قطعا نه در توان قانونی من است و نه در حوصله و اندازه این آگهی کوچک تا قنادی‌های مورد علاقه خود را معرفی کنم. بهترین شیرینی‌فروشی‌های کشور که هر کدام به چیزی معروفند، مثلا آن شیرینی‌فروشی نقلی خیابان ولیعصر تبریز با باقلواهای خوشمزه‌اش که بی‌اغراق باید بگویم به محض یادآوری طعم باقلوایش در دهانم می‌پیچد.
کد خبر: ۷۵۷۴۶۱

یا معجزه فلان شیرینی‌فروشی در شیراز که برای کاک، مسقطی شیرازی و یوخه‌اش صف می‌کشند و شیرینی‌فروشی‌های بی‌بدیل پایتخت با چیز کیک، موکا، تارت، ناپلئونی، گوش فیل و گاتا که از معدود چیزهایی است که می‌توان هنوز از این تهران با افتخار درباره‌شان حرف زد.

نه، قصدم آب انداختن دهان شما نیست، اتفاقا با چشم‌هایتان کار دارم. با گردش چشم و دید زدن شیرینی‌ها مثل یک شاعری که ظاهر شیرینی را بلد است سیاحت کند و با اشتها آن را بخورد طولانی و سر صبر. خریدن و خوردن شیرینی تمام شدنی است، اما نگاه کردن به فستیوال رنگ‌ها و اشکال کیک‌ها و شیرینی چیز دیگری است. به پشت شیشه قنادی‌ها چسبیدن و دکور آنها را دیدن، قطعات قهوه‌ای تیره شکلات در زمینه پارکت‌های روشن کف قنادی، سرخی تارت از توت‌‌فرنگی در کنار شمع‌های تولدی که به دیوار آویزانند، گرد سفید مثل برف روی گوش فیل‌های مهربان با بوی قهوه‌ای که در فضا پیچیده و... .

اولین بار این علاقه غریزی و طبیعی را یک منتقد سینما صورت‌بندی کرد. پرویز دوائی در نامه قنادی آفاق از کتاب درخت ارغوان (نامه‌هایی از پراگ) که مجموعه‌ای از نامه‌ها و یادداشت‌های این منتقد صاحب سلیقه سینماست معنایی از شیرینی و شیرینی‌فروشی را افشا می‌کند که شاید دقیقا آن چیزی باشد که معجزه ادبیات و زبان است. معجزه‌ای که ادبیات با کلمات خود به شیرینی‌ها و کیک‌ها و غریزه دید زدن آنها می‌‌بخشد و از این طریق شیرینی را از چیزی صرفا خوردنی به پدیده‌ای دیدنی بدل می‌کند.

پس قنادی فقط طعمی شیرین زیر زبان نیست، تصویر است تصویری مطبوع و اشتهاآور از لذت.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها