جام جم: سنگ قبر سخنگو
سابق بر این با عروسک سخنگوی صمدبهرنگی در دوران نوجوانی آشنا شده بودیم و بعدها هم با خود این عروسکهای حرف بزن که وارد بازار اسباب بازی بچهها شدند و هنوز هم دارند میشوند؛ اما این چیز سخنگویی که الان شنیدیم درست شده، دود از کله ما به هوا بلند کرد: سنگ قبر سخنگو!
خدا بگویم این چینیها را چه کار کند!... هرچه میکشیم، از هوش و نبوغ بازاریاب آنها در جهان سیاست و اقتصاد میکشیم. نه که جمعیت میلیاردیشان اگر بیکار و گشنه باشند، بالاجبار و بدون تعارف، همدیگر را میخورند؛ فلذا به هر راهی برای کسب درآمد فکر میکنند. حتی اگر لازم باشد، برای این کار، در فرهنگ و زندگی جوامع هم نفوذ و رسوخ میکنند تا باورهای آنها را بهتر و بیشتر بشناسند و متناسب با سایز و سلیقه آنان، دست به ابتکارات و اختراعات گوناگون بزنند.
به عنوان مثال، وقتی که فهمیدند ما ایرانیها به سنت پسندیده زیارت اهل قبور اعتقاد داریم و هرجمعه میرویم فاتحه آنها را میخوانیم، دست به ساخت دستگاهی زدند که به سنگ قبر متصل و در آن جاسازی میشود تا شبها برای متوفای داخل قبر، قرآن بخواند. باتری آن هم در طول روز با نور خورشید شارژ میشود. حالا شما ببینید چه صحنهای میشود قبرستان در شب؛ وقتی که از هر قبری صدایی بلند میشود. قبرستان گویا!
این وسط، چینیهای دستپاچه، دقت نکردند که اگر ما بر سر قبور اموات خود قرآن میخوانیم، برای آن است که شخص زنده که دارد آیات را تلاوت میکند، در معانی عمیق و آموزنده آن اندیشه و تدبر کند و در کنار آن، ثوابی هم به متوفی برسد.
چیزی که آنها اختراع کردند، به خاطر نشناختن فلسفه قرآن خواندن ماست. به حساب خودشان، خواستند که از برخی باورهای سطحی عدهای از عوام مردم که ممکن است به این هدف و فلسفه زیبای قرآن خواندن توجه نداشته باشند، سوءاستفاده کنند تا به منافع اقتصادی خود برسند. و این البته که جای تأسف دارد.
- ای برادران چینی!.... چینگ چانگ چونگ.... یعنی متأسفم برایتان!
بسته پیشنهادی: از آنجا که نظر اکثر کارشناسان مذهبی و ایضا حقیر بزرگوار، بر این است که این اختراع سنگ قبرچینیها منطبق بر فلسفه اصلی قرائت قرآن مجید در کنار اهل قبور نیست(و خواهش میکنیم که نمایندگانی از کشور ما بروند به چین و به آنها قضیه را حالی کنند)؛ لهذا پیشنهادهایی اقتصادی و متناسب با رعایت هنجارهای فرهنگ ایران برای آنها دارم که پولش هم عاید جیب نجیب آنها گردد:
1- اختراعات و احترامات: قبل از هر اختراعی، حتما هنجارهای فرهنگی و اعتقادی محل مصرف آن چیز را بهطور عمیق بررسی و بازبینی کنید و نه عبوری و سطحی که ممکن است نتوانید همهجنبههای یک مسأله را ببینید. داشتن چشمهای بادامی کشیده، گاهی این مشکلات و عوارض جانبی را دارد. همچنان که در سر چهارراههایتان شایع است که گفتند لبخند نزنید، چون ممکن است موجب تصادف شود. اختراعات شما باید با احترامات فائقه نسبت به باورهای مردم همراه باشد. کاری نکنید که یک کاری بکنیم. مثلا جنس چینی نخریم!
2- سخنگوی درست: به عوض این اختراع که به درد آدمهای تنبل و ناآگاه از فلسفه معنوی و علمی تلاوت قرآن در آرامگاه درگذشتگان میخورد؛ یک سنگ قبر سخنگویی درست کنند که وقتی فاتحه یک مرحومی را میخوانیم و با انگشت خود ــ شاید به نشان لایک زدن! - به سنگ قبر میزنیم؛ صدایی از سنگ قبر بلند شود که: «ممنون بابت فاتحه» یا: «خوش آمدید، صفا آوردید»؛ یا: «ای دیده، اگر کور نئی، گور ببین»؛ یا: «انشاءالله جبران کنیم» یا...... امثال این عبارات و جملات خوب که باعث تحبیب قلوب و ارتباط و اتصال بیشتر زندگان و مردگان میشود.
3- نصب وای ـ فای: چون عدهای خیلی به اینترنت متصل هستند و وقتی به قبرستان میروند، نمیخواهند اتصال آنها قطع شود، اگر سنگ قبری ساخته شود که مجهز به «وای ـ فای» باشد؛ بیشک از آن استقبال شدیدی خواهد شد و بخصوص نسل جوان، تمایل بیشتری به رفتن به گورستان و زیارت اهل قبور پیدا میکنند. مثلا همانجا کنار قبر عکس میگیرد و میفرستد روی اینترنت که: «من و مرحوم خلدآشیان....؛ الان یهوی!»
سیاست روز: خدا کنه بارون بیاد
نقطه چین زیر را با گزینه مناسب پر کنید.
قائم مقام شرکت آب و فاضلاب استان تهران: وضعیت آب سدها آنقدر بحرانی است که مردم...
الف) باید از تشنگی تلف بشوند.
ب) نباید روزی بیش از پنج دقیقه دوش بگیرند.
ج) باید از ریختن آب در آسیاب استکبارجهانی خودداری کنند.
د) باید دعا کنند که باران بیاید.
معاون وزیر ارشاد: شجریان باید در رفتارش تجدید نظر کند.
با توجه به این اظهار نظر آقای شجریان بعد از این باید ...
الف) شب ها قبل از خواب حتما مسواک کند.
ب) با گربه ها مهربان باشد.
ج) به پدر و مادر خود نیکی کند.
د) شب ها که همسایه ها خوابند آواز نخواند.
جراید: روابط ایران و ونزوئلا وارد مراحل حساسی شده است.
کدام یک از کلمات عبارت فوق کلیدی تر است؟
الف) روابط
ب) مراحل حساس تر
ج) مادر
د) عمه رهبرکره شمالی
کیهان: نوشابه!(گفت و شنود)
گفت: هفتهنامه صدا وابسته به کارگزاران با چاپ عکس تمام قد یکی از اعضای شورای مرکزی حزب منحله مشارکت از قول وی با تیتر درشت نوشته است «همچون کوه ایستادهایم»!
گفتم: ایشان نگفته که مدعیان اصلاحات در مقابل چی مثل کوه ایستادهاند؟! مثلاً در مقابل زورگوییهای آمریکا؟ توطئه جریانات ضدانقلاب داخلی و خارجی؟! در مقابل مفسدان اقتصادی؟ در مقابل رژیم صهیونیستی؟ در مقابل هجوم باندهای فساد به زندگی و معیشت مردم؟! یا...؟!
گفت: ای عوام؛ این جماعت که در فتنه 88 از جرج سوروس صهیونیست دستورالعمل گرفته، برای مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس پادویی کردند، از ملکعبدالله سعودی برای آشوبافکنی پول کلان گرفتند. با منافقین و بهاییها و مارکسیستها و عبدالمالک ریگی آشکارا ائتلاف کردند، زلفشان را با مفسدان کلان اقتصادی گره زدند و...
گفتم: با این حساب، شاید منظورش این است که در مقابل دستورات دیکته شده از سوی دشمنان بیرونی، دست به سینه ایستادهاند؟!
گفت: چه عرض کنم؟! از مصاحبه معلوم است که نمیخواهد قضیه را باز کند!
گفتم: یارو به مغازه بقالی رفت و پرسید؛ نوشابه خانواده دارید؟ بقال جواب داد؛ بله سیاه یا زرد؟ و یارو گفت؛ اونش دیگه به تو مربوط نیست!
آرمان: کودک درونم کجاست؟
آیا تا به حال اسم کودک درون را شنیدهاید؟ آیا تا به حال افرادی بودهاند که به شما گیر بدهند که کودک درونتان را حتما باید بشناسید و با او راه بیایید؟ آیا والد و بالغ خود را میشناسید؟ آیا والد شما همان بالغ تان است و بالغ شما همان والدتان؟(نگران نباشید، خیلی از تئوریسینها خودشان هم اینجای کار که میرسد، گیج میشوند!) آیا از درمان اختلالات عصبی و روانی خود ناامید شدهاید؟(در این مورد هم کمکی از دست ما برنمیآید وقتی خود روانشناسان اعتقاد دارند که راهحل نمیتوانند ارائه دهند و فیالواقع دوستان دو گوش هستند که چندان هم مفت نیستند) به هرحال قصد داریم پدیده روانشناسی و روانشناختی در کشورمان را کمیتا قسمتی بررسی کنیم؛
دهه شصت
در دهه شصت اگر به کسی میگفتید که بهتر است به روانشناس مراجعه کند، چنان با پشت دست توی دهانتان میزد که اسفندیار از رستم چنین ناز شستی دریافت نکرده بود، در واقع در آن دوران مراجعه به روانشناس نوعی فحش یا ناسزای خیلی زشت به حساب میآمد که هرکسی جرات بیان آن را نداشت، روانشناسان هم کارشان سکه نشده بود و توی هر بیست تا خیابان یک مطب روانشناسی پیدا میشد!
دهه هفتاد
ظهور و جا افتادن علم روانشناسی اساسا در همین دوران شکل گرفت. در آن سالها بسیاری از مردم فهمیدند که روانشناسی از بهترین علمهاست و وجود آن در کنار دندانپزشکی و سونوگرافی و آندوسکوپی بسیار واجب و ضروری و ایضا باکلاس است. در آن سالها هرکس که یک فوق دیپلم روانشناسی داشت برای خود یک پا کارشناس شده بود و هر بنی بشری را که در خیابان میدید به کنار دستیاش میگفت«این یارو رو دیدی؟ دچار اختلال دو قطبی و اختلال ترس از محیط سر بسته بود، واسه همین هم بود که داشت ول تو خیابون میچرخید» به لطف ظهور و جا افتادن این علم بود که دوران آرامبخش و قرص خواب آغاز شد و اساسا بهتر است دهه هفتاد را از منظر روانشناسی و میزان مصرف دیازپام و لوراسپام«دهه پامها» بنامیم.
دهه هشتاد
در همین دهه بود که برخی از روانشناسان توانستند به کمک علم ترجمه متوجه موضوعی به نام کودک درون شوند. یعنی در آن سالها کافی بود یک حرکت بچگانه حتی به صورت ناخواسته انجام دهید، آنوقت همه میگفتند«اشکال نداره کودک درونت بود» یا زمانی که به خواستگاری میرفتید، پدر عروس خانم به شما میگفت«فقط دختر خانم بنده یک کودک هم داره، حتما آقا داماد خونه دو خوابه مدنظرشون باشه» بعد که مادر داماد(مادر شوهر آینده!) هراسان میپرسید«مگه عروس خانم قبلا ازدواج کردن؟» پدر عروس خانم با لبخندی ژکوندطور جواب میداد«خیر، کودک درون دخترم منظورم بود، دخترم تازگیا هرکاری میکنه میگه کودک درونم بوده!» حتی گزارش شده در آن سالها اگر به بنگاه معاملات ملکی هم میرفتید و میگفتید«ما دو نفر هستیم» صاحبخانه میگفت«دو تا خودتونید، دوتا هم کودک درون تون، من خونهام رو به چهار نفر اجاره نمیدم» خلاصه این کودک درون مکافاتی شده بود!
دهه نود
اما در این دهه علم روانشناسی کلا ارتقا پیدا کرده و عمومیت یافت، در این دهه هرکس حتی آقا اسکندر خودمان که فوق دیپلم پرورش ملکه زنبور عسل دارد، توانسته با پایهریزی کلاسهایی من در آوردی مانند«گروه درمانی جدا جدا»، «هیپنوتیزم و فراموشی پیشرفتهای باجناق» «ترانزاکشنال بیهیور! یا همان بررسی رفتارمتقابل!» برای خود کاسبی راه انداخته و کودک درون کم نبود، والد و بالغ و والد بالغ و بالغ والد را هم به جمعیت خانوادهها اضافه کرده و شرایط را بغرنج تر کند، چون در گذشته اساسا روانشناسی سر و کارش با یک نفر بود، الان باید همزمان با کودک درون و والد و بالغ طرف هم سر و کله بزند، چه شود!
پینوشت یک: باور کنید بنده یکی از طرفداران علم روانشناسی هستم(این جمله صرفا جهت ابراز علاقه بود و دلیل بر پیش بینی هیچ چیز نمیباشد، به جان خودم!)
پی نوشت دو: الان که این یادداشت را نوشتم، دقیقا نمیدانم والد بالغم بود، بالغ والدم بود، کودک بالغم بود، کودک والدم بود، والد کودکم بود، بالغ کودکم بود، خلاصه یکی از اینها نقش بزرگی را در تحریر این مقاله ایفا کرد، دستش درد نکند....
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد