکهای واگذار شده به بخش خصوصی، پرداخت نشده، باقی مانده است و تاثیر نامطلوبی که بر نسبتهای سلامت مالی آنها، بهویژه، بر نسبت کفایت سرمایه برجای گذاشته، به ترتیبی در نظر گرفته شود. به عنوان مثال ممکن است بانکهای یاد شده هزینههایی را برای بازیافت این مطالبات متحمل شده باشند. شایسته است جبران این خسارات، به عنوان تعهدات دولت به این بانکها در نظر گرفته شودوبه این ترتیب بنیه مالی آن بانکها نیز تقویت شود.
دربخش دیگری از ماده 6 این قانون، به بانکهای عامل حساب ذخیره ارزی اجازه داده میشود تا یکصد هزار میلیارد ریال (100.000.000.000.000) به اتکای مطالبات از اشخاص بابت اعطای تسهیلات از محل حساب ذخیره ارزی، اوراق بهادار مبتنی بر دارایی منتشر و منابع حاصل را به خزانه واریز کنند. صد درصد وجوه مذکور با تصویب هیات وزیران صرف افزایش سرمایه بانکهای دولتی خواهد شد.
آنچه در رابطه با این بخش از ماده 6 باید مورد توجه قرار گیرد اینکه دولت در صدد است از طریق عملیات تبدیل مطالبات ارزی به اوراق بهادار ریالی، سرمایه بانکهای دولتی را افزایش دهد. به نظر نگارنده به این روش ایراداتی وارد است که از اهمیت قابل توجهی برخوردارند. فرآیند به این گونه خواهد بود که بانک عامل در چارچوب قرارداد عاملیت که ریسک اعتباری را عمدتا متوجه بانک میکند تسهیلات ارزی را پرداخت میکند. سپس با بستهبندی مطالبات، معادل ریالی این مطالبات ارزی تا سقف تعیین شده در قانون را به شرکت SPV=Special Purpose Vehicle میفروشد. شرکت یاد شده به پشتوانه این مطالبات، اوراق بهادار منتشر کرده، به سرمایهگذاران در بازار بورس میفروشد.
معمولا بانکها پس از حصول اطمینان از قابل بازیافت بودن وامهای خود، باکمک این عملیات تسهیلات بلندمدتتر خود را میفروشند. و به این ترتیب، منابع خود را برای فعالیت بیشتر افزایش میدهند. در اینجا نقش بانک همچنان عاملیت وجوه باقی خواهد ماند. به این مفهوم که بایداقساط را دریافت و به شرکت واسط پرداخت کند تا شرکت مذکور، سود سرمایهگذاران در بازار سرمایه را از محل آن پرداخت کند.
صرفنظر از اینکه در این نوع عملیات که در بانکداری بینالمللی، به آن securitization گفته میشودباید وظایف ومسوولیتهای تمامی اشخاص درگیر، از بانک عامل گرفته تا شرکت خریدار اوراق و ضامن و شرکت بیمه به روشنی تبیین شود (لازم به توضیح است در این رابطه در سال 87 مقررات احتیاطی جامعی برای بانکها تدوین شده بود که متاسفانه در سال گذشته بانک مرکزی آن را منسوخ اعلام کرد.) باید توجه داشت که در صورت واریز مبلغ ریالی حاصل از فروش مطالبات ارزی به خزانه وافزایش سرمایه بانکهای دولتی از این محل، شرکت واسط همچنان برای پرداخت اصل و سود سرمایهگذاران بازار سرمایه به بانک عامل متکی است.
اگر پرداخت اقساط به دلیل عدم ایفای تعهدات توسط تسهیلات گیرنده متوقف شود، هم بانک عامل با افزایش ریسک اعتباری وشهرت مواجه خواهد شد وهم سرمایهگذاران بازار سرمایه میتوانند جو روانی نامطلوبی را در بازار ایجاد کنند. به این دلیل باید مشخص شود که چه مرجعی پاسخگوی این رخدادهای احتمالی خواهد بود. در مورد این ماده باید گزینههای متفاوت مورد بررسی و درمورد آنها به طور شفاف تعیین تکلیف شود. یک گزینه اینکه بانک عامل بانکی غیر از بانکهای دولتی باشد. (بانکهای واگذار شده به بخش خصوصی) وگزینه دیگر اینکه بانک دولتی، خود بانک عامل باشد.
پرسش نهایی نگارنده این است که آیا اصولا این نوع افزایش سرمایه به نوعی افزایش سرمایه از محل تسهیلات محسوب نمیشود که خود با منع مقرراتی مواجه است؟
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد