تـاوان سخت یک خیـانت

زن جوان چند هفته‌ای بود که به رفتار شوهرش مشکوک شده بود. اغلب دیرتر از معمول به خانه می‌آمد، کم‌حرف می‌زد و بیشتر وقت‌ها با گوشی تلفن همراهش مشغول بود. وقتی سپیده علت این تغییرات را می‌پرسید، وی کار زیاد و خستگی و درگیری در محیط کارش را بهانه می‌کرد، اما حس درونی‌ زن می‌گفت شوهرش عوض شده است.
کد خبر: ۷۴۵۵۷۷
تـاوان سخت یک خیـانت
سپیده و علیرضا چهار سال بود که ازدواج کرده بودند اما به خاطر مشکلات مالی و زندگی در خانه‌ای اجاره‌ای برای بچه‌دار شدن به توافق نرسیده بودند. آنها هر دو کارمند بوده و تا غروب کار می‌کردند. کمتر اهل رفت و آمد، مهمانی یا مسافرت بودند و بخوبی می‌شد رنگ سردی را در زندگی این زوج حس کرد.

از آنجا که سپیده به رفتارهای علیرضا بشدت مشکوک شده بود سعی داشت به هر ترتیبی که شده از این راز سر درآورد به همین خاطر گهگاه برخلاف میل باطنی‌اش به لباس‌ها یا گوشی تلفن همراه شوهرش سرک می‌کشید تا شاید سرنخی به دست آورد. تا این‌که یک شب که علیرضا به حمام رفته بود سپیده متوجه شد پیامکی به گوشی همسرش آمده است خیلی سعی کرد بر وسوسه‌اش غلبه کند اما نتوانست، گوشی را برداشت و پیام را خواند. پیام از سوی یک زن ارسال شده بود و متنی عاطفی داشت. سپیده احساس کرد بدنش را به برق وصل کرده‌اند ناخودآگاه درونش می‌لرزید و چشمانش سیاهی می‌رفت بسختی بر خود مسلط شد پیام را پاک کرد و گوشی را سرجایش گذاشت.

دو روز از این ماجرا گذشت در تمام این مدت با خودش کلنجار می‌رفت که چگونه موضوع را با علیرضا درمیان بگذارد و واکنش و پاسخ او را بشنود. بالاخره یک شب طاقت نیاورد و در حالی که شماره را روی یک تکه کاغذ نوشته بود آن را مقابل چشمان همسرش گرفت و گفت: این شماره برایت آشنا نیست؟

علیرضا نگاهی کرد رنگش به وضوح سفید شد، اما خیلی عادی گفت: نه نمی‌شناسم مال کیه، سپیده بحث را ادامه نداد. علیرضا هم بعد از چند سوال و جواب وقتی متوجه شد سپیده حاضر به توضیح بیشتری نیست ماجرا را خاتمه داد.

یک هفته بعد در حالی که زن و شوهر جوان سرگرم صرف شام بودند دوباره همان شماره روی صفحه تلفن همراه علیرضا نقش بست. وی با زیرکی آن را رد کرد اما پشت سرش پیامکی از همان شماره رسید. از آنجا که این وقایع از چشمان تیزبین سپیده مخفی نمانده بود با لحنی تمسخرآمیز گفت: جواب بده گناه داره شاید کار مهمی پیش آمده است.

علیرضا که متوجه لحن غیرعادی سپیده شده بود گوشی را خاموش کرد، اما همسرش با تندی گفت: باید پیامک را ببینم. این همان شماره‌ای نیست که منکر شناخت او بودی؟ در یک لحظه دعوایی سخت بین آنها درگرفت. علیرضا که چاره‌ای نداشت خانه را ترک کرد.

صبح روز بعد سپیده با هر روشی بود پرینت تماس‌های همسرش را گرفت. می‌دانست کارش غیرقانونی و غیراخلاقی بوده اما در آن هنگام تنها راه رسیدن به حقیقت را در همین می‌دانست. وقتی با مدرک مقابل شوهرش نشست وی که دیگر راه فراری نداشت خیلی زود لب به اعتراف گشود و گفت که از دو ماه قبل با دختری جوان که به محل کارش رفت و آمد داشته آشنا شده و ارتباطشان فقط در حد تماس تلفنی و ارسال پیامک بوده است.

سپیده با شنیدن اظهارات علیرضا و درحالی که بشدت گریه می‌کرد با ناسزاگویی و تهدید گفت که آبروی او را خواهد برد و با اعلام این موضوع به خانواده‌ها و حتی محل کار علیرضا وی را از کاری که کرده پشیمان خواهد کرد.

مرد جوان که سعی داشت همسرش را آرام کند وقتی با فریادهای او روبه‌رو شد از ترس این که همسایه‌ها صدای او را بشنوند دستش را جلوی دهان او گذاشت تا آرام‌اش کند اما سپیده مانند جنون زده‌ها فقط فریاد می‌کشید و ناسزا می‌گفت در یک لحظه زن جوان احساس خفگی و مرگ کرد هرچه خواست دستان شوهرش را از روی صورتش کنار بزند توان این کار را در خود ندید، رنگش به کبودی می‌زد. ناخودآگاه دستش را به اطراف می‌چرخاند که ناگهان به گلدان کریستال روی میز چنگ انداخت و گلدان را محکم به پشت سر علیرضا کوبید. مرد ناله‌ای سر داد و افتاد. خرده‌های شیشه سر و صورت سپیده را نیز زخمی کرده بود و خون از سر علیرضا فواره می‌زد. چشمانش از حدقه بیرون زده بود.

