این بار مواد را ترک می‌کنم

هفده ساله بود که در دام اعتیاد افتاد و مسیر زندگیش هفت سالی است عوض شده. «مهین» ناراحت است، ناراحت از گذشته، ناراحت از اشتباهاتی که تمامی نداشته و می‌خواهد پاک شود.
کد خبر: ۷۵۰۳۶۲

او به خاطر همراه داشتن 10گرم کراک بازداشت شد و می‌خواهد سرنوشتش چاپ شود، صورت لاغر و لباس‌های کهنه‌اش حکایت از دربه‌دری او دارد، می‌گوید: پدرم نمایشگاه ماشین دارد، خانه‌مان بالای شهر است، دو خواهر و یک برادر دارم و من از همه آنها بزرگ‌تر هستم. هر وقت پولی می‌خواستم پدرم بدون این‌که سوالی بپرسد دستش را در جیبش می‌کرد و پول می‌داد.روزگار خوب خوب بود، درسم تمام نشده بود که با پسر جوان و خوش‌تیپی به نام «مهران»‌ آشنا شدم، ادعا می‌کرد پدرش کارخانه‌دار است و به من ابراز علاقه می‌کرد، آنقدر سر راهم سبز شد و حرف‌های قشنگ زد که با هم دوست شدیم.

چند هفته‌ای از شروع این دوستی نگذشته بود که مرا به خانه‌اش دعوت کرد و این دعوت و مهمانی‌ها پشت سر هم تکرار می‌شد. وقتی چشم باز کردم خودم را آلوده موادی دیدم که هیچگاه فکرش را نمی‌کردم به سمتش بروم. مهران کوکایین مصرف می‌کرد و از من هم خواست برای امتحان مصرف کنم، به قول بچه‌ها الکی الکی معتاد شدم.وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود، از پدرم مدام پول می‌گرفتم و او هم به من بدبین شده بود و وقتی مادرم از جیبم مواد پیدا کرد کم مانده بود سکته کند. پدر و مادرم مرا برای ترک به کمپ بردند، ولی چند روزی که گذشت فرار کردم. در ظاهر نشان می‌دادم که ترک کرده‌ام، ولی همچنان مصرف می‌کردم و برای تامین هزینه مواد طلاهای مادرم را می‌دزدیم تا این‌که پدرم فهمید و مرا کتک زد، من هم با دزدیدن چند النگو از خانه فرار کردم و دوسالی سرگردان بودم و روزگارم در پاتوق‌های افیونی می‌گذشت.

آن‌قدر غرق اعتیاد شده بودم که حتی به خانواده‌ام فکر نمی‌کردم. پنج سال پیش دستگیر شدم و به زندان افتادم. آنجا بود که پدر و مادرم موفق شدند ردی از من بگیرند، پس از شش ماه که آزاد شدم آنها دوباره مرا به خانه بردند. ولی انگار اعتیاد مثل خوره به جانم افتاده بود و رهایم نمی‌کرد. دور از چشمان خانواده دوباره مواد مصرف می‌کردم، دزدی می‌کردم و.... تا این‌که دوباره فرار کردم و دیگر برنگشتم، البته می‌دانم خانواده‌ام را با این کار راحت کردم.

چند سال است آنها را ندیده‌ام. دلم برایشان تنگ شده. اگر حرفشان را گوش می‌کردم الان مثل خواهرها و برادرم خوشبخت و تحصیلکرده بودم. حیف که به خودم خیانت کردم، ولی اگر آزاد شوم ترک می‌کنم و اگر قبولم کنند پیش خانواده‌ام برمی‌گردم.

بر اساس سرگذشت «س. د»

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها