در این منظر باید ابتدا به جایگاه انسان در نظام هستی پرداخت و سپس به موضوع انسان کامل اشاره کرد و بعد از آن جایگاه ولی را در مراتب هستی باز کرد تا مساله بهتر تبیین شود. عرفای اسلامی معتقدند که عالم هستی دارای مراتبی است که از اشرف به اخس متنازلاً فرود آمده که به آن قوس نزول میگویند و سپس از اخس به اشرف متصاعداً حرکت میکند که بدان قوس صعود میگویند، که آیه قرآنی «ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم» اشاره به همین نزول و صعود دارد.
در این دیدگاه انسان که اشرف مخلوقات است باید قداست و شرافت خاصی داشته باشد، یعنی جایگاهی متناسب با مقام خلیفه الهی، که نزدیکتر و مقربتر از دیگر آفریدگان حضرت خداوندی باشد. از این رو در مراتب هستی انسان را در جایگاهی قرار دادهاند که جمیع مراتب به وی مینگرند و او مبدأ و معاد دیگر مخلوقات است. در عرفان نامه آمده است: «پس انسان بی بدایت و بی نهایت است، هرچه فرض کنی مشتق از انسان است و منتهی به انسان است؛ و انسان مشتق از حق تعالی و منتهی به حق است. پس کمال انسان بقاءِ دائم است، یعنی میتواند یک حیات طیبه برای خود پیدا کند که به فناء همه اشیاء او فانی نشود یعنی حیات وجودی پیدا کند غیر این حیات طبیعیه که حالا دارد»1.
این بیان همان تعریف انسان کامل است که از حد و حدود گذشته و حجاب و پرده نفس را دریده و حقیقت نفس الامری را شاهد است. اوست که قدم به قدم در حقیقت سیر میکند و هر لحظه نوری بر نوری میبیند و لذتی فوق لذتی را میچشد و توحید حقیقی و بی غش را ادراک میکند.
یکی خوانم یکی دانم وحده لا اله الا هو
عزیزالدین نسفی در «الانسان الکامل» در این باره مینویسد: «چون انسان کامل را دانستی، اکنون بدان که این انسان کامل را اسامی بسیار است به اضافات و اعتبارات و اسامی مختلفه ذکر کردهاند و جمله راست است... .انسان کامل را شیخ و پیشوا و هادی و مهدی گویند و دانا و بالغ و کامل و مکمل گویند و امام و خلیفه و قطب و صاحب زمان گویند و جام جهاننما و آیینه گیتینمای و تریاق بزرگ و اکسیر اعظم گویند و عیسی گویند که مرده زنده میکند و خضر گویند که آب حیات خورده است... . آدمیان زبده و خلاصه کایناتاند و میوه درخت موجوداتاند و انسان کامل زبده و خلاصه موجودات آدمیان است. موجودات جمله به یک بار در تحت نظر انسان کاملاند، هم به صورت و هم به معنی»2.
این انسان کامل است که راهبری و راهنمایی میکند تا خلق از صورت به معنی برسند و باطن حقیقت را کماهی ادراک کنند، در متون فلسفه اسلامی علی الخصوص نوشتههای فارابی این امر را رسیدن به سعادت حقیقی تعبیر کردهاند که از شرایط آن اتصال به عقل فعال و انفکاک از مادیت است.
درباره نبوت نیز عرفا بر این باورند که ولات باطن و اصل نبوت است و مرتبه کمال آن، چنانکه قیصری مینویسد: «باطن نبوت ولایت است و شمولش از نبوت بیش است که شامل نبوت و ولایت هر دو شود و انبیاء خود اولیاءاند»3.
ولایت و نبوت را عزیزالدین نسفی به اینگونه تعبیر میکند که ولایت باطن نبی است که روی سوی حق دارد و نبوت آن جنبه از نبی است که روی سوی خلق دارد. پس این ولایت است که اتصال به حقیقت دارد و از مبدأ فیاض، فیض میگیرد.
در عرفان شیعی نیز شاهدیم که عرفای شیعه بر همین نهج اندیشیدهاند و معانی معنوی و روحانی امامت را تشریح کردهاند. از دیدگاه عرفان شیعی ائمه اطهار(ع) نیز صورتی جسمانی و ظاهری داشتهاند که با شهادت ایشان از میان رفته، اما روح ایشان که حقیقت تامه حضرات ائمه(ص) است در مراتب هستی بلکه فوق مراتب هستی جالس است و بر موجودات عالم فیض میرساند.
بر این باور که تجلی بخش توحید اشراقی در مقابل توحید عددی است، امامان نقش تعیین کنندهای در شناخت حقیقت هستی و رب العالمین دارند، به این گونه که شیعیان و به عبارت درستتر پیروان روحی راستین ایشان از طریق فیض پاشی ارواح طیبه ائمه(ع) است که کمال حقیقت را ادراک میکنند. از این رو میبینیم در شرح حدیث حقیقت کمیل بن زیاد چه الحاح و اصراری بر صاحب ولایت کلیه مینماید تا فوق مرتبه فهم کمیل از هستی و حقیقت عالم خبر دهند و نیز میبینیم مولانا در مثنوی خویش چگونه بر ساحت صاحب ولایت امیرالمومنین(ع) التجاء روحی میبرد و خطاب به حضرتش میگوید:
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفواً احد
سیدحیدر آملی در جامع الاسرار در این باره مینویسد: «... زیرا هیچ علمی نیست مگر آن که آنان[ائمه معصومین(ع)] منبع آن و هیچ سری نیست مگر آن که ایشان معدن آن هستند. آنان به حق ارباب شریعت و پیشوایان اهل طریقت و ارباب اساطین حقیقتاند و چون نیک بنگری آن بزرگواران خلفای خدا در آسمان و زمین و مظاهر کبریا و جلال او در عالم ملک و ملکوتاند».
و این معرفت الامام است که عرفان شیعه را غنایی ژرف و مفهومی عمیق میبخشد به طوری که مستشرق شهیر هانری کربن در این باره مینویسد: «با توجه به همه مطالب قبلی، به قدر کفایت معلوم شد که حقیقت اعتقاد [یا تعلیم] تشیع، باطن نبوت و بنابراین طریقت باطنی اسلام است. فکرت ولایت که حکم سلسله جنبان اعتقاد شیعی را دارد، خودش «باطن نبوت» تعریف شده است... . بنابراین باید فکرت شیعی امام و امامت را در رفعت آن افق مابعدالطبیعی که ابتدا در ساحت آن منکشف میشود، در نظر گرفت»4.
اما این امر یعنی استفاضه از وجود مبارک و نورانی ائمه اطهار(ص) که سراج منیرند و کشتی نجات میسر نمیگردد مگر اینکه سلوک روحی و مراقبت و تقوای الهی پیشه شود و بر این سبیل است که شیعه میتواند حقیقت امامت را ادراک کند و این امری بسیار دشوار است چنان که در حدیث مرویست که فرمود «اَمرُنا صَعب مُستَصعَب» یعنی امر ما کاری گران و بس گران است و از عهده خارج؛ و در این راه است که وجود راهنمای راه بلد الزامی و راهگشاست.
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
درباره توجه به سلوک معنوی و نیاز یک راهنما و هدهد طریق، در مرصاد العباد میخوانیم: «بدان که در سلوک راه دین و وصول به عالم یقین از شیخی کامل راهبر راه شناس صاحبِ ولایتِ صاحبِ تصرف گریز نباشد»5.
و این مفاهیم تنها عبارتی چند است که در قالب کلمات از زبان بزرگان جاری شده و البته مفاهیم مستتر در سینههای پاکشان بسیار ژرفتر و لطیفتر این است که در گفتارشان آمده است و اینجاست که دیگر حوالت به اشراق و مکاشفات نوریه میشود تا حجت تمام و سخن کوتاه شود.
پانوشتها:
1 ـ عرفان نامه، عباسعلی کیوان قزوینی، به اهتمام مسعودرضا مدرسی چهاردهی، انتشارات آفرینش 1388 2 ـ الانسان الکامل، عزیزالدین نسفی، تصحیح ماریژان موله، ترجمه سیدضیاءالدین دهشیری، طهوری 1386 3 ـ فرهنگ معارف اسلامی، سیدجعفر سجادی، شرکت مولفان و مترجمان 1362 4 ـ اسلام ایرانی ج 1، ترجمه انشاءالله رحمتی، نشر سوفیا 1391 5 ـ مرصاد العباد، نجمالدین رازی، تصحیح عزیزالله علیزاده، انتشارات فردوس 1388
هوشنگ شکری / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: