گفت‌وگو با جوانی که در نزاع مرتکب قتل شد

به خاطر دوستم آدم کشتم

وقتی شروین برای حمایت از دوستش به محل درگیری رفت، هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد او را به اتهام قتل بازداشت کنند و او در اوج جوانی منتظر سرنوشتی سیاه‌ باشد. این جوان که روزهای سختی را پشت سر می‌گذارد، دو هفته پیش در حالی در شعبه 71 دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه شد که بشدت از عمل خود ابراز پشیمانی می‌کرد.
کد خبر: ۷۱۸۲۱۵

چند سال است در زندان به سر می‌بری؟

راستش زمان دقیق خاطرم نیست. از موقعی که دستگیرم کردند، در زندان هستم. فکر می‌کنم یک سال. خیلی به من سخت گذشته انگار در قبر هستم هر لحظه حس می‌کنم اعدام می‌شوم.

چرا مرتکب قتل شدی؟

قصدم کشتن نبود من هیچ مشکلی با مقتول نداشتم خدا می‌داند یک اتفاق بود با خودم گفتم یک ضربه می‌زنم حساب کار دستش می‌آید می‌خواستم ضربه را آرام بزنم هنوز هم نفهمیدم چطور این اتفاق افتاد.

درگیری به چه دلیل بود؟

به من مربوط نبود. مقتول با دوستم اختلاف داشت و با او درگیر شده بود. من هم می‌خواستم از دوستم حمایت کنم که این اتفاق افتاد.

توضیح بده دقیقا چه اتفاقی افتاد؟

نزدیک خانه‌مان بودم که یکی از دوستانم به نام مهرداد با من تماس گرفت و گفت با کسی دعوا کرده‌ و کتک خورده است و خواست کمکش کنم. من هم قبول کردم و به آدرسی که گفته‌ بود، رفتم. اصلا فکر نمی‌کردم قضیه خیلی جدی باشد البته مهرداد به من گفت بیا حال این جوان را بگیریم، اما من واقعا قصد کشتن نداشتم. وقتی به محل رسیدم، مقتول و دوستانش آنجا بودند. جلو رفتم و به او گفتم چرا مهرداد را زدی؟ درگیری اوج گرفت و آنها به سمت دوستم رفتند من هم به سمت آنها رفتم. دعوا شدت گرفت و دیدم اصلا حریف نمی‌شوم چاقو را بیرون کشیدم تا مقتول را بترسانم و او عقب برود، اما نفهمیدم چه شد که ضربه به بدنش خورد. البته فکر می‌کردم به جای حساسی نخورده اما وقتی خون را دیدم، فهمیدم چه اتفاقی افتاده ‌است.

گفتی قصد کشتن یا حتی دعوا نداشتی و می‌خواستی به دوستت کمک کنی. پس چرا با خودت چاقو برده ‌بودی کسی که چاقو حمل می‌کند یعنی هر لحظه احتمال می‌دهد با کسی درگیر شود، بنابراین تو هم می‌دانستی ممکن است درگیر شوی.

من چاقو را تفریحی با خودم حمل می‌کردم و هیچ وقت هم فکر نمی‌کردم با کسی درگیر شوم قبلا هیچ وقت از آن استفاده نکرده ‌بودم باورتان نمی‌شود اما من از ترس کتک خوردن، چاقو کشیدم.

در دعوایی که به تو مربوط نبود دخالت کردی و باعث مرگ جوانی شدی. حالا که به دردسر افتاده‌‌ای دوستت برای کمک به تو آمده‌ است؟

بجز خانواده خودم، کسی برای کمک به من نیامده و هیچ‌کس به فکرم نیست اصلا نمی‌دانم دوستم که چنین دردسری برایم درست کرد، کجاست ؟او نه سراغی از من گرفته و نه سراغی از خانواده‌ام. اشتباه بزرگی کردم و خیلی ناراحت هستم .خانواده‌ام در این ماجرا هیچ نقشی نداشتند و فقط به دلیل این‌که من بچه‌شان هستم، به دردسر افتاده‌اند. فقط آنها به فکر من هستند.

زمانی که این قتل اتفاق افتاد، چند ساله‌ بودی؟

چند ماه از هجده‌سالگی‌ام گذشته ‌بود. درس می‌خواندم و قصد داشتم بعد از پایان درسم به سربازی بروم و کاری برای خودم دست و پا کنم. اصلا باورم نمی‌شود چنین کاری کردم همیشه با خودم فکر می‌کردم افرادی که آدم می‌‌کشند، حتما قیافه خاصی دارند و خودشان هم در جریان هستند که چه می‌کنند فکر نمی‌کردم آدمی مثل من که حتی میوه را به سختی پوست می‌کند، بتواند با چاقو آدم بکشد.

تو خیلی جوان هستی و اگر بتوانی رضایت بگیری می‌توانی دوباره به زندگی برگردی و این بار با تجربه‌ای که داری دیگر خطا نکنی آیا تلاشی در این خصوص کرده‌ای؟

خانواده‌ام برای جلب رضایت اولیای‌دم اقدام کرده‌اند اما هنوز موفق نشده‌اند. آنها داغدارند و حاضر نیستند رضایت بدهند. ما همگی التماس کردیم اما قبول نکردند.

