در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
ـ آخه پسرم ما امروز نان میخواهیم؛ تندی برو دوتا دونه بگیر و بیا.
ـ شلوغ بود چی؟
ـ اگه زودی بری شلوغ نمیشه.
مجید با این که دوست نداشت برود، اما به حرف مادرش گوش داد و سریع حاضر شد و از خانه بیرون آمد. نانوایی تا خانه آنها فاصله بسیار کمی داشت با این حال او سعی میکرد با قدمهای تند خودش را به آنجا برساند. همه امیدش به این بود که خلوت باشد و فوری نان را بگیرد و برگردد. نزدیکهای نانوایی که رسید نگاهی به آنجا انداخت و دید که بیرون آن کسی نیست و حدس زد که نباید شلوغ باشد. بنابرین سرعتش را بیشتر کرد که زودتر برسد. دو سه قدمی نانوایی پیرمردی را دید که از روبهرو خیلی آرام میآید و به نظرش آمد که او هم قصد خریدن نان دارد و با خودش فکر کرد که اگر او زودتر وارد بشود یک نفر عقب میافتد. برای همین با یک حرکت سریع از پیر مرد جلو زد و توی صف ایستاد.
سه نفر جلویش بودند و شروع کرد به محاسبه کردن زمانی که نان به او میرسد و نتیجهاش این شد که حتما برای دیدن کارتون به خانه میرسد. بوی نان سنگک تازه همه جا را پر کرده بود و او به حرکات آقای نانوا نگاه میکرد. یک جور خاصی خودش را تکان تکان میداد و خمیرها را روی تخته پهن میکرد و بعد چندبار انگشتهایش را روی آن میزد و با یک حرکت داخل تنور میگذاشت. در همین موقع بیاختیار به پشت سرش نگاهی کرد و پیرمرد را که چهره بسیار مهربانی داشت دید که آرام ایستاده و منتظر است. دوباره نگاهش را به سمت آقای نانوا چرخاند، اما حواسش پیش پیرمرد بود و یادش آمد که اگر سریع توی نانوایی نیامده بود حالا پیرمرد میتوانست جلوتر از او در صف باشد. برای لحظهای فکر کرد که کار درستی انجام نداده و باید جلوی در اجازه میداد اول پیرمرد وارد میشد. حالا نمیدانست چه کند ولی باید خیلی زود تصمیم میگرفت چون فرصت زیادی نداشت.
او فهمیده بود که کارش اشتباه بوده و باید به بزرگتر از خودش احترام میگذاشته و دلش میخواست که هر طوری شده پیر مرد را جلوتر بفرستد. فقط یک نفر مانده بود تا نوبتش بشود و باید هر چه زودتر جایش را به او میداد بنابرین برگشت و با احترام به پیرمرد گفت: حاج آقا شما بفرمایید جلو.
پیرمرد با تعجب نگاهی به مجید کرد و گفت: چرا؟!
مجید در حالی سرش را پایین گرفته بود همه چیز را برای او تعریف کرد و بعد قصد داشت که برود و پشت سرش بایستد، اما پیرمرد در حالی که لبخندی بر لب داشت دستش را روی شانه مجید گذاشت و با مهربانی گفت: همون جا وایستا و نونتو بگیر؛ شما خیلی پسر با معرفتی هستی؛ خدا انشاءلله خیرت بده.
رضا بهنام
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین: