نگاهی به وضع مجرمان روانی در ایران

دیوانگان قاتل

مخوف‌ترین قاتلان سریالی جهان

اعتراف هیولای «آند» به قتل 350 دختر

پدرو آلونزو لوپز سال 1949 در شهر تالمیا کلمبیا متولد شد، پدرو سیزدهمین فرزند خانواده بود و سال‌های اولیه زندگی‌اش را مانند هر کودک دیگری کنار خواهر و برادرهایش گذراند. همیشه زور بالای سر پدرو و دیگر خواهر و برادرهایش بود و مادر خانواده برای این‌که بتواند هر 13 فرزندش را کنترل کند، همیشه با مشت و لگد به جانشان می‌افتاد.
کد خبر: ۷۳۵۳۱۴
اعتراف هیولای «آند» به قتل 350 دختر
پدرو وقتی هشت ساله بود، مادرش او را از خانه بیرون انداخت. پسربچه بی گناه بدون سرپناه در خیابان‌های ناامن شهر به راه افتاد تا این‌که طعمه مرد شروری شد. مرد شرور به بهانه کمک به پدرو او را مورد آزار و اذیت قرار داد و پدرو سرخورده‌تر از پیش در خیابان‌های تالمیا جایی برای خوردن و خوابیدن نداشت. او پسرکی کارتن‌خواب شده بود که برای غذا خوردن سرش داخل سطل‌های زباله بود و گدایی می‌کرد تا این‌که بالاخره یک روز شانس سراغ پدرو آمد. یک زوج آمریکایی که شاهد گدایی پدرو بودند، از او خواستند فرزند‌خوانده‌شان شود. پدرو که در آرزوی داشتن زندگی راحت بود، با کمال میل پذیرفت. به این ترتیب پدرو پسرخوانده زوج آمریکایی شد و روزها به مدرسه کودکان بی‌سرپرست می‌رفت تا درس بخواند.

پدرو صاحب همان زندگی شده بود که در رویاهایش به دنبال آن می‌گشت اما یک روز کابوس سیاه پدرو دوباره بازگشت. یکی از معلم‌هایش پدروی دوازده ساله را مورد آزار و اذیت قرار داد. با این تجربه تلخ خاطرات بد گذشته دوباره زنده شد. او از ترس این‌که مبادا زندگی اش باز هم سیاه‌تر از پیش شود، با دزدیدن پول از خانه فرار کرد و هیچ وقت بازنگشت. پدرو دوباره به خیابان‌های کلمبیا پناه آورد. او روزها را با دزدی و گدایی سپری می‌کرد تا این‌که در نوجوانی برای گذراندن زندگی به ماشین دزدی روی آورد. خلافکارها پول خوبی برای سرقت به او می‌دادند و به این ترتیب با گذشت زمان او به یک سارق حرفه‌ای تبدیل شد. سال 1969 پدرو هنگام سرقت دستگیر و به هفت سال زندان محکوم شد. دو روز از زندانی شدن پدرو می‌گذشت که هم‌اتاقی‌هایش تصمیم گرفتند زندانی جدید را اذیت کنند. از آن موقع به بعد بود که پدرو قسم خورد اجازه ندهد احدی به او نزدیک شود و انتقام خود را با کشتن چهار هم‌اتاقی‌اش ـ که وی را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده بودند ـ گرفت. هرچند این عمل پدرو دفاع از خود بود اما دو سال دیگر به مدت حبسش اضافه شد. پدرو مادر خود را مقصر همه اتفاق‌های بد زندگی‌اش می‌دانست. همین باعث شد تا او از زن‌ها وحشت داشته باشد و از آنها متنفر شود. این تنفر پدرو را به یک قاتل سریالی مخوف تبدیل کرد.

سال 1978 بود که پدرو از زندان آزاد شد. با آزادی او، قتل‌های سریالی آغاز شد. بر اساس اعتراف پدرو، او به کشور پرو رفت و با سفر به شهرهای این کشور، نزدیک به صد دختر نوجوان را به قتل رساند. پدرو همچنان به اجرای نقشه‌های پلیدش ادامه می‌داد تا این‌که یک روز قصد دزدیدن دختر 9 ساله‌ای را داشت. او همین که به دخترک نزدیک شد، از سوی قبیله «آیاکوچوها» که در شمال پرو زندگی می‌کردند، دستگیر شد. مردان قبیله قصد کشتن پدرو را داشتند، اما یک مبلغ مذهبی مانع این کار شد و پیشنهاد کرد پدرو را برای مجازات به مقامات پرو تحویل دهند غافل از این‌که مقامات پرو قاتل سریالی مخوف را مجازات نکردند و فقط او را به اکوادور تبعید کردند.

به این ترتیب هیولای «آند» باز هم به ارتکاب قتل‌هایش ادامه داد و حتی در این مدت چند بار به کلمبیا برگشت. آوریل 1980 بود که سیل مرگباری شهر آمباتوی اکوادور را زیر آب برد. در این زمان بود که پلیس تصمیم گرفت پرونده دخترهای گمشده را دوباره بازبینی کند. زیرا سیل بقایای جسد چهار دختر را به شهر آورده بود و به تشخیص پزشکی قانونی، علت مرگ دخترها، سیل نبود، بلکه هر چهار نفر آنها به قتل رسیده بودند.

چند روزی از حادثه سیل می‌گذشت که کاروینا پاویدا و دختر دوازده ساله‌اش برای خرید به مغازه‌ای رفتند. در این هنگام پدرو به دخترک نزدیک شد تا او را بدزدد، اما کاروینا آنقدر فریاد کشید که مردم به کمک او شتافتند و پدرو را دستگیر کرده و به ماموران پلیس تحویل دادند. پدرو در اداره پلیس به هیچ عنوان لب به سخن بازنکرد. برای به حرف آوردن پدرو قرار شد یک پدر روحانی با او صحبت کند تا بلکه پدرو را وادار به اعتراف کند.

بالاخره پدرو در یکی از ملاقات‌هایش با پدر روحانی، به قتل‌های وحشتناکی که مرتکب شده بود، اعتراف کرد تا جایی که پدر روحانی تحمل شنیدن اعتراف‌های او را نداشت و زندان را ترک کرد. پس از اعتراف پدرو و وجود شاهد معتبری همچون پدر روحانی، قاتل سریالی که به «هیولای آند» مشهور شده بود، متهم شناخته شد. پدرو در اکوادور، پرو و کلمبیا نزدیک به 350 کودک بی‌گناه را به کام مرگ کشانده بود. هیولای آند اکنون در زندان اکوادور به سر می‌برد. (ضمیمه تپش)

سامرا قلی‌زاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۲
حمید
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۵
۰
۰
داشتن فرزند زیاد خارج از كنترل پدر و مادر می شه كما اینكه پدراز لحاظ مالی نتونه خانواده رو تامین كنه نتیجه اش این می شه (قابل توجه طرفداران نظریه داشتن فرزندان زیاد)
بی نام
United States
۱۴:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۷
۰
۰
جام جم، مگه ایران وخارج داره؟ داشتن فرزند زیاد و فقر اقتصادی وفرهنگی و ناتوانی در تهیه امكانات اولیه(غذا،سرپناه مناسب،حق آموزش وتحصیل واز همه مهمتر امنیت و آرامش) كه ابتدایی ترین حقوق كودكان است،تتیجه اش میشود واپس خوردگی و انباشته شدن فرد از عقده های روانی فراوان كه مانند یك بمب ساعتی با كوچكترین جرقه منفجر شده و فجایع مصیبت باری ببار میاورد... غلامرضا خوشخو(خفاش شب) و بیجه قاتل كودكان پاكدشت نمونه های بارز جانیان ایرانی هستند كه جنایاتشان به گفته روانشناسان ریشه در مشكلات اقتصادی و فرهنگی خانواده وعقده های فرو خورده دوران كودكیشان داشت.... كسانی كه داد افزایش جمعیت سر دادند ایا دغدغه تامین زیر ساختهای اجتماعی و اقتصادی و مدنی جامعه رو برای پذیرش افزایش جمعیت دارند؟؟؟؟ یا نسل اینده هم مانند ما فقط باید درگیر استرس و مشكلات فراوان تنها برای تامین معاش روزمره باشند؟؟؟؟ ....

نیازمندی ها