جسدی کنار جاده
مرد جوانی حدود دو هفته پیش با پلیس تماس گرفت و از کشف جسدی کنار جاده خبر داد. او که بشدت مضطرب بود به پلیس گفت: «در حال رانندگی بودم که ناگهان متوجه شدم زنی کنار جاده افتاده است. خودرویم را نگه داشتم و به طرف آن زن رفتم. ابتدا فکر کردم حالش بد شده و از هوش رفته است به همین دلیل قصد داشتم کمک کنم، اما وقتی به نزدیکیاش رسیدم، دیدم نفس نمیکشد و مرده است.»
گروهی از کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی استان لرستان در پی دریافت این خبر راهی محل مورد نظر شدند. جسد متعلق به زنی حدود بیستودو ساله بود که لباس بیرون از خانه به تن داشت. در تنپیمایی از جسد آثار ضرب و جرح و کبودی روی پیکر قربانی دیده شد. ماموران در نخستین گام به بازرسی جیبهای مقتول و اطراف جسد پرداختند، اما هیچ مدرک شناسایی از وی پیدا نشد و جسد زن جوان به عنوان ناشناس برای تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. سپس بررسیها برای مشخصشدن هویت قربانی و عامل یا عاملان این جنایت ادامه یافت.
دخترم ناپدید شده است
کارآگاهان برای شناسایی هویت قربانی سراغ پروندههای زنان گمشده رفتند، اما مفقود شدن زنی شبیه به مقتول به پلیس گزارش نشده بود. تحقیقات ادامه یافت تا این که مردی میانسال دو روز پس از کشف جسد به کلانتری رفت و از ناپدید شدن دخترش خبر داد. او به ماموران گفت: «دخترم مهوش دو روز قبل برای خرید از خانه خارج شد و قرار بود زود برگردد، اما از آن زمان به بعد دیگر خبری از او نشد. با این احتمال که به خانه اقوام رفته است، موضوع را با پلیس در میان نگذاشتم، اما با گذشت دو روز از نیامدن مهوش، تصمیم گرفتیم از پلیس کمک بخواهیم. مهوش 22 سال دارد و دختری آرام است و سابقه نداشت شب به خانه نیاید.»
با توجه به شباهت مهوش با جسد کشف شده، از خانواده این دختر خواسته شد برای شناسایی جنازه مجهولالهویه به پزشکی قانونی بروند. پس از شناسایی جسد توسط آنها، هویت مقتول برملا و اولین گره پرونده گشوده شد.
کارآگاهان پس از مشخصشدن هویت جسد به تحقیق از خانواده او پرداختند، اما آنها مدعی شدند با دخترشان هیچ مشکلی نداشتند و شخص دیگری هم با دخترشان خصومت نداشت که بخواهد او را به قتل برساند و احتمالا مرگ او حادثهای بر اثر تصادف رانندگی بوده است.
افسران جنایی که این توضیحات را قانعکننده نمیدانستند، به سراغ همسایههای مقتول رفتند و از آنها در رابطه با مهوش و خانوادهاش تحقیق کردند. در این مرحله از تجسسها مشخص شد خانواده مهوش با دخترشان اختلاف داشتند. یکی از همسایهها به پلیس گفت: «مهوش چند سال قبل ازدواج کرد و به دلیل مشکلاتی که در زندگیاش پیش آمد، از همسرش جدا شد، اما خانوادهاش با این طلاق موافق نبودند و میگفتند او باید به زندگی مشترک ادامه میداد و تحت هر شرایطی از همسرش جدا نمیشد. آنها طلاق را بد میدانستند و بر این باور بودند که با طلاق مهوش آبرویشان رفته است و دیگر نمیتوانند جلوی فامیل و آشنا سرشان را بلند کنند. حتی روز قبل از جنایت آنها دوباره با مهوش دعوا و او را تهدید به قتل کردند. البته خبر ندارم بعد از آن چه اتفاقی افتاد و زن جوان چگونه کشته شد.»
اعتراف به جنایت
کارآگاهان که از طریق همسایهها به سرنخهای خوبی دست یافته بودند و خود را در یک قدمی رازگشایی از این معما میدیدند، این بار سراغ یکی از برادران مهوش رفتند و از او بازجویی کردند. پسر جوان ابتدا منکر جنایت شد و گفت اصلا اختلافی با خواهرش نداشته، اما باتوجه به مدارک موجود در پرونده بناچار لب به اعتراف گشود و راز قتل خواهرش را فاش کرد. این متهم به پلیس گفت: «مهوش از زمانی که ازدواج کرد، از زندگیاش ناراضی بود و مدام گلایه میکرد. به او حق میدادم، واقعا به سختی زندگی میکرد و شوهرش او را در تنگنا قرار داده بود، اما ما معتقد بودیم دختر با لباس سفید به خانه شوهرش میرود و با کفن آنجا را ترک میکند. چند بار مهوش از زندگیاش گلایه کرد، اما ما به او گفتیم باید به زندگیاش ادامه دهد. سرانجام درگیری خواهرم و شوهرش بالا گرفت و خواهرم باوجود تهدیدهای ما برای طلاق اقدام کرد. او گفت دیگر نمیتواند با همسرش زندگی کند و بالاخره از وی جدا شد. برای ما طلاق اتفاقی تلخ بود. به همین دلیل با برادر دیگرم صحبت کردم و هر دو تصمیم گرفتیم او را به قتل برسانیم، اما در انجام این کار مردد بودیم تا این که شب قبل از حادثه باهم دعوایمان شد و او را به مرگ تهدید کردیم و بعد از آن بود که با برادرم قرار گذاشتیم مهوش را بکشیم. فردای آن شب زمانی که مهوش برای خرید از خانه خارج شد، من و برادرم سوار بر خودرو او را تعقیب کردیم».
متهم به قتل ادامه داد: «ابتدا میخواستیم مهوش را در جایی که کسی ما را نبیند، سوار خودرو کنیم و به قتل برسانیم، اما خواهرم متوجه شد او را تعقیب میکنیم و میخواست فرار کند که راهش را سد کردیم. مهوش میخواست داد و فریاد راه بیندازد که من دهانش را گرفتم و به زور سوار ماشین کردم. و به خارج از شهر بردیم. با روسری خود مهوش، او را خفه کردیم و جنازه را سر یک پیچ در جاده انداختیم تا پلیس تصور کند مهوش تصادف کرده و بر اثر یک حادثه جان خود را از دست داده است. بعد از دو روز از مرگ مهوش، پدر و مادرم که در جریان ماجرا قرار نداشتند، خیلی نگران او شدند. من هم برای آن که کسی به ما شک نکند، به پدرم گفتم بهتر است موضوع را به پلیس اطلاع دهد، خیال میکردم اگر خودمان موضوع گم شدن مهوش را اطلاع دهیم، کسی به ما شک نمیکند.»
سرهنگ دالوند، رئیس پلیس آگاهی استان لرستان درباره این پرونده میگوید: «پس از اعتراف پسر جوان به قتل، برادرش نیز دستگیر شد و او هم به همدستی در جنایت اعتراف کرد به این ترتیب راز جسد مجهولالهویه در سریعترین زمان ممکن برملا شد.» وی ادامه میدهد: «متهمان با قرار بازداشت موقت روانه زندان شدهاند و بررسیها در این رابطه ادامه دارد». (ضمیمه تپش)
مرجان همایونی
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گروسی: مشکل تیم روحی و روانی است
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»:
مگه آدم میتونه خواهر خودشو بخاطر طلاق به قتل برسونه. فقط میتونم بگم متاسفم