زن جوان شوکه شده و آنچه را که می‌دید باور نمی‌کرد؛ نمی‌دانست باید چه کار کند بلافاصله با اورژانس تماس گرفت. دقایقی بعد امدادگران وارد خانه شده و به معاینه مرد جوان پرداختند. سپیده در دل دعا می‌کرد که علیرضا نمرده باشد.

نمی‌دانست چرا برای زنده ماندن او دعا می‌کرد شاید می‌ترسید که گرفتار شود. هر چه فکر کرد دلش برای او نمی‌سوخت هنوز یک ساعت بیشتر از اعترافات تلخ علیرضا و ماجرای خیانتش نگذشته بود و سپیده هنوز دل و روحش زخمی بود، اما نگران بود و نمی‌خواست در 30 سالگی با خوردن مهر قاتل بر پیشانی‌اش تمام رویاهای شیرین و روزهای روشن آینده را نابود شده ببیند. دعا کرد علیرضا زنده بماند. اما فقط چند لحظه طول کشید تا همه رویاهایش تباه و کابوس‌هایش جان بگیرد.

پزشک اورژانس رو به او کرد و گفت: خانم همسرتان فوت شده است.

یک سال بعد

سپیده در سلول خاکستری و سرد به دیوار تکیه زده و خاطرات گذشته را مرور می‌کند؛ به همه30 سال گذشته، از کودکی تا امروز که افسرده و خسته و تنها چشم به چوبه دار دوخته است. می‌دانست خانواده شوهرش حاضر به گذشت نیستند. هر چه باشد پسر یکی‌ یک دانه‌شان را کشته و باید تاوان بدهد.

سپیده منتظر است، هنوز هم نمی‌داند چرا و به چه قیمتی زندگی خود و همسرش را تباه کرد.

مهبد طباطبایی

نظر کارشناس

نقش ارزش‌های اجتماعی در این جنایت

فریبا همتی/ روان‌شناس: شاید بتوان بروز ناهنجاری‌های مختلف و درهم‌ریختگی اجتماعی را علت اصلی وقوع این قتل‌ها دانست. کمرنگ شدن ارزش‌های اجتماعی و بروز بداخلاقی‌ها در گسترش این فجایع بسیار تاثیرگذار است. متاسفانه روابط اجتماعی مردم ما در چند سال گذشته شکل دیگری به خود گرفته است. اعضای خانواده در کنار هم هستند، اما پیوندهای قوی و عاطفی با یکدیگر ندارند. مشکلات اقتصادی، ضعف در برقراری روابط اجتماعی سالم، ناآگاهی و آشنایی‌های خارج از عرف در جامعه و پایین آمدن آستانه تحمل مردم از دیگر عواملی است که در افزایش آمار قتل‌های خانوادگی نقش دارد. در سال‌های اخیر آموزش و پرورش و سایر نهادهای فرهنگی و تربیتی نیز نقش خود را در پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی بخوبی ایفا نکرده‌اند تا ما خانواده‌ای که بتوانند فرزندان سالمی تربیت کنند، داشته باشیم.

خانواده یکی از مهم‌ترین ارکان جامعه است و زیربنای آن را تشکیل می‌دهد و مهم‌ترین مشخصه هر خانواده امنیت موجود در آن است، اما گاه می‌بینیم که همین رکن مهم جامعه به پرتزلزل‌ترین مکان تبدیل می‌شود و بنا به دلایلی که می‌تواند بی‌اعتمادی، مشکلات اقتصادی، تربیت‌های ناصحیح و کم‌تحملی زن یا شوهر باشد این اختلاف‌ها با فاجعه‌ای جبران‌ناپذیر پایان می‌یابد.

ناهنجاری‌های اجتماعی و پایبند نبودن خانواده به اصول اخلاقی مهم‌ترین علل از عوامل قتل‌های خانوادگی است. نبود اعتقادات مذهبی، وجود تضادهای فرهنگی فاحش، تفاوت دیدگاه‌ها و سلایق، تعصبات غیرمنطقی و کورکورانه، مشکلات مالی و اقتصادی، اعتیاد، لجاجت و فقدان روحیه گذشت و ایثار از دیگر موارد مهم و تاثیرگذار در روابط زوجین است.

متاسفانه فرهنگ استفاده از مشاوره در جامعه ما رواج پیدا نکرده و مردم استفاده از مشاوره و مراجعه به کارشناسان خانواده را عیب دانسته که خود باعث افزایش چنین جرایمی می‌شود.

گاهی اوقات مراجعه به مشاوره و استفاده از نظرات کارشناسان، مشکلات را به راحتی حل می‌کنند و از وقوع بحران در زندگی جلوگیری خواهند کرد.

تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها