همچنین فیلمنامهنویسان و کارگردانها علاوه بر روایت قصه خود میتوانند موجبات آشنایی مخاطبان با دیگر قومهای ایرانی را فراهم کرده و از این رهگذر به کارکردهای مهمتری از سرگرمی صرف دست پیدا کنند. باوجود گستردگی و داشتن مصالح بسیار در این حوزه، آثار نسبتا کمی در این زمینه ساختهایم که البته این موضوع دلایل مختلفی دارد، ازجمله اینکه: کارهای تلویزیونی نیاز به تحقیقات میدانی و کتابخانهای داشته که این امر هزینه مربوط به بخش تحقیقات فیلمنامه را بالا میبرد. دوم اینکه خود فیلمنامهنویسان هم در این رابطه تا حدودی عافیتطلبی کرده و ترجیحا به سراغ نوشتن کارهای سادهتر رفتهاند. علاوه بر این در سالهای اخیر نیز در چند مورد بداستقبالیهایی به مجموعههای تلویزیونی با محوریت برخی قومیتها صورت گرفت که این امر نیز در کمکاری فیلمنامهنویسان در این باب تاثیر مستقیم داشته است. با وجود این باید گفت جاذبه ساخت آثاری با موضوع خردهفرهنگها و قومیتهای مختلف آنقدر زیاد است که نمیشود بسادگی از کنار ساخت آثاری از این دست گذشت.
شهری محبوب سازندگان آثار تلویزیونی
اصفهان یکی از شهرهایی است که نویسندگان و کارگردانان مختلف آثار متعددی را در این فضای جغرافیایی خلق کردهاند؛ شهری با فرهنگی غنی و آثار معماری خیرهکننده که همه ساله گردشگران بسیاری را جذب میکند. هنرهای نمایشی هم در این شهر سابقهای طولانی داشته و در این زمینه پیشتاز به حساب میآید. مجموعه تلویزیونی قصههای مجید به کارگردانی کیومرث پوراحمد یکی از شاخصترین کارهای تلویزیونی پس از انقلاب با محوریت این شهر تاریخی است که توانست مخاطبانی میلیونی در سراسر کشور را پای تلویزیونها بنشاند. هوشنگ مرادی کرمانی قصههای مجید را در فضای زادگاه خود (کرمان) نوشته و پوراحمد برای آداپته کردن آن با اصفهان کار نسبتا دشواری را انجام داده است. درواقع کرمان و اصفهان دو فرهنگ غنی کشورمان هستند که هریک شاخصههای خود را دارند و پوراحمد با زیرکی نقاط مشترک این دو را یافته است. این دو شهر باتوجه به نیمه کویری بودنشان مردمان سختکوشی دارند که در قصههای مجید و در قهرمانان مختلف آن به بهترین شکل دیده میشود. سختکوشی و سماجت برای رسیدن به هدف مهمترین وجه از شخصیت مجید است که در 11 داستان به اشکال مختلف به چشم میخورد که گاه این سماجت باعث پیشرفت مجید شده و گاه به یک سوءتفاهم بزرگ تبدیل میشود. شناخت دقیق و عمیق فیلمساز از شهر خود و مردمانش به قصههای مجید رنگی از واقعیت زده و ضیافتی دلنشین را خلق کرده است. رمز محبوبیت و ماندگار شدن آن در گذر زمان نیز در همین واقعگرایی آمیخته با تخیل نهفته که تماشای بازپخش چندبارهاش را نیز قابل تحمل میسازد. شخصیت بیبی هم نمونه یک زن خانهدار اصیل این شهر است که نوهاش را با همه خرابکاریها و دردسرهایش دوست داشته و غمی بزرگ ناشی از مرگ نابهنگام دختر و دامادش (پدر و مادر مجید) در چشمانش موج میزند. پس از پوراحمد به کارگردان خوشقریحهای به نام امرالله احمدجو برمیخوریم که او نیز متولد اصفهان است. وی در ابتدای دهه 70 با استفاده از همین خردهفرهنگها، مجموعه تماشایی روزیروزگاری را روی آنتن شبکه اول سیما فرستاد که ازجمله کارهای به اصطلاح خیابان خلوتکن تلویزیون به حساب میآمد. احمدجو در این مجموعه، راهزنی به نام مرادبیک را رودرروی راهزنی دیگر (حسامبیک) قرار داده و با درگیری خونین میان این دو قصه خود را شکل داده است. مرادبیک زخمی به خانه پیرزنی دانا (خاله لیلا) پناه آورده و به مرور تحت تاثیر رسوم و سنتهای این عشیره ساده و بیغل و غش روستایی قرار میگیرد. احمدجو از قصهای قدیمی و تا حدودی تکراری (جنگ میان دو راهزن قدیمی و تحول درونی یکی از آنها)، بهره هوشمندانهای گرفته و آن را بخوبی با فضای روستایی آن هماهنگ کرده است. در روزیروزگاری با وجود استفاده از لهجههای مختلف بخصوص لهجه شیرازی، احمدجو به عمد فضایی به اصطلاح ناکجاآبادی را بر آن حاکم کرده که در عینحال برای مخاطب بشدت آشنا به نظر میرسد. برای مثال میتوان به لهجه شیرازی شیرین و درست ادا شده محمود پاکنیت و محمد فیلی در نقشهای حسامبیک و نسیمبیک اشاره کرد که فوقالعاده از کار درآمده و شیرینی خاصی به فضای کار بخشیده است. در کنار آنها میتوان به فارسی سلیس خاله لیلا و مرد بازرگان (منوچهر حامدی) اشاره کرد که تهلهجه تهرانی در آنها به چشم میخورد. با این حال احمدجو فضای داستان را به گونهای طراحی کرده که این لهجههای مختلف از آن بیرون نزده و فضا را به سمت تصنع و اغراق پیش نبرد. این کارگردان خوشذوق پس از موفقیت روزیروزگاری دورخیزهایی برای تکرار موفقیت آن در مجموعههای «تفنگ سرپر» و «پشت کوههای بلند» کرد که هریک بنا به دلایل مختلف به نتیجه دلخواه نرسید که مهمترین دلیل آن همین باورپذیری بود. حسن فتحی هم که علاقه زیادی به فرهنگهای مختلف بخصوص فرهنگ تهران قدیم نشان داده، در مجموعه تلویزیونی «زایندهرود» به اصفهان رفته و قصه جذاب و تکاندهندهاش را در بستر این شهر تاریخی روایت کرده است. فتحی در این مجموعه بیشتر از فرهنگ به سراغ معماری سنتی شهر رفته و لوکیشنهای خود را بر این اساس انتخاب کرده است که نمونه شاخص آن را در خانه پدر مقتول (مسعود مصیب) شاهد هستیم. در این میان فقط چند شخصیت مانند فرهاد و همسرش در کنار جواهر و پهلوان بهزاد مصیب، رگههای کمرنگی از خصوصیات فرهنگی این منطقه را داشته و بقیه فقط در حد یک تیپ باقی میمانند. از سوی دیگر فتحی از خود شهر نیز به مثابه یک شخصیت بهره گرفته و ماجراهای تلخ زندگی مشترک مادر مهران و پدرش را که در نهایت به مرگ غریبانه پدر مهران میانجامد به آن پیوند زده است. در کنار اینها باید به تولیدات تلویزیونی مرکز اصفهان هم اشاره کرد که اغلب درونمایه کمدی داشته و وجوه سرگرمکننده پررنگی دارند. برای مثال میتوان به سریال کارآگاه رشید با بازی قدرتالله ایزدی و آقای گرفتار با محوریت حسن اکلیلی اشاره کرد که هر دو آنها بشدت متکی بر این دو نفر بوده و روی آنها برای جذب مخاطب حساب بخصوصی باز کرده بودند. از خصوصیات این دسته از کارهای تلویزیونی میتوان به فیلمبرداری در محلههای مختلف اصفهان بهعنوان لوکیشن و استفاده پررنگ از لهجه یاد کرد، در حالی که در آنها شخصیتها جایشان را به تیپ دادهاند.
آثاری که در یادها ماندند
استانهای گیلان و مازندران با توجه به پیشینه غنی فرهنگی میتوانند منبع خوبی برای تولید آثار نمایشی باشند که کارگردانهایی همچون سعید سلطانی و سیروس مقدم در مجموعههای پس از باران و پایتخت بخوبی از آن بهره گرفتهاند. در پس از باران که بخش مهمی از آن در گیلان دهه 30 میگذرد، شاهد قصه پروپیمان و جذابی هستیم که فرهنگ بومی منطقه در پسزمینه آن به چشم میخورد. موضوعی کلیدی که روی شخصیتها و پرداختشان هم تاثیر گذاشته که نمونه کامل آن را در شخصیتهایی همچون اربابسالاری، خانم بزرگ، خانم کوچیک و شهربانو شاهدیم. بخصوص ارباب که تا حدودی شبیه به اربابهای فئودال آن سالها از کار درآمده، اما سلطانی لایههای دیگری به آن برای تبدیل تیپ به تیپ ـ شخصیت اضافه کرده است. شکل زندگی در خانه اربابی نکته مهم دیگری در این مجموعه است که کمک زیادی به خلق فضای گیلان آن سالها کرده است که نمونه درخشانش در سکانسهای مربوط به آشپزخانه مشاهده میشود. سلطانی زیرکانه به سمت لهجه غلیظ گیلکی نرفته و فقط به آهنگ و ریتم آواها توجه نشان داده است که تقریبا هم در این کار موفق نشان داده است. در این میان بازیگرانی همچون کیومرث ملکمطیعی، ساقی زینتی و انوش نصر با توجه به اصلیت گیلکیشان موفقتر از بقیه بودهاند.
سیروس مقدم نیز در سهگانه پایتخت، شخصیتهای محوری خود همچون نقی، ارسطو، هما و بابا پنجعلی را از خطه مازندران و شهر علیآباد انتخاب کرده و برای هریک از آنها شناسنامه پروپیمانی تدارک دیده است. نقی نمونه نزدیکی به مردم سختکوش و مهربان این خطه است که همه زندگیاش را وقف همسر و دخترانش کرده و به شکل شایستهای هم از پدر پیر و بیمارش نگهداری میکند. در طرف دیگر ارسطویی قرار دارد که علاقه زیادی به خودنمایی داشته و در هر قسمت به لحاظ ظاهری تغییراتی میکند. کلکلهای میان نقی و ارسطو یکی از نقاط قوت پایتختهاست که رنگی و بوی حقیقی داشته و تا حدودی فرم بومی دارد. بخصوص تند صحبت کردنهای این دو که از شیوه کلامی مردم این منطقه گرفته شده است. مقدم در این سه مجموعه از رفتن به سمت لهجه غلیظ که درک آن را برای مخاطب عام بشدت سخت میکند، پرهیز کرده و صرفا به آهنگ لهجه مازندرانی بسنده کرده و یکدستی آن را در شخصیتهای مختلف تا حدود زیادی حفظ کرده است.
تاریخ به اضافه جذابیت
در مجموعههای مختلف تلویزیونی همواره شاهد حضور زبان آذری بودهایم که از آن میان فقط چند کار به یاد مخاطبان مانده است. ازجمله آنها میتوان به مجموعههای «تبریز در مه» به کارگردانی محمدرضا ورزی با محوریت جنگهای ایران و روسیه در دوره فتحعلیشاه قاجار و شهریار به کارگردانی کمال تبریزی اشاره کرد که این دومی به زندگی شاعر بزرگ معاصر (محمدحسین شهریار) از کودکی تا کهنسالی پرداخته است. این زبان برخلاف لهجههای اشاره شده در بالا به گونهای است که در صورت ادای دیالوگها به این زبان میبایست زیرنویسی برای آن در پایین صفحه گذاشته شود؛ زیرا بخش مهمی از مخاطبان تسلطی بر این زبان نداشته و قادر به درک گفتوگوها بدون زیرنویس نیستند. تبریزی هم در شهریار فقط بخشهای مربوط به اشعار ترکی این شاعر بزرگ را زیرنویس کرده تا هم حال و هوای اشعار حفظ شده و هم مخاطب به درک عمیقی از آنها برسد.
در کنار این آثار باید به حداقل یک مجموعه تلویزیونی استانی هم اشاره کرد که در فضای آذربایجان تصویربرداری شده و بازیگران آن نیز از میان بازیگران آذریزبان انتخاب شدهاند. برای مثال میتوان به مجموعههای باجناقها به کارگردانی باقر پیران اشاره کرد که به ماجراهای شیرین سه باجناق که در خانه پدر همسرشان زندگی میکنند، میپرداخت؛ البته کارگردان و نویسنده فیلمنامه میتوانستند وجوه بومی کار را پررنگتر کرده و مخاطب را هرچه بیشتر با فرهنگ منطقه یاد شده آشنا کنند که البته توجه لازم به این امر را نشان ندادهاند.
محمد جلیلوند / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اسماعیل حلالی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید به مناسبت هفته بزرگداشت شهدا در گفتوگوی اختصاصی با روزنامه «جامجم» مطرح کرد
در پانزدهمین سالگرد تأسیس شبکه مستند سیما با حسین زارعزاده گفتوگو کردیم