خودت هم با اولیای‌دم صحبت کردی؟

خیلی به آنها التماس کردم و گفتم مرا ببخشند. گفتم قصدی برای کشتن فرزندشان نداشتم به پایشان افتادم، گریه کردم و دستشان را بوسیدم و گفتم بچگی کردم و نفهمیدم چه می‌کنم و درک نمی‌کردم این چاقو چطور می‌تواند سرنوشت من و پسر دیگری را این طوری تغییر بدهد و خانواده‌هایمان را درگیر کند. هنوز مرا نبخشیده‌اند شاید هیچ‌وقت نبخشند. نمی‌دانم در آینده چه تصمیمی درباره من می‌گیرند اما سرنوشتم دست آنهاست و امیدوارم بتوانم دوباره به زندگی برگردم.

درباره زندان توضیح بده حالا که تا مشخص شدن تکلیف باید در زندان باشی، چطور وقتت را می‌گذرانی؟

راستش هنوز عادت نکرده‌ام. شب‌ها خوابم نمی‌برد، دکتر روانپزشک قرص آرامبخش داده تا بتوانم بخوابم. شب‌ها کابوس می‌بینم. دکتر می‌گوید اگر وضع این طور پیش برود، حتما افسرده می‌شوم و شرایط برایم بدتر می‌شود. چندباری به خودکشی فکر کردم اما نتوانستم. ماندن در زندان خیلی برایم سخت است. من کسی بودم که خیلی فعالیت می‌کردم همه روز را با دوستانم می‌گذراندم و هرجا می‌خواستم می‌رفتم. البته مثل بچه‌های لاابالی نبودم. دعوا نمی‌کردم و کسی را هم اذیت نمی‌کردم. بچه آرامی بودم می‌توانید از دوستانم بپرسید این قتل هم واقعا اتفاق بود. البته سعی می‌کنم خودم را امیدوار نگه ‌دارم و مدتی است که نماز می‌خوانم و از خدا طلب بخشش می‌کنم. در زندان می‌گویند اعدامی‌هایی که بخشیده‌ شدند، کسانی بودند که توبه کردند و چون توبه‌شان واقعی بود، خدا قبول کرد و توانستند رضایت بگیرند. من هم واقعا از کارم پشیمان هستم و امیدوارم توبه‌ام مورد قبول درگاه خداوند قرار گیرد. شبی نیست که به دلیل کاری که کردم گریه نکنم و خواب مقتول را نبینم.

اگر اولیای‌دم فرصت دوباره برای صحبت کردن به تو بدهند و بگویند اجازه می‌دهند یک‌بار دیگر حرف‌هایت و دلیل کارت را به آنها بگویی، چه خواهی گفت؟

راستش من هیچ دلیلی برای این کارم نداشتم جز این که واقعا ترسیده‌ بودم و از ترس چاقو کشیدم، دوم این‌که قصاص من فرزند آنها را زنده نمی‌کند. اگر این اتفاق می‌افتاد حاضر بودم قصاص شوم. می‌دانم کاری که کردم قابل جبران نیست، می‌دانم مادر مقتول خیلی سختی می‌کشد من که بچه ‌ندارم اما زندانیانی که خودشان در زندان به قصاص محکوم هستند و تلاش می‌کنند رضایت بگیرند می‌گویند اگر کسی فرزندشان را بکشد نمی‌توانند به رضایت فکر کنند و بچه جایگاه خاصی دارد. متوجه شده‌ام چه غمی دارند و خواهش می‌کنم به جوانی‌ام رحم کنند. به مادرم که شبانه‌روز گریه می‌کند و روزی هزاربار می‌میرد، فکر کنند. او هر روز منتظر اعدام بچه‌اش است، یک بار وقتی به ملاقاتم آمده ‌بود می‌گفت اگر نتوانم تو را نجات بدهم مطمئن باش روز اجرای حکم زودتر از تو خواهم مرد. او گناهی ندارد و با اعدام من هم چیزی عوض نمی‌شود. خواهش می‌کنم به خاطر مادرم و تمام بدبختی‌ها و سختی‌هایی که او در این مدت کشیده‌ است، رضایت بدهند. هر شرطی بگذارند قبول می‌کنم. بگویند از این شهر برو و جای دیگری زندگی کن یا این‌که بگویند همه عمرت را کار کن و درآمدت را به خیریه بده یا هرچیز دیگری. حتی پدرم هم قبول کرده هرشرطی که اولیای‌دم بگذارند، اجرا ‌کند. من خودم را خاک پای آنها می‌دانم. قبول دارم آنها هم برای بچه‌شان آرزوهای زیادی داشتند که من از بین بردم اما خواهش می‌کنم از من بگذرند. قول می‌دهم اگر مرا ببخشند و از زندان آزاد شوم، به کسی آسیبی نرسانم و هیچ‌وقت چاقو در دستم نگیرم. فقط خواهش می‌کنم مرا از کابوسی که گرفتار شده‌ام، نجات بدهند .فقط آنها می‌توانند کمکم کنند. گناهی را که مرتکب شده‌ام، قبول دارم. از همان ابتدایی که بازداشت شدم هم واقعیت را گفتم و نخواستم انکار کنم و بگویم قتل کار من نبود یا دیگری ضربه را زد. هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها نیفتاد، من مرتکب قتل شدم و التماس می‌کنم مرا ببخشند.

مریم عفتی

شما چه فکر می‌کنید؟

برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسید شروین و جوانانی مثل او چرا مرتکب قتل می‌شوند و ریشه‌های این رفتارشان در کجاست؟ آیا آنها درصورت جلب رضایت اولیای دم می‌توانند زندگی سالمی را در پیش بگیرند؟

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها