خراسان:درس های ماجرای اسیدپاشی
«درس های ماجرای اسیدپاشی»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که در آن میخوانید؛ماجرای اسیدپاشی این روزها تبدیل شده است به یک مسئله اجتماعی و فرصتی پیش آمده است که با بررسی فرآیند موضوع تجربه هایی را برای آینده کسب کنیم. اجازه دهید ابتدا مروری کوتاه داشته باشیم به مسیر فرآیند تبدیل موضوع معمولی یک اسیدپاشی زنجیره ای به یک مسئله اجتماعی:
ابتدا خبرهایی از اسیدپاشی بر روی بانوانی در شهر اصفهان منتشر شد با گذشت زمان هنگامی که این اسیدپاشی ها در یک ماه به عدد 4 رسید و شواهد به گونه ای بود که نشان می داد عامل هر 4 اسیدپاشی یک نفر بوده است ماجرا از یک خبر حوادثی معمولی به یک خبر حوادثی جدی تر تبدیل شد البته ما تاکنون ماجراهایی بس مهمتر داشته ایم مانند ماجرای قتل های زنجیره ای زنان خیابانی در مشهد که اتفاقا آن زمان هم عده ای مسئله را ناشی از دغدغه های دینی دانستند اما در آن ماجرا پیش از اینکه قاتل آن ها یعنی سعید حنایی دستگیر شود موضوع تا این حد گسترده نشد. شاید یکی از دلایل گسترده شدن ماجرای اسیدپاشی این مسئله بود که همزمان طرح حمایت از آمران معروف به مرحله بررسی در صحن علنی مجلس رسید و در این شرایط گمانه زنی هایی توسط رسانه های خارج از کشور صورت گرفت مبنی بر اینکه عامل یا عاملان اسیدپاشی انگیزه های مذهبی برای مبارزه با بدحجابی داشته اند و به صورت مستقیم یا غیر مستقیم این مسئله را به طرح حمایت از آمران معروف در مجلس مرتبط کردند. پیرو این فضاسازی برخی رسانه های داخلی نیز خواسته یا غیرعامدانه و تحت فضاسازی هایی که این خط خبری را به سلیقه های فکری خود نزدیک می دیدند شروع به تولید خبر و گزارش و زدن تیترهای هیجانی کردند. کار از آنجا بالا گرفت که مسئولین میانی و برخی مسئولین ارشد در اولین واکنش ها شروع به تکذیب ارتباط این اسیدپاشی ها با انگیزه های مذهبی کردند بدون آنکه هنوز اشراف کاملی بر روی پرونده داشته باشند و این نوع اطلاع رسانی غیردقیق و با نگاهی ارزش داورانه، بهترین مستمسک شد برای کسانی که می خواستند انگیزه های اسیدپاشی را مذهبی تصویر کنند. البته بعد از گذشت چند روز و ورود مسئولین ارشد قضایی و انتظامی ادبیات مسئولین تغییر کرد و ضمن اطلاع رسانی دقیق و صادقانه، بر برخورد با عاملان با هر نیت وانگیزه ای تاکید جدی شد اما ظاهرا این ماجرا همچنان برای برخی آورده داشت چرا که دروغ پراکنی و شایعه سازی با مستمسک هایی عجیب و مشکوک از طریق شبکه های اجتماعی موبایلی شروع شد از اینکه خبری مربوط به چند سال قبل را سند قرار دهند تا اینکه مثلا به دروغ تصریح کنند از آشنایان ما خودشان موردی اسیدپاشی دیده اند و آموزش چگونگی مواجهه با اسیدپاشی را نشر دهند، "شایعه پراکنی وایبری" به گونه ای گسترش پیدا کرد که حتی برخی بانوان که در شهرهایی هزاران کیلومتر دورتر از اصفهان زندگی می کردند نیز دچار تشویش شدند و در حالی که حتی در اصفهان نیز موضوع اسیدپاشی در همان عدد 4 باقی مانده بودو در دیگر شهرها هم حتی یک مورد اسیدپاشی اتفاق نیفتاده بود به تعداد اسیدپاشی ها در فضای وایبری مرتب افزوده می شد. مسئله به همین جا ختم نشد و در حالی که برای اولین بار قطار گردشگری بین المللی معروف به «عقاب طلایی» با ۱۰۰ گردشگر حرفه ای اروپایی روز گذشته وارد ایران شد شبکه جهانی بی بی سی از اروپاییان خواست برای امنیت خود به ایران سفر نکنند و....
درس هایی که باید گرفت
هنوز برای ما مشخص نیست انگیزه این اسیدپاشی ها چه بوده است و آیا شبیه بسیاری قتل های زنجیره ای دیگر در ایران و دنیا آیا بازهم این جنایت ها تکرار خواهد شد یا نه اما به نظر می رسد قبل از این که تب احتمالا کوتاه مدت چند روزه یا چندهفته ای اسیدپاشی فروبنشیند، مفید است که درس هایی مهم از این ماجرا برای آینده بگیریم.
1. بسیاری از افراد و رسانه هایی که این روزها بر طبل مقابله جدی با اسیدپاشی می کوبند کسانی هستند که در ماجرای قصاص اسیدپاشی بر صورت آمنه، با جریان سازی رسانه ای سنگین اجازه ندادند، اسیدپاش مذکور قصاص شود و نتیجه آن شد که با فشار مسئولان آمنه از حق خود گذشت و طبیعتا عامل اسیدپاشی بعد از گذراندن دوران محکومیت خود چندی پیش آزاد شد. از این عملکرد دوگانه آن ها تعجب نمی کنم چرا که منافع آن روزشان تخریب حکم الهی قصاص بود و امروز ایجاد نگرانی در جامعه و حتی سیاه نمایی از وضعیت امن ترین کشور منطقه را مفید احوالات خود می دانند اما این اتفاق بهترین درس برای دلسوزان جامعه و مخصوصا مردم است که در درستی حکم الهی قصاص ذره ای تردید به خود راه ندهند. مخالفان آن روز قصاص اسیدپاش آمنه آیا امروز پاسخ گوی این 4 بانو و دیگر بانوانی که در اقصی نقاط کشور تا کنون قربانی اسیدپاشی شده اند هستند؟ اگر آن روز عامل اسیدپاش قصاص می شد حتی اگر احساسات برانگیخته می شد آیا امروز کسی به خود جرات اسیدپاشی می داد؟ همه ما باید مراقب باشیم در اتفاقاتی مشابه احساسات زودگذر را کنار گذاشته و محکم بر درستی احکام الهی پافشاری کنیم حتی اگر همه دنیا علیه ما بسیج شوند.
2.به نظر می رسد بزرگترین درسی که باید مسئولین انتظامی و قضایی بگیرند این نکته مهم است که برای آن ها فقط رفتارها است که باید اهمیت داشته باشد نه انگیزه و نیت های افراد. خوشبختانه وقتی کار به مسئولین ارشد رسید همین نگاه حاکم بود اما مسئولین محلی و میانی در روزهای اول به دنبال تکذیب هرگونه ارتباطی بین اسیدپاشی ها و انگیزه های مذهبی بودند گویی اینگونه می خواستند از امر به معروف دفاع کنند. سوال ما این است که اگر فرضا اثبات شود که فرد یا افرادی با انگیزه های مذهبی دست به این اقدامات شنیع زده اند، مگر اصل قرآنی و دینی امر به معروف و نهی از منکر زیرسوال می رود؟ به عنوان مثال آیا اگر داعش اسم خودش را دولت اسلامی گذاشت و شروع به وحشی گری کرد، اسلام زیرسوال رفته است؟ اکنون فرصت خوبی است که برای همه بدنه اجتماعی دستگاه قضایی و انتظامی در اقصی نقاط کشور تبیین شود که در هرشرایطی و برای هر فرد، با هر نیتی فقط و فقط قانون ملاک عمل است.
3. در شرایط موجود معتقدم قانون فعلی که در مجلس در دفاع از آمران معروف تصویب شده باید به تصویب نهایی برسد اما نمی توان از یک واقعیت بسیار تلخ به سادگی گذشت که متاسفانه بعد از چند دهه که از انقلاب گذشته است ما همچنان قانون جامعی برای اجرای اصل 8 قانون اساسی که به صورتی بدیع و متفاوت به امر به معروف ونهی از منکر با همه ابعاد آن پرداخته است تصویب نکرده ایم و اکنون متاثر از یک اتفاق با دستپاچگی برای بخشی از موضوع بسیار مهم و راهگشای امر به معروف قانون وضع کرده ایم. کافی است متن این اصل مترقی و منحصر به فرد قانون اساسی را مطالعه کنیم تا روشن شود قانون اساسی با تقسیم کردن امر به معروف به سه دسته مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت با چه نگاه جامعی به این موضوع مهم پرداخته است و ما بعد از غفلتی 35 ساله در کجا سیر می کنیم.
4. متاسفم از اینکه اینجا باید بیشترین نقص و تقصیر را به رسانه ها بدهم این نقص شامل دو بخش است اولین بخش برمی گردد به اینکه رسانه ها (اکثریت آن ها) نتوانسته اند به گونه ای عمل کنند که منبع اصلی و محل اعتماد اطلاع رسانی برای مردم باشند. سابقه عملکرد رسانه ها نباید به گونه ای باشد که در این دزدبازار شایعه پراکنی بخشی از مردم اطلاعات خود را از منابعی غیر رسمی مانند وایبر و امثال آن بگیرند.
اما بخش تاسف بارتر به رسانه هایی برمی گردد که سلیقه های فکری خود را به آرامش مردم ترجیح دادند و خواسته یا ناخواسته، همنوا با رسانه های بیگانه بدون آنکه مستندی داشته باشند به گونه ای عمل کردند که باعث شد امنیت روانی از بخشی از مردم سلب شود و بهانه ای برای سیاه نمایی از ایران دست دشمنان خارجی داده شود. به عنوان رسانه ای که همواره تلاش کرده است همیشه با مردم صادق باشد و حداقل یا خبری منتشر نکند یا اگر منتشر می کند صادقانه باشد ، تصریح می کنم که ما رسانه ها اگر بهترین عملکرد را نیز داشته باشیم اما هنگامی که چند رسانه رسمی بدون هیچ مبنایی با شبهه افکنی های خود پازل رسانه های ماهواره ای را تکمیل کنند، رسانه های دیگر با همه سابقه و اعتمادی که در مخاطب ایجاد کرده اند نخواهند توانست جلوی شایعات و دروغ پراکنی ها را بگیرند چرا که طبیعی است که برخی اینگونه فکر کنند که این رسانه ها براساس مصلحت اندیشی عمل می کنند و در نتیجه به سراغ منابع غیر معتبری بروند. به عنوان یک رسانه و برای پاک کردن ساحت رسانه ها و عدم تکرار این قبیل اتفاقات از وزارت ارشاد و هیات نظارت بر مطبوعات می خواهیم بعد از اینکه آرامش به جامعه برگشت، تمام رسانه هایی که بدون اینکه برای خبر و گزارش خود شاهدی داشته باشند، بر طبل متشنج کردن فضای عمومی کوبیدند، برخوردی جدی صورت گیرد.
5. براین باورم که این ماجرا برای مردم نیز باید درسی بزرگ داشته باشد با گذشت زمان و مطمئن شدن مردم از واقعیات ضروری می دانم همه باید ذهنیات و اقدامات پیشین خود را مرور کنند. اگر دیدند بی دلیل براثر یک ادعای وایبری نگران شده اند، با خود عهد ببندند که دیگر ذهن و فکر خود را نباید قبل از تحقیق کامل دست هر شخصی حتی نزدیکترین آشنایان بدهند و اگر بدون اینکه فکر کنند پیامی را برای دیگری ارسال کرده اند و عملا در این فضاسازی شریک و ناخواسته باعث عدم آرامش دیگران شده اند در گام اول از این اقدام خود توبه کنند چرا که این عمل آن ها مصداق آزار دیگران و حق الناسی بزرگ محسوب شده و در صورت عدم توبه وبالی بزرگ خواهد بود، در روزی که کوچکترین عمل به تعبیرقرآن حتی کمتر از خردل به دقت محاسبه خواهد شد. این افراد در گام دوم باید برای اصلاح اقدام کنند و با وسواس و جدیت تمام شروع کنند با ارسال پیام های درست و منطقی به اصلاح ذهنیت هایی که در تخریب آن نقش داشته اند. روشن است همه این دو اقدام هنگامی صورتی واقعی به خود می گیرد که این درس را برای همیشه به خاطر بسپاریم که اگر ما پیامی را بازنشر دهیم همانند این است که حرفی را می زنیم البته برای جامعه مخاطبی به مراتب بیشتر و بزرگتر. لذا اگر پیامی به دست ما می رسد اجازه نداریم قبل از اینکه تمام ابعاد آن را بررسی کنیم، برای دیگری ارسال کنیم و اینکه ما فقط بازنشردهنده نظرات دیگران هستیم از بار مسئولیت ما هیچ کم نمی کند.
کیهان:قطعه اسیدپاشی در پازل سیاه
«قطعه اسیدپاشی در پازل سیاه»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن میخوانید؛این روزها موضوع اسیدپاشیهای مشکوک اصفهان به خبر داغ محافل - بخصوص در فضای مجازی- تبدیل شده است. داستانی تاسف برانگیز و غمبار که طی روزهای اخیر مرزهای یک حادثه جنایی را درنوردیده و این ماجرای مشکوک ابعاد دیگری نیز یافته است.
پیش از پرداختن به ابعاد قابل تامل این ماجرا باید گفت که بدون شک تمام هموطنان با هر عقیده و تفکری با 4 قربانی بیگناه این جنایت فجیع همدردی داشته و از این واقعه ابراز انزجار و آن را محکوم کرده و میکنند. دستان پلیدی که به صورت این چهار قربانی اسید پاشید، تنها چهار چهره و زندگی را مورد حمله قرار نداد بلکه وجدان عمومی را جریحهدار کرد و از این باب، جانی جرمی دوچندان مرتکب شده است.
البته اسیدپاشی جرمی جدیدالظهور نیست و هرازگاهی در صفحات حوادث روزنامهها اخبار تلخ و سیاه آن منتشر میشود اما آنچه مورد اخیر را از سایر موارد متمایز کرده است حواشی و حاشیهسازیهای عمدی و قابل تامل پس از این قضیه است.
حاشیهسازیهایی که عامدانه و از روی ناجوانمردی به قربانیان برچسب بدحجاب زدند، به جای مرهم بر دردشان زخمی دیگر نشاندند و قربانی پنجمی آفریدند. در حالی که هیچ خبر و سندی درباره انگیزه و چرایی و چگونگی این حادثه سیاه وجود نداشت، جریاناتی با اهداف پیدا و پنهان، موضوع اسیدپاشی را با حجاب پیوند زدند و مدعی شدند این جنایت با هدف مبارزه با بدحجابی انجام شده است! اما این شایعه خطرناک و ناجوانمردانه از کجا کلید خورد و تبدیل به موجی سنگین از شایعات و تهمتها و دروغپردازیها شد؟
بررسیها نشان میدهد نخستین بار خبرگزاری ایسنا بود که این خط سیاه خبری را کلید زد. این خبرگزاری در ساعت 14 و 15 دقیقه روز 24 مهرماه در خبری با عنوان «جزئیات اسیدپاشیهای اخیر به زنان اصفهانی» نوشت؛ « این حادثه زمانی اتفاق افتاد که از چندی پیش تاکنون در شبکههای اجتماعی مطالبی با محتوای اسیدپاشی به زنان بیحجاب در اصفهان منتشر میشود اما مشخص نیست که آیا حادثه شبگذشته ارتباطی با این مطالب داشته است یا خیر؟» ایسنا در ادامه خبر نیز طی مصاحبه با فرماندار اصفهان، مصر است که قضیه را به حجاب مرتبط کند. یک ساعت بعد سایت خبرآنلاین همین خبر را بازنشر میکند اما با این تیتر؛ « احتمال اسیدپاشی به زنان بدحجاب وجود دارد»!!
دشمنان دین و دنیای مردم و این آب و خاک که از هیچ فرصتی برای فتنهانگیزی و دروغپردازی نمیگذرند، همین سرنخ را دستاویز آغاز موجی از حملات و شایعات میکنند و البته مانند همیشه بنگاه دروغ پراکنی بیبیسی پیشتاز و سردمدار است. یک روز بعد بیبیسی در گزارش خود مینویسد؛ «در شبکههای اجتماعی این گمان مطرح شده که قربانی این سوءقصدها، زنانی هستند که پوشش آنها کمتر از چیزی است که مقامهای حکومتی تایید میکنند.خبرگزاری ایسنا گزارش داده است چهارشنبهشب در یکی از محلات اصفهان که کمتر سنتی است، دو مهاجم موتورسوار به صورت یک زن جوان اسید پاشیدهاند.... حکومت ایران قوانین سختگیرانهای برای پوشش زنان دارد. در ماههای اخیر محافظهکاران بر لزوم تشدید فشارها در این باره بر شهروندان تاکید کردهاند.»
و ناگهان ظرف چند روز برخی از رسانههای مدعی اصلاحات پر میشود از تحلیلها و گزارشهایی پرسوز و گداز درباره اسیدپاشی و فحاشی به مدافعان حجاب و نیروهای ارزشی که حالا دیگر رسانههای غیرفارسیزبان را نیز باید به این لیست بلند و بالا افزود. آنان مانند همیشه سعی دارند فضایی دوقطبی و ساختگی از جامعه ایران نشان دهند و با دمیدن در تنور ساختگی اختلاف، آش خود را بپزند. در ماجرای اخیر نیز میکوشند جامعه را به دوپاره حامی و نافی حجاب تقسیم کنند و البته این بار حامیان حجاب با اسید به جنگ گروه مقابل رفتهاند!
از بیبیسی و رادیو فردا و سیانیوز و دیگر رسانههای اجنبی نه گلهای است که چرا دروغ میگویند و نه شکایتی که چرا دشمنی میکنند که عقرب را اقتضای طبیعت این است. گله از آنانی است که نان و یارانه بیتالمال را میخورند و حلیم بیبیسی را هم میزنند! و آیا این ماجرا مصداق نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی نیست؟ فارغ از آنکه قربانیان میتوانند به عنوان شاکی خصوصی پیگیر حقوق معنوی خود باشند، آیا شایسته نیست مدعیالعموم به ماجرا ورود کرده و از دوستان مدعی اخلاق بپرسد؛ ارتباط اسیدپاشی با حجاب را از قوطی کدام عطاری درآوردند؟
ماجرای اسیدپاشیهای اخیر - فارغ از انگیزه عامل یا عاملان آن- اینک به سوژهای برای عقدهگشایی ضدانقلاب علیه جمهوری اسلامی و نیروهای ارزشی تبدیل شده است و البته مرور تاریخ معاصر در این زمینه بسیار راهگشاست.
خشونتهای بیحد و مرز علیه مردم عادی جامعه با انگیزههای سیاسی در پرونده چه کسانی در این کشور ثبت شده است؟ کدام گروه و جریانی همزمان هم نقش جانی و هم نقش مدعی را بازی کرده است؟ اگر از حوادث تلخ و فجایع دهه شصت توسط گروهکهای برانداز و منافق، سه دهه گذشته است، از ماجراهای سال 88 و فجایع آن زمان زیادی نگذشته است.
شاید دشمنان تابلودار مردم و کشور در حوادث اصفهان نقش مستقیمی نداشته باشند -که با دستگیری عوامل حادثه این فرضیه نیز قابل بررسی است- اما بدون شک آنان به این قضیه به عنوان فرصتی مغتنم نگریسته و چگونگی برخورد آنها با ماجرای مذکور، به روشنی موید این ادعاست. سالهاست که دشمن پروژههای مختلفی را با موضوعیت زنان در دستور کار خود قرار داده که ظاهر همگی حمایت از زنان و حقوق آنان است. آنان به خوبی بر نقش محوری زنان در مقاطع مختلف تاریخ معاصر آگاهی دارند و در برنامهای حسابشده، بلندمدت و چند وجهی به دنبال آن هستند که این پایه استحکام و ثبات جامعه و نظام را به تهدیدی علیه آن تبدیل کنند. به عنوان نمونه میتوان به موضوع سیاست افزایش جمعیت اشاره کرد که درخصوص این موضوع بلافاصله رسانههای بیگانه دست به کار شده و آن را سیاستی ضد زن عنوان کردند که هدفش خانهنشین کردن زنان و محروم کردن آنان از حقوق فردی و اجتماعی و به حاشیه راندن نیمی از جامعه است!
کار بر روی مسئله حجاب در پازل طراحی شده توسط دشمن نقطهای برجسته و غیرقابل انکار است. تصور غلط دشمن در این پازل آن است که میتواند با بزرگنمایی و درشتخوانی اکثریت جامعه را مخالف حجاب قلمداد کند! و سپس از این اکثریت فرضی محملی برای نافرمانیهای مدنی بسازد و از این پتانسیل برای پیشبرد اهداف کلان امنیتی و سیاسی خود بهره جوید. همین چندی پیش بود که یک عنصر معلومالحال و فراری صفحهای مجازی با عنوان «آزادیهای یواشکی» به راه انداخت و این صفحه به طرز غیرمعمولی از سوی رسانههای آمریکایی، اروپایی و رژیم صهیونیستی معرفی، تبلیغ و تمجید شد و شریل سندبرگ - مدیر اجرایی فیس بوک- اعلام کرد محبوبترین صفحه برای اوست.
بازی سیاسی و جناحی با مسئله حجاب و عفاف و تبدیل این ارزش فردی و اجتماعی به موضوعی برای مناقشه، از خواستههای دشمن است و آنان که در این راستا گام برمیدارند، خواسته یا ناخواسته در زمین دشمن حرکت و پازل دشمن را تکمیل میکنند.
در پایان خالی از لطف نیست یک بار دیگر نگاه بلند و مشفقانه رهبر معظم انقلاب را درباره نحوه نگاه به بدحجابی مرور کنیم. ایشان دو سال پیش در چنین روزهایی در جمع علمای استان خراسان شمالی فرمودند؛ «بعضی از همینهایی که در استقبالِ امروز بودند...خانمهایی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمیبینند.
«گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که مینمایی هستی؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.»
بدون شک تیر اسیدی دشمن در بازی کثیف جدید به هدف نخواهد نشست و برخورد فرصتطلبانه و کاسبکارانه آنان با این ماجرا و زخم آن چهار قربانی بیگناه نیز در پرونده قطور خباثت آنان ثبت خواهد شد.
جمهوری اسلامی:این فریضه دینی را به مسلخ نبرید!
«این فریضه دینی را به مسلخ نبرید!»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛هنگامی که طرحی در مورد امر به معروف و نهی از منکر در مجلس شورای اسلامی مطرح باشد، عموم مردم و مسئولان نظام جمهوری اسلامی به اقتضای دینداری و علاقمندی به اجرای احکام اسلام باید از آن استقبال کنند و برای تصویب نهائی و به مرحله اجرا رسیدنش لحظه شماری نمایند. با اینکه طبع قضیه چنین اقتضائی دارد، طرح "حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر" که اکنون در دستور کار مجلس قرار دارد، به جای آنکه مورد استقبال عموم باشد، با انتقادات زیادی مواجه شده است. بررسی اجمالی نگرانی منتقدین شاید بتواند نمایندگان مجلس را به تجدیدنظر در این طرح تشویق نماید.
هیچیک از منتقدین براین اعتقاد نیستند که امر به معروف و نهی از منکر باید تعطیل شود. آنها همه بر اجرای صحیح این فریضه مهم دینی تأکید میکنند ولی به چگونگی اجرا و محتوای قانونی که در این زمینه به تصویب میرسد ایراد دارند. این ایراد نیز بر این اساس استوار است که قانون مربوط به اجرای موضوع مهمی مانند امر به معروف و نهی از منکر اگر به درستی تدوین و تصویب نشود، نه تنها در اجرا با مشکل مواجه خواهد شد، بلکه نتایج معکوسی به بار خواهد آورد که موجب مخدوش شدن چهره دین خواهد شد.
برخلاف کسانی که بانیان طرح "حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر" را به داشتن نیات سیاسی و اهداف جناحی متهم میکنند، ما معتقدیم این قبیل اتهامات و نیت خوانیها خود از منکرات محسوب میشوند و همواره باید از نیت خوانی پرهیز کرد و اصل را بر صادقانه بودن نیات گذاشت. در چنین نگاهی اگر ایرادی وجود داشته باشد، مربوط به اشتباه در تشخیص است و میتوان با نقد منصفانه و شفاف به رفع نقص پرداخت. قطعاً به طرح "حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر" ایرادهائی وارد است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی اگر به آنها توجه نمایند میتوانند به تصویب قانونی کمک کنند که اولاً اجرائی باشد و ثانیاً موجب حل مشکلات موجود در جامعه شود و مشکلی بر مشکلات اضافه نکند.
هر چند اشکالات زیادی به طرح "حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر" وارد است ولی با توجه به ظرفیت این مقاله، در اینجا به اساسیترین آنها اشاره میکنیم.
اول آنکه تصمیم گیری درباره مسائل مختلف امر به معروف و نهی از منکر توسط یک ستاد با موجودیتی خارج از قوه مجریه، دخالت در امور اجرائی است و چنین دخالتی علاوه بر آنکه خلاف قانون اساسی است موجب تداخلهائی خواهد شد که نتیجهای غیر از اختلال در امور نخواهد داشت. وجود وزارت کشور در قوه مجریه با امکاناتی که در اختیار دارد، کشور را از ایجاد هر دستگاه دیگری برای اجرائی ساختن امر به معروف و نهی از منکر بینیاز میکند. اگر به کم کاری وزارت کشور و دستگاههای تابعه آن ایرادی وجود دارد، کار قانونگزاران اینست که آن ایرادها را برطرف کنند و این وزارت و دستگاههای تابعه آن را وادار به اجرای صحیح قانون نمایند نه آنکه یک دستگاه جدید در کنار آن ایجاد کنند و مشکلات زیادی که تورم بدنه اجرائی کشور، هزینهتراشی جدید، تداخل در وظایف و سردرگمیها و بلاتکلیف ماندن کارها بخشی از آنهاست، تولید نمایند.
دوم آنکه بر فرض صحت تصمیم مربوط به ایجاد ستاد جدید برای امر به معروف و نهی از منکر، ترکیب این ستاد آنگونه که در طرح کنونی آمده به خودی خود خنثی کننده آنست. یک ایراد به این ترکیب اینست که نوع افراد آن متجانس نیستند و نمیتوانند به تصمیم برسند. ایراد دیگر اینست که چنین ترکیبی به دلیل کثرت مشاغل اعضاء نمیتواند تشکیل جلسه بدهد و اگر اعضاء با فشار و اجبار وادار به حضور در جلسه شوند وظایف دیگرشان مختل خواهد شد. و ایراد سوم اینست که اکثر افرادی که برای عضویت در ستاد پیشبینی شدهاند فرصت مطالعه درباره موضوع و اظهارنظر صحیح درباره آن را نخواهند داشت. اکنون تصور کنید چنین ترکیبی چگونه میتواند به وظایفی که برایش در نظر گرفته شده عمل نماید!
سوم آنکه تعدادی از مقولات پیشبینی شده در طرح "حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر" به دلیل مرتبط بودن با مسائل کاری کارکنان قوا و درگیر ساختن افراد با اکثریت بدنه دو قوه قضائی و اجرائی و حتی در مواردی قوه مقننه، ورود عموم مردم به این مقولات موجب بروز درگیریهای فراوان و مواردی بسیار شدید میان مردم و کارمندان دو قوه و نمایندگان مجلس خواهد شد و مشکلات فراوانی برای کشور به بار خواهد آورد. مقولاتی از قبیل حفظ بیت المال، انضباط اداری و مالی، تکریم ارباب رجوع، فساد اداری و اشرافیگری، هر کدام زمینهای برای اظهارنظرهای شخصی و پدید آمدن اختلاف و درگیری در ادارات و دستگاهها هستند به ویژه آنکه هر کس میتواند با استناد به این قانون به خود اجازه بدهد درباره این مقولات اظهارنظر کند و امر به معروف و نهی از منکر در آن موارد را وظیفه شرعی و قانونی خود تلقی نماید.
اگر کسی به یک نماینده مجلس یا یک قاضی و یا یک کارمند در مورد لباس، غذا، مسکن یا نوع برخورد او با فلان شخص یا فلان موضوع و فلان هزینه اعتراض کند و به بهانه امر به معروف و نهی از منکر با او درگیر شود، نمیتوان به او گفت چرا خارج از وظیفه خود عمل کرده. تصور کنید که در آن صورت جامعهای که حکومت و دستگاههای نظارتی دارد چگونه گرفتار دعوا و اختلاف و درگیریهای پایانناپذیر خواهد شد، به ویژه آنکه در همین طرح، حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر نیز پیشبینی شده است و آنها این سلاح را نیز در اختیار دارند. این جمله رئیسجمهور روحانی که در زنجان گفت: "مبادا تحت لوای شعار زیبای امر به معروف و نهی از منکر، ناامنی در جامعه آغاز شود" میتواند ناظر به همین پدیده خطرناک باشد و همینطور خطر درگیریهای خیابانی خودسرانه و البته به بهانه عمل به وظیفه شرعی و قانونی امر به معروف و نهی از منکر.
و چهارم آنکه جامع نبودن طرح "حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر" و محدود بودن آن به مسائلی که بیشتر جنبه شخصی دارند، خطر به فراموشی سپرده شدن موضوعات اصلی اجتماعی را به همراه دارد. بدین ترتیب، این طرح میتواند در بخش خطرهای کوچکتر موجب درگیری شود و در بخش خطری بزرگتر، جامعه را در غفلتی تاریخی فرو ببرد که بسیار زیانآور است.
چاره کار کنار گذاشتن این طرح نیست، بلکه میتوان این طرح را، که پیداست از کارشناسی کافی بهره ندارد، به کمیسیون مربوطه بر گرداند و با استفاده از نقطه نظر کلیه کارشناسان، آن را کامل و غنی ساخت و آنگاه به صحن علنی آورد. از استادان حوزههای علمیه و دانشگاهها، صاحبنظران جامعه شناس و روان شناس، دستاندرکاران رسانهها، مدیران با تجربه اجرائی، قضات، بانوان تحصیل کرده، حقوق دانان، نویسندگان و سایر صاحبنظران امور اجتماعی باید در تدوین این طرح استفاده شود. حتی شاید قبل از مطرح شدن در صحن علنی مجلس، لازم باشد پیشنویس این طرح در رسانهها منتشر شود تا اقشار مختلف مردم به ویژه جوانان درباره آن اظهارنظر نمایند و پس از کامل شدن و رفع نواقص به صحن علنی مجلس عرضه شود. اگر نمایندگان مجلس به ویژه بانیان طرح "حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر" با سعه صدر به انتقادات بنگرند و خیرخواهیها را بپذیرند میتوانند کاری کنند که اثر ماندگاری از آنها برای اجرائی شدن این فریضه دینی به یادگار بماند و اگر به انتقادهای منصفانه و خیرخواهانه توجه نکنند چه بسا امر به معروف و نهی از منکر به جای اجرائی شدن به مسلخ برود و چنین مباد.
رسالت:اسرار سیزده گانه آیت الحق محمدرضا مهدوی کنی
«اسرار سیزده گانه آیت الحق محمدرضا مهدوی کنی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛مطلب اول موقعیت یابی یک «کلمه»تاریخی به نام «آیت الحق محمد رضا مهدوی کنی»، از جهات مختلفی میسر و ضروری است. از جهت سیاسی، از لحاظ فرهنگ والا، از بابت فرهنگ عامه، و از لحاظ تمدنی و مدنی و مناسبات اجتماعی. فایده این موقعیت یابی آن است که مسیر آینده ترسیم میشود و از این مهم تر، به گمان من، موجب میشود که قدر آیات دیگر را که نقش کلمه تاریخی دارند را بدانیم، پیش از آن که «اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسدها شیء»...
مطلب دوم
ما بویژه از آستانه مشروطه، با سنخ نیرومندی از تیپ «علمای ربانی سیاسی» مواجه بودهایم، که جوهر و گل و توش و توانی غیر از تیپ «روشنفکر»ان داشتهاند، و این تمایز بویژه در «تریبون» آن ها بود. «تریبون» تیپ «علمای ربانی سیاسی»، منبری در محضر خدا و خلق بود، و تریبون روشنفکران، میزی در خدمت غرب و مقابل خلق.
تیپ «علمای ربانی سیاسی»، در محضر خدا خود را به این مسئول میشمردند که در قبال مردم متعهد باشند؛ متعهد باشند که مردم را به رحمت خدا دلالت فرمایند و از عذاب خدا بیم دهند. تیپ «علمای ربانی سیاسی»، به طرز شگرفی پخته و سنجیده، در عین حال توأم با بیم و امید، و چشم اندازی بلندمدت بود.
آنها توانستند تا مردم را در یک سیر مستمر از انقلاب مشروطه تا کنون به پیش برند، و این پختگی و بلند نظری و استمرار و پشتکار در فعالیت، مرهون آن بود که آن ها از افقی بلندتر از بالا و پایین روزگار، خود را در درجه اول در قبال خدا مسئول میدانستند. آن ها «عالم ربانی» بودند.
در مقابل، تیپ «روشنفکر» ایرانی مانند اغلب روشنفکرهای دیگر ممالک، برای این مردم، به سمبلی از خامی و ناآگاهی از پیشینه تاریخی بدل شد. تیپ «روشنفکر»، سعی کرد که کشور ما را با غرب همساز کند، و لا جرم، با تغییر مسیرهای غرب، «روشنفکر» نیز رنگ عوض کرد. از این قرار، رفته رفته مردم در قبال تیپ «روشنفکر»، وضع متغیری یافتند، و به مرور اعتماد خود را از دست دادند. اوج این بی اعتمادی را میشد تا انشقاق بیست و هشت مرداد دید. تیپ «روشنفکر» نتوانست اعتماد مردم را به نحو پایداری جلب کند، چرا که نتوانست به صراحت موضع خود را در مقابل «خدا، خود، مردم و اجنبی» معین سازد.
مطلب آخر
«آیت الحق محمد رضا مهدوی کنی»، از این زاویه یک موقعیت تاریخی آموزنده و شایسته توجه دارند. ایشان در کنار برخی از علمای عظام که یزدان نیکی دهش ایشان را برای ما نگاه دارد و طریقت ایشان را مستدام فرماید، بر تمایز و رویارویی تیپ «علمای ربانی سیاسی» و تیپ «روشنفکر» پلی برقرار کردند. موضوع، منحصراً به میراث گران قدر دانشگاه امام جعفر صادق (علیه السلام) محدود نمیشود، بلکه جریان روحانیت خوش فکر محرک انقلاب اسلامی، از پیش از انقلاب، برقراری ارتباطهای مؤثر در میان قشرهای تأثیرگذار روحانیت و دانشگاهی را پایه گذاشتند.
ماجرا به مسجد جلیلی و هدایت و مدرسه حقانی و مدرسه شهیدین، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) و... باز میگردد.
این جریانها، صورت نوین تیپ «علمای ربانی سیاسی» را ابعاد جدیدی بخشیدند که هم اکنون مشغول ایفای نقش تاریخی ویژهای هستند و شناخت این ابعاد، نقش مهمی در موقعیت یابی تاریخی ما دارد:
1.تیپ «علمای ربانی سیاسی»، به طرز بهت آوری پخته و آرام و متین به نظر میرسند و برای مردم خود، سمبلی برای حرکت مستمر و آرام و در عین حال فعال بدل شدهاند.
2.این چهره آرام، «آیت الحق محمد رضا مهدوی کنی»، بنده مخلص خدا و نگارنده کتاب ماندگار «نقطههای آغاز در اخلاق عملی»، بعد از آگاهی و خودسازی و تهذیب نفس و رسیدن به مقامات عالی در علم و عمل و تقوا، کمر همّت بر هدایت خلق میبندد، و چراغ راه میشود و از ظلمات جهل و وهم و گمراهی رهایی میبخشد. فرمول زیست چهره آرام، «آیت الحق محمد رضا مهدوی کنی»، به طرز حیرت آوری سر و ساده و قابل درک و در عین حال مؤثر و پرنفوذ و کارآمد است: او بعد از «سیر إلی الحقّ» و «فی الحقّ»، مرحله «سیر إلی الخلق» را شروع میکند و به ادای رسالت امر به معروف و نهی از منکر میپردازد.
3.به قول امیرالمؤمنین علیه السلام، تیپ «عالم ربانی سیاسی»، خود را برای خداوند در بالاترین مصادر سیاسی قرار داده، و در حقیقت، عزم خود را بر انجام وظیفه الهی جزم میکند (قد نصب نفسه للّه سبحانه فی أرفع الأمور). تیپ «عالم ربانی سیاسی»، از این حیث با تیپ «عالم غیر سیاسی» تمایز مییابد؛ «قد نصب نفسه للّه سبحانه فی أرفع الأمور».
4.این چهره آرام، «آیت الحق محمد رضا مهدوی کنی»، در عین احراز بالاترین مصادر سیاسی، در میان مردم است و به هر مشکلی پاسخ میگوید و فروع را به اصول بازمی گرداند (من إصدار کلّ وارد علیه، و تصییر کلّ فرع إلی أصله). تیپ «عالم ربانی سیاسی»، ضمن آنکه سینهای گشوده برای شنیدن سخنان تازه تمدن نوظهور دارد، در ضمن، این نکته را نیز خاطر نشان میکند که در اسلام، هیچ سؤالی بدون پاسخ نیست، و هیچ مشکلی در معارف الهی و احکام فرعی، بدون راه حل نخواهد بود، و این، همان چیزی است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله در حجّه الوداع در خطبه تاریخیاش بیان فرمود: «ای مردم، به خدا قسم هر آنچه شما را به بهشت نزدیک میسازد و از دوزخ دور میدارد، به همان امر کردم، و هر آنچه شما را به دوزخ نزدیک میکند و از بهشت دور میسازد، از همان نهی نمودم» (یا أیها النّاس و اللّه ما من شیء یقرّبکم من الجنّه، و یباعدکم من النّار، إلّا و قد أمرتکم به، و ما من شیء یقرّبکم من النّار، و یباعدکم من الجنّه، إلّا و قد نهیتکم عنه).
5.تیپ «آیت الحق محمد رضا مهدوی کنی»، فعالانه، آرامش بخش مردم است. او خود را به زحمت میافکند، ولی مردم با او آرام مییافتند. امیرالمؤمنین چنین عالم ربانی را توصیف میفرماید که «چراغ روشن تاریکیها، و برطرف کننده نابیناییها و کلید حلّ مبهمات و دور کننده مشکلات و راهنمای گمشدگان در بیابانهای زندگی است» (مصباح ظلمات، کشّاف عشوات، مفتاح مبهمات، دفّاع معضلات، دلیل فلوات). امام علیه السّلام با این پنج وصفی که بیان فرمود، نشان داد که این بنده آگاه و با تقوا، چگونه پردههای جهل را میشکافد و چشمان را به معرفت باز میکند، قفلهایی که بر درهای مبهمات است، میگشاید، و مشکلات مردم را حل میکند، و در بیابان زندگی، که بیم گمراهی و سرگردانی و اسارت در چنگال دزدان و درندگان میرود، مردم را به شاهراه حق و نجات، هدایت میکند.
6.او آنجا که لازم است سخن میگوید و حقّ را به مخاطبان، به خوبی تفهیم میکند و آنجا که لازم نیست، سکوت میکند و سالم میماند (یقول فیفهم، و یسکت فیسلم). سخن گفتن او، هدف مهمی را دنبال میکند و سکوتش منظور مبرم دیگر را. آنجا که باید روشنگری کند، «عمار» میشود، و مطالب لازم را تفهیم میکند و آنجا که در سخن گفتن بیم گناه و خطر آلودگی به معاصی است، سکوت را ترجیح میدهد، هر دو برای خدا است و هر دو در طریق رضای اوست.
7.در مقابل، تیپ «روشنفکر» در گفتهها و نوشتههای خود، سعی در پیچیدگی و اغلاق دارند، شاید به این منظور که مقام علمی خود را نشان دهند، در حالی که خواننده یا شنونده جز مفاهیم مبهم چیزی به دست نمیآورد؛ ولی تیپ «عالم ربانی سیاسی»، طبق گفته امام علیه السّلام گرفتار اوهام و ریا نمیشود، آنها سخن را آن گونه ادا میکنند، که مردم منبری بفهمند. سکوت و تقیه آنها نیز برای فرار از مسئولیت و عافیت طلبی نیست، بلکه آن هم برای سلامت و رهایی از چنگال معصیت هوا و هوسها، و معصیت خدا است.
8.تیپ «عالم ربانی سیاسی»، خویش را برای خدا خالص کرده و خدا خلوص او را پذیرفته و خالص ترش ساخته است (قد أخلص للّه فاستخلصه). ناخالصیهای روحی و اخلاقی انسان دو گونه است: بخشی از آن برای او قابل رؤیت است و در سایه خودسازی و جهاد اکبر میتوان آن را برطرف ساخت، ولی بخشی از این ناخالصیها به آسانی به چشم نمیآید و نگارنده کتاب ماندگار «نقطههای آغاز در اخلاق عملی»، با تهذیب، امید دارد که خدا مدد رساند و آنها را برطرف فرماید. این، سر صافی دلی اسرارآمیز «آیت الحق» است. «إنّ الشّرک أخفی من دبیب النّمل، علی صفاه سوداء، فی لیله ظلماء» شرک و توجّه به غیر خدا در عمل انسان مخفیتر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک و ظلمانی، و در این حال، پاک سازی اعماق دل از چنان شرکی، جز به امداد الهی میسر نیست.
9.از این رو، تیپ «عالم ربانی سیاسی»، از معادن و گنجینههای دین خداست و از ارکان زمین او» (فهو من معادن دینه، و أوتاد أرضه). آن که وجودش از هر نظر خالص شده و کار او تعلیم و تربیت است، به منزله معدن فناناپذیری به نظر میرسد که دانشجویان دانشگاه امام جعفر صادق (ع) و مدرسه مروی، در کنار او گمان وثیق دارند که هیچ رادعی غیر قابل عبور نیست. از این مخزن بی پایان، مدام ذخایر گران بها استخراج میشود و در برابر توفانهای شرک و گناه، و وسوسههای شیاطین جنّ و انس، که به سوی جامعه انسانی میوزد، همچون کوهی است که در قرآن مجید «میخ زمین» شمرده شده است؛ کوهها از یک سو، توفان ها را در هم میشکنند، و مردمی را که در پناه آنها هستند، در امان میدارند، و از سوی دیگر، در برابر زلزلهها که دائماً از درون زمین برمیخیزد، مقاومت میکنند و پوسته زمین را از لرزشهای مداوم و بنیان کن، محفوظ میدارند.
10.تیپ «عالم ربانی سیاسی»، خود را ملزم به عدالت نموده، و نخستین گام عدالتش، بیرون راندن هوا و هوس، از دل خویشتن است (قد ألزم نفسه العدل، فکان أوّل عدله نفی الهوی عن نفسه). حقیقت عدالت اخلاقی، آن است که تمام اوصاف انسان، در حدّ اعتدال باشد. از جمله، علاقههای افراطی که او را به هواپرستی میکشد و همچنین، خمول و انزوا و سستی، که او را به بیگانگی از دنیا دعوت میکند، در او وجود نداشته باشد. حلال را بپسندد، حرام را نفی کند و در خطّ اعتدال گام بردارد. او عدالت و اعتدال را از خویشتن شروع میکند، آن هم از درون جان و زوایای روحش، و تا چنین نباشد، به یقین، سخنش در دیگران، برای پیمودن جادّه عدل، اثر نمیگذارد.
11.تیپ «عالم ربانی سیاسی»، کسی است که حق میگوید و به حق عمل میکند» (یصف الحقّ و یعمل به). اگر طرفدار حق است، تنها در زبان و سخن نیست، بلکه در رفتار و عمل نیز هست. سخنی که از اعتقاد برخیزد، در رفتار انسان منعکس میشود و اگر انعکاسی نداشت، نشانه عدم ایمان گوینده، به آن سخن است.
12.هیچ کار خیری نیست، جز آنکه در برنامه زندگی او قرار دارد یا آهنگ آن میکند، و در هیچ جا گمان خیری نمیرود، جز اینکه به سوی آن گام برمیدارد و تا به آخر نرسد از تلاش نمیایستد (لا یدع للخیر غایه إلّا أمّها، و لا مظنّه إلّا قصدها). او طالب هر خیر و نیکی و سعادت است. او حتّی مواردی را که گمان میرود در آنجا خیری یافت شود، به سراغ آن میرود. او عاشق و دلباخته خیرات است و همچون شخصی که گمشده گران بهایی دارد، همه جا به دنبال آن میگردد و در هر محفلی آن را جستجو میکند.
13.تیپ «عالم ربانی سیاسی»، زمام اختیار خود را به دست قرآن سپرده و قرآن رهبر و پیشوای او است. هر جا قرآن فرود آید، او بار خویش را همان جا افکند، و هر جا قرآن منزل کند، آن را منزل گاه خویش سازد (قد أمکن الکتاب من زمامه، فهو قائده و إمامه، یحلّ حیث حلّ ثقله، و ینزل حیث کان منزله).
به این ترتیب، اگر از اسرار موقعیت تاریخی «آیت الحق محمد رضا مهدوی کنی»، بپرسیم، باید گفت، این بنده مخلص و آگاه، خود را موظّف به هدایت گم گشتگان بیابان زندگی دید، اصلاح را از خویشتن شروع کرد، هوا پرستی را از درون جانش ریشه کن ساخت، حقّ گفت، و به حقّ عمل کرد، و همواره دنبال نیکیها بود، هر جا دسترسی به خیر پیدا کرد آن را در بر گرفت، و از همه برتر اینکه، در همه جا و در هر زمان و در همه چیز، قرآن، راهنما و پیشوای او بود، زمام اختیار خود را به کلام حق سپرد، و حرکات و سکناتش را هماهنگ با قرآن نمود.
قدس:امارات و ادعاهای گاه به گاه
امارات و ادعاهای گاه به گاه»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکترمحمد حسین جوادی است که در آن میخوانید؛در خلیج فارس جزایر متعددی وجود دارد که در باره حاکمیت بر بعضی از آنها بین کشورهای منطقه اختلاف نظرهایی وجود دارد.
یکی از جنجالی ترین این مسایل و اختلافات، مربوط به ادعاهای امارات متحده عربی نسبت به سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک است. روشن است این ادعا علاوه بر دارا بودن ابعاد سیاسی در ورای آن نیز ادعاهای حقوقی نیز نهفته، هرچند دارای قواعدی سست و بی بنیان حقوقی است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امارات عربی متحده همزمان با آغاز مناقشههای مرزی ایران و عراق، اقدامهایی پنهانی را در جزیره ابو موسی آغاز کرد. این کشور با استفاده از این شرایط با وارد کردن تعدادی خانه پیش ساخته و تشویق اتباع خود به اقامت در جزیره ابوموسی، تلاش کرد دایره اقدامهای خود را گسترش دهد. در مقابل جمهوری اسلامی ایران نیز به منظور تثبیت حاکمیت خود بر جزایر خلیج فارس، بویژه در جزیره ابوموسی، در سال 1361 اقدام به تأسیس فرمانداری در آن کرد و سیاستی هماهنگ را در خلال سالهای بعد در پیش گرفت، اما امارات با حمایت کشورهای مرتجع عرب، خواستار به رسمیت شناختن حاکمیت آن بر جزایر سه گانه شد. حمایت از امارات پس از آن تنها به کشورهای همسایه محدود نشد، بلکه قدرتهای غربی نیز طرفداری خود از ادعاهای واهی امارات را اعلام کردند.این کشورها با نادیده گرفتن تمام کنوانسیونها و موارد حقوقی بین المللی، درصدد هستند تا اجماعی درباره موضوع جزایر سه گانه خلیج فارس به نفع امارات به وجود آورند.
دامنه اختلافات منطقهای ما با کشورهای عرب اکنون خود را به جز مسأله جزایر سه گانه، در حوزههایی چون سوریه، بحرین و یمن به شکلی آشکار نشان میدهد. به یقین میتوان گفت با این روند واگرایی در منطقه نمیتوان به نتیجه ای آرام دلخوش بود. این مسایل به طور مستقیم بر مناسبات اقتصادی در اوپک، مدیریت در سازمان ملل و همچنین نفوذ در منطقه تأثیر مستقیم دارد.
امارات و بویژه حکومت ابوظبی در تلاش است تا با طرح ادعا برضد حاکمیت ایران بر ابوموسی، در وهله اول سیادت خود بر درون کشور امارات را تثبیت کرده و در وهله بعدی از شرایط بین المللی واختلافات جهان غرب با دولت ایران استفاده نماید و حاکمیت ایران بر قسمتی از سرزمینش را دچار تهدید ساخته و بویژه اجماعی بین المللی علیه حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه فراهم سازد. اما این تلاشهای امارات تا کنون با شکستی فاحش روبرو شده است. شکستی که برای آگاهان به تاریخ و فرهنگ منطقه دور از انتظار نبوده، ولی شاید مسؤولان حکومت ابوظبی انتظار این شکست به این ابعاد را نداشته باشند و در واقع حاکمان ابوظبی اهدافی را از تلاشهای خود دنبال می کنند.
نفوذ بیشتر در شورای همکاری خلیج فارس از دیگر اهداف امارات است. در موضوع جلب حمایت شورای همکاری نیز امارات یا به دربسته خورده یا موفق به کسب حمایت دولتی چون بحرین شده که خود در داخل کشورش با انقلابی مردمی روبه روست و حمایت نکردنش بارها بهتر از حمایتش است.
از سوی دیگربرای جهان عرب موضوع ادعای امارات بر جزایر ایرانی به داستانی خسته کننده تبدیل شده است. بخت امارات برای به دست آوردن پشتیبانی مؤثر عربی از همیشه ضعیف تر است. در حالی که امارات تصور می کرد که قادر خواهد بود با سوءاستفاده از اختلاف کشورهای غربی با ایران در موضوع هسته ای، حمایت تأثیرگذار کشورهای غربی را به دست آورد , در عمل صرفاً چند کشور غربی همچون آمریکا، انگلستان و فرانسه بیانیه هایی صادر و بدون اینکه از ادعای مالکیت امارات بر جزایر پشتیبانی نمایند، صرفاً خواستار همکاری ایران با امارات برای حل موضوع و ارجاع این موضوع به عنوان یک اختلاف به دیوان لاهه شدند.
طبق قوانین ارجاع به دیوان لاهه باید با موافقت طرفین یک اختلاف بین المللی باشد. در موضوع جزایر، که ایران از اساس ومبتنی به دلایل حقه تاریخی، حقوقی وسیاسی وجود اختلاف را نمی پذیرد. ارجاع به دیوان لاهه نیز غیر ممکن است. در مجموع باید گفت که امارات در ادعاهای خود علیه ایران به هیچ دستاوردی نرسیده است .از این رو تنها می کوشد با بحران آفرینی در مقاطع زمانی مختلف صرفاً به اهداف از پیش تعیین شده خود دسترسی پیدا کند، اهدافی که با منافع کشورهای عرب مرتجع منطقه و نیز آمریکا وبرخی قدرتهای غربی گره خورده و از رهگذر طرح این ادعای واهی می تواند به آن دسترسی یابد.
سیاست روز:به بازی گرفتن میلیونها هوادار
«به بازی گرفتن میلیونها هوادار»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم مهدی طلایی است که در آن میخوانید؛سهشنبه و چهارشنبه هفته گذشته وقتی میلیونها هوادار فوتبال بخصوص هواداران استقلال و پرسپولیس برای دیدن بازی تیم مورد علاقه خود پای گیرندههای تلویزیونی شان نشستند تا شاهد رقابتهای هفته دوازدهم لیگ برتر بعد از چند هفته تعطیلی باشند، دیدند از فوتبال خبری نیست.
گویا رئیس فدراسیونی که یک روزی به دستور مدیران بالادستی، در یک انتخابات بدون رقیب! به صندلی ریاست رسیده بود و مجری فرمان بالادستیها بود امروز و پس از یک کلکسیون ناکامی که برای فوتبال در همه ردهها به یادگار گذاشته، دل را به دریا زده است و جلوی دوربینهای تلویزیونی را گرفت تا بالاخره در ظاهر و شاید برای فقط چند روز یک بازی را برده باشد!
البته دستهگل به آب دادن این فدراسیون تمامی ندارد و براساس شنیدهها فدراسیون فوتبال برای هر بازی پخش نشده باید به اسپانسر تبلیغات محیطی ۲ میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان پرداخت کند. به این ترتیب فدراسیون کفاشیان ضرر زیادی را به فوتبال تحمیل خواهد کرد. همچنین عدم پخش زنده مسابقات نه تنها باعث نشده که تماشاگران زیادی به ورزشگاهها بروند بلکه تعداد تماشاگران هم کمتر شده است.
دعوای فدراسیون فوتبال و صدا و سیما بر سر حق پخش زنده بازیهای فوتبال سالهاست که به جدالی بین طرفین تبدیل شده اما در این سالها بالاخره دو طرف با هم به تفاهم میرسیدند اما امسال فدراسیونی که سرمربی تیمملیاش هر وقت دلش میخواهد میرود و میآید و تمام فدراسیون نازش را میکشند که نکند دوباره قهر کند در مقابل صدا و سیما اقتدارگرا شده و از حقوقش! کوتاه نمیآید.
اینکه حق پخش تلویزیونی حق فوتبال است و این حرفی کاملا درست است اما از کدام شبکه تلویزیونی فدراسیون میخواهد حق پخش بگیرد، از تنها شبکه تلویزیونی و ملی کشور؟
برای کدام فوتبال، فدراسیون ادعای حق پخش ۱۶۰ میلیاردی دارد؟ برای فوتبالی که باشگاههایش یکی پس از دیگری هر سال در آسیا و در مرحله مقدماتی حذف میشوند؟ به فوتبالی که تیمهای نوجوانان، جوانان و امیدش همیشه زودتر از پیشبینیها با مسابقات خداحافظی میکنند؟ برای فوتبالی که دو میلیارد به بازیکنانی میدهد که توان ندارند نصف بازیکنان حرفهای بدوند؟ به فوتبالی که آرزوی دیدن پنج پاس سالم را در دل هواداران گذاشته است؟ به فوتبالی که مربیانش با رقمهای میلیاردی فقط داور را دلیل باخت تیمشان میدانند؟ به فوتبالی که فدراسیونش مدیری را به مسابقات آسیایی اعزام میکند تا آبروی کشور را ببرند؟ به فوتبالی که شیشه، موادمخدر و پارتیهای فراوانش مردم را منزجر کرده است؟ به فوتبالی که مروج بداخلاقیها و توهینها است؟ به فوتبالی که فدراسیونش از استعلام چهار کارت خدمت سربازی ناتوان است و با کارت جعلی به بازیکنان مجوز بازی میدهد؟ به فوتبالی که حتی برخی بازیکنان تیمملیاش برای قوانین کشور هیچ ارزشی قائل نیستند و با پول و پارتی کارت جعلی خدمت سربازی تهیه کردهاند؟ به فوتبالی که تمام خرجش را دولت از جیب مردم میدهد؟
آقای کفاشیان فوتبال حرفهای که از آن سخن میگویید یعنی تجارت. تجارت یعنی کسب درآمد از بخش خصوصی نه دست توی جیب مردم کردن. فدراسیون شما توان جذب یک اسپانسر برای تیمملی را ندارد. اسپانسری تیمملی را در جامجهانی حمایت کرد که به گفته بازیکنان تیمملی وقتی لباسهایش آب میخورد، کوچک میشد یا به زبان خودمان آب میرفت.
فدراسیون فوتبال، دولت محترم نفت را خام میفروشد و پول نفت را میدهد جنس چینی، فرآوردهای نفتی همچون بنزین و... وارد میکند و از تولید خبری نیست.
فدراسیون آقای کفاشیان و رفقا هم همین کار را به شکل دیگر انجام میدهند. پول بیتالمال از راههای گوناگون به فدراسیون تزریق میشود و آقایان این پول را مدیریت میکنند تا خرج شود! قرار است فدراسیون حق پخش را به باشگاهها بدهند. کدام باشگاه خصوصی است آقای کفاشیان که سخن از فوتبال حرفهای میکنید؟ مگر همین باشگاهها هر سال میلیاردها تومان از دولت نمیگیرند تا بریزند به پای بازیکنانشان.
چرا آقای کفاشیان حرفهای شدن را فقط در درآمدزایی میبیند. اگر پول عامل حرفهای شدن بود که امروز فوتبال ما باید با این ارقام سرسامآور حرفهای بود.
آقای کفاشیان فوتبال باید درآمدزا باشد و پولش را خودش درآورد نه اینکه همیشه دستش توی جیب مردم باشد؛ بهتر است یک ملاقاتی با آقای دادکان داشته باشید ایشان در زمان مدیریتشان در فدراسیون به استقلال مالی رسید بدون حق پخش و جنجال!
دور از انصاف است نقدی به عملکرد صدا و سیما نزنیم. ایکاش مدیران سیما هزینههایی که برای ساخت برنامههای کلیشهای ورزش میشود را به شکل حرفهایتری در ورزش هزینه کنند. متاسفانه اکثر برنامههای ورزشی سیما به نوعی محفلی برای دیدار دوستان و تعریف و تمجید از خود است که نه تنها مخاطب ندارد بلکه توهین به شعور مخاطب است. این برنامههای فقط آنتن پرکن ، بهتر است برای صرفهجویی در هزینهها تعطیل شود.
هم فدراسیون فوتبال، هم صدا و سیما و هم مسئولان کشور میدانند که فوتبال ورزش مورد علاقه مردم ایران است و این ورزش بدون حضور و شور و اشتیاق مردم هیچ ارزشی ندارد. از سوی دیگر نیز همه بر این واقفند که موفقیتهای ورزش به خصوص فوتبال وبه تبع آن استقلال و پرسپولیس، میتواند شور و نشاطی را به جامعه هدیه کند که با هزاران میلیارد تومان دیگر نیز نمیتوان تنها در چند ساعت این شور و هیجان را در جامعه ایجاد کرد. بنابراین این دعوایی که هیچ ارتباطی به مردم ندارد و شایسته مردم ایران نیست باید قبل از هفته سیزدهم پایان یابد.
پول نفت که حق مردم است به فوتبال تزریق میشود به صداو سیما هم تزریق میشود آن وقت مردم حق دیدن فوتبال از تلویزیون را ندارند. جوانان سرمایههای کشورند آیا اینگونه قرار است با سرگرمی و علایق آنها بازی کنیم؟ عواقب این لج و لجبازیهای کودکانه را میدانید؟ آیا دنیا به این کارها نمیخندد و مدیریت کشور را زیر سوال نمیبرد؟
رقم درخواستی فدراسیون فوتبال برای حق پخش مسابقات امسال ۱۶۰ میلیارد تومان است اما سیما گفته حاضر نیست بیشتر از ۲۰ میلیارد بدهد.
فدراسیون فوتبال دخل و خرجش نسبت به سال قبل۱۰ برابر افزایش یافته که این رقم را درخواست داده و روی آن اصرار دارد؟
اختلاف بین رقم درخواستی فدراسیون و صداوسیما نشان میدهد دو طرف هیچ وقت با هم نمیتوانند به توافق برسند و فقط یک دستور بالادستی میتواند دوباره عامل ورود دوربینهای تلویزیونی به ورزشگاهها و آوردن هیجان به خانه مردم و هواداران فوتبال شود. یقینا این بازی برندهای ندارد و هر دو حریف بازنده هستند چون مردم را فراموش کردهاند.
وطن امروز:محرم را بد شروع کردید
«محرم را بد شروع کردید»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ به یک عبارت، فهم آنچه سال 61 هجری قمری در کربلا گذشت، خیلی هم نیازمند مطالعات عمیق و پیچیده نیست؛ «مردی به نام حسین بنعلی(ع) در راه هدفی والا، نه فقط از قطعه قطعه جان گرامی خود، بلکه حتی از خون طفل 6 ماههاش هم گذشت، آنچنان غریبانه و مظلومانه، لیکن آنچنان باشکوه و زیبا که الیالابد تجلی ایثار شد. مبارزه با بطالین آنقدر برای این مرد، موضوعیت داشت که در نهایت، این رخصت را به تقدیر داد تا عصر عاشورا سر از بدنش جدا کنند و... تازه! از اینجا به بعد شاهد قصه اسارت اهل بیتش باشد».
گمانم واضحتر از این، هیچ قیامی در تاریخ پیدا نمیشود. از همین زاویه است که میبینیم فلان رماننویس برجسته دنیا، با آنکه اساسا و اصولا اعتقادی به خدا ندارد، از «خون خدا» سخن به نیکی میگوید، جملهاش را که درباره سیدالشهدا میخوانی، حتم میکنی او هدف حسین(ع) را فهمیده! باری 2 پاراگراف از بهمان سیاستمدار برجسته غربی درباره قیام عاشورا آنقدر با دل تو بازی میکند که یک آن فکر میکنی با یک عالم شیعه طرفی اما بعد در مییابی که او از قضا قائل به هیچ دینی نیست! علت چیست که حسین(ع) از همگان دل برده؟ گمانم وضوح کارش! و اینکه خیلی واضح و روشن، در راه هدفی که داشت، مبارزه کرد و جنگید، بیهیچ هراسی از هیچ زخمی و بیهیچ ترسی از هیچ تیری ولو آنکه تیر سهشعبه باشد و جز گلوی علیاصغرش هدفی نداشته باشد. حرفهای مختصر و مفید مشاهیر عالم درباره کربلا که عمدتا از یک یا 2 پاراگراف تجاوز نمیکند، مکرر در مجموعههایی منتشر شده است.
میخوانی میبینی هر کدام از یک زاویه به قیام عاشورا و مدح حسین(ع) پرداختهاند اما همه درست، همه رسا، همه دقیق و همه منطبق بر واقعیت. من واقعا در این نوشتار بنا ندارم اسامی این مشاهیر را فهرست کنم اما از این نامداران بگیر تا علمای آگاه، خلاصه همه سخنشان درباره حضرت حسین(ع) این بوده و بس که «عاشورا درس مبارزه و ایستادگی در برابر دشمن؛ در یک کلام درس مقاومت است».
برای من، اشخاص موضوعیتی ندارند، بیم از منزلت گرانقدر جمهوری اسلامی دارم؛ هنگام قیاس سخن رئیسجمهور درباره کربلا و سخن چارلز دیکنز درباره عاشورا! خندهدار نیست؟ گریهدار نیست؟ راستی که کاش میشد بعضی جملات را مخفیانه نوشت... و نوشت: «آیا باید درباره کربلا هم امیدوار به سخن رئیسجمهور زن کشور آرژانتین باشیم؟!» من واقعا نمیدانم چه توافقی قرار است با دشمن بسته شود، فرض هم میکنم توافق نکردهاند، لیکن عالیجنابان! چکار به کربلا دارید دیگر؟! آن هم در شرایطی که کربلا، درس یک چیز نباشد، همانا «درس مذاکره» است! برای توافقی که نه حتی زیرمجموعه صلح، بلکه فیالواقع ذیل ضعف تعریف میشود، پشت سنگر عاشورا مخفی نمیشوند! «هر که دارد هوس کرب و بلا...» زیبنده آن سرباز و سرهنگ اسلحه به دوش است، نه ملتمسان کدخدا! آن روز که بعضیها در مناظره، سرهنگها را بدل از جنگ و خون و مبارزه نشانه گرفتند، میشد فرض کرد نگاه امروزشان را به کربلا!
وقتی وزیر امور خارجهشان هر توافقی را بهتر از عدم توافق میداند، چه استبعاد که خودشان هم اینگونه به واقعه کربلا نگاه کنند؟! وقتی کدخدایی که دیگر نیست را، همچنان کدخدا میدانند و از این بدتر، او را «مودب و باهوش» میخوانند و باز هم از این بدتر، با دشمن مهربانترند تا دوست، قابل فرض است که تحریف کنند کربلا را! هر چند این وجیزه آخری که صادر نمودند، بیش از «تحریف» به «لطیفه» میمانست! کربلا اگر واقعا درس مذاکره بود، «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» رخ نمیداد! کربلا اما درس مبارزه بود، آن هم تا آخرین قطره خون طفل 6 ماهه! عجبا! گاندی هندو بعد از آزادی کشورش از چنگ استعمار انگلیس،الگوی مبارزاتی خود را واقعه کربلا و مبارزه جانانه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) میخواند؛ آنوقت بعضیها در امالقرای عزایحسینی، هنگام امتیاز دادن به دشمن، یاد کربلا میافتند!
حقا که جای حیرت دارد! کربلا از آنجا که فراتر از خط قرمز، «خط سرخ» ماست، مدعیالعموم نباید این نوشته را تند بخواند، بلکه باید منباب رعایت شأن والای جمهوری اسلامی، متذکر عدهای دیگر شود.
از جمله شهدای دشت خونین کربلا «حضرت حر بن یزید ریاحی» بود. بعضیها چگونه این آزاده در خدمت امام حسین(ع) را با سران فتنهای قیاس میکنند که در خدمت شمر و یزید زمانهاند؟! سران فتنه فقط قابل قیاس با «اشقیای تاریخ»اند نه «احرار عالم». کسانی هم که با دشمن، توافق ضعیف میبندند، بهتر است به جای وارونهنمایی کربلا، درس عبرت از ابوموسی اشعری بگیرند!
آغاز محرم است؛ این وسط باید ناز کربلا را کشید! ناز این خاک، آنقدر خریدنی است که حتی عشاق کدخدا هم هنگام تلاش برای بستن توافق - ولو به اشتباه! - مایه از خون خدا میگذارند!
قصدی برای روضه خواندن ندارم اما چه بد مذاکرهای بود مذاکره تیر سه شعبه با گلوی علیاصغر(ع). عالیجنابان! حواستان هست چه میگویید؟!
جوان:محاسن و مصائب تأویل
«محاسن و مصائب تأویل»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبدالله گنجی است که در آن میخوانید؛رهبران انقلابها، جنبشهای سیاسی یا چریکی و حاکمان سیاسی معمولاً تفسیری از تاریخ ارائه میدهند که با تفسیر علمی- تاریخی صرف متفاوت است. تأویلکنندگان سیاسی طوری تاریخ را «این زمانی» مینمایند که با روش، اهداف و آرمانهای مدنظر همسو و حقانیت آنها در نسبت با نقاط مدنظر تاریخ تأیید گردد. تفسیر و تأویل تاریخی بعضاً بسیار کارگشاست و موجب تقویت باورهای اجتماعی یا اعتقادی میشود و به صورتبندی قالبهای ذهنی و تبدیل تصور به تصدیق کمک مینماید.
اما در بعضی از مواقع ذهنیت تأویل کننده با فهم اجتماعی زمان همسو نمیگردد و میتواند موجب مشکلاتی در بههمریختگی باورها یا سرنوشت رهبران و مولدان تأویل شود. برای تقریب اذهان این جمله امیرالمؤمنین مثال خوبی از تأویل است که:« سرباز زینت کشور است». آیا منظور امیرالمؤمنین همین سرباز امروزی است که یونیفرم نظامی و پوتین میپوشد، دو سال خدمت رایگان انجام میدهد و همه موظف به انجام آن هستند؟
در عصر امیرالمؤمنین قطعاً اجبار در سربازی نبوده و سن نیز ملاک ورود به خدمت نبوده، مدت آن برای همه یکسان نبوده است. اما با این تأویل سربازی را مقدس و دفاع از میهن را امری مقدس میشماریم و خدمت سربازی را افتخار میدانیم. حضرت امام خمینی (ره) نیز از تأویل و تفسیر در انقلاب اسلامی بهرههای ارزشمندی را به ملت رساندند و دربازخوانی تاریخ به زیبایی از تفسیر برای اثبات حقانیت انقلاب اسلامی استفاده کردند.
دوگانه حسینی - یزیدی از انقلاب اسلامی برای تفسیر چیستی نظام پهلوی و چیستی انقلاب اسلامی باعث پیوند انقلاب اسلامی با عاشورای سال 61 هجری شد. امام معیار و نماد حقانیت، عدالت، جهاد و اصلاح بوده و شاه مظهر فساد، وابستگی و دینزدایی. در مواجهه با صدام نیز دوگانه حسینی- یزیدی، سازمان ذهنی و پیشینه تاریخی اسلام تشیع را گوشزد میکرد و مسئله حق و باطل و لزوم ایستادگی و مقاومت و اینکه در مکتب ما شهادت و پیروزی هر دو پیروزی را به باور امروزی تبدیل میکرد.
اما تأویل و تفسیر بعضاً از دستگاه معرفتی غیرتأثیر میپذیرد. ارائه قرائت سلطنتی از نظام مبتنی بر ولایت فقیه توسط محسن کدیور بر همین اساس صورت گرفت. یا ارائه تفسیر جمهوریخواهانه از قانون اساسی و امام خمینی توسط تجدید نظر طلبان با همین روش شکل گرفت. بنابراین نقطه مطلوب مفسر و تفسیری که از تاریخ برای اثبات حقانیت مسیر خود ارائه میدهد اساس تأویل در اندیشه سیاسی است.
خاتمی نیز در تفسیر حدیث غدیر خم به صورت علنی «ولایت» را به معنی «دوستی» و «محبت» تأویل کرد و بهرغم اینکه در هیبت روحانیت و سیادت بود از ابراز آن ابائی نداشت، چرا که فهم او از همگرایی در کشور یا شعار «ایران برای همه ایرانیان» این بود که این تأویل و تفسیر میتواند به وحدت کمک نماید. سخنان دکتر روحانی در زنجان و تفسیر «این زمانی» وی از واقعه عاشورا باید بر اساس این قاعده فهمیده شود.
دغدغه ذهنی روحانی چیست؟ و مسئله اصلی وی کدام است؟ اگر این روشن شود تأویل وی نیز قابل پردهبرداری است. روحانی در دو مسئله به صورت خاص تحت فشار است؛ اول اینکه در مذاکره با دشمن مورد انتقاد است که زیادروی صورت نگیردیا نتیجه آن عزتمند باشد. دوم اینکه روحانی تحت فشار است که سران فتنه را باید آزادکنی و گرنه به شعارهای انتخاباتیات جامه عمل نپوشاندهای. این دو دغدغه رئیس جمهوری محترم باعث میشود که وی به عنوان یک شخصیت حوزهای در آستانه محرم تفسیری از عاشورا ارائه دهد که بتواند با این تفسیر مهمترین علقه تاریخی شیعیان، حل آن دو دغدغه را تسهیل نماید. اما تفسیر موسع روحانی فراتر از فهم اجتماعی ایرانیان از دو هویت حاضر در صحنه عاشورا است.
«عاشورا درس مذاکره و تعامل است» و «توبه» دقیقاً در راستای مذاکره با دشمن و پذیرش سران فتنه صورت گرفت اما احتمالاً اشکالات این تأویل از ذهن دکتر روحانی عبور نکرده است. «مذاکره و تعامل» از دو وزن «هموزن» به دست میآید که باید چیزی بدهند و چیزی بستانند. امام حسین (ع) فقط نصیحت و اتمام حجت میکرد. حق را برای باطل تبیین میکرد و هدف خود را میگفت. در واقع او هدف قیام را برای طرف مقابل میگفت و جلسات وی دیپلماتیک نبود که باید کوتاه آمد و نظرات را به هم نزدیک کرد. او مظهر حق و عصمت بود. بنابراین «تعامل» با «باطل» در تأویل دکتر روحانی تقلیل روشنفکرانه حماسه حسینی است.
کمااینکه اگر با صدها درجه تقلیل، تفسیر دکتر روحانی پذیرفته شود باید گفت که مذاکره و تعامل امام حسین نتیجه نداد و او در بین دو راهی مرگ و ذلت، مرگ (شهادت) را انتخاب کرد و به هر قیمتی به توافق نمیاندیشید. اما قیاس واقعه کربلا در مذاکره با غرب معالفارق است، زیرا منازعه کربلا بحث درون جامعه اسلامی بود و رقابت گفتمانی بر سر معنادهی به اسلام بود و هرکس تفسیر خود را داشت اما تفسیر امام حسین چون بر حق بود ارزش جان دادن را نیز تجویز میکرد. اما مذاکره امروز ما با غرب بیرون از گفتمان درون دینی است. درباره توبه حر نیز تأویل معالفارق است. حر زیانی به امام یا حکومت وی نزد.
راه را بست و بعد پشیمان شد. هم توبه کرد هم با شهادتش جبران کرد. سران فتنه دستشان به خون آلوده است در پاسخ به نصایح و اتمام حجت نظام به گردنکشی روی آوردند و نه تنها توبه نکردهاند بلکه همچنان بر «بغی» خود اصرار دارند و جالب اینکه دکتر روحانی نیز اصرار آنان بر مسیر قبلی (مثلاً بعد از رفع حصر) را میداند اما علاقهمند است از واژه توبه برای توبه نکرده استفاده نماید.
اما آنچه کمتر به آن توجه شده است اینکه سه رئیس جمهور اخیر ایران (خاتمی، احمدینژاد، روحانی)در ارائه تفسیرهای تاریخی خود برای اثبات حقانیت و اندیشه امروزیشان بخشی از جامعه را جامعه هدف خود میدانند که کمتر مذهبی است. بنابراین هیچ موقع تفسیری ارائه ندادند که دغدغهای از نیروهای اصلی انقلاب برطرف یا نگرانی آنان را رفع کنند. این تفسیر همان تفسیری است که تجدیدنظرطلبان از جهتگیری ملت ایران در دوم خرداد 1376 ارائه و بر مبنای همان تفسیر برای اداره کشور برنامهریزی کردند.
اما گذر تاریخ نشان داد که آن تفسیر صرفاً یک «توهم من محور» بود. قاطبه جامعه ایران حسینی است و حسین مظهر عزت و شهادت است. این فهم با هیچ تفسیری دگرگون نخواهد شد. شاید لازم باشد دکتر روحانی به عنوان یک «روحانی» این تأویل را اصلاح نماید، چرا که هویت حقوقی کنونی وی روزی به اتمام میرسد اما وی فرزند حوزه است و آنچه درباره دین و اعتقادات میفرمایند در تاریخ اسلام و تشیع ثبت خواهد شد. این ثبت از یک روحانی بر جای میماند نه از یک رئیس جمهور.
حمایت:اسید پاشی به امر به معروف!
«اسید پاشی به امر به معروف!»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم سید محمد مهدی موسوی است که در آن میخوانید؛در آستانه ماه محرم که نخستین دهه آن را به نام "دهه امر به معروف و نهی از منکر" نامیده اند، طرح مباحث سیاسی و اجتماعی راجع به چگونگی اجرای این فریضه الهی در سطح جامعه، می تواند یک فرصت باشد چرا که به هر حال بار دیگر بهانه ای برای جلب و تمرکز دغدغه مندان در این باره فراهم شده و اذهان بیش از پیش ، متوجه ضرورت اجرای آن ولو در بازه زمانی کوتاه مدتی می شوند. اما جریان ضد انقلاب و اپوزیسیون خارج نشین به همراه یک جریان مرموز داخلی می کوشد چنین امر مهمی که به تعبیر روایات عمل بدان موجب قوام و سامان یافتن جامعه و مصون ماندن از بسیاری شرارت ها و ناملایمت ها است، تحت الشعاع موج های هیجان برانگیز و اغلب گمراه کننده قرار گرفته و به آن سمت و سویی سوق دهد که مراد و مقصود آنها تخریب ارزشهای دینی می باشد.واقعه اسفبار اسیدپاشی در اصفهان که رسانه های معاندِ ضدانقلاب، با سناریوی اغواگرایانه همیشگی ، تفاسیر مغرضانه و جهت دار خود را از این قضیه بازتاب دادند، تا حدی باعث شده که طرح ارزشمند و مورد انتظار وکلای بهارستان نشینِ ملت، مورد حمله رسانه ای و تبلیغاتی جبهه معاندین انقلاب اسلامی قرار بگیرد و متاسفانه در این میان، همسویی برخی رسانه های به اصطلاح تجدیدنظرطلب برای وارونه نمایی این حادثه دلخراش جای حیرت و شگفتی است.
این در حالی است که در قضیه اسید پاشی اصفهان، مسئولان انتظامی بلافاصله از کشف سرنخ های اولیه عاملان این حادثه خبر دادند و چند نفری دستگیر شدند و مسئولان ارشد قضایی با پیگیری موضوع تاکید دارند که عامل یا عاملان اسید پاشی در انتظار اشد مجازات باشند.همه این تحرکات و فضا سازی دشمن پیرامون مسئله اسیدپاشی گره زدن آن به امر به معروف آن هم در آستانه دهه اول ماه محرم به هیچ وجه نمی تواند بی معنی باشد، چه آن که نیک می دانیم که از سالیان گذشته ، عده ای در برابر اجرای طرح هایی چون حمایت از آمرین به معروف و ناهیان از منکر ، مقاومت های شائبه داری داشته و دارند.
البته طبیعی است که هر طرح و برنامه ای در بدو امر، احیاناً با ضعف هایی روبرو باشد اما این که به بهانه برخی نقصان ها- که کاملاً طبیعی هم هست- اصل ماجرا مورد حمله و تخطئه قرار گیرد، نه با موازین عقل سازگار است و نه با مبانی دین و دستورات الهی می خواند. آن هم در خصوص یکی از اساسی ترین فروع دین که به تعبیر رسای رسول اعظم (ص) ، بی توجهی و عمل نکردن به آن موجب تسلط اشرار بر جامعه و عدم استجابت دعای نیکان و خوبان می گردد.روایت منقول از امام باقر(ع) در باب الزامات اجرایی شدن این فریضه مسلم دینی نیز خواندنی است که فرمودند:«امر به معروف و نهی از منکر راه و روش پیامبران و شیوه صالحان است و فریضه بزرگی است که دیگر فرایض به واسطه آن بر پا میشود، راهها امن میگردد و درآمدها حلال میشود و حقوق پایمال شده به صاحبانش برمیگردد، زمین آباد میشود و (بدون ظلم) حق از دشمنان گرفته میشود و کارها سامان میپذیرد.»
به واقع با عنایت به این فریضه الهی و تلاش در راستای احیای آن است که می توان نسخه علاج مصیبت ها و ظلم و فسادهای بشری را یافت و آن را بکار گرفت و در این میان چه زمانی بهتر از ایام محرم حسینی برای توجه به این مساله کلیدی که حقیقتاً اعتقادمان بر این است که قیام عاشورا و نهضت خونین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله(ع) با امر به معروف و نهی از منکر به گونهای عجین شده که نمی توان پیام اصیل آن را دریافت مگر آن که به این فرایض نجات بخش و بنیادین به معنای واقعی فکر کرد و در عملیاتی سازی آن در سطح جامعه- چه حوزه های فردی و چه حوزه های اجتماعی و حاکمیتی- همت گماشت. بنابر این ضمن آنکه باید با عاملان اسید پاشی شدیدترین برخورد قانونی و قضایی صورت بگیرد تا درس عبرتی برای این جنایتکاران باشد، باید با رسانه های مرموز و مریضی که اتهام افکنی علیه آمران به معروف را به بهانه حادثه دلخراش اسید پاشی اصفهان در دستور کار قرار داده اند نیز برخورد قانونی شود.
مردم سالاری:کاهش جمعیت جوان کشور چگونه؟
«کاهش جمعیت جوان کشور چگونه؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم ولی درویشی است که در آن میخوانید؛در سالهای اخیر بارها و بارها در خصوص کاهش جمعیت کشور و روند رو به رشد پیر شدن آن اظهار نگرانی شده است.
در این مدت مسوولان، به تناسب شأن و جایگاه کسانی که اظهار نگرانی کردند، حرفهای مختلفی زدند، تصمیمات قابل تأملی گرفتند و در کل رفتارهای متفاوتی از خود بروز دادند. به عنوان مثال وقتی رئیسجمهور سابق اظهار نگرانی کردند، مسوولین به طرح مشوقهایی مانند اعطای ربع سکه و نیم سکه و تمام سکه و چند سکه و حتی زمین و ... برای کسانی که فرزنددار و یا به عبارتی پرفرزند شوند، روی آوردند. وقتی مراجع اظهار نگرانی کردند، زمانی هم که این دغدغه از جانب رهبر معظم انقلاب مطرح شد عقلای قوم حذف جراحیهای پیشگیری از بارداری و اعمال محدودیتهای شدید در توزیع لوازم پیشگیری از بارداری و نهایتا پیشنهاد اقدامات تنبیهی و حتی زندان را چاره کار دانستند. همه این تصمیمات در شرایطی گرفته میشد، که در کنار تنگناهای شدید اقتصادی و سایه سنگین یأس و نومیدی و نگرانی از آینده بر فضای عمومیجامعه، سیستم مدیریتی کشور حتی از اعطای وام ناچیز ازدواج به جوانانِ مستعدِ فرزندآوری، عاجز بود به نحوی که عدد منتظران دریافت این وام به بیش از یک میلیون و سیصد هزار نفر رسیده بود.
از طرفی در کشور بیش از 3 میلیون نابارور وجود داشت که عمدتا از تامین هزینههای گزاف برای فرزنددار شدن، عاجز مانده بودند تا اینکه در ماههای اخیر و پس از ارائه طرح قابل نقد نمایندگان مجلس در این زمینه، کارشناسان امر و جامعه شناسان دغدغهمند از اتخاذ 2 تصمیم خردمندانه در این راستا اظهار شادمانی کردند. تصمیم اول را دکترهاشمی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، به این شرح اعلام کرد: نظر وزارت بهداشت برای افزایش جمعیت کشور درمان حدود سه میلیون نفر جمعیت نابارور در کشور است که میتوان با تحت پوشش قرار دادن این افراد تحت یک بیمه مناسب برای عملهای جراحی و تهیه داروهای لازم، اقدام کرد و دکتر کاردار، معاون دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی، در خصوص تصمیم دیگر چنین گفت: با بانکها تفاهمنامههایی امضا کرده ایم که بر اساس آن افرادی که از 6 شهریور سال 93 به بعد ازدواج کردهاند میتوانند از 10 میلیون تومان وام 11 درصد سود بهرهمند شوند و اگر زوجین دانشجوی دانشگاه آزاد باشند 20 میلیون تومان وام به آنها تعلق میگیرد. همچنین سالنهای دانشگاه آزاد نیز شبها و در ایام تعطیل برای این افراد رایگان است. علاوه بر آن، دانشگاه آزاد برای تامین جهیزیه و کالاهای اساسی زوجین نیز طرحهایی را دارد به طوری که جهیزیه را با کیفیت بالا، قیمت پایین تر و به صورت اقساط در اختیار زوجین قرار دهد.
در خصوص اهمیت این 2 اقدام وزارت بهداشت و دانشگاه آزاد همین بس که در شرایط کنونی جامعه که خانوادهها هنوز دورنمای آینده کشور را آنچنان روشن و پرامید نیافتهاند تا بدون داشتن دغدغههای بحق در مورد آینده فرزندانشان، اقدام به فرزندآوری کنند، کشور تنها از طریق اجرای قدرتمندانه همین 2 طرح – با توجه به گستردگی و بزرگی جامعه هدف آنها - و حتی بدون اعمال محدودیتها و تهدیدات و تعزیرات قابل نقد و ناکارآمد، میتواند از این وضعیت هشدار بگذرد و فرصتی ایجاد شود تا با تنومند شدن درخت امید در دل و جان مردم و روشن تر شدن افقهای آینده از طریق ایجاد زیرساختهای متنوع اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، والدین به خواست عقل و احساس خود اقدام به فرزنددارتر شدن نموده و با پرورش فرزندانی تنومند و شایسته، کشور را از این خطر رهانیده و سعادت و سلامت آینده آن را تضمین نمایند. لذا همه مسوولین و قوا و دستگاههای دغدغه دار وظیفه دارند تا اولا به صورت قاطع از این اقدامات حمایت و پشتیبانی نموده و به تناسب شدت دغدغه واقعی خود، برای از میان برداشتن موانع موجود در این مسیر تلاش نمایند.
ثانیا در تصمیمگیریهای اینچنینی، خود را بی نیاز از مشاوره و مشارکت نخبگان و بزرگانی که دارای قابلیتهای بزرگ مدیریتی و اجرایی در سطح کشور میباشند، ندانند. بر وزارت علوم، تحقیقات و فناوری دولت تدبیر و امید و سایر شوراها و سازمانهای مرتبط نیز فرض است که با تدوین برنامهای جامع و قابل اجرا، طرحهای خردمندانهای از قبیل همین طرح معاونت دانشجویی دانشگاه آزاد را توسعه داده و با بهرهگیری از دانش، توان و تجارب اخیر مسوولین این دانشگاه، آن را در سطح دانشگاهها و سازمانهای زیرمجموعه خود به اجرا درآورند، تا در قرن21 به عنوان کشوری که زن و شوهر را به جرم فرزنددار (یا فرزنددارتر) نشدن از برخی حقوق اجتماعیشان محروم کرده و آنان را به زندان میانداختهاند، زبانزد نشویم.
ابتکار: وارونگی معروف ها و منکرها
«وارونگی معروف ها و منکرها»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛امر به معروف و نهی از منکر از ارکان نظام اجتماعی اسلام است. به عبارتی امر به معروف و نهی از منکر نوعی مهندسی برای اصلاح جامعه به حساب میآید. فلسفه امر به معروف دستگیری و خیرخواهی است. در این فلسفه بنا بر مچ گیری نیست. هدف نجات فرد و جامعه است. بنابراین رویکردهایی که روش مچ گیری و تله گذاری و به دام انداختن را دنبال میکنند، با فلسفه این اصل مهم در تضاد هستند. ارزش و کارکرد این اصل حیاتی در رعایت شرایط، ضوابط و ویژگی های آن، برای رسیدن به نتیجه مطلوب، میباشد. هرگاه شرایط این اصل رعایت نشود، نتیجه اش وارونگی مفاهیم و جابجایی معروف و منکر است؛ معروف ها رنگ منکر میگیرند و منکرها به جای معروف مینشینند. بر همین اساس توجه به نکات زیر خالی از لطف نیست:
1- بزرگترین منکر این است که افراد فاقد صلاحیت اقدام به انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر نمایند. نباید به افرادی که شناخت لازم و مهارت کافی برای برخورد با دیگران را ندارند، اجازه انجام این مهم را داد. بخشی از آسیب های کنونی جامعه نتیجه حضور افراد فاقد صلاحیت در پیشبرد ارزش ها و انجام فرضیه امر به معروف میباشد. آسیب این دسته بسیار بیشتر از آسیب منکرات است. هر گاه جاهلانِ زمان امر و نهی را عهده دار شوند به جای معروف، امر به منکر میکنند.
2- بزرگترین معروف رعایتِ آبرو و حرمت انسان و بزرگترین منکر بی آبرو کردن افراد و بی حرمتی نسبت به انسانهاست. شیوه هایی که به آبروریزی و تحقیر افراد منتهی میشوند، خود زمینه ساز جابجایی و وارونگی مفاهیم ارزشی هستند. آنانکه با بی حیثیت کردنِ دیگران برای خود حیثیت کاسبی میکنند، نمیتوانند آمرین به معروف باشند.
3- در جامعه اسلامی ایران قانون مهمترین معروف به حساب میآید و قانون گریزی بزرگترین منکر است. اقداماتی که تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر به صورت خود سرانه انجام میگیرد خود از مصادیق بارز منکرات اجتماعی میباشد. آنارشیسم و رفتارهای خود سرانه و بدون مجوز، ولو به نیت امر به معروف، از مصادیق روشن منکرات بزرگ محسوب میشوند.
4- یکی از اصول مهم قانون اساسی کشور و یکی از آموزه های بارز دینی عدم تجسس در حریم و اموال شخصی افراد میباشد. به عبارتی تجسس در حریم خصوصی جزء منکرات بزرگ است. بر این اساس هر اقدامی که این اصل مترقی را نقض کند، خود مصداق منکر میباشد. در نتیجه اقدام اخیر مجلس در خصوص قلمداد نکردن مشاعات آپارتمانها و خودروهای شخصی در حکمِ پاک کردن صورت مسأله و نقض اصل مذکور میباشد. خودروی شخصی مثل چاردیواری، بخشی از حریم شخصی افراد است.
5- وقتی کارکردِ امور وارونه شود، مفاهیم هم قلب میشوند. وقتی کسی که باید به عدالت رفتار کند، عملِ ظالمانه انجام دهد، به صورت طبیعی جای عدل و ظلم عوض میشود. آنکه باید خدمت کند، هر گاه گرفتار خیانت شود، جای این دو مفهوم عوض خواهد شد. پس بزرگترین منکر این است که مدعیان در مقام عمل موجب وارونگی ارزشها شوند.
6- یکی از مظاهر مهم منکرات دین فروشی است. عده ای تجارت بهشت و جهنم به راه انداخته اند. به برخی مجوز بهشت دهند و کسانی را از ورود به بهشت منع میکنند. اینان که با ارزشها تجارت و کاسبی میکنند نمیتوانند آمرین به معروف باشند. نتیجه اینکه امر به معروف و نهی از منکر پایه اصلاحی جامعه محسوب میشود، ولی سپردن این مهم به دست نااهلان باعث انهدام این اصل و ویرانی ارزشها و جابجایی مفاهیم میشود. این روزها جامعه ایران بیش از آنکه دردمند تعطیلی امر به معروف و نهی از منکر باشد، گرفتار جابجایی و قلب مفاهیم است.
آرمان:گزارش بورسیهها، سند حقانیت دولت
«گزارش بورسیهها، سند حقانیت دولت»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر احمد شیرزاد است که ر آن میخوانید؛وقتی دولت یازدهم کار را تحویل گرفت با انبوهی از مشکلات و مسائل روبهرو بود؛ در برخی زمینهها به دلیل فسادهای بزرگ و افسارگسیخته، عملکرد دستگاههایی با چالش و مشکلات جدی مواجه بود. یکی از مسائلی که در این چند سال تغییر رویه داده و رویه جدید آن با ابهامات زیادی روبهرو شد، مسئله صلاحیت اعضای هیات علمی دانشگاهها و بورسیههای وزارت علوم بود. به عنوان مثال در دانشگاه صنعتی شریف بدون اینکه کسی از پشت پرده بورسیهها و غیرقانونی بودن آنها خبر داشته باشد همواره استادان و اعضای هیات علمی نسبت به تغییر رویه استخدام هیات علمی اعتراض داشتند.
امروز که مشخص شده بورسیههای غیرقانونی در این استخدامها تاثیرگذار بوده است، سندی برای بجا بودن آن نگرانیها به روی میز آمد. در واقع زمانی که از ماهیت یک دانشگاه سخن به میان آورده میشود، موضوع بیان شده مشتی سنگ، خاک و چند ساختمان و اتاق نیست بلکه آنچه به یک دانشگاه هویت میبخشد و آن را برجسته میسازد، اعضای هیات علمی و سطح سواد علمی آنان است بنابراین طبیعی است اگر قرار باشد این مسئله خدشهدار شود و افراد ناکارآمد به عنوان استاد دانشگاه به فعالیت در دانشگاهها بپردازند، کل مجموعه زیرسوال خواهد رفت.
در بسیاری مواقع، استفاده از رانت تحصیلی آسیبهای بیشتری نسبت به استفاده از رانت مالی و اختلاس وارد میآورد. فردی که مالی را اختلاس کرده است، یک تاثیر منفی کوتاه مدت بر جا میگذارد اما استادی که با رانت تحصیلی و بدون شایستگی لازم وارد دانشگاه میشود، 30 سال بدون سواد و صلاحیت لازم به تدریس فرزندان این مرز و بوم میپردازد که تاثیری به مراتب منفیتر و طولانیتر از فسادهای اقتصادی دارد. حل و فصل این مسئله نیاز به قاطعیت دارد و دکتر روحانی تا به حال در پیمودن این مسیر اهتمام لازم را داشته که گزارش منتشره اخیر گواه آن است.
اگر مجلس نیز در این زمینه با دولت همکاری کند این پرونده زودتر به سرانجام خواهد رسید. در حال حاضر هر چند اقلیتی کوچک در مجلس حضور دارند که از حل شدن این پرونده راضی نیستند و حتی اگر منافعی در حل شدن یا حل نشدن پرونده داشته باشند، بیش از آن به دنبال گذاشتن چوب لای چرخ دولت هستند، اما اکثریت مجلس باید از فرصت استفاده و دولت را در افشای ابعاد این پرونده و مجازات متخلفان یاری کند. انتشار جزئیات پرونده بورسیههای تحصیلی اقدام ارزشمند دولت است که اگر تا آخر با قاطعیت ادامه پیدا نماید، تاثیر مثبتی بر دانشگاه خواهد داشت.
دنیای اقتصاد:همه بهدنبال ارز ضعیفتر
«همه بهدنبال ارز ضعیفتر»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم عباس عاملی رنانی است که در آن میخوانید؛
در شرایط معمول اقتصادی سه ملاحظه اصلی برای هر کشوری در رابطه با ارزش واحد پولی وجود دارد. رتبهبندی این سه ملاحظه برای هر کشوری با توجه به شرایط خاص آن اقتصاد فرق میکند. دو ملاحظه اول شامل همه کشورها، از جمله کشورهای توسعه یافته میشود، ولی ملاحظه سوم تقریبا مختص کشورهای در حال توسعه است. این سه ملاحظه عبارتند از: نخست، تاثیر تغییر ارزش واحد پولی بر رشد اقتصادی با توجه به اهمیت ارز بر قیمت کالاهای صادراتی. دوم، تاثیر تغییر ارزش واحد پولی بر نرخ تورم، با توجه به اهمیت تاثیر نرخ ارز بر قیمت کالاهای وارداتی و سوم، تاثیر تغییر ارزش واحد پولی بر ثبات مالی (Financial Stability) با توجه به سطح دلاریزه بودن اقتصاد در بسیاری از کشورهای در حال توسعه.
البته ملاحظات دیگری نیز وجود دارد که بیشتر مربوط به تاثیرات میانمدت نوسانات ارزی است، مثل مساله مهم موازنه تجاری، ولی میشود گفت که سه ملاحظه فوق را میتوان در بازده زمانی کوتاه تری مورد توجه قرار داد.
همانند بسیاری از متغیرهای اقتصادی، تلاطمات نرخ ارز عواقب مثبت و منفی دارد. بهطور معمول تنها ملاحظه اول است که کاهش ارزش واحد پولی را مورد پسند قرار میدهد، اما ملاحظات دوم و سوم همواره سیاستگذاران اقتصادی را بر آن داشته است که از کاهش شدید ارزش پولی خود پرهیز کنند. علت آن نیز از این قرار است. در تاریخچه اقتصادهای تورمی که تورم آن بیش از اندازه بالا بوده (به استثنای تجربه ضد تورمی ژاپن از دهه 90 به بعد)، همواره نگرانی مهمتر و معنادارتری از تورم بیش از اندازه پایین بوده است.
در نتیجه ملاحظه دوم که در بالا ذکر کردیم، بیشتر از این جهت بوده است که کاهش ارزش واحد پولی باعث افزایش قیمت واردات میشود و در حقیقت به معنای وارد کردن تورم است. ملاحظه سوم نیز همواره در بسیاری از کشورهای در حال توسعه دلیلی بر تلاش برای جلوگیری از کاهش شدید ارزش واحد پولی بوده است؛ چراکه بسیاری از کارگزاران اقتصادی این کشورها، اعم از خانوارها و شرکتها و حتی دولتها، دارای بدهیهای ارزی سنگینی بودهاند. با توجه به اینکه درآمد این کارگزاران به واحد پول داخلی است، کاهش ارزش واحد پولی در حقیقت باعث افزایش بدهی بدون افزایش درآمد میشود و در نتیجه احتمال ورشکستگی و ایجاد ناثباتی مالی را افزایش میدهد. بهطور خلاصه، سیاستگذاران اقتصادی بهرغم عواقب مثبت ملاحظه اول، به علت ملاحظات دوم و سوم بهطور معمول همواره در تلاش بودهاند تا از کاهش شدید و غیرقابل کنترل نرخ ارز خود جلوگیری کنند.
اما در ماهها و سالهای اخیر محاسبات فوق به هم ریخته است. از یک طرف، ملاحظه سوم در بسیاری از کشورهای در حال توسعه به علت کاهش وابستگی به استقراض دلاری کمرنگتر شده است – اگر چه هنوز در کشورهایی مثل ترکیه و برزیل بسیار حائز اهمیت است. از طرف دیگر، به استثنای چند کشور، بقیه دنیا در حال دست و پنجه نرم کردن با فشارهای سنگین ضد تورمی هستند. اکنون بیش از یک سال است که نرخ افزایش قیمت تولیدکنندگان (Producer Price Inflation) در دو قلب تپنده تولید جهانی – یعنی آلمان و چین – منفی است. این به آن معنا است که این کشورها بیش از یک سال است که همراه با کالاهای مصرفی، نیروهای ضدتورمی (disinflation) را نیز صادر کردهاند. بهعلاوه کاهش شدید قیمت نفت و همچنین دیگر اقلام از جمله گندم، آهنآلات و دیگر محصولات خوراکی و معدنی باعث کاهش معنادار تورم شده است.
در اروپای شرقی، لهستان و مجارستان برای نخستین بار در تاریخشان تورم منفی را تجربه میکنند. در آمریکا و انگلیس بهرغم بهبود رشد اقتصادی، میزان تورم کمتر از حد مطلوب سیاستگذاران اقتصادی است. در میان اقتصادهای اصلی آمریکای لاتین، فقط برزیل است که با تورم 6/5 درصدی بهدنبال پایین کشیدن نرخ تورم است. شیلی، کلمبیا و مکزیک همگی با تورم مطلوب زیر 5 درصدی بیشتر تمرکزشان روی رشد اقتصادی است. در آسیا، حتی هند که همواره با تورم مزمن و بالا دست به گریبان بوده است با به کار گرفتن سیاستهای پولی ارتودکس و اعمال سیاستهای اصلاحاتی در بخش عرضه درصدد تجربه تورم زیر 8 درصدی است، اما در بزرگترین بلوک اقتصادی دنیا، یعنی اتحادیه یورو تورم به 0/3 درصد سقوط کرده است و رفته رفته خط مشی بانک مرکزی اروپا عوض شده است.
خاطرات ژرمنها از دوران تورم فوق بالا (Hyper-inflation) همواره باعث شده بود که بانک مرکزی اروپا بیش از اینکه از تورم پایین بترسد، نگران تورم بالا باشد و به همین دلیل مشی سیاستگذاری خود را بهرغم عدم شرایط مناسب رشد اقتصادی معطوف به سیاستهای به نسبت انقباضی سوق داده است، اما در ماههای اخیر بالاخره بانک مرکزی اروپا متوجه شد که آنچه مهمترین تهدید برای اقتصاد این منطقه است رکود غیر تورمی به مثابه دو دهه فراموش شده اقتصاد ژاپنی است. این نگرانی از «ژاپنیزه شدن» اقتصاد اتحادیه یورو بانک مرکزی اروپا را بر این بنا داشت که نرخ رسمی سود خود را به نیم درصدکاهش دهد، تا از این طریق سیاست خود را به سیاست انبساطی سوق دهد. بهعلاوه، بانک مرکزی اروپا با پنج سال فاصله از بانکهای مرکزی آمریکا و انگلیس بالاخره تن به Quantitative Easing (خرید اوراق قرضه در بازار سرمایه جهت افزایش نقدینگی در بازار – نوعی شدید از سیاست انبساطی که طبعا پس از رسیدن نرخ بهره به نزدیک صفر به کار گرفته میشود) داد، اگرچه هنوز راضی به خرید اوراق قرضه دولتی نشده است. اما سیاستی که به نظر نگارنده بیش از هر اهرم دیگری در راستای خارج کردن اقتصاد یورو از تله ژاپنیزه شدن مورد نظر بانک مرکزی اروپا و رئیس آن، ماریو دراگی است، سیاستی است نانوشته در راستای کاهش ارزش یورو.
بانک مرکزی اروپا در این جهت در بازار ارز دخالت رسمی نمیکند اما سیاستهای اعلام شده، همگی در راستای کاهش جذابیت یورو برای بازار سرمایه هستند، از جمله اعلام هدف بانک مرکزی برای افزایش حجم نقدینگی این بانک به مقدار یک تریلیون یورو. جناب دراگی هم در هر فرصتی سعی میکند به فعالان بازار سرمایه یادآوری کند که ارزش یورو هم اکنون فراتر از آن چیزی است که مبانی اقتصادی بر آن پافشاری میکنند. کارگزاران بازار سرمایه نیز میدانند که ایستادن در برابر یک بانک مرکزی بزرگ کار سادهای نیست. در همین راستا، ارزش هر یورو از ماه مه تاکنون از 1/40 دلار به 1/25 دلار سقوط کرده است. به نظر نگارنده، جا برای کاهش بیشتر ارزش یورو به زیر 1/20در ماههای آینده وجود دارد.
و این تنها بانک مرکزی اروپا نیست که هم در راستای افزایش رشد اقتصادی و هم در راستای ایجاد تورم به دنبال واحد پولی ضعیفتر است. در ماههای اخیر، بانکهای مرکزی کره جنوبی، کلمبیا و جمهوری چک بهطور فعال در پی تضعیف واحد پولی خود بودهاند. دیگر کشورها همچون لهستان، مجارستان و شیلی، بهطور غیر مستقیم با کاهش نرخ بهره رسمی خود، کاهش ارزش پولی خود را نیز دنبال کردهاند. در این میان، این بانک مرکزی آمریکا بوده است که سخنی از ارزش فزاینده دلار به میان نیاورده است. در ماههای اخیر، بهبود شرایط اقتصادی آمریکا، نزدیکی پایان Quantitative Easing توسط بانک مرکزی آمریکا و گمانهزنی در مورد موعد اولین افزایش نرخ بهره در آمریکا از زمان وقوع بحران اقتصادی – که به گمانه بازار سرمایه در اواسط سال 2015 اتفاق خواهد افتاد – به کاهش ارزش اغلب واحدهای پولی در برابر دلار انجامید. بانک مرکزی آمریکا هم به ظاهر در قبال افزایش ارزش دلار سکوت کرده بود، تا اینکه صورت جلسه آخرین جلسه رسمی این بانک که هفته گذشته منتشر شد نشان داد که اعضای هیاترئیسه از افزایش ارزش دلار و اثرات آن بر رشد اقتصادی ابراز نگرانی کردهاند.
این تنها پنجمین بار در بیست وپنج سال گذشته است که بانک مرکزی آمریکا چنین واکنشی را در برابر نوسانات دلار نشان داده است. بدون شک هدف از این ابراز نگرانی تلاش سیاستگذاران پولی آمریکا برای جلوگیری از تقویت بیش از اندازه دلار است. به این ترتیب بهنظر میرسد که در میان سیاستگذاران اقتصادی بار دیگر «جنگ ارزی» (Currency War) شکل گرفته است. در شرایطی که تورم پایین نگرانی بزرگتری از تورم بالاست و رشد اقتصادی هنوز قوت نگرفته است، بهنظر میرسد که همه به دنبال کاهش ارزش واحد پولی خود هستند. در این میان بانک مرکزی اروپا با فشارهای ضد تورمی سنگینتر و نرخ رشد اقتصادی کمتری نسبت به دیگر قدرتهای اقتصادی کلنجار میرود. به همین دلیل احتمال اینکه این بانک مرکزی بیشترین و جدیترین سیاستها را در قبال کاهش ارزش واحد پولی خود به کار بگیرد بیشتر است. در هر صورت جا برای کاهش ارزش یورو هنوز زیاد است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد