علی، نوجوان مجرم دیگری است که دست به دزدی میزد. او که توسط پلیس تهران دستگیر شده است، میگوید: مادرم از راه کارگری در خانههای مردم، هزینه زندگی را تامین میکرد چون بیشتر مواقع در خانه نبود، نسبت به تربیت من بیتوجه بود و من هر روز تا برگشتن او به خانه، در کوچهها پرسه میزدم. مدرسه را هم که رها کردم، ناراحت نشد چون هزینههای مدرسه از روی دوشش برداشته میشد. کم کم شروع به دزدی کردم و چون کم سن و سال بودم، کسی به کارهایم توجهی نداشت اما بتدریج مردم متوجه شدند و به همین دلیل مجبور شدم محل زندگیام را عوض کنم. چند سال بعد توانستم کار مناسبی پیدا کنم. با این که دیگر احتیاجی به پول نداشتم اما دزدی برایم نوعی عادت شده بود، نمیتوانستم از آن دست بردارم و چون گیر نیفتاده بودم، فکر میکردم خیلی زرنگ هستم و هیچکس نمیتواند مرا دستگیر کند، اما بالاخره دستگیر شدم و به زندان افتادم.
صمد هم حال و روزی شبیه به علی دارد. این نوجوان هم بتازگی بازداشت شده و بعد از تعیین حکم به کانون اصلاح و تربیت فرستاده خواهد شد. به گفته صمد، والدینش یکی از دلایل تباهی زندگیاش هستند: ما خانواده فقیر و شلوغی بودیم. شش برادر و یک خواهر دارم. پدرم به زور مخارج زندگی ما را تامین میکرد. او آدم بیخیالی بود. مادرم هم همینطور و کاری به کار ما نداشت. من در خیابان بزرگ شدم و اولین بار پشت یک چراغ قرمز دزدی کردم. شیشه ماشین پایین بود و راننده هم اصلا حواسش نبود. کیف پولش روی صندلی بود. یواشکی برداشتم و فرار کردم. خودم تنهایی آن پول را خرج کردم. بعد از آن چند بار دیگر هم همین طور دزدی کردم. یک شب تا صبح در خیابان ماندم و بعد هم یک گوشه چرتی زدم. خانوادهام اصلا متوجه نشدند من شب خانه نبودم. بعد از آن گاهی شبها به خانه نمیرفتم. دوستانی پیدا کرده و با آنها خوش بودم. اول فقط با هم سیگار میکشیدیم. بعد از آن هر وقت پولی گیر ما میآمد، حشیش هم میگرفتیم. پس از آن هرچند وقت یک بار گیر میافتم و مرا به زندان میفرستند. بعد هم که بیرون میآیم، باز روز از نو و روزی از نو.
مجرمان به عادت معمولا بزهکاری را از دوران نوجوانی شروع میکنند و این اندوخته شوم دوران رشد را تا میانسالی و گاه پیری همراه خود دارند. کاظم ـ الف مردی چهل و چهار ساله است که به اتهام جیببری توسط کارآگاهان پلیس آگاهی تهران دستگیر شده است. او سابقه بارها دستگیری و زندان را در پروندهاش دارد. کاظم میگوید: اولینبار 16 سالم بود که دزدی کردم. یک دوچرخه دزدیدم. چند روز سوارش شدم و بعد آن را فروختم. بعد از آن دزدی برایم عادی شد. این طوری بدون اینکه زحمت بکشم و کار کنم، پول درمیآوردم تا اینکه دستگیر شدم و مرا به کانون اصلاح و تربیت فرستادند. اول به خودم قول دادم بعد از اینکه آزاد شدم، دیگر خلاف نکنم اما اینطور نشد. از آن به بعد شغل اصلی من دزدی است. هر بار به زندان افتادم، شگردهای جدید یاد گرفتم . من هیچ کار و حرفهای بلد نیستم و فقط از راه خلاف پول درمیآورم.
دستگاه قضایی درخصوص مجرمان به عادت حساسیت خاصی دارد و در بیشتر موارد اگر مجرمی در جرمی سابقهدار باشد، تشدید مجازات شامل او میشود. البته حل این معضل فقط با تشدید مجازات میسر نیست و باید از روشهای دیگر نیز برای اصلاح مجرمان به عادت استفاده کرد.
لیلا حسینزاده
برداشت اول
توانمندسازی مجرمان به عادت
دکتر پروین ناظمی/ روانشناس و مدرس دانشگاه
ویژگیهایی که فرد در محیط خانوادهاش کسب میکند، میتواند نقش مهمی در آیندهای داشته باشد که برای خودش خواهد ساخت. ویژگیهای اکتسابی یعنی آنچه فرد بهعنوان طرز گفتار، طرز رفتار، دیدگاه و تیپ رفتاری در محیط از والدینش دریافت میکند. کودک اگر پسر باشد با پدر و اگر دختر باشد، با مادرش همانندسازی میکند و رفتارهای آنها را از خود نشان میدهد. همچنین شخصیت و اولین باوری که در ذهن فرد درباره خودش شکل میگیرد، از ارزیابی والدین نسبت به کودک ناشی میشود. آیا کودک در محیطی بزرگ شده که همراه با تحقیر و سرزنش بوده، یا در یک محیط و بستر مناسب عاطفی رشد کرده است؟ آیا احساس محترم و با ارزش بودن میکند؟ آیا خود پندارهای که از خودش دارد، مثبت است یا خیر؟ پاسخ این پرسشها در واقع نشاندهنده شخصیت فرد است. اگر طرز رفتار کودک و نوجوان در مکانهای مختلف از جمله مدرسه نامناسب باشد، احساس ارزشمند بودن در او تقویت نمیشود. فردی که عزت نفس ندارد و این حس را دریافت نکرده است، حس احترام گذاشتن به خود را ندارد. این افراد در نوجوانی دست به کارهایی مانند دزدیهای کوچک میزنند که اساسا انتظار نداریم از آنها ببینیم. ارتکاب همین بزههای کوچک است که آنها را در آینده به سمت بزههای بزرگتر سوق میدهد و قبح جرم نزد آنها از بین میرود و ارتکاب جرم برایشان به عادت تبدیل میشود؛ عادتی که نسبت به آن شرطی شدهاند و دیگر نمیتوانند آن را کنار بگذارند. چون وجدان اخلاقی که پدر و مادرش به او آموزش میدادند، در او رشد نکرده است. وقتی وجدان اخلاقی رشد نکند، فرد مرتکب جرم میشود و نگران این نیست که چرا این کار را انجام میدهد.
تبعات عادت به جرم
افرادی که به ارتکاب جرم عادت کردهاند، حتی اگر گرفتار و سابقهدار هم نشوند، به دلیل کاری که انجام میدهند، جایگاه اجتماعی پایینی دارند. آنها از جامعه طرد و به مرور منزوی یا جذب گروههایی میشوند که همصنف خودشان هستند. اگر زمانی برسد که این مجرمان اعمال گذشتهشان را بررسی کنند، برایشان بسیار سخت میشود و مشکلات عدیدهای پیدا میکنند و حتی ممکن است دچار استرس و اضطراب شدیدی شوند.
زندان و نقش بازدارندگی
فردی که به ارتکاب جرم عادت کرده، باید تنبیه شود، ولی این تنبیه باید شکل درستی داشته باشد. زندانیان سوئدی هرکدام برای خودشان یک مشاور دارند تا آنها را راهنمایی کند. آیا ما این کار را انجام میدهیم؟ زندانهای ما پاسخگو نیست بحث اصلی، توانمندسازی است. بسیاری از مجرمان مهارتهای درست زندگی کردن را آموزش ندیدهاند به همین دلیل نمیدانند چطور باید احساسات منفی خود را کنترل کنند. آنها در بسیاری مواقع نمیتوانند نیازهای مادی اولیهشان را تامین کنند و به همین علت سراغ دزدی و ارتکاب چند باره جرم میروند.
راهحل چیست؟
مجرمان به عادت خطا کردهاند اما آیا این شیوه درستی است که خطای آنها را مدام به رخشان بکشیم؟ باید بررسی کنیم و ببینیم کسی که بکرات مرتکب جرم میشود و گذرش به زندان میافتد، در چه خانوادهای پرورش یافته است؟ پس از بررسی این موارد، باید به فرد اعتماد و شغلی برایش پیدا کنیم و سپس در چنین شرایطی رفتار او را بسنجیم و ببینیم میزان تحملش چقدر بالاست و چقدر در برابر تکرار جرمی که سابق بر این برایش عادت شده بود، میتواند مقاومت کند و سمت آن نرود. فراموش نکنیم حق هر انسانی است که خوب و محترم باشد و از شرایط زندگیاش لذت ببرد.
برداشت دوم
زندان، موثر نیست
فرهاد شهبازوار/ وکیل پایه یک دادگستری
مطابق ماده 12 قانون مجازات اسلامی، هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد، جرم محسوب میشود. جرایم در حالت کلی، به جرم تام یا جرم محال تقسیم میشود. منظور از جرم تام، همان جرم کامل و انجام شده، است. در این تعریف، مجرم فرآیندی را برای ارتکاب طی میکند و جرم به وقوع میپیوندد. مانند کسی که دست به سرقت میزند. جرم محال، آن جرمی است که فرد مسیر نهایی وقوع یک بزه را برای رسیدن بهمنظور خود طی میکند، ولی اساسا در وقوع جرم خواست او وجود ندارد. مثل شخصی که میخواهد فردی را با چوب به قتل برساند، ولی قبل از زدن ضربه و کشتن او، متوجه میشود وی بهدلیل دیگری مثل سکته قلبی فوت شده است. در این حالت فرد مسیر ارتکاب جرم را طی کرده اما نتیجه، ربطی به خواست و عمل او نداشته است. جرم تام یا کامل یا انجام شده به چند دسته جرایم فوری، مستمر، عادت، مطلق، ساده و مرکب، عمومی، سیاسی و نظامی تقسیم میشود. در این میان منظور از جرایم به عادت، جرایمی است که با تشکیل عناصر جرم بهوجود میآید و کیفر و مجازات این نوع از جرایم بسته به این موضوع است که چند بار انجام شود . به نظر دیوان عالی کشور، برای تحقق این جرم، باید فاعل آن حداقل دو بار آن جرم را تکرار کند تا عنوان عادت به آن اطلاق شود. به طور مثال شخصی سابقه استعمال بیش از یک بار مواد مخدر را داشته باشد، به او عنوان معتاد اطلاق میشود. البته تعریف مجرمان به عادت در زمان ما، قدری تغییر یافته و به معنای عرفی و ساده آن، هماکنون مجرمان به عادت، به افرادی گفته میشود که بیشتر روزهای زندگی خود را در حال تحمل کیفر و در زندان میگذرانند. بسیار مشاهده شده که یک سارق پس از دستگیری و تحمل کیفر بازهم دست به سرقت یا جرایم دیگر میزند و دوباره دستگیر و زندانی میشود.
درحالت کلی برای کسی که عادت به ارتکاب جرم پیدا کرده، نمیشود مجازات زندان را حذف کرد؛ چرا که هدف از زندان، ترساندن و بازدارندگی فرد مجرم است البته تا به حال مجازات زندان در تنبیه مجرمان به عادت تاثیر بسزایی نداشته است زیرا زندان راهنمای خوبی برای این افراد نیست. بنابراین باید موانع اجتماعی که بر سر راه اینگونه مجرمان وجود دارد، برطرف شود و جامعه حداقلها را برای آنها فراهم کند تا دوباره به سمت ارتکاب جرم نروند. هماکنون بیشتر کسانی که سرقت میکنند، جوانان نوزده تا بیست و چهار ساله هستند که حداقلها برایشان فراهم نشده است. پروندههای کیفری موجود، نشان از آن دارد که افراد کم سن و سال بیشتر از دیگر گروههای سنی، به ارتکاب جرایم گرایش پیدا کردهاند. باید به خاطر داشته باشیم پیشگیری از وقوع جرم فقط وظیفه قوه قضاییه نیست و وظیفه حاکمیت است که قوه قضاییه هم جزئی از آن محسوب میشود.
برداشت سوم
چرا ارتکاب جرم عادت میشود
دکتر پرویز رزاقی/ روانشناس و مدرس دانشگاه
دلایل مختلفی وجود دارد تا افراد به فکر ارتکاب جرم بیفتند. یک علت آن به خانوادهای برمیگردد که فرد در آن رشد و نمو کرده است. اگر فرد خانواده پرتنشی داشته باشد، چون در دوران کودکی در خانه آرامش پیدا نمیکند، به بیرون از محیط خانه یعنی خیابان روی میآورد. حال آنکه حضور او در خیابان متناسب با سنش نیست، زیرا هنوز آموزههای تربیتی را فرانگرفته و ممکن است برداشتهای غلطی از رویههای موجود داشته باشد و این مساله سبب جذب او به گروهها و دوستان پرخطر شود و زمینه برای ایجاد رفتارهای مجرمانه در او تقویت شود و او را از کسب علم و دانش دور کند.
همچنین ارتکاب چندباره جرم میتواند جنبه انتقامگیرانه داشته باشد. یعنی چون فرد در درون خانواده خود احساس آرامش نمیکند، سعی میکند این آرامش را از خانوادههای دیگر نیز سلب و به کانون این خانوادهها آسیب وارد کند. این فرد با این کار به رضایتمندی درونی دست مییابد.
در پاسخ به این سوال که چرا ارتکاب جرم به عادت تبدیل میشود، باید به چند نکته اشاره کرد.
ـ اولین دلیل این است که رفتارهای مجرمانه از دوران کودکی با مجرمان به عادت همراه بوده و از سوی دیگر، تعداد ارتکاب رفتارهای مجرمانه نیز در آنان زیاد است و به طور مثال 20 فقره جرم ارتکابی در پروندهشان دارند.
ـ چنین افرادی از زمانی که خود را شناخته، یاد گرفتهاند با این روال مثلا موتور دزدی زندگی کنند و راه دیگری برای ادامه زندگی بلد نیستند.
ـ این افراد رفتار مجرمانه را بسادگی انجام میدهند و به این فکر میکنند وقتی میشود بدون زحمت و براحتی پول در آورد و به اهداف خود رسید، چرا باید به عنوان کارمند در جایی مشغول به کار شد و حقوق ناچیز دریافت کرد؟
ـ دلیل دیگر این است که تنبیه تاثیرگذار و مناسبی روی مجرمان به عادت اعمال نمیشود، به همین سبب میبینیم بعد از طی دوران محکومیت، دوباره مرتکب جرم میشوند.
ـ عقدهها و ناکامی در زندگی مجرمان به عادت بهقدری زیاد و عمیق است که آنها را به سمت ارتکاب جرمهای متعدد سوق میدهد و به فرد اجازه تفکر و احساس اینکه میتواند رفتار مناسبی داشته باشد، نمیدهد.
ـ تفکر منطقی در مجرمان به عادت در پایینترین سطح خودش قرار دارد. یعنی فرد رفتار مجرمانهای مرتکب میشود و با خودش اینطور فکر میکند که گیر پلیس نمیافتم. گیر هم بیفتم، مدتی حبس میکشم و بیرون میآیم و باز کار خودم را میکنم. با این طرز تفکر است که به ارتکاب جرم عادت پیدا میکند.
ویژگیهای رفتاری مجرمان به عادت
یکی از مهمترین ویژگیهای مجرمان به عادت، داشتن خلق ضد اجتماعی است. اینگونه افراد معمولا منطبق با ارزشها و معیارهای جامعه، رفتار نمیکنند، و به دلیل پایبند نبودن به ارزشها، براحتی مرتکب جرم میشوند. بهطوری که این عمل با آنان عجین بوده و با سرشتشان آمیخته شده است. سرشتی بودن به این معناست که فرد میتواند ویژگیهای خلقی را از کودکی همراه خودش آورده باشد. یعنی او میتواند جزو بچههای طلاق باشد، یا در خانوادهای از هم پاشیده و آشفته پرورش یافته باشد و روی آرامش را هرگز به خود ندیده یا در الگوهای یادگیری شاهد رفتارهای پرخطر همچون سرقت توسط خانواده یا آشنایانش بوده است.
ترک رفتارهای مجرمانه برای این اشخاص بسیار دشوار است. به نحوی که اگر کوچکترین فرصتی پیدا کنند، دست به ارتکاب جرم میزنند و از این کار بسیار لذت میبرند. چرا که با تکرار جرم، به چیزهایی دست پیدا میکنند که به حداقل تلاش فکری نیاز دارد. شرایط بروز جرم در این افراد بسیار سادهتر از دیگران فراهم میشود و در واقع همیشه آمادگی ارتکاب جرم را دارند. به تعبیر دیگر، گاهی شرایط و ساختار شخصیتیشان است که به آنها دستور میدهد بهطور مداوم دست به ارتکاب جرم بزنند. انگار که دنیای درونیشان همیشه به سمت رفتارهای پرخطر متمایل است. اگر درباره دوران کودکی چنین مجرمانی کنکاش کنید، میبینید در آن دوران همسن و سالان خود را آزار داده و کتک زده و اجسام را شکستهاند. اینها در بزرگسالی مرتکب جرمهای بزرگتر شده و وقتی برای بار چندم از زندان آزاد میشوند، باز هم به ارتکاب جرم رو میآورند، و به این فکر نمیکنند که ماهها یا سالهای متمادی پشت میلههای زندان بوده و عمرشان را از دست دادهاند. به این موضوع فکر نمیکنند چون دیگر چیزی برای از دست دادن، ندارند. نه خانوادهای دارند و نه شغلی. نه پایگاه اجتماعی و نه خانهای. به همین علت باید از آنها به شکلهای درست حمایت کرد. (ضمیمه تپش)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد