احمد معظمی که پیش از این کارگردانی بیشتر اپیزودهای مجموعه «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» را در کارنامه کاریاش ثبت کرده این بار به سراغ یک ملودرام اجتماعی رفته است. «جاده چالوس» را میتوان یک سریال جادهای دانست که آدمهایش در لوکیشن ثابتی مستقر نیستند و مدام از مکانی به مکان دیگر میروند. در پسزمینه شخصیتها نماهایی زیبا از جنگلهای سرسبز شمال کشور را میبینیم که جذابیت بصری خوبی را برای سریال ایجاد کرده است. بیرون آمدن از چارچوب کلیشهای آپارتمانهای شهر تهران اگر چه هزینه زیادی را به گروه سریالساز تحمیل میکند؛ اما در عوض منجر به خلق نماهایی بکر و متنوع از جغرافیای چشمنواز ایران میشود.
امتیاز مثبت جاده چالوس آن است که بیشتر بر زبان تصویر تکیه میکند و چندان به دام زیادهگویی نمیافتد. در اولین قسمت و نخستین سکانس کابوس احمد زرین را میبینیم که در بانک با حساب خالی بانکیاش مواجه میشود. سپس دو پلیس به او دستبند میزنند و زرین را با لباس زندان به بیرون از بانک میکشانند. این سکانس در عرض چند ثانیه چشماندازی از ماجراهای بعدی را برای بیننده روشن میکند. بدون آن که دیالوگی رد و بدل شود و کسی درباره ورشکستگی مهندس زرین سخنی بگوید. از دیگر سکانسهای تصویری میتوان به جایی اشاره کرد که خانواده مهندس خانهشان را تخلیه کرده و راهی مسافر خانه میشوند. سکوت اعضای خانواده و نگاههای تعجبآمیزشان به یکدیگر حکایت از شروع دورانی تازه دارد که با رنج و دشواری همراه است.
بحران محسوس ورشکستگی
دست و پنجه نرم کردن با بیپولی و مشکلات اقتصادی اصلیترین مضمونی است که در سریال «جاده چالوس» فیلمنامهنویس آن را دنبال میکند. در چند سال گذشته به دلیل تنگناهای اقتصادی و افزایش نرخ تورم، سطح رفاه بسیاری از مردم کاهش پیدا کرده و خیلیها هم ورشکستگی و بدهکاری را تجربه کردهاند. گرفتاری مهندس زرین و خانوادهاش مساله ناآشنایی نیست و اتفاقی است که بسیاری از ما آن را در اطراف خودمان دیدهایم. این سریال نشان میدهد که چگونه یک شکست اقتصادی زندگی فردی و خانوادگی یک انسان را در معرض فروپاشی قرار میدهد. مهندس زرین از یک طرف باید پول طلبکارها را برگرداند و از طرف دیگر باید صداقت و حسننیتش را ثابت کند. در این لحظههای سخت حتی کارمندانش هم حاضر به ماندن در شرکت نیستند و برای رفتن لحظهشماری میکنند. فرزندان مهندس زرین که تا پیش از این یک زندگی آرام را تجربه کردهاند نمیتوانند خودشان را با شرایط جدید آوارگی و بیپولی وفق بدهند. در این شرایط بار اصلی مسئولیت بر دوش زن خانواده است. اوست که به بچهها دلداری میدهد و سعی میکند با افتتاح یک رستوران جمع و جور دوباره قطار زندگی را به مسیر ریل اصلی اش برگرداند.
تاثیر کسب و کار بر شخصیتپردازی
تعداد سریالهایی که مناسبات حرفهای یک شغل خاص را به تصویر میکشند خیلی زیاد نیست. تعداد محدودی سریال داریم که در آن دوربین روی حرفه شخصیتها متمرکز میشود و موقعیتهای داستانیاش را بر اساس یک حرفه ترسیم میکند. در سریال «آرایشگاه زیبا» آدمهایی را میبینیم که به محیط یک آرایشگاه رفت و آمد دارند و هر کدام قصههای جداگانهای با خود میآورند. تعدادی از افراد هم عضو ثابت آرایشگاه هستند و از آنجا به عنوان یک پاتوق برای جدول حل کردن یا تلفنزدن استفاده میکنند. در سریال «کتابخانه هدهد» به کارگردانی مرضیه برومند که با موضوع تبلیغ کتابخوانی ساخته شده تلخیها و شیرینیهای حرفه کتابفروشی به تصویر کشیده میشود. در سریال «آشپزباشی» ساخته محمدرضا هنرمند شخصیتهای اصلی حرفه رستورانداری را انتخاب کردهاند و رقابت و رفاقت بین زن و شوهر رستوران دار داستان را به پیش میبرد. در این رابطه میتوان سریالهای دیگری چون خوشرکاب و هتل را مثال زد که اولی روی شخصیت مرد راننده کامیون متمرکز شده بود و دومی اتفاقات داخل یک هتل را بررسی میکرد.
در کنار چند سریال مورد اشاره با خیل سریالهایی مواجه هستیم که شخصیتهای اصلی هیچ شغل و حرفهای ندارند. اصلا فیلمنامه به گونهای نوشته شده که شغل آدمها هیچ تاثیری در روند داستان ندارد و فرقی نمیکند هر شخصیتی در چه حرفهای مشغول باشد. در سریالهای آپارتمانی فقط این نما را میبینیم که در باز میشود و پدر از سر کار به خانه برمیگردد. حال این که پدر چه شغلی داشته و در آن شغل چه میزان موفق بوده اصلا مهم نیست. فیلمنامههایی که به زندگی گروهی آدمها صرفا در چارچوب خانواده میپردازند بعضا از توجه به زندگی کاری آنها غافل میمانند و سوالات و ابهامهای مخاطب در این رابطه را بیجواب میگذارند. نمایش محیط کار شخصیتها علاوه بر این که روند شخصیتپردازی را سرعت میبخشد نوعی فرهنگسازی مثبت را هم در پی دارد. کار و شغلی که یک نفر صبح تا شب با آن دست و پنجه نرم میکند بخشی از روحیات و اخلاقیات هر فرد را شکل میدهد. ضمن این که آدمها در محیط کار خود را نشان میدهند و در لحظات سخت و بحرانی مجبور به برداشتن نقاب از چهره میشوند.
هیچکس بیکار نیست
تمرکز روی شغل و حرفه تکتک شخصیتها علاوه بر آن که رنگآمیزی آدمهای قصه را کامل میکند منجر به ترویج فرهنگ کار و کارآفرینی هم میشود. در فرهنگ ایرانی و اسلامی ما توصیه زیادی به کار و تلاش روزانه و کسب روزی حلال شده است. نیاکان ما انسانها را بر اساس میزان خدمتشان به جامعه ارزشگذاری میکردند و به صاحبان همه مشاغل احترام میگذاشتند. از زمانی که سوت مسابقه فخرفروشی و تجملات در جامعه ما به صدا در آمد، فرهنگ احترام به کارآفرینی بتدریج دستخوش تحول شد و ثروتاندوزی صرف و کسب پول مورد احترام قرار گرفت.
برای برخی از مردم جامعه اهمیتی ندارد که اطرافیانشان از چه راهی پولدار شدهاند و سرمایهشان را از کجا آوردهاند. آنها به هر کسی که پولدارتر باشد بیشتر احترام میگذارند. در این شرایط به سریالهایی نیاز داریم که مشاغل مختلف را به مردم معرفی کرده و نشان دهند صاحبان هر حرفه در چرخاندن چرخ صنعت و اقتصاد کشور چه نقشی دارند. نمایش انسانهای با انگیزهای که مشغول فعالیت و تلاش هستند قدر و منزلت کار و اشتغال را بالا میبرد و مخاطب را تشویق میکند که او هم به کارش عشق بورزد. در این گونه مجموعههای نمایشی انسانها به دلیل موفقیتی که در حرفهشان دارند مورد توجه قرار میگیرند و نه به دلیل طبقه اجتماعی و اقتصادیشان.
در سریال «جاده چالوس» شخصیت بیکاری وجود ندارد و همه خودشان را به حرفهای مشغول کردهاند. خدیجه دختر خانواده (سیما خضرآبادی) که علاقه زیادی به دنیای مجازی دارد در یک سایت اینترنتی مربوط به مواد غذایی فعالیت میکند. او به رستورانهای مختلف میرود و گزارش رستورانگردیاش را روی سایت منتشر میکند. نمونه واقعی چنین سایتهایی در شهرهای مختلف موجود است و خلق این شخصیت و رفتارش نشان از به روز بودن سریال دارد. ضمن این که رفتار این دختر بعدها زمینههای لازم برای فعالیت او در رستوران مستقر در جاده چالوس را هم فراهم میکند. پسر خانواده (با بازی محسن افشانی) تعمیرکار خودرو است و چند بار هم میبینیم که دستی به سر و روی ماشین همسایه میکشد.
مهندس زرین (با بازی بیژن امکانیان) مدیریت یک شرکت را به عهده دارد و پس از ورشکستگی در یک رستوران سرمایهگذاری میکند. محبوبه مادر خانواده (فاطمه گودرزی) خانهدار است؛ اما با استعدادی که در آشپزی دارد در رستوران تازه افتتاح شده مسئولیت سرآشپزی را به عهده میگیرد. این زن پرجنب و جوش را از قسمتهای اولیه در حال کار و تلاش و فعالیت میبینیم. زمانی که او دارد با عجله خانه را تمیز میکند با این سوال دخترش مواجه میشود که چرا یک کارگر به خانه نمیآوری. مادر هم پاسخ میدهد: «وقتی خودمون بیکاریم؛ کارگر آوردن معنایی نداره».
جنگ پنهان دو رستوراندار
اگرچه مشکلات اقتصادی خانواده زرین و تعقیب و گریزشان با طلبکارها تعلیق فرعی داستان را شکل میدهد؛ اما تضاد محوری فیلمنامه بین دو رستوراندار اتفاق میافتد. رستورانی که سهرابی (سیروس گرجستانی) ادارهاش را به عهده دارد با آمدن رقیب جدید احساس خطر میکند و چوب لای چرخ همکار تازه واردش میگذارد. سهرابی نماد یک کاسب بیاخلاق است که فقط و فقط به کسب درآمد بیشتر فکر میکند. او به اعتراض مشتریان مبنی بر بد بودن کیفیت غذا توجهی نمیکند و برنامهای برای جلب رضایت مشتریانش ندارد. سهرابی چون سابقه طولانیتری دارد و رستورانش را چند سال زودتر افتتاح کرده شهرت و قدرت بیشتری دارد و از این ابزار برای برنده شدن استفاده میکند. سهرابی و زرین در کار و حرفه مشترکشان در دو نقطه مقابل هم قرار میگیرند. زرین سعی در نوآوری و راضی نگه داشتن مشتری دارد و سهرابی میخواهد با توسل به روشهای غیر اخلاقی بر حریفش پیروز شود. او حتی آشپزی را اجیر میکند که به رستوران رقیب برود و غذاهای بد تحویل مشتری بدهد. این خرده داستانها علاوه بر آن که شخصیت چرک و منفی سهرابی را نشان میدهد لحظههای کمیکی را هم رقم میزند.
احسان رحیمزاده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتوگو با راحله امینیان، مجری سیما که عشق و ایثار را از نمای نزدیک دیده است، بررسی شد
محسن گروسی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد؛