در کمتر از یک ماه گذشته انتخابات ریاست جمهوری در دو کشور آمریکای جنوبی، به انتخاب دوباره رؤسای جمهور این دو کشور منجر شد؛ موضوعی که علاوه بر برزیل و بولیوی در سال‌های اخیر در بسیاری از کشورهای آمریکای جنوبی رخ داده است.
کد خبر: ۷۳۷۷۱۹
گرایش چپ در میان مردم آمریکای جنوبی

تحولات اقتصادی و بهبود ملموس شرایط اقتصادی این کشورها از سوی رهبران چپگرا، یکی از مهم‌ترین دلایل این امر به شمار می‌رود. با وجود این، انتخاب دوباره رهبران چپگرا در این کشورها، می‌تواند پاسخی به تلاش‌های غرب برای نفوذ در این منطقه باشد. از سوی دیگر پس از تیره شدن روابط غرب و روسیه و تحریم‌های اعمال شده بر مسکو، کشورهای آمریکای جنوبی می‌توانند در جایگاه متحدان روسیه ظاهر شوند.

رهبران برزیل، بولیوی، آرژانتین و اکوادور ازجمله رهبران آمریکای جنوبی هستند که در این دسته‌بندی قرار می‌گیرند و البته به این کشورها باید کوبا و ونزوئلا را نیز افزود.

در جدیدترین انتخابات در کشورهای آمریکای جنوبی، دیلما روسف و اوو مورالس مجددا به‌عنوان رؤسای جمهور برزیل و بولیوی انتخاب شدند که با نگاهی به احزاب این دو پیروز انتخابات می‌توان به گرایشات سیاسی غالب مردم این دو کشور دست یافت.

دیلما روسف، عضو حزب کارگران برزیل به شمار می‌رود. حزبی که از سال 2003 تا به حال آمار خیره‌کننده کاهش 55 درصدی فقر در این کشور را از خود به جای گذاشته است. از سوی دیگر اوو مورالس، رهبر جنبش سوسیالیسم بولیوی به شمار می‌رود که البته صنعت گاز طبیعی این کشور را به یک صنعت کاملا ملی تبدیل کرد.

از سوی دیگر رافائل کورئا، رئیس‌جمهور اکوادور از دیگر رهبران آمریکای جنوبی است که یک اقتصاددان نیز به شمار می‌رود و البته سخنرانی سال 2009 وی حاکی از ادامه روند چپگرایی در آمریکای جنوبی است: سوسیالیسم ادامه خواهد داشت، مردم اکوادور به آن رای داده‌اند... .

با نگاهی جزئی‌تر به انتخاب مجدد این رهبران می‌توان ریشه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این تمایل به چپگرایی را یافت که البته در کنار این موضوع نباید فراموش کرد که آمریکای جنوبی از گذشته تمایل انکارناشدنی به سوسیالیسم و چپگرایی داشته که مصداق بارز آن انقلاب کوبا و جنبش زاپاتیست‌هاست.

انتخاب مجدد دیلما روسف به‌عنوان رئیس‌جمهور برزیل و پیروزی وی در مقابل رقیب سرسخت خود، آسیو نیوس را می‌توان یکی از مصادیق پاسخ نه به سیاست‌های ایالات متحده در آمریکای جنوبی برشمرد. اگرچه نیوس و حزب حامی وی صراحتا خود را مبلغ سیاست‌های آمریکا ندانستند، اما برنامه‌های پیشنهادی وی در کارزارهای انتخاباتی بخصوص برنامه‌های اقتصادی، حاکی از تغییر اساسی روند سیاست‌های اقتصادی دولت روسف و حزب کارگر برزیل بود.

پیروزی روسف به معنای آن است که حزب کارگر برزیل در چهار سال آینده زمام امور این کشور را در دست خواهد داشت، حزبی که از آغاز فعالیت خود در راس دولت برزیل در سال 2003 تا به حال، میزان فقر را در این کشور 55 درصد کاهش داده و در نتیجه آن 40 میلیون شهروند برزیلی از زیر خط فقر خارج شده‌اند.

روسف و حامیان وی در کارزارهای انتخاباتی امسال بر این نکته تاکید داشتند که انتخاب نیوس به معنای بازگشت اقتصاد برزیل به اوج نابرابری‌ها و بی‌عدالتی‌های اقتصادی سال‌های دهه 90 خواهد بود که این امر بویژه دامان طبقات پایین جامعه را خواهد گرفت. همچنین نباید فراموش کرد که سیاست‌های اقتصادی نیوس تمایل انکارناشدنی به سمت اقتصاد سرمایه‌داری داشت که در صورت انتخاب وی به‌عنوان رئیس‌جمهور برزیل، بسیاری از معادلات اقتصادی سیاسی همچون تشکیل بانک BRICS شامل کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی را از توازن خارج می‌کرد.

از سوی دیگر در تائید تمایل روسف به تفکرات چپگرایانه، نباید فراموش کرد که وی علاوه بر عضویت در حزب کارگران برزیل، در سال‌های جوانی و دانشجویی خود نیز یک چریک مارکسیست بوده است.

دستاوردهای بولیوی در سایه زمامداری اوو مورالس و حزب جنبش سوسیالیسم به رهبری وی، موجب انگیزه و اتحاد مجدد میان کشورهای سوسیالیستی و چپگرا نه‌تنها در آمریکای جنوبی، بلکه در سایر نقاط جهان شده است. این تاثیرگذاری به حدی رسیده که در سال‌های اخیر خصومت واشنگتن با دولت مورالس و حزب جنبش سوسیالیسم بیش از پیش جنبه علنی پیدا کرده است.

از مهم‌ترین دستاوردهای دولت مورالس در این سال‌ها می‌توان به این موضوع اشاره کرد که رشد اقتصادی بولیوی در این دوران، از بیشترین سرعت در 35 سال اخیر برخوردار بوده است. در کنار این موضوع نباید از این امر غافل شد که مردم بولیوی بیش از همه از این رشد اقتصادی نفع برده‌اند؛ دولت مورالس در سال‌های گذشته میزان فقر را در این کشور 43 درصد کاهش داده، سرمایه‌گذاری اجتماعی بولیوی به میزان 45 درصد افزایش یافته و از سوی دیگر حداقل دستمزد و حقوق دریافتی در این کشور 7‌/‌87 درصد افزایش یافته است. جای تعجب نیست که کمیسیون اقتصادی آمریکای جنوبی و حوزه دریای کارائیب عملکرد اقتصادی بولیوی در دوره ریاست جمهوری مورالس را بیش از دیگر کشورهای این حوزه قابل ستایش معرفی کرده است. همچنین نباید فراموش کرد که در این مدت صنایع نفت، گاز، معدن، ارتباطات و آب این کشور توسط دولت اوو مورالس به صنایع کاملا ملی تبدیل شده‌اند.

موفقیت‌های مورالس در حالی صورت می‌گیرد که اعمال فشار از سوی صندوق بین‌المللی پول، جامعه اقتصادی جهانی و واشنگتن همچنان بر دولت وی ادامه دارد. در واقع موفقیت‌های مورالس درس سیاسی خوبی برای کشورهای مغضوب آمریکا خواهد بود. البته از سوی دیگر می‌توان این موفقیت‌ها را شاهدی بر توانمندی اقتصاد سوسیالیستی در مقابل انحصارگرایی سرمایه‌داری برشمرد.

با این تفاسیر جای تعجب نخواهد بود که با انتخاب مجدد مورالس به‌عنوان رئیس‌جمهور بولیوی، خصومت‌ها و اعمال فشارهای واشنگتن بر دولت مورالس و جنبش سوسیالیسم وی تشدید خواهد شد.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و خارج شدن جهان از ساختار دوقطبی، تلاش ایالات متحده همواره بر این بوده که ساختاری تک‌قطبی را بر جهان تحمیل کند. با وجود این در سال‌های گذشته ائتلافی متشکل از روسیه، چین، کشورهای نامبرده آمریکای جنوبی و... در مقابل ائتلاف ایالات متحده و اتحادیه اروپا قرار گرفته‌اند و به این ترتیب نمی‌توان اعمال فشار آمریکا بر این دولت‌های چپگرا را انکار کرد.

با مروری بر چرایی و چگونگی انتخاب مجدد روسای جمهور چپگرا در ماه گذشته و اشاره به تداوم ریاست جمهوری سایر چهره‌های چپگرا در سایر کشورهای آمریکای جنوبی، می‌توان استنباط کرد که تمایل به مبارزه با بنیان امپریالیسم همچنان در رگ‌های این کشورها جریان دارد.

نکته‌ای که در این میان نباید فراموش کرد، اتحاد رهبران چپگرای آمریکای جنوبی است که همچنان به قوت خود باقی است و مسلما با تداوم روند بهبود اقتصادی این کشورها و قدرت یافتن هرچه بیشتر آنها، عناصر این اتحاد بیش از پیش مستحکم و قدرتمند خواهد شد.

از سوی دیگر می‌توان این‌گونه گفت که پیروزی‌های مداوم احزاب و طرفداران چپ در این منطقه نشان از آن دارد که پس از دوره نفوذ ایالات متحده در ساختار سیاسی این کشورها، بار دیگر نسیم انقلاب‌های سیاسی در این کشورها وزیدن گرفته و این امر حکایت از اصل انقلاب مداوم دارد. حال این پرسش مطرح است که آیا با وجود ادامه روند موفقیت‌های اقتصادی و سیاسی کشورهای چپگرا در آمریکای جنوبی، معدود ملت‌های دیگر این منطقه همچنان تمایل به پیروی از امپریالیسم خواهند داشت یا خیر؟

با این تفاسیر اینک به وضوح می‌توان گفت که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تلاش‌های ایالات متحده برای تک‌قطبی کردن جهان، با شکست این تلاش‌ها، بار دیگر جهان بیش از پیش با پدیده دوقطبی بودن مواجه شده است، با این تفاوت که اینک این دو قطب جای خود را به دو ائتلاف داده‌اند.

محمودرضا امینی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها