بررسی جایگاه خرده فرهنگ ها در آثار نمایشی

رنگین‌کمان اقوام ایرانی در تلویزیون

مهاجرت اقوام و افراد به شهرهای بزرگ برای زندگی و سودای دستیابی به پیشرفت زندگی مدرن یکی از سوژه‌هایی است که بویژه در سینمای ایران ـ که اساسا خود محصول مدرنیته بوده و سرشار از تضادها و کشمکش با سنت است ـ دستمایه آثار زیادی قرار گرفته است.
کد خبر: ۷۲۵۳۱۱
مصائب پایتخت‌نشینی از​ نگاه مهمانان ویژه

این شهرگرایی و پایتخت‌نشینی را باید محصول مدرنیته و سلطه انتزاعی و فرهنگی آن دانست. این پدیده همواره به عنوان یکی از پیامدهای دنیای مدرن در تاریخ معاصر کشور ما حضور داشته و در آثار زیادی مورد توجه قرار گرفته است. مصداق بارز آن فیلم «آقای هالو» به کارگردانی داریوش مهرجویی است که قصه مهاجرت یک روستایی را به تهران روایت می‌کند. مهاجرانی که بدون محاسبات فرهنگی و اجتماعی و صرفا با سودای پیشرفت و ترقی و نداشتن شناخت درست از مناسبات زندگی در کلانشهرها به این هجرت تن می‌دهند و البته دست از پا درازتر بر‌می‌گردند.

خود مهاجرت به‌عنوان یک کنش فردی ـ جمعی دو سویه است که هم می‌توان تاثیرات آن را ازحیث هویت فردی و هم جنبه اجتماعی ـ فرهنگی مورد بررسی قرار داد.فارغ از نگاه مضمونی که می‌تواند با رویکردی آسیب شناختی همراه باشد از حیث ساختار و فرم روایی مهاجرت، روایتی تعلیق‌پذیر و ماجراجویانه و حتی جاده‌ای است مثلا در سریال «متهم گریخت» شاهد سفر هاشم آقا (سیروس گرجستانی) و خانواده‌اش به تهران بودیم و مشکلات اجتماعی و فرهنگی که در پایتخت با آن مواجه شد.

ضمن این‌که مهاجرت به عنوان یک مضمون تعلیق پذیر در ژانر و گونه‌های مختلف قابل روایت است و از تراژدی تا کمدی را در برمی‌گیرد. مثلا سریال‌های متهم گریخت یا «خانه به دوش» و «پایتخت» که با مفهوم مهاجرت درهم آمیخته بودند، لحن و ساختار کمدی و طنازانه‌ای داشتند که البته درهمین متن و بستر طنازانه، به نقد این رفتار اجتماعی نیز پرداخته‌اند. از سویی روایت تراژیک و البته ماجراجویانه ​ از مهاجرت را مثلا در «گل پامچال» نیز شاهد بودیم که به نوعی مهاجرت جبری و جنگی را به تصویرمی‌کشید.

مهاجرت فارغ از قضاوت‌های اخلاقی- اجتماعی از حیث نمایشی و ساختار درام خود یک موقعیت چند بعدی و پر فراز و نشیب است که همه عناصر یک قصه جذاب را در خود دارد. آغاز، فراز و فرود و کنش و تنش و بحران و... ازجمله مواردی است که در فرآیند مهاجرت، ظرفیت درام را در خود می‌پروراند.

اما ​غیر از این ویژگی‌های درونی و ذاتی مهاجرت، این نگاه و رویکرد فیلمساز به این معناست که آن را مثبت یا منفی نشان ‌دهد. به این معنی که مهاجرت به خودی خود نه یک کنش منفی است و نه مثبت و بستگی به تحلیل و نگاه فیلمساز معنا می‌شود . مثلا در گذشته و پیش ازانقلاب مهاجرت روستاییان به شهر دستمایه تمسخر و تحقیر قرار گرفته و مجموعه‌هایی ساخته می‌شد تا سادگی روستاییان و ناآشنایی آنها با آداب و رسوم زندگی شهری بهانه ​ خنداندن تماشاگر شود . در واقع اینجا خندیدن نه به دلیل استفاده از ظرفیت کمیک که درکنش مهاجرت وجود دارد که ناشی از نگاه تحقیرآمیز به روستاییان است. به عبارت دیگر در اینجا بیش از این​که موقعیت مهاجرت مورد توجه قرار گیرد خود مهاجران و خصلت‌های آنان مورد توجه یا انتقاد قرار می‌گرفت.

اما این رویکرد در بعد از انقلاب به واسطه تغییر ارزش‌ها و تقبیح مهاجرت و عدم تشویق آن از لحن تمسخر‌آمیز و لودگی‌های وابسته به آن به ​​لحنی انتقادی از آن تغییر کرد. بعد از انقلاب مهاجرت مگر در مواقع ضروری و در جاهایی که یک ضرورت اجتماعی یا از حیث اخلاقی ـ مذهبی، مصداق هجرت بود مورد نکوهش و نقد قرار می‌گرفت و تلاش می‌شد بویژه در ارتباط با مهاجرت روستاییان به شهر، آسیب‌های زندگی شهری و شهرنشینی و مسائلی مثل بی‌هویتی اجتماعی و عدم اصالت هویتی مورد توجه و تاکید قرار بگیرد تا در نهایت شهرنشینی به‌عنوان یک ارزش تبلیغ نشود یا روستایی بودن، تحقیرآمیز نباشد. البته این به آن معنی نیست که به‌دلیل صیانت از هویت بومی‌ مثلا از لحن و زبان طنز و کمیک در روایت این‌گونه قصه‌ها استفاده نشود. مثلا سریال پایتخت یک کمدی موقعیت است ، اما دلیلی بر این نمی‌شود که نگاه به قصه و شخصیت‌هایش در ارتباط با مفهوم مهاجرت، تحقیر‌آمیز باشد.

شاید در سال‌های اخیر هیچ سریالی به اندازه سه‌گانه‌های پایتخت نتوانسته از ظرفیت مهاجرت به‌عنوان یک موقعیت دراماتیکی از یک‌سو و آسیب‌شناسی منطقی آن از سوی دیگر بهره ببرد. سیروس مقدم در سریال پایتخت با ارجاع به این مفهوم و پدیده اجتماعی، داستان مهاجرت یک خانواده شمالی را به تصویر می‌کشد که به امید زندگی بهتر در تهران به این شهر کوچ می‌کنند اما نمی‌دانند این دریا چه موج خونفشانی دارد! مقدم از ظرفیت‌های دراماتیک و حتی تراژدیک این موقعیت استفاده کرده و طنز خود را در بستر این فرآیند به یک کمدی موقعیت نزدیک می‌‌کند. مخاطب با تماشای پایتخت هم می‌خندد و لذت می‌برد و هم به شکل منطقی قانع می‌شود که مهاجرت بی‌رویه و غیرعقلانی چه آسیب‌هایی دارد.

بازگشت به سرزمین مادری

در سال‌های اخیر سینمای ایران از تولید آثاری با موضوع مهاجرت و توجه به قوم‌ها و دیگر مردم ایران پرهیز کرده و بیشتر به سینمایی توجه کرده که شخصیت‌های آن در کلانشهری مانند تهران زندگی می‌کنند و مشکلات خاص این‌گونه زندگی را هم دارند اما تلویزیون باتوجه به مردم همه ایران نشان داده بنا به ماموریت و تعریف خود نگاهی کلان‌تر دارد و تلاش می‌کند همه مردم ایران را چه در آثار مستند و چه در آثار داستانی ببیند و به آنها توجه کند.یکی از دلایل راه‌اندازی و توانمندسازی مراکز استانی صدا و سیما و افتتاح شبکه شما را باید در همین نگاه کلان جستجو کرد.

مراکز استان در تولیدات خود سنت‌ها و فرهنگ‌های استانی را به نمایش می‌گذارند و تعریف خاص خود را دارند. در این تولیدات معمولا از بازیگران بومی استفاده می‌شود تا کار بدون اشکال لهجه و دیگر موارد ساخته و پخش شود. داستان این تولیدات بیشتر در منطقه مورد نظر رخ می‌دهد و از نظر جغرافیا، منطقه محدودی را در بر می‌گیرد.

اما شبکه‌های سراسری هم گاهی سراغ داستان‌‌هایی می‌روند که در استان‌های دیگر بجز تهران رخ می‌دهد مانند «مهمانان ویژه» ساخته جواد رضویان که از شبکه تهران بازپخش می‌شود.در این سریال داستان خانواده‌ای شهرستانی روایت می‌شود که به تهران می‌آیند و چند روزی مهمان پسر​ خود می‌شوند که مستاجر است و تصمیم دارد با دختر صاحبخانه ازدواج کند. ورود این خانواده شهرستانی به کلانشهری مانند تهران که زندگی آپارتمانی آن قواعد خاص خود را دارد باعث به وجود آمدن موقعیت‌هایی می‌شود که تعدادی از آنها خنده‌دار هستند، خنده‌دار نه از این جهت که شهرستانی‌ها را مسخره کند بلکه از این زاویه که آنها زندگی ساده و بی‌آلایش خود را دارند که در قواعد پیچیده زندگی تهران نمی‌گنجد. آنها زندگی را سخت نمی‌گیرند و آن‌طور که روح‌شان می‌خواهد و احساس آرامش می‌کند، زندگی می‌کنند اما زندگی مدرن در تهران این آزادی و آرامش را برنمی‌تابد و دست و بال آنها را می‌بندد و آنها را در فرمول‌هایی جای می‌دهد که پذیرش این فرمول‌ها برای آنانی که از شهرستان آمده‌اند و هنوز برای خود حق آزادی و نفس کشیدن قائل هستند قابل پذیرش نیست.

این مردم نازنین به شهر خود برمی‌گردند و تهران را برای خود تهرانی‌ها می‌گذارند اما این افسوس را هم برای مردم این شهر به یادگار می‌گذارند که زندگی چندان هم پیچیده نیست که مردم این شهر آن را در قواعد سخت جای داده‌اند و هر روز با اما و اگرهای بسیار این دایره را تنگ‌تر و بسته‌تر می‌کنند.

سریال‌هایی مانند مهمانان ویژه برای گروه سنی نوجوان و کودک که بیننده تلویزیون هستند و کمتر از حصارهای شهر تهران خارج می‌شوند هم پیامی خاص دارد؛ بیرون از در و دیوار این کلانشهر که به موجودیت انسان کمتر احترام می‌گذارد و انگار بیشتر برای ماشین‌ها ساخته شده، دنیای دیگری هم هست.در این دنیا اضطراب کمتر است و آدم‌ها بیشتر برای دل خود زندگی می‌کنند تا دل دیگران یا ابزار.

در دنیای خارج از تهران که به آن شهرستان می‌گویند آدم‌ها به یکدیگر نزدیک‌تر هستند.آنها از غم‌ها و شادی‌های یکدیگر باخبرند و در آن سهیم هستند.فامیل فقط به افراد هم‌خون محدود نمی‌شود و دایره وسیعی‌تری شامل همسایه و هم محلی را هم در بر‌می‌گیرد.​ همسایه گاهی از فامیل هم نزدیک‌تر و غمخوارتر می‌شود. درد مشترک همه مردم یک محله را به هم نزدیک می‌کند چیزی که در کلانشهرها بخصوص در تهران کمتر دیده می‌شود. مردم در شهرستان‌ها با طبیعت بیشتر ارتباط دارند و این ارتباط سلامت روان و جسم آنها را تضمین می‌کند.

سریالی‌ مانند پایتخت نشان می‌دهد مردم شهرستان‌ها چون هنوز با ذات و فطرت انسانی خود فاصله نگرفته‌اند مهربان‌تر، صمیمی‌تر و راستگوتر هستند. همین نزدیک بودن به فطرت است که آنها را وا می‌دارد به دیگران کمک کنند و این کمک صادقانه و بدون چشمداشت باشد.

سریالی مانند مهمانان ویژه نشان می‌دهد مردم شهرستان‌ها صداقت دارند و با ابزار‌های دنیای مدرن برای خود نقاب دروغین نمی‌سازند تا در پس آن پنهان شوند.این مردم نازنین بیشتر اوقات ظاهر و باطن‌شان یکی است و چیزی برای پنهانکاری ندارند و همین است که آنها را دوست‌داشتنی می‌کند.دار و ندار آنها دیده می‌شود برای همین وقتی از دختر صاحبخانه برای پسرشان خواستگاری می‌کنند همه چیز را به درستی و وضوح بیان می‌کنند و نمی‌خواهند با فریب و نیرنگ‌ ظاهر خود را چیز دیگری نشان دهند که واقعیت ندارد.

همین نمایش‌ واقعیت‌هاست که کم و بیش تلخی زندگی در کلانشهری مانند تهران را به نمایش می‌گذارد. این شهر با ظاهر خوش آب و رنگ که پر است از بزرگراه و چراغ‌های نئون و برج‌های سر به فلک کشیده درون خود چیزهایی دارد که گاهی زیاد هم دوست‌داشتنی نیست. یکی از مهم‌ترین آنها نقاب‌هایی است که مردم این شهر باید به چهره بگذارند تا زندگی آنها تداوم یابد. نمایش این نقاب‌ها گاهی باعث می‌شود مردم شهرستان‌‌ها از مهاجرت پشیمان شوند و زندگی ساده و آرام شهرهای دور یا نزدیک به کلانشهرها را به زندگی در تهران یا شهرهای صنعتی و بزرگ دیگر ترجیح دهند.

سیدرضا صائمی / جام​جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها