سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بنا به گفته نادیا پیش از اسارت، نیروهای داعش چند مرتبه به شهر کوچک محل سکونت آنها در نزدیکی سنجار آمدند. مردانی با عینکهای دودی، ماسکهای مشکی بر صورت و کلت و چاقویی بر کمر، ویژگیهایی بود که نادیا از این افراد به یاد میآورد. پس از چند بار مراجعه نیروهای داعش، آنها مردم شهر را در یک میدان جمع کردند و خواستند تا سلاحهایشان را تحویل دهند. داعشیها گفتند که با تحویل سلاح در واقع جان خود را خریدهاند.
اما پس از جمعآوری سلاحها، اتفاق دیگری افتاد. پس از بردن اهالی شهر به داخل یک مدرسه، مردان و زنان از یکدیگر جدا شدند. تا بعدازظهر آن روز صدای شلیک گلولههایی به گوش میرسید که به گفته نادیا احتمالا صدای قتل عام مردان شهر بوده است. بعد از آن نیز زنان پیر و جوان از یکدیگر جدا شدند. در آخرین لحظه، مادر نادیا انگشتری به او داد و گفت: شاید زمانی به آن نیاز پیدا کنی. در واقع این آخرین خاطرهای است که نادیا از مادرش در ذهن دارد. پس از آن 64 زن جوان که نادیا هم جزو آنها بود، سوار چند خودرو شده و به موصل برده شدند. محل اسارت نادیا در موصل پنج بار از سوی اعضای داعش عوض شد.
اولین خانه متعلق به یک قاضی به نام قاضی حسین بود که پس از حمله داعش به موصل، محل زندگی خود را ترک کرده بود اما هنوز عکس وی و همسرش روی دیوار خانه قرار داشت. نادیا و چند زن دیگر به مدت سه روز در این خانه حضور داشتند و بعد به مکانهای دیگر منتقل شدند. به عقیده نادیا، این 9 روز به اندازه یک عمر بود و ثانیه به ثانیهاش در ذهنش نقش بسته است. گاهی اوقات به این زنان غذا نمیدادند و گاهی نیز به شش زن، تنها یک تخم مرغ بهعنوان غذا میدادند. جیره آب آشامیدنی آنها یک لیوان آن هم دو روز یکبار بود. بعضی روزها نیز تنها یک سطل آب در اختیار آنها قرار میدادند که کف صابون داخل آن ریخته شده بود. نیروهای داعش دائم این جمله را تکرار میکردند که اگر ایمان بیاورید، به هر آنچه بخواهید دست خواهید یافت.
کتک زدن زنان بدون هیچ دلیلی، از کارهای روزانه این افراد بود. نادیا میگوید یکی از داعشیها شوک الکترونیکی داشت و دو نفر دیگر نیز همیشه یک چوب دستی داشتند. وقتی صحبت تجاوز تروریستها به این زنان مطرح میشود، نادیا دستانش میلرزد و سرش را پایین میاندازد. پس از یک سکوت طولانی مدت، به حالت فریاد میگوید: چه کاری از دست ما در مقابل این افراد بر میآمد؟ نادیا میگوید گاهی اوقات دیگر زنان به پای این مردان میافتادند تا آنها را از نیت شومشان منصرف کنند، اما تمام تلاشها و نالههای آنها بی نتیجه بود.
فکر حمله به این مردان و کشتن آنها چند بار به ذهن نادیا خطور کرد، اما مشکل این بود که آنها همیشه در گروههای سه یا چهار نفره بودند و تمام وقت سلاح در دست داشتند. شرایط به قدری برای آنها سخت شده بود که روزی شیشه یکی از پنجرهها را شکسته و هر کدامشان تکهای از آن را زیر آستین خود پنهان کردند تا در صورت سخت شدن شرایط با همین شیشهها خودکشی کنند. این تصور وجود دارد که داعشیها از مواد مخدر استفاده میکنند و اثرات این مواد باعث بروز چنین رفتارهایی میشود. اما نادیا میگوید چنین موضوعی را مشاهده نکرده و به نظر میرسد تمام کارهای آنها در آگاهی کامل بوده است.
یکی از تاسفهای نادیا این است که یکی از همین افراد، انگشتری یادگاری مادرش را از او گرفت و در دستش کرد. او میگوید مطمئنا یک روز این فرد را پیدا کرده و انگشتش را قطع میکند. نادیا احتمال میدهد این مرد از افراد محلی باشد زیرا به زبان کردی صحبت میکرد. بنا به گفته نادیا دو گروه در میان داعش وجود داشتند؛ یک گروه که به نظر میرسد از رهبران بودند، به زبان عربی سلیس سخن میگفتند. گروه دوم نیز که جایگاه پایینتری داشتند، به زبانی تلفیقی از عربی و کردی حرف میزدند.
بزرگترین خوش شانسی نادیا در شب نهم رقم خورد. پنجمین خانهای که نادیا به آنجا برده شد، اتاقهای فراوانی داشت و شش مرد از آنها محافظت میکردند. آن شب چهار نفر از مردان در خانه نبودند و دو نفر دیگر نیز در آشپرخانه در حال صحبت بودند. وقتی نگاه نادیا به قفل در افتاد، متوجه شد چندان محکم بسته نشده است. در یک لحظه تصمیم خود را گرفت. کفشهای ورزشی که در گوشهای از آن خانه پیدا کرده بود، به پا کرد و به سمت حیاط دوید. خوش شانسی دوم این بود که سگ نگهبان خانه با دیدن نادیا پارس نکرد. از روی دیوار خانه پرید و بدون آنکه بداند به کجا میرود شروع به دویدن کرد. هیچ آشنایی با موصل نداشت، اما احساس کرد پس از چند ساعت دویدن به یک محله مسکونی رسیده است. به صورت اتفاقی در یک خانه را زد.
مردی در خانه را باز کرد و نور موبایلش را روی صورت او انداخت. نادیا با گریه حوادث پیش آمده برای خود را تعریف کرد و مرد به سرعت او را داخل خانه برد. پس از چند دقیقه زن خانه نیز بیدار شد و شروع به کمک کردن به نادیا کرد. او تازه فهمید که زانویش در حال خونریزی شدید است.
شاید نادیا روزی هر آنچه را در این 9 روز بر سرش آمد، بنویسد. خودش میگوید یک روز تمام مشاهداتش را در دادگاههای بینالمللی بیان میکند، حتی اگر برای رسیدن به آن روز چند سال صبر کند.
اشپیگل / مترجم: حسین خلیلی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد