در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یکی از روزها وقتی صفحه را باز کرد تا بخواند با تعجب فراوان دید که با دوست و همکلاسیاش گفتوگو کردهاند. خیلی خوشحال شد و تصمیم گرفت که سریع ماجرا را به او اطلاع بدهد، اما برای یک لحظه فکر کرد حتما خودش مجله را میبیند، بنابراین باید کاری انجام می داد که خوشحالش کند، اما چه کاری، نمیدانست.
بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسید که از آقای معلم اجازه بگیرد و متن چاپ شده را سر کلاس برای بچهها بخواند و به نظرش آمد که کار بسیار خوبی است. فردای آن روز موضوع را با معلمشان در میان گذاشت و او موافقتش را اعلام کرد و قرار شد زنگ آخر مطلب را بخواند. او فکر میکرد چون فقط خودش و آقای معلم قضیه را میدانند حتما دوستش خوشحال و غافلگیر میشود، اما در آخرین دقایق یک تصمیم جدید گرفت که کار را یک جور دیگری اجرا کند و چون توی مدرسه با بچهها تئاتر کار میکردند به نظرش آمد که جالب میشود و البته به آقای معلم هم چیزی نگفت تا او را هم غافلگیر کند!
بالاخره زنگ آخر رسید و وقتی سر کلاس رفتند آقای معلم به بچهها گفت که مجید قصد دارد مطلبی را برایشان بخواند. او از روی صندلیاش بلند شد و مجله را که با یک کاغذ رنگی جلد کرده بود تا دیگران متوجهاش نشوند به دست گرفت و جلوی تخته ایستاد. کمی دلهره داشت که نکند آقای معلم ناراحت بشود و بچهها هم مسخرهاش کنند و باعث دلخوری دوستش بشود، اما تصمیمش را گرفته بود و با نام خدا آغازکرد و با یک لحن خاص شروع به خواندن کرد و در یک لحظه به جای دو نفر حرف میزد؛ به جای دوستش و کسی که با او صحبت کرده بود! جرات اینکه سرش را بلند کند و به بچهها یا آقای معلم نگاه کند،نداشت و از عاقبت کار خیلی میترسید. احساس میکرد که کلاس ساکتتر از همیشه است و بعد از تمام شدن بازیگریاش حتما آقای معلم دعوایش میکند، اما کار را نیمه رها نکرد و هر طوری بود به آخر رساند. مجله را بست و به آرامی سرش را بلند کرد و به آقای معلم نگاهی انداخت. چهرهاش به آدمهای عصبانی نمیخورد و یک لبخند کوچولو روی لبانش نشسته بود که نمیدانست ناراحت است یا خوشحال.
با اضطراب زیاد و صدایی لرزان گفت: آقا اجازه؛ تموم شد. آقا معلم به او نگاه کرد و بعد از کمی سکوت با مهربانی گفت: مجید جان؛ خیلی خوب اجرا کردی، باریکلا؛ بچهها نمیخواهید برایش دست بزنید.
بعد از این حرف شروع به دست زدن کرد و بچهها هم حسابی تشویقش کردند و البته دوستش را دید که خندان بود و محکم تر از بقیه دست میزد!
رضا بهنام
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: