جنگ به نام آزادی به کام دیکتاتوری

دنیای مدرن دنیای فراوانی گزینه‌های انتخاب و عجز از گزینش درست است؛ دنیای حرف‌های پرزرق و برق و خطابه‌های آتشین و در عین‌ حال رفتارهای سخیف و اعمال ننگین، ولی آن حرف‌ها می‌توانند این اعمال را نادیدنی بینگارند چون زیبا هستند و تزویر همیشه با رنگ و لعاب است که فریبندگی دارد.
کد خبر: ۷۰۶۵۳۲
جنگ به نام آزادی به کام دیکتاتوری

قرآن کریم نیز سلاح شیطان برای گمراهی انسان را همین تزئین اعمال به توجیهات زیبا و فریبا دانسته و تعبیر زین لهم الشیطان اعمالهم را برای آن به کار برده است. آن هم چهار مرتبه؛ نخست در سوره‌ انفال، آیه‌ 48 که درباره‌ دشمنی کفار با مسلمانان است، دوم، سوره‌ نحل، آیه‌ 63 که در مورد مخالفت امت‌ها با پیامبران الهی است، سوم، آیه‌ 24 سوره‌ نمل که به خورشیدپرستی قوم سبا می‌پردازد و چهارم آیه‌ 38 سوره‌ عنکبوت که به گمراهی قوم عاد و ثمود اختصاص دارد.

شاید بارزترین مصداق این تبدیل مزورانه‌ حقیقت در جهان کنونی، جنگ‌هایی باشد که با نام آزادی و دموکراسی انجام می‌شوند و نه فقط در صورت، شباهتی به بشردوستی و آزادیخواهی ندارند که در باطن نیز کاملا به دور از اصول اخلاقی مبتنی بر ارزش‌های انسانی هستند. یعنی هم هدف آمیخته با تزویر است، هم وسیله؛ هم مقصود و مقصد کاملا خودخواهانه است، هم مسیر و راه. پس شاید تنها یک چیز در این میان محل بحث و نظر باشد، نتیجه.

منظور از نتیجه در اینجا برآیند نهایی این جنگ‌افروزی‌های بظاهر آزادیخواهانه است فارغ از اهداف و مقاصدی که دلیل اصلی وقوع آن بوده است. در اثبات خیرخواهانه نبودن این اهداف همین بس که حمایت‌ها و مخالفت‌ها همه گزینش‌ شده و مبتنی بر منفعت‌طلبی سیاسی هستند و خط‌مشی‌ها نیز بر همین اساس بازتعریف می‌شوند. در مورد عراق و افغانستان تعبیر «جنگ برای صلح» را به کار می‌برند و نیرو اعزام می‌کنند تا دیکتاتوری را سرنگون کرده و دموکراسی به ارمغان بیاورند و در مورد لبنان و فلسطین از یک طرف تعبیر «آتش‌بس برای صلح» را به کار می‌برند و از دیگرسو به حمایت مالی و تسلیحاتی از دیکتاتور می‌پردازند. یک‌جا معتقدند مهم هدف است و می‌شود برای صلح جنگید و جای دیگر معتقدند مهم وسیله است و نمی‌شود با جنگ به صلح رسید.

وقتی نه هدف و نه وسیله هیچ‌کدام در معنای حقیقی خود به کار برده نمی‌شوند تنها نتیجه باقی می‌ماند و این‌که بالاخره این جنگ‌افروزی‌ها با هر قصد و بهانه‌ای که انجام گرفته باشند آیا در مجموع به سود کشورهای تحت سلطه بوده‌اند یا به ضرر آنها؟ پاسخ به این پرسش بسادگی ممکن نیست چون اگر افق دید، تنها حال و اکنون باشد می‌توان گفت برآیند نهایی تا اندازه‌ای قابل دفاع بوده اما اندکی دوراندیشی کافی است برای تردید در صحت این انگاره و در عوض، قول به این‌که حتی نتیجه نیز از شائبه‌ تزویر و فریب پیراسته نیست.

آثار و نتایج واقعی اعمال و رفتار ما به هیچ‌رو محدود به ثمرات ظاهری و زودگذر نیست. نتایج قابل مشاهده، خود پوششی هستند برای پنهان ماندن نتایج واقعی که گاه این پوشش را ما خود برای تطهیر اعمالمان ایجاد می‌کنیم و گاه خود به خود ایجاد می‌شود و ما با تأکید و تمرکز بر آن، نخست خود را می‌فریبیم و سپس دیگران را. حال آن‌که درست در همان‌ لحظه‌ خودفریبی نیک می‌دانیم که از حق به دوریم اما متأسفانه زیبایی و آرامش اگرچه موقتی باشد و گذرا، برایمان خواستنی‌تر از تلخی واقعیت است.

فرانتس کافکا در خصوص این حقیقت‌گریزی آدمی می‌نویسد: «آنچه یک بار رخ داده دیگر ممکن نیست کنار گذاشته شود؛ تنها ممکن است مختل و تیره و تار گردد. به این مقصود است که توجیهات عَلَم می‌شوند. جهان یک‌سره مالامال از توجیهات است. در حقیقت، جهانی که ما می‌بینیم شاید چیزی نباشد مگر همین توجیهات آدمی در آرزوی یافتن لحظه‌ای آرامش. کوششی است برای قلب این واقعیت که حس تشخیص از پیش به ما داده شده، کوششی است برای این‌که شناخت و تشخیص چون مقصدی انگاشته شود که هنوز به آن نرسیده‌ایم.» (فرانتس کافکا، کلمات قصار، شماره‌ 86)

با این توضیح می‌شود گفت تکرار رفتارهای تبعیض‌آمیز کشورهای غربی در قبال ملت‌های تحت سلطه و نیز تکرار بی‌اعتنایی عملی جوامع بین‌المللی همچون سازمان ملل متحد نسبت به جنایات چندساله‌ صهیونیست‌ها در فلسطین بخصوص غزه، نمونه‌ای از رفتار عادت شده‌ای است که به قول کافکا دیگر نمی‌شود کنارش گذاشت، بلکه فقط می‌شود با توجیه، تیره و تارش نمود. اما این توجیهات چیزی جز تلاش مذبوحانه‌ برای قلب واقعیت نیستند و واقعیت هم عبارت است از این‌که حس تشخیص از پیش به همه‌ ما داده شده است. همه در باطن خود می‌دانند که از منظر انسانیت، تفاوتی میان قربانیان طالبان، القاعده، داعش و النصره در افغانستان، پاکستان، عراق و سوریه با قربانیان بوکوحرام، آنتی‌بالاکاها و صهیونیست‌ها در نیجریه، آفریقای مرکزی و فلسطین نیست، بلکه این نژادپرستی و در نگاهی کلی‌تر خویشتن‌پرستی است که موجب می‌شود افرادبرای گروهی بیشتر حق زندگی قائل باشند و در مقابل، دیگران را برای مرگ آن هم به شکلی دردناک و وحشیانه سزاوارتر بدانند.

نورمن فینکلستین، نویسنده‌ کتاب «تصویر و واقعیت نبرد اسرائیل و فلسطین» اخیرا با اشاره به حملات اسرائیل به غزه در مورد این تبعیض آشکار با بیانی کنایه‌آمیز گفته است: «اسرائیل برای خودش حق دفاع قائل است و دولت بریتانیا و بی‌بی‌سی هم از اسرائیل و حق او برای دفاع از خودش در مقابل این حملات ابتدایی حماس حمایت می‌کنند، اما اسرائیل عملا دارد از حق خودش برای ادامه‌ اشغال اراضی فلسطینی دفاع می‌کند و نیز از حق خودش برای مبارزه با فلسطینی‌هایی که می‌خواهند علیه این اشغال موضع بگیرند. پس حق شماره‌ یکی که اسرائیل برای خودش قائل است حق ادامه‌ اشغال است و حق دوم کشتن فلسطینی‌هایی که بخواهند با این اشغال اراضی مخالفت کنند. از طرف دیگر به فلسطینی‌ها هم از طرف جامعه‌ بین‌المللی دو حق داده شده، یکی حق این‌که بتوانند بتدریج بمیرند؛ به خاطر تحریم و محاصره‌ای که در طول چند سال گذشته در غزه صورت گرفته. دیگر این‌که یک‌مرتبه کشته بشوند با حملات موشکی!»

براستی اگر میان این نسل‌کشی شصت و شش ساله‌ اسرائیل در فلسطین با جنایات دیگری که در حال حاضر در اقصی نقاط جهان صورت می‌گیرد، تفاوتی وجود داشته باشد این تفاوت، در اولویت بودن فلسطین خواهد بود آن‌ هم به دلیل آشکار قدمت این جنگ نابرابر و تلفات نسل اندر نسلی که بر جای گذاشته و آسیب‌های جبران‌ناپذیری که همچنان ادامه دارد.

پس اگرچه از منظر ارزش‌های انسانی میان قربانیان این جنگ و کشتگان دیگر منازعات جهانی تفاوتی وجود ندارد، اما از منظر کم و کیف یا به عبارتی قدمت و شدت جنایت‌ها حقیقتا فلسطین با هیچ جای دیگری از جهان کنونی قابل مقایسه نیست. ولی این تفاوت نه‌تنها نادیده گرفته می‌شود، بلکه تنها به بهانه‌ مناسبات سیاسی به ضد خود بدل شده و تحت‌الشعاع جنایات تروریستی دیگر نقاط جهان قرار می‌گیرد. حال بماند که از منظر معادلات بین‌المللی هم فلسطین چون تحت اشغال یک دولت نامشروع قرار دارد مساله‌ای بمراتب قابل توجه‌تر از تحرکات تروریستی گروهک‌های تازه به دوران رسیده در خاورمیانه است، اما وقتی پای فریب و توجیه به میان می‌آید دیگر همه‌چیز می‌تواند وارونه شود.

شب می‌تواند روز و روز می‌تواند شب انگاشته شود و در این میان می‌توان به دلایل بظاهر متقن علمی هم توسل جست! پس پیچیدگی مساله‌ فلسطین در جهان امروز ماحصل همان تیره و تار شدنی است که در نتیجه‌ خودفریبی گریبان انسان را می‌گیرد نه آن‌‌که حقیقتا مرز باریکی میان حق و باطل‌ این تجاوز آشکار وجود داشته باشد.

آزاد جعفری/ جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها