آن روز بعدازظهر محسن توی اتاقش مشغول انجام تکالیف مدرسه‌اش بود. مشق‌هایش را که نوشت تصمیم گرفت به سوال‌هایی که معلم‌شان در ورقه داده بود هرچه سریع‌تر جواب بدهد تا بتواند هم کمی هم بازی کند و هم تلویزیون تماشا کند.
کد خبر: ۷۵۳۷۵۹

برای همین سراغ کتاب فارسی‌اش که فکر می‌کرد ورقه را آنجا گذاشته رفت، اما هرچه لابلای صفحه‌هایش را جستجو کرد، خبری از ورقه نبود. دوباره و این بار با حوصله بیشتری کتابش را گشت ولی ورقه را پیدا نکرد. یکی یکی کتاب‌ها و دفترهایش را از توی کیفش بیرون آورد و با دقت هر کدام را نگاه کرد اما باز هم ورقه نبود. چند لحظه‌ای همان جا نشست و فکر کرد تا شاید چیزی یادش بیاید، ولی اصلا یادش نمی‌آمد که ورقه را کجا گذاشته است. نگران شده بود، با خودش فکر کرد که نکند آن را گم کرده است. اگر ورقه را پیدا نمی‌کرد فردا توی مدرسه خیلی بد می‌شد، چون معلم‌شان خیلی سفارش کرده بود که حتما آن را جواب بدهند و با خودشان بیاورند. حالا اگر بدون ورقه می‌رفت حتما دعوایش می‌کرد. تنها راهی که به نظرش می‌رسید این بود که موضوع را به پدرش بگوید تا او کمکش کند. از اتاق بیرون آمد و پیش بابا رفت و با ناراحتی تمام ماجرا را برایش تعریف کرد. بابا که از دیدن حال و روز محسن تعجب کرده بود با مهربانی گفت: خب پسرم باید حواستو جمع می‌کردی که این طوری نشه.

در جواب حرف‌های بابا او هیچ حرفی نزد و هر دو ساکت شدند. کمی که گذشت، بابا دوباره گفت: محسن جان با ناراحتی که کاری درست نمیشه، بهتره دنبال یه راه‌حلی باشیم؛ بگو ببینم از همکلاسی‌ها شماره تلفن یا آدرسی داری؟

محسن با تعجب به پدرش نگاه کرد و گفت: برای چه می‌خوای؟

-‌ اگر داشته باشی می‌توانیم با تلفن هماهنگ کنیم بریم در خونشون ورقه رو بگیریم و از روی آن کپی بگیریم.

محسن که از این راه‌حل بابا خیلی خوشحال شده بود گفت: خونه یکی از دوستام تو کوچه بالایی ماست.

-‌ خیلی خوبه، باید زنگ بزنیم و سریع برویم و ازش کپی بگیریم.

چند دقیقه بعد بابا و محسن در راه رفتن به خانه دوستش بودند و در طول راه بابا حسابی او را نصیحت کرد که باید حواسش بیشتر از اینها جمع باشد و زمان تعطیل شدن مدرسه عجله نکند و همه وسایلش را درست و مرتب جمع کند تا دیگر چنین اتفاقی برایش نیفتد. محسن هم قول داد که از این به بعد چیزی را فراموش نکند.

رضا بهنام

